با اجازه آبجی تایرد
یه کار خوبم اینه که کمی تا قسمتی دارم درس میخونم،هفته دیگه امتحان اولیم هست،دعام کنین.
امروزم یه کار خوب دیگه کردم،تو ایستگاه تاکسی بودم،یه پرایدی دنده عقب اومد زد تو زانوم،پام درد گرفت
کار خوب ما اینجا بود که خشم خویش را فرو بردیم،و فقط رفتم بهش گفتم،میگم آینه رو اینجا واسه چی گذاشتن؟
عذر خواهی کرد منم دیگه چیزی نگفت،فعلا با باند بستیمش ببینیم چی می شود.
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
میدونی چیه آبجی؟؟
انگار من از پا شانس نیاوردم،تا یک ماه پیش کلی خرج کردم که پای چپم مشکلش برطرف بشه
حالا هم پای راستم،رباط پام کشیده شد.
باز میلنگیم
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
سها خانم
برا منم زیاد پیش اومده!
اما من که همش بنا رو بر این میذارم که قبلا خوندم!
می گن مولانا هم تو یکی از شعراش هست: از بس غرق می شده تو نماز نمی دونسته 6 رکعت خونده یا 8 رکت!
شاید شما هم زیاد غرق می شی!
راه اصلی اینه که توی اوقات غیر نماز به خدا زیاد فکر بکنی .
وقت نماز تا فکر دیگه ای اومد سراغت سریع به خودت اینو بگو : "به خدا توجه کن ! " به خودت این طوری تلنگر بزن ، بازم اگه رفتی سراغ همون فکر یا فکر دیگه بازم همین رو بگو "به خدا توجه کن ! " فکرت خود به خود میره سمت خدا ، ...خود خدا چون ذاتش یک حقیقت درک نشدنی هست تا اسمش رو میاری یا بش توجه میکنی تمرکز میاره چون به نوعی ذهن جلوش هنگ میکنه ،
من که اینطوری خیلی موفق بودم ،
گاهی هم "تصوریری" که میخونم تمرکزم بالا میره ، مثلن به حضرت محمد که سلام میدی ، تصور کن که سمت راستت نشسته و حضور داره ، یا تا به صالحین سلام میدی یه پرده رو تصور کن که کنار میره و یک لحظه همشون رو میبیبنی و ...
برای اینکار (که چی تصور کنی )از کتاب رازهای نماز کمک بگیر .
تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که که هیچ روشی توی ترک گناهان مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار نمیده !
مجتبی جان
گاهی من به خدا فکر می کنم ولی می بینم هیچ ربطی به نماز و اذکار اون لحظه نداره!
حواسم برای یه مدت پرت می شه و نمیدونم کجای نمازم!
اینم یه جورشه دیگه!
اذکار رو بگو ولی بیشتر سعی کن حضور خدا رو حس کنی ،
، حضور خودت رو چطور حس میکنی ؟
با همه حواس پنجگانه یه درکی از حضور خودت پیدا میکنی مثلن هوا رو حس میکنی میبینی گرمه یا سرده یا الان روشن یا تاریکه یا کودوم قسمت بدت درد میکنه یا میخاره !
همونطوری که با حواس پنجگانه حضور خودت رو حس میکنی ، همون حس رو خدا نسبت به تو بی نهایت بیشتر داره
به خدا فکر کردن هیچ فکر خاصی نیست درک اینه که تو" هستی " و اونم " هست " ، الانم تمرین کنی و همچین حسی پیدا کنی و بگی لااله الا الله ببین چقدر فرق میکنه .
..................................................................
آدم یه چیز رو نیدیده و حس نکرده که ستایش و چه چه نمیکنه ، وقتی حضورش رو حس کردی اونوقت تسبیح اثر میذاره ،..نه این که بخوای با تسبیح حسش رو پیدا کنی ، از کلمات بعدش کمک بگیر ، وقتی حس کردی و به خدا توجه کردی کلمات رو هم خوب میفهمی و تمرکز میگیری .
منم ، خیلی وقت ها فکرم مشغوله و چندین بار مثل هواپیما ذهنم میره و برمیگرده ، اما مهم اینه که آخر کار توی مسیر اصلیش بیاد و درست فرود بیاد نه اینکه بخوای تا آخر نماز فکرت رو ادامه بدی یا به فکر سرزنش باشی .
اصلی ترین عاملم که گفتم اینه که در طول روز ذهنت رو زیاد درگیر مسایل بیهوده و خیالات بی ربط و غیر مفید گذشته و اینده نکنی ، همینطور فکرایی که بی اختیار بیان سراغت سعی کن کمشون کنی و روشون تسلط داشته باشی .
دقیقا تجربه های منه ، هروقت حواسم سر نماز پرت شده ، اون روز مدت زیادی رو به افکار چرت و پرت اختصاص دادم!
تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که که هیچ روشی توی ترک گناهان مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار نمیده !
(1388 بهمن 7، 23:41)مجتبی نوشته است: برای اینکار (که چی تصور کنی )از کتاب رازهای نماز کمک بگیر .
سلام
آقا مجتبی میشه نویسنده کتابو هم معرفی کنین؟
الان کتاب "لذت حضور" که مال آقای" آقا تهرانی" هست رو شروع کردم..
یه کمی سنگینه...
وقفه هم که میوفته باز باید از اول شروع کنم ...
___________________________________________________________
و اینکه بازم ممنون از راهنمایی دوستای خوبی که دارم...