انجمن شبانه روزی

[bandeKhoda]

میخام یه جلسه مشاوره برم
بخاطر مشکلایی که دارم که بعضا منجر به خ.ا میشه و ببینم راهکاری داره برام که بتونم مشکلاتمو حل کنم یانه!
اگه مشکلاتم منجر به خ.ا نمیشد که بازم خودم ارادم اونقدری بود که بتونم حلش کنم.
ولی حالا نمیدونم چجوری به مشاوره بگم   اصلا نمیتونم   هرچند که آدم باید با مشاوره راحت باشه ولی من نمیتونم.
راهکاری ندارید که چجوری بتونم با مشاوره راحت بحرفم؟
----------
پ ن: بخاطر خ.ا نمیخام برم مشاوره و میدونم برای اینکار رفتن مشاوره اشتباهه.

نمی دونم، همه میگن خیلی تاثیر گذاره، ولی مشکل خیلی ضایعی هست، گفتنش خیلی راحت نیست

[bandeKhoda]

نمیخنده.براش عادیه

شاید نخنده، ولی قضاوتت میکنه، خیلی نابود کنندس واقا

[مهرخدا]

بیایید شادی و نشاط رو به دوستامون و خودمون

با شرکت در جشن پاکی دوستانمون

هدیه کنیم.

اینجا

[می توانم]

مشاور واقعا کاری ازش بر میاد؟
من که آخرش نا امید از هر چی مشاور هست، شدم

آخریش که از همه ش خراب تر از آب در اومد !
ازم خواست براش تراکت پخش کنم
)

[آرمین]

مشاور واقعا کاری ازش بر میاد؟
من که آخرش نا امید از هر چی مشاور هست، شدم

آخریش که از همه ش خراب تر از آب در اومد !
ازم خواست براش تراکت پخش کنم
)

سلام
مشاور خوب آره کار ازش برمیاد. می تونه آدم رو حرکت بده.
ولی خب واقعا همچین مشاوری به راحتی پیدا نمیشه.
من هم اکثر مشاوره هایی که رفتم یک جلسه بیشتر خدمت شون نبودم. 
خیلی هاشون خودشون نیاز به مشاوره دارن.

یکی بود به مراجعه کننده اش می گفت از طلاق نترس. آینده ات روشنه.
من خودم 3 تا طلاق موفق رو تجربه کردم. 

[همساده]

نمیخام فاز منفی بدم
ولی خب مگه پزشکمون پزشکه؟ مهندسمون مهندسه؟وکیلمون وکیله؟ که انتظار داشته باشیم مشاورمون مشاور باشه؟
سطح توقعات رو پایین بیاریم از مشاورها به نظر من که میتونن کمک کنن.با پرس و جو میشه یه قابل قبولش رو پیدا کرد...
.........................................................................................................

[همساده]

به نام خدا
پیام بهبودی
 فقط رکاب بزن
جاده بهبودی و سفر زندگی من مثل سواری بر یک دوچرخه ی دو نفره است. سالیان سال من روی زین جلویی این دوچرخه نشسته بودم و فرمان دست من بود. چه کج راهه ها که نرفتم و با چه ناهمواری هایی که برخورد نکردم. راستش تعدادشان آنقدر زیاد است که به بیان در نمی آید. من همیشه خداوند را روی زین عقب می نشاندم و تنها زمانی از او کمک و راهنمایی می خواستم که دچار درد و گرفتاری شده بودم.

در نهایت زمانی رسید که تصمیم گرفتم اراده و زندگی ام را به مراقبت خداوند بسپارم. "رها کردن و سپردن به خداوند" به کلی برای من ناشناخته بود. خودمحوری ام اجازه نمی داد تا از کنترلی که گمان می کردم بر همه چیز و همه کس دارم، دست بردارم.

با این همه، وقتی خداوند روی زین جلویی نشست، باهم در جاده های سابق رکاب زدیم. من از آینه کوچک متصل به کلاه ایمنی ام به عقب نگاه کردم و توانستم تمام اشخاص، مکان ها و چیزهایی را که از آن ها استفاده و سوءاستفاده کرده بودم ببینم. توانستم تمام دردها، دروغ ها، بدبختی ها و هر پیچ اشتباهی را که رفته بودم ببینم.

در این زمان ها، تصور می کردم انگار ندایی می شنوم که:
"تو فقط رکاب بزن. اگر به سواری ادامه بدی، تمام این موقعیت ها همان جایی قرار می گیرند که امروز باید باشند؛ یعنی دقیقا پشت سرت."
......................................................

پی نوشت: همساده محاله با عوض نکردن عادات رفتاری پاک موند واقعا تاکید میکنم محاله...محاله با نامحرم تو مجازی و حقیقی چفت بشی و لاو بترکونی و پاک بمونی...محاله فیلتر شکنت فعال باشه و پاک بمونی...محاله راه برخورد با استرسها با رفتار ناپسند اطرافیان و خانوادت رو تغییر ندی و پاک بمونی...محاله تو سر خودت بزنی و پاک بمونی...

[می توانم]

خب سطح انتظارات من یکی که از این بیشتر پایین نمیاد!
ولی فکر می کنم که مطالعات خودم بهتر جواب می ده تا مشاور
اگر حال مطالعه دست بده!

[rezaKy]

"3 تا طلاق موفق" دیگه چیهههه

واقعا چه حرفاییه میزنن؟؟ فک میکنن روشن فکرن ینی؟ 
والا من نمیدونم معنی روشن فکری رو چی برداشت میکنن ولی میدونم این نیس که خوشحال باشی از طلاق. یا مثلا بگی: " اره رابطه با جنس مخالف که چیزی نیس" یا مثلا ببخشید عذر میخام: " همجنس گرایی عادیه.. چیز خاصی نیس که" 
بابا بیخیال...

[engineer]

سلام
مشاور خوب آره کار ازش برمیاد. می تونه آدم رو حرکت بده.
ولی خب واقعا همچین مشاوری به راحتی پیدا نمیشه.
من هم اکثر مشاوره هایی که رفتم یک جلسه بیشتر خدمت شون نبودم. 
خیلی هاشون خودشون نیاز به مشاوره دارن.

یکی بود به مراجعه کننده اش می گفت از طلاق نترس. آینده ات روشنه.
من خودم 3 تا طلاق موفق رو تجربه کردم. 

خودت چقدر مشاوره رفتی؟ چنتا عوض کردی؟
به نظرت چجوری میتونیم بفهمیم یه مشاور خوبه یه مشاور بد؟ تو یه جلسه میشه فهمید؟
بعضی ها رو واقعا نمیشه فهمید.

ولی فکر می کنم که مطالعات خودم بهتر جواب می ده تا مشاور
اگر حال مطالعه دست بده!

می توانم خانم به نظرت مطالعه تا چقدر میتونه جای مشاور رو بگیره؟ برای همه این جمله درسته به نظرت؟ مطالعه چه کتابایی؟ تونستی با مطالعه مشکلت رو حل کنی؟

[می توانم]

جای مشاورایی که من تا حالا رفتم رو حتی مطالعه کتاب داستانم می گیره !
من از طرف خودم حرف زدم نه از طرف همه که لازم باشه جمله م برای همه درست باشه
مطالعه کتابای واقعی روانشناسی منظورمه کتابای اساتید فن نه کتابای آدمای الکی . مثلا کارن هورنای
نه من به قدر کافی مطالعه نکردم که بخوام همچین حرفی بزنم و نه فعلا در مرحله کشف مشکلاتم هستم نه حلشون

[chika]

بحث کتاب خوندن شد و تاثیرش
یادتونه من میگفتم از فیلم دیدن بخاطر یاد گرفتن ازش خوشم میاد؟
کتاب هم مسلما همینه حتا رمانهای خوب
تجربیاتی ک نویسنده داشته خیلی راحت در اختیارمون قرار میگیره و بعضا باعث میشه خودمون رو توی تمام جملات نویسنده حس کنیم
و ناخوداگاه راهمون رو درست کنیم
هر کتابی به یه شکل روی ادم تاثیر میذاره 
این مهمه ک بخوایم تغیر ایجاد کنیم
اگر واقعا تغیر برامون مهم باشه حتا یه جمله هم اثر خودشو میذاره

[همساده]

خب سطح انتظارات من یکی که از این بیشتر پایین نمیاد!
ولی فکر می کنم که مطالعات خودم بهتر جواب می ده تا مشاور
اگر حال مطالعه دست بده!

کاملا بهتون حق میدم که احتمالا بنا بر تجربه ناموفقی که از مشاوره داشتید به خودتون بیشتر تکیه کنید...درست مثل مواقعی که آدم از مراجعه به پزشک نتیجه نمیگیره سعی در خوددرمانی میگیره...
ولی خب به نظرم ما وزن کمتری به پزشکان روح نسبت به پزشکان جسم میدیم...به ندرت پیش میاد که بخوایم با مطالعه مریضی قلبیمون رو درمان کنیم یا شکستگی پامون رو یه خرده تلاشمون بیشتره تا با پرس و جوی بیشتر یه طبیب حاذق پیدا کنیم و پر واضحه که همیشه هم موفق نمیشیم و چه بسا نتیجه مراجعه به پزشک سودمند نباشه...اما بعید میدونم بار بعدی هم که مشکل جسمی پیش بیاد ما دنبال پزشکی دیگه نگردیم...
روح خیلی مهمه بیماری روحی از اون هم مهمتر منکر ارزش مطالعه تفکر و کتابخوانی نیستم ولی حس میکنم ما اهمیت کمتری به مشکلات روحی نسبت به مشکلات جسمی خودمون قائل میشیم...شایدم یه دلیلش سرراست تر بودن درمان جسمی باشه مشکل جسمی با دارو حل میشه ولی خب درمان روحی تلاش میخواد... 
خودمو میگم کاش همون بار اولی که مثلا سه روز پشت سر هم احساس افسردگی میکردم و ناراحتی و بی حوصلگی حداقل اندازه سرماخوردگی بهش بها میدادم و فکر درمانش بودم...
الان وضعیت خیلی بهتر بود

[همساده]

به نام خدا
پیام بهبودی

ما توکل و اعتماد کردن را آموخته‌ایم
اما آنرا جای اشتباهی قرار داده ایم.
ما به چیزهایی تکیه می‌کنیم که
خود نمی‌توانند به خویشتن تکیه کنند.
بانک‌هایی که ورشکست می‌شوند، ضمانت‌هایی که ارزشِ آنها متزلزل است، معشوقه و دوستانی که از اعتماد ما
سوء استفاده می‌کنند.
ما اعتماد خو را بر نیرو و قلمروِ زمینی و ثروت‌های دنیوی قرار می‌دهیم که ناپایدارند و از بین می‌روند.
 ما اغلب ایمان خود را به چیزی
خارج از خداوند متمرکز می‌کنیم.
با قدم زدن در مسیر بهبودی
برخی از ما هر یک از اعمال را با پرسشی بسیار ساده ارزیابی می کنیم: «اراده خداوند یا اراده من؟»
در بسیاری از موارد متوجه می شویم که اعمال ما با اراده نیروی برتر برای ما هماهنگ بوده است و ما نیز در عوض با دنیای اطراف خود هماهنگ بوده ایم. اما در برخی موارد متوجه وجود
مغایرت هایی بین رفتار و ارزشهای خود می شویم. ما به جای اراده خداوند بر اساس اراده خود عمل کرده ایم و در نتیجه در زندگی ما ناهماهنگی به وجود آمده است.
وقتی متوجه این مغایرت ها می شویم، خطاهای خود را می پذیریم و آنها را اصلاح می کنیم. با آگاهی بیشتر از آنچه به اعتقاد ما اراده خداوند برای ما در این مواقع است، احتمال کمتری وجود دارد که دوباره این اعمال را تکرار کنیم و احتمال بیشتری وجود دارد که در هماهنگی بیشتری با اراده نیروی برتر برای خود و دنیای اطراف خود زندگی کنیم.

[generalparsa]

سلام دوستان یه مطلبی رو میخوام باهاتون در میون بزارم
به نظر من شمردن روز های خوب هیچ تاثیری نداره . و بلکه باعث میشه بیشتر به سمت اینکار کشیده بشید یه بزرگی میگفت :(( بر هر چه تمرکز کنی بیشتر از آن چیز وارد زندگیتان میشود )) پس بهتره اصلا به این کار ناشایست فکر هم نکنیم. و به خودمون بگیم اصلا خ.ا وجود خارجی نداره در واقع تو ذهنمون انکارش کنیم مثل زمانی که هیچی درباره خ.ا نمیدونستیم .در عوض به جاش نماز بخونیم وبه جنبه های دیگه مثبت زندگیمون تمرکز کنیم و براش تلاش کنیم اونوقت میبینیم که خ.ا کلا از زندگیمون محو شده و اثری ازش نیست