درد دل های شما

[ترلان]

چه جالب اقا رامین
من از همون کودکی عاشق ادبیات بودم و زبان فارسی
به طرز فجیعی مستعد بودم خیلی حیف شد.. 
یادش بخیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خدایا کمکمون کن
کمکش کن
کمکم کن
خودت میدونی .. . 

[bahar2]

ادبیات که ترس نداره...ادبیات عشقه...
شیرین...
روان چون رود...

:x


ترس میدونید چی داره؟
ریاضی!
من از بچگی توش مشکل داشتم
تو ابتدایی خیلی زور میزدم بازم نیم نمره از بیست کمتر میشدم
تو راهنمایی و دبیرستان در رفتم ازش
تو دانشگام که ترسم این بوده که تو دروس ریاضی دار نیوفتم:smiley-yell:
برام قابل هضم نبوده و نیست 

[Lucky bOy]

این نوشته از وبلاگ خانمی به‌ نام مژگان برداشته شده، به نظر خیلی جالبه و از یک خانم ایرانی!

یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود.

مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند.
در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند.
وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند.
یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند.
مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل...
همه از مرد ها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند...
ما هم برای خودمان خوشیم!
مثلا از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد.
توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند،
خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه ما را با اشتیاق بخورند .
و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند.
و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع ،قربان صدقه مان بروند ،
و هیچ زن زیباتری را اصلن نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!
مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند.
بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چکشان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند ،
وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفششان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین.
و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را هم ، دوست دارند.
دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد،
درحالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی...
مرد ها همه دنیایشان همین طوری است. ساده و منطقی...
درست بر عکس دنیای ما.
بیایید بس کنیم.
بیایید میکرفون ها و تابلو های اعتراضیمان را کنار بگذاریم...
من فکر میکنم مرد ها، واقعن مرد ها،
آنقدر ها که داریم نشان میدهیم، بد نیستند...
مردها احتمالن دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین...
کمی آرامش در ازای همه فشار ها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند ،
کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم...
بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.
میم مثل مرد ...
منم قبول دارم ،
سلامتی همه مردای با معرفت...

[K_1]

خداااااااااااااااااا !

رحم کن

من به خودم رحم نکردم

تو رحم کن

خدایا! من با همه ی تنگ نظریم اگه یه غریب نمکدون شکسته ازم تقاضای کمک میکرد سختم بود ردش کنم

یه غریب تنهای داغون به کمکت احتیاج داره
دستشو رد نکن

---

این ابتلای بنیان کن تا کی کش پیدا میکنه


کی قراره رها بشم

مرگ هم علاج این بیماری نیست
مصیبت بزرگتری شروع میشه

یاد ماه رمضون بخیر

انقدر خوب شده بودم که انگار دیگه هیچ وقت مبتلا نمیشم
به شکل افتضاحی به هم ریختم

اگه خدا دلم رو در اختیار نگیره
از پا در میام

کاش باز هم روسیاه عهد شکنی مثل منو مشمول امداد غیبش بکنه.

[K_1]

دل خراب من از این خراب تر نمیشود
که خنجر غمت از این خراب تر نمیزند

نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
اگرنه بر درخت تر کسی تبر نمی زند

---

این گناها تجلی چیِ منه؟

من تو روز و شبام چیکار میکنم که کارم به اینجا ختم میشه

این اتیشی که تو دلم زبونه میکشه برا خاکستر کردن یه جنگل بسه

خدایا! منو چرا به خودت راه نمیدی
چرا تا میخوام نزدیک بشم، ردم میکنی

بد قیافه ام؟
بد بو ام؟
بد ذاتم؟
بد بختم؟

خیلیا اومدن و رسیدن
من هنوز دارم تردد میکنم

جی رو بردارم؟
چی رو زمین بذارم که لایق بشم؟


تیر غمم زدی به جان
زدی به جان
تا که به خون نشانی ام
تا که به خون نشانی ام

هر چه کنی بکن بتا
چون که خطا نمیکنی

---

ولی من دست بردار نیستم

خودت خلقم کردی خودت هم باید راهم بدی

به هر حال مال توام

حالا هر کاری میخوای بکن

منتها اون کاری که تو اهلشی

همه ی جهان به ظن خودشون در مورد تو قضاوت میکنن

اگه منو بسوزونی تو اهلش نیستی.

رحم کن.

[K_1]

ای اتاقی که هم میتونی این روزا کهف من باشی و هم گور من

تو شهادت بده که من تو ماه رمضون در تو دنبال چی بودم و هم و غمم چی بود.

گور من نباش

من نقشه های بلند پروازانه ای باهات کشیده بودم.

گور من نباش.

[ata]

داداش مرد مجاهد

میدونم نصیحت فایده نداره و میخوای با این دردو دلا خودتو خالی کنی

فقط میتونم بگم که آروم باش و خودتو کنترل کن

اگه کمکی هم از من بر میاد بگو

ای خدا خودت کمکش کن

[K_1]

ممنونم از برادر عطای عزیز.


یا سید الشهداء! خودتون کمک کنید تا محرم پاک بمونم.

بلکه تغییر کردم.

[می توانم]

مرد مجاهد صبور باش
موفق می شی
یه روز همه مون این روزا از یادمون میره
انگار هرگز الوده نشدیم

[K_1]

سلام،

ممنون از حرف خوبتون، خانم می توانم.

---

از نشونه های ضعیف بودن کید شیطان همین بس که این همه آتش رو سر من ریخت، باز خدا رو شکر نماز مغرب رو در اول وقت خوندم..

و شروع نماز یعنی پایان سیاهی و تباهی.

[مهاجر]

چقدر بچه های کانونو دوس دارم
بخاطر همدردیهاشون
واقعا فرشتن
...

[هما بانو]

سلام 

اینجا کانون   بهترین جای دنیاست 

گاهی میخوام از دغدغه هایی که اینجا وجود داره فاصله بگیرم اما بعد انگار از خودم فاصله گرفتم 

اممم ...  فروردین امسال من نامزد کردم ، با آقایی که مادرش آشنای قدیمی مادرم بود .  خواستگاری کاملا سنتی 

راستش هدف من از نامزد شدن ( محرم شدن)  آشنایی بیشتر بود ، چون فضای خانواده من مذهبی هستن و آشنایی بدون محرمیت رو قبول ندارن

البته این کاملا عقیده خانواده منه و ربطی به خودِ من نداره یعنی من این شیوه رو قبول ندارم 

اما اشتباهات پدر و مادر من خیلی زیاد بود  که نمیخوام خیلی در موردش صحبت کنم 

به هرحال اشتباه ، اشتباهه  . ادامه دادن یک اشتباه  اشتباه تره! 

من ناخواسته خیلی اذیت شدم توی این چند ماه ... همین ترم ، 7 واحدم رو افتادم  .

میخوام بگم که تصمیم قاطع گرفتن برای ادامه ندادن  با این وضعیت  خیلی جسارت میخواد 

اما فکر میکنم من این جسارت رو دارم 

هنوز معلوم نیست چی میشه 

اما میدونم که خونه ای که کج ساخته شده  تا ابد هم کج بالا میره و من اینو نمیخوام 

راستی یه چیزی  ، فکر میکنم پسرای جامعه مون به بد جایی دارن میرن ،   امیدوارم بچه های کانون اینطور نباشن 

اما خیلی از پسرا  دارن مرد بودن رو فراموش میکنن کم کم و من ازین بابت خیلی متاسفم 

کاش هم ما دخترا  هم پسرا هویت خودمون رو حفظ کنیم . 



پ .ن  : منظورم پوشش ظاهری نبود  البته این دور شدن از مردانگی  ، پوشش ظاهری رو هم شامل میشه . 

[ata]

سلام هما خانم

کاش بیشتر راجبه فراموش کردن مرد بودن توضیح میدادین

که ما پسرا بدونیم چه چیزی اشتباهه و اگه خدای نکرده کسی داره راه کج میره بفهمه و جلوش رو بگیره

البته اگه میتونین و مشکلی نیست

[هما بانو]

فراموش کردن مرد بودن : 

از همه مهم تر  مسئولیت پذیریه  مسئولیت هایی مختص مرد هاست  یه سری هم مختص خانوماس 

مرد باید بتونه روی پای خودش بایسته  تمام تلاش خودشو بکنه که به کسی حتی پدرش وابسته نباشه 

البته من میدونم این خیلی سخته اما نتیجه مهم نیست  منظور من تلاش در این جهت هست حتی اگه شده با تدریس خصوصی یا مسافر کشی و....

بالاخره از یه جایی باید شروع کرد 


مرد باید پای حرف خودش وایسه 

یعنی وقتی قول هایی میده  هم از اول قول هاش غیر واقعی نباشه و هم براش تلاش کنه 

مرد باید بدونه  زنی که انتخاب میکنه میخواد بهش تکیه کنه   مردی که خاله زنک و فضول باشه قابل تکیه نیست 

مرد باید بدونه ناز کردن کار زنه   ناز کشیدن وظیفه مرد ... اینا جاشون نباید عوض بشه  ( استثنا هم وجود داره ) 

مرد نباید زود رنج و نازک نارنجی باشه  آه که چقدر همه چیز عوض شده و هیچ کس جای خودش نیست 

در مورد اینکه زن باید چطوری باشه هم کلی حرف میشه زد 

مرد باید ابهت و جذبه و غیرت داشته و همینطور چشم پاک باشه 

مرد نباید لوس و نُنُر و بچه مامان باشه!  احترام به پدر و مادر سر جای خودش  ولی بچه ننه بودن اصلا خوب نیست واسه مرد 


اینا که گفتم در مورد جنسیت مرد بود   مردانگی یا همون انسانیت یه چیز دیگه س .

[می توانم]

حالت روحیه ت چطوره هما خانوم؟
مراقب خودت هستی؟