1392 آبان 8، 2:16
★ * ★ اینقد تلاش میکنم تا یه عالمه ازینا بگیرم ☆ ★
خدایا چه بی حساب و کتاب میبخشی و ما چه دقیق تسبیح ذکرهایمان را میشماریم
(1392 آبان 8، 0:10)ata نوشته است: سلام
یادتونه گفتم آخر این هفته مصاحبه کاری دارم، برام دعا کنید؟ فردا بود... کلی خودمو آماده کرده بودم... امروز عصر گفتن کنسل شده... باورم
نمیشد.... ای خدا... آخه چرا....
دلم گرفته
(1392 آبان 10، 11:33)حسن یوسف نوشته است: متنفرم ازین که بخوام بیام اینجا و با لحن آأمهای مریض و معتاد حرف بزنم و فکرمیکنم دلیلی نداره که خودارضایی رو بیش از حد بزرگش کنیم.رک بگم هنوزم از لحن خیلی از بچهه ایی که اینجا صحبت میکنند خوشم نمیاد.مثلا میگن رهایی و ترک و ازین حرفا...یه جوریه.سلام حسن یو سف خانوم
منی که فکرمیکردم آدم کثیفی هستم حالا فهمیدم که من یک دختر کاملا سالم و طبیعی هستم که چون اتفاقات بدی تو زندگی برام افتاده اینطوری شدم و هر آدم سالم دیگه ای هم که بود به این سمت کشیده میشد.پس من کثیف نیستم.فقط یه کار غلطی میکردم که حالا دیگه انجام نمیدم..
راستش هرچی بیشتر بزرگش میکردم و هی به خودم مبگفتم این کار یه گناه کبیره است بیرون اومدن از دام افسردگی برام سختتر بود.
بیاین همه مون برگردیم به زندگی طبیعی و فکر نکنیم از اجتماع جدا هستیم.خودمونو جزو اجتماع بدونیم.مثل همه ی آدمهای نرمال دیگه.
یه حرفای مهمی داشتم نمیدونم چرا یادم رفت...
بچه ها پرسیده بودن که چطوری سعی کنیم از دیگران ناراحت نشیم..من میخام بگم اینقد باید ازشون ناراحت بشی و ازین ناراحت شدنت ضربه بخوری تا یاد بگیری ناراحت شدن از دیگران هیچ دردی را دوا نمیکنه.جز اینکه اعصابت خورد تر میشه.اما خب این احساسات بد فقط با این حرفا و یک جمله ونصیحت من از بین نمیرن.زودرنجی بیش از حد میتونه علامت افسردگی باشه که فقط و فقط با دارو درمانی و روان درمانی حل میشه.
هرچی هم من بیام اینجا نصیحت کنم فایده ای نداره.
من توی خوابگاه پنج تا دوست دارم که خیلی پررو هستند.دوستی با اینا خیلی به من کمک کرد که دنده پهن بشم.یکم خوبه با آدمهای پررو و زرنگ دوستی کنیم تا ازشون یاد بگیریم که چطور ایقدر بی خیال هستند.بی خیالی اونا به منم سرایت کرده.
خطاب به پسر پاک و سولماز و بقیه