نکته روز پنجم از مرحله سوم مسابقه
شروع زندگی خوب با ایجاد عادت
+++مثبـــــت نگری+++
+ + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + +
ادامه عوامل مثبت نگری
اگر به دنبال آرامش ذهن هستیم، نباید به پیش آمدهای زندگی برچسب خوب یا بد بزنیم
می گویند: پیرمرد روستازاده ای یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد. همسایگان برای دلداری وی به خانه اش آمدند و گفتند: عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرار کرد!
روستازاده پیر گفت: از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بدشانسی ام؟ همسایه ها با تعجب گفتند: معلوم است که این بدشانسی است. هنوز یک هفته نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت.
این بار همسایه ها برای تبریک آمدند و گفتند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت به خانه برگشت. پیرمرد گفت: از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده است؟
فردای آن روز پسر پیرمرد حین اسب سواری زمین خورد و پایش شکست. همسایه ها بار دیگر گفتند: عجب شانس بدی! پیرمرد نیز همان جواب را تکرار کرد. همسایه ها با عصبانیت گفتند: معلوم است که از بدشانسی تو بوده، پیرمرد کودن!
چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ با خود بردند، اما پسر این پیرمرد به دلیل شکستگی پایش معاف شد.
همسایه ها برای تبریک به خانه پیرمرد رفتند و گفتند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد! پیرمرد باز همان جمله را تکرار کرد: از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بدشانسی ام؟(40)
+ + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + +
منبع:
40) اندرو متیوس، آخرین راز شاد زیستن، ترجمه وحید افضلی راد، ص 156.
hawzah.com