عزیز :.:.::. * شروع مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.

عزیز : .:.::. *  مسابقه #پاکی_رمضانConfetti * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روان شناسی شخصیت

#16
با سلام

شخصیت ضد اجتماعی
اصطلاح شخصیت ضد اجتماعی همواره به صورت مترادف جامعه ستیز به کار رفته است. این برچسپ یا اصطلاح این رفتار را خارج از معیار های اخلاقی متداول جامعه توصیف می‌کند و آن را به عنوان یکی از جدی ترین اختلال های روانی در نظر می‌گیرد.

نشانه‌ها
چهار نشانه ی اختلال شخصیت ضد اجتماعی عبارت اند از: خود محوری، فقدان وجدان، رفتار تکانشی و جازبه ی سطحی. خود محوری به اشتقال ذهنی فرد به مسایل خود و عدم حساسیت به نیاز های دیگران مربوط می‌شود. فرد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی به زندگی خود در دنیا یی که با تنهایی او آمیخته شده است ادامه می‌دهد، گویی که در مکان جدا و عایقی قرار دارد و هرگز دوست و آشنایی ندارد. این افراد اغلب فکر می‌کنند که با دیگران تفاوت دارند. آن ها ظاهراً احساس توجه و نگرانی نسبت به دیگران را درک نمی‌کنند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی، اضطراب، گناه و یا احساس های پشیمانی را حتی در صورتی که آسیب زیادی را به دیگران وارد کرده باشند، تجربه نمی‌کنند. آن ها اغلب، هنگامی که با رفتار تخریبی خود روبه رو می‌شوند، آرام و موقر باقی می مانند و نسبت به کسی که بتواند آن ها را فریب دهند، احساس تنفر می‌کنند.
این افراد بر خلاف بزرگسالانی که یاد گرفته اند، رضایت مندی های بی درنگ خود را به خاطر اهداف دراز مدت فدا کنند، بدون توجه به پیامد های احتمالی بر اساس تکانه‌های خود عمل می‌کنند. آن ها مشاغل و روابط خود را به طور ناگهانی تغییر می‌دهند و اهل خشونت و بی ملاحظه هستند. آن ها اغلب، سابقه ی مدرسه گریزی دارند و ممکن است مکرراً به خاطر رفتار مخرب از مدرسه اخراج شده باشند. حتی هنگامی که آن ها پیوسته به خاطر رفتار های خود تنبیه شوند، نسبت به رابطه ی بین رفتارشان و پیامدهای آن ها هیج بینشی ندارند.
جالب است بدانیم که افراد مبتلا به شخصیت‏های ضد اجتماعی می‌توانند کاملاً فریبنده و متقاعد کننده به نظر آیند و به طور قابل توجهی نسبت به نیاز ها و ضعف های دیگران واقف اند. آن ها حتی در حالی که فردی را استثمار می‌کنند، احساس های اعتماد را در وی بر می انگیزانند. کن بایانچی در فریب دادن دیگران به اندازه ای مهارت داشت که توانست زنی را متقاعد کند که درباره ی بعضی از قتل ها، برای حمایت از وی شهادت دروغ بگوید. بایانچی می‌دانست که این زن تنها به طور اتفاقی قبل از دستگیری وی حضور داشت و هنگامی که در جایگاه دادگاه بود، او را متقاعد کرد که به وی کمک کند.
میزان بروز اختلال شخصت ضد اجتماعی حدود 2 تا 3 درصد کل جامعه است. از این درصد کل، 4 درصد را مردان و 1 درصد را زنان تشکیل می‌دهند. اگرچه به نظر می‌رسد که چنین افرادی احتملاً مجرم می‌شوند، ولی بسیاری از افراد جامعه ستیز از مشکلات قانونی اجتناب می‌کنند و با استفاده از روش های کمتر قابل توجه به عنوان تاجران بی رحم، روحانیون و سیاست مدارانِ متقلب به دیگران آسیب وارد می‌کنند.

علت ها
اگرچه علت های اختلال شخصیت ضد اجتماعی کاملاً شناخته نشده اند، ولی پژوهش ها از تبیین های مربوط به وراثت و هم از تبیین های مربوط به پرورش و ترکیبی از هر دو حمایت می‌کنند. در پژوهش ها همبستگی بالایی بین شیوه‌های فرزند پروری و سرمشق دهی نامناسب به دست آمده است. افراد مبتلا به شخصیت ضد اجتماعی اغلب به خوانواده‌هایی تعلق دارند که با محرومیت هیجانی، روش های انضباطی خشن و بی ثبات مشخص می‌شوند و علاوه بر این، رفتار های والدین نیز ضد اجتماعی است.
منبع: wikipedia.org

يا حق !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
#17
با سلام

کنترل هیجان ها در بدترین شرایط

بیشتر مردم در زندگیشان هیجانات شدید و غیر قابل کنترل را تجربه کرده‌اند و در چنین مواقعی ، شخص بسیار مایل است شدت خشم ، غم اضطراب و ناامیدی تحت کنترل او باشد. ممکن است شدت هیجانات بر رفتار و طرز برخورد فرد به گونه‌ای تاثیر بگذارد که موجب رنجش و ناراحتی خود و اطرافیانش شود. در چنین لحظاتی چگونه می‌توان این هیجانات را تحت کنترل در آورد؟ آن هم در سن نوجوانی که شخص بیشتر تحت تاثیر هیجانات خود قرار دارد.

برای دستیابی به چنین توانایی به نکات زیر باید توجه فرمائید:

- سعی کنید بر هیجانات خود مسلط باشید. هنگامی که با دیگران هستید زمان مناسبی برای ابراز هیجانات شدیدتان نیست. بنابراین از آنها پوزش بخواهید و برای مدتی از آنها دور شوید. به آنها بگوید که احتیاج به زمانی دارید تا بر اعصابتان مسلط شوید و چند لحظه دیگر برگردید.

- از چگونگی تنفس خویش آگاه باشید. تنفس آرام و عمیق داشته باشید. با این عمل ساده بطور طبیعی می‌توان ضربان قلب و فعالیت ذهن را آرام کرد. هر نوع انقباضی را در بدنتان بخصوص عضلات ، شانه‌ها ، گردن و فک را بررسی و تعدیل کند.

سعی کنید برای مدت کوتاهی به موضوعی که باعث آشفتگی شما شده است، فکر نکنید. چرا که در چنین شرایطی ذهن قدرت تصمیم گیری صحیح را ندارد و در زمانی مناسب که آرامش بیشتری دارید، بطور صحیح راه حلی برای مشکل و ناراحتی‌تان پیدا کنید.
- در زندگی تان مهارت انعطاف پذیر داشته باشید.یعنی خودتان را با شرایط مختلف وفق دهید تا اگر توان مقابله با فشار را نداشتید،در زندگی خود تغییر ایجاد کنید.

- حتما با افرادی دلسوز و مجرب ارتباط داشته باشید و مشکلات خود را با آنها در میان بگذارید. چنین ارتباطی به شما کمک خواهد کرد تا در حس و رفتارتان تعادلی برقرار کنید و احساس تنهایی و انزوا نکنید.

- روش دیگری در کنترل کردن هیجانات ، ثبت آنها در دفتر یادداشت روزانه است. از هیجانات خود آگاه باشید تا بتوانید آن ها را کنترل کنید.

با والدینتان ارتباط خوب و صمیمی بر قرار کنید زیرا آن ها در مواقعی که نیاز به حمایت کسی دارید ،بهترین انتخاب هستند.
- اگر موضوعی برای شما بسیار اهمیت دارد ، آنرا بی‌پرده با دیگران مطرح کنید ، اما قبلا درباره آن موضوع و موقیت خود خوب فکر کنید. به یاد داشته باشید که تغییر در ارتباطات به مرور زمان رخ می‌دهد و صحیح نیست که این تغییر بر اساس اصول غیر منطقی و یا هیجانات زودگذر باشد.

- با خودتان مهربان باشید. فرصتهای اضافی کوتاهی که دارید ، فعالیتهای مورد علاقه خود را انجام دهید. در این فاصله زمانی ، ذهن شما آرامش لازم را باز خواهد یافت.

- سعی کنید برای مدت کوتاهی به موضوعی که باعث آشفتگی شما شده است، فکر نکنید. چرا که در چنین شرایطی ذهن قدرت تصمیم گیری صحیح را ندارد و در زمانی مناسب که آرامش بیشتری دارید، بطور صحیح راه حلی برای مشکل و ناراحتی‌تان پیدا کنید. با انجام دادن فعالیتهای فیزیکی از قبیل ورزش کردن و کلاس رفتن و کار سخت انجام دادن خود را خسته نموده و توجه و تمرکز خود را به آنها معطوف سازید.

- کارهای همیشگی و امور روزمره خود را انجام دهید. بدین گونه زندگی شما تحت کنترل خواهد بود.

- چنانچه مکررا دچار احساسات و هیجانات شدید و ناراحت کننده می‌شوید، حتما با مشاوران مجرب مشورت کنید و یا کتابهای منتشر شده در این زمینه را بخوانید.

- با والدینتان ارتباط خوب و صمیمی بر قرار کنید زیرا آن ها در مواقعی که نیاز به حمایت کسی دارید ،بهترین انتخاب هستند.

منبع : سایت رشد - با تغییر

يا حق !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
 سپاس شده توسط
#18
یکی دوستان خیلی عالی میتونن کمک کنن یکی همین والدین که تو مقالات بهش اشاره شده بود من که از این دوتا مورد به خوبی استفاده میکنم!
راستی من میخواستم بدونم اینایی که فشن میکنن یا رپ می خونن یه جور اختلال شخصیتیه؟
به احتمال زیاد یه جور اختلال شخصیتیه ولی نمیدونم این کارها رو میکنن که کدوم یکی از نیازهاشون رو برطرف کنند؟
چرا باید این کارهارو بکنن؟
یکی راهنمایی کنهcheshmak
#19
4fvfcja

مهدی 69 من میخوام کاملا اینو توضیح بدم ، برای اینکه بفهمی .
یکم زیاده ولی با دقت بخونی خوب میفهمی .من اینو قبلا خلاصه کرده بودم :
.......................................................
با وجود تمام تلاش هایی که شخص عصبی برای رسیدن به خود ایده آلی به کار میبرد ، اما اعتماد بنفس و احساس ارزش و احترام نسبت به خود را نتوانسته بدست اورد ، برای این که احساس ارزش و احترام نسیت به خود کند مدام محتاج تایید و تصویب دیگران است . تا زمانی که در مقام و قدرتی است که از احترام و مزایایی بر خوردار است احساس عظمت ، برجستگی و سرمستی میکند اما همینکه از مقام و قدرت بیفتد ، یا دیگران مناسب با مقام و قدرت برایش ارزش قائل نشدند ، یا در محیطی کسی او را نشناسد ، به شدت دچار بی ارزشی و ناچیزی میکند ، چون این احساس ارزش و احترام مربوط به خودش نیست و به خارج مربوط میشود ، مدام در یک حالت ارزان و آرامش سطحی و تهدید کننده به سر میبرد .
فقدان اعتماد بنفس واقعی در شخص باعث میشود شخص خود را به صورت غیر این که هست نشان دهد ، چون از خود واقعی بیگانه میشود و به خود ایده آل پناه میبرد و در قسمت عمده ای از احتیاجات خود از تخیل و تصور استفاده میکند ، ولی هیچ یک از این تخیلات ذره ای به اعتماد بنفس واقعی وی اضافه نمیکند تنها چیز احساس خود پسندی ، و غرور عصبی است .بر اساس پیشرفت های که در راه رسیدن به خود ایده آلی نصیبش میشود ، مقداری غرور درش ایجاد میشود یا بر مبنای جلال و عظمت تصوری خود .
اعتماد بنفس واقعی منشا خود واقعی شخص است ، در صورتی که غرور عصبی (اعتماد بنفس کاذب ) منشاش خود ایده آل است ، گاهی بقدری شبیهند که انگار هیچ فرقی ندارند .
اعتماد بنفس واقعی بر مبنای صفات ، فضائل ، شایستگی ها ی و اقعی و استعداد های واقعی فرد است ، در حالی که غرور عصبی (اعتماد بنفس کاذب )، بی اساس و بی جهت است و بر مبنای صفات و ویژگی های خیالی و تصوری است . اگر هم واقعا شایستگی هایی در او باشد احساس غرورش نسبت به آنها مبالغه آمیز و بی تناسب با صفات و شایستگی هایش است .
اعتماد بنفس فرد سالم بر گرفته از دارایی های معنوی شخص است و این دارایی های معنوی وابسته به فرهنگ و تمدنی است که در آن زندگی میکنیم ، مثلا در غرب این که اعتقادات محکم و مستقل از خودش داشته باشد و خود را مسول خود و زندگی خود بداند ، میزان ارزش و صفات خود را و فضایل خود را درست تشخیص دهد ، نه کمتر و نه بیشتر .

اما احساس ارزش شخص عصبی به چیز هایی است که در نظر جامعه حیثیت و پرستیژ است و شهرت آور ، یا ناشی از خصوصیاتی است که در تخیل به خود نسبت میدهد و فکر میکند واجد انها است .با آدم های مهم نشست و بر خواست کردن ، شغل مهم داشتن ، پول زیاد ، اتومبیل آخرین سیستم ، محبوبیت عامه ، این ها به شخص عصبی احساس غرور میدهد .
ادم طبیعی هم به حد معمول از شهرت پرستیژ و محبوبیت و قدرت خوشش می آید و به سمت انها میرود ولی شخص عصبی تشنه ی اینهاست ، و اگر آنها را نداشته باشد احساس بی ارزشی محض میکند .

البته این عطش را با میل واقعی پیشرفت اشتباه میگیرد و هر جا که پرستیژ ، و حیثیت او را میافزاید ، نوعی سرمستی و شعف دارد ، و هر چیزی از آن کم کند دچاری نوعی بی ارزشی و رنج میشود ، در واقع فقط به خودش میاندیشد ، و دیگران را وسیله ی برای کسب قدرت و آبرومندی او میشوند .


غرور عصبی بر مبنای شهرت پرستیژ ی است که کسب میکند ، بر مبنای صفات و خصوصیات تخیلی است که فکر میکند به اغوای خود ایده الی آنها را دارد .

برای رسیدن به خود ایداه آلی گاهی نسبت به صفتی مغرور است که ندارد ، و یا گاهی سعی میکند در تصورش به چیزهایی احساس غرور و ارزشمند بودن کند و با آن تخیلش را بسازد ، مثلا اگر در حال خواندن روزنامه ، مطلبی از نویسنده ای یا شاعری یا خواننده ای یا فوتبالیست مطرح بخواند گاهی در تخیلاتش فکر میکند که یک شاعر یا نویسنده یا فوتبالیست مطرح شده است و...

مثلا تقوی ، پرهیزگاری ، هوش سرشار ، قدرت تفکر وسیع ، بخشش ، آرامش و متانت در هر چیز را فکر میکند دارد و اگر ذره ای از این ارزیابی پایین تر بیاید شخصیتش تا حد زیادی در هم میریزد ، از این که در تخیلش میتواند پرواز های بلندی داشته باشد احساس غرور میکند .، و قدرت های نامحدودی را در تصورش به خود نسبت میدهد . قو ه ی تخیل را برای نگاه داشتن خود ایده آلی استفاده میکند و با روش های "توجیه " "فرافکنی " دفاع ، و ایجاد سازش بین تضاد های خود سعی میکند تصویر زیبا ی خود ایده الی خویش را پا برجا نگه دارد .

پس واقعیت ها را مستقیم نمیتواند ببیند ، بلکه توسط یک اینه میبیند و انچه که در آینه میبیند تصویر و انعکاسی است که ذهن و ادراک او از واقعیت گرفته و بعد در آینه منعکس ساخته است تا واقعیات را انطور که دلش میخواهد ببیند ،

گاهی احساس آسیب نا پذیری و این که هیچ کس نمتواند او را نا راحت کند دارد و این غرور باعث میشود که به شدت ناراحتی خود را حس نکند ، و این مانع بزرگی است برای خود شناسی ، زیرا آن ناراحتی در وجودش باقی می ماند و بعد به شکل مختلف در خود شخص اخلال ایجاد میکند .

غرور ها سبب میشود که شخص توقعات و انتظاراتش را از دیگران مطالبه کند ،
شخص از غرور هایی که به حکم "باید" ها دارد احساس ارزش میکند ، ولی "باید" هایش آمیخته به تظاهر و احساسات غیر واقعی است حتی خودش هم به صراحت حس نمیکند .مثلا تا جایی که گاهی فکر میکند دیگران را دوست دارد در حالی که در خود ایده آلیش "باید " همه را دوست داشته باشد .

گاهی این غرور ها بسیار غیر طبیعی و فقط رای خود شخص ارزشمند است ، مثلا غرور به این که از کسی تقاضا و در خواستی نکند ! یا این که باید سخاوتمند باشد و به فکر منافع شخصی نباشد .

همین که شخص عصبی اصول اخلاقی را شناخت و خوب و بد را تشخیص داد فکر مکیند که واجد همه ی آن صفات خوب است.
...........
به محض این که غرور میشکند تعادل شخص عصبی به هم میریزد ، غرور به دو صورت میشکند :
یکی به وسیله ی خودمان ، هر وقت باید ها و توقعاتی که از خودمان داریم ، خوب عمل نکنند غرورمان شکسته میشود و تصویر ایده آلی فرد در هم شکسته ناگهان شخص دچار بی ارزشی زیادی میشود ، و از جایی که خود ایده آلی خود را میدید ، خود فعلی را میبیند ، و یاس و بی ارزشی و خود کمبینی او بیشتر میشود ،

دوم به وسیله ی دیگران ، وقتی که انتظارات عصبی ما ( که به خاطر خود ایده المان از آنها انتظار داریم ) را براوره نکنند ،و در شان عالی و ممتاز خود ایده آلیش عمل نکنند .

احساس خجالت و شرم ، وقتی که غرور توسط خود شخص شکسته میشود ، همراه با احساس سرزنش بیش از حد و خواری طلبی زیاد
احساس حقارت و خفت ، وقتی که غرور توسط دیگران شکسته میشود .
...............
نشانه ی این احساس ها عکس العمل نامتناسب با موضوع است ، هر گاه غرورمان زخم خورد بپرسیم که این ناشی از چیست ؟
گاهی ضربه هایی به غرور های ما وارد میشود و ناراحت و آزرده میشویم ولی به علت وجود بعضی از غرورهای دیگر ، این آزردگی و ناراحتی را در خود پنهان میکنیم ، مثلا غرور به تحمل پذیر بودن و یا بردبار بودن یا ازهیچ مسئله یی ناراحت نشدن یا غرور به منطقی و با انصاف بودن .

احساس ناشی از شکستن غرور ها توسط خودمان گاهی به طور غیر مستقیم به صورت خشم و ترس در وجود ما ظاهر میشوند ، خشم را به صورت کینه و انتقام و رنج و ناراحتی و خود آزاری و خود تخریبی (، گاهی همراه با تمایلات شدید جنسی ، " خود ارضایی") و انزجار و میل به انتقام یا نفرت شدید ممکن است تجربه کنیم .

یکی از راه های جبران حقارت ممکن است این باشد که شخص عصبی بخواهد کسی که غرورش را جریحه دار کرده است تحقیر و تخفیف کند . حالش مثل کسی است که از یک طرف زخم خورده و از طرف دیگر مجبور است دائما با بقیه در تماس باشد ( فقط در یک نوع تیپ شخصیتی مربوط به برتری طلب )

ملامت به خود خود تخریبی و دشمنی خود همه ناشی از درهم ریخته شدن و شکستن غرورهای خود شخص عصبی ،، می باشد . که از تصورات کاذب ، اعتماد بنفس کاذب و باید های غیر منطقی و نامتناسب با احساسات اصیل شخص بوجود آمده اند .
در بسیاری از مواقع دچار تشویش ، اضطراب استرس ، ترس است ، اغلب فکر میکند که از احساس مسخره شدن ، رسوایی به بار آوردن و یا بخاطر احتمال شکست خوردن است ، در حالی که فقط می ترسد که مبادا غرورهایش جریحه دار شوند ، و از مقام خود ایده آلی پایین بیفتد . مثلا ترس از جواب رد شنیدن و ترس از این که از مقام خود ایدآیش پایین بیفتد .

برای جلوگیری از شکسته شدن غرور ها و گرفتاری در سرزنش و خودتخریبی و خشم واسترس ، می کوشد از موقعیت هایی که احتمال دارد غرور هایش شکسته شوند اجتناب کند (تیپ عزلت طلب ) ، یا برای اعاده ی غرور خود انتقام بگیرد و تلافی کند (تیپ برتری طلب )

گاهی فرد از ترس اینکه غرورهایش شکسته شود و با شکست مواجه شود از برخی از امور بی علاقه میشود (و این بسیار نا خود آگاه انجام میگیرد ) و سلب علاقه میکند ، معمولا دست به کار هایی میزند که احتمال موفقیتش بیشتر است، و اگر بداند در انجام کاری ممکن است از عهد ه اش بر نیاید ، اتوماتیک دچار بی علاقگی میشود
از خود هوش و استعداد نشان میدهد و به آنها غرور هم دارد ولی وقتی ببیند که نمیتواند پا به پای "پیکاسو " پیش برود یعنی مثلا نقاشی کامل و عالی باشد ، خود به خود بی علاقه میشود ؛یعنی میترسد غرور به ممتاز بودن ان شکسته شود .

خیلی از کار های عادی ما هم ، بر اثر حفظ غرور های ما و اعاده و جبران آنهاست ، مثلا اگر در اثر شکسته شدن یک غرورمان به کسی توهین کردیم ، همان لحظه غرور خوب و مهربان بودن ما جریحه دار میشود ، پس سعی میکنیم
ان را انکار کنیم ، یا خود به خود فراموشش میکنیم ، یا میگوییم منظورمان از ان حرف چیز دیگری بود ، و خلاصه خود را بی تقصیر قلمداد میکنیم .
گاهی اگر شخص غرورش جریحه دار شود آن واقعه یا بخشی از آن را حذف و یا تغییر میدهد و طوری تغییر میدهد که نتیجه اش ترمیم غرور هایش است ،
اگر کسی از او کمکی بخواهد ، و او مکک نکند ، گرفتاری و مشغله را بهانه میکند ، مثلا میگوید کارهای زیاد تر و بیشتری دارم و نمی رسم ، (در صورتی که واقعا چون تنبل است و میل به کمک ندارد کمک نمیکند ) چون در خود ایده آلیش انسانی است خدمت کننده و کامل! پس این بهانه پوشش و توجیه ی است که مبادا در اثر کمک نکردن این غرور بشکند

گاهی هر توهینی که به وی میشود آن را به مسخرگی و بیگاری میگیرد در حالی واقعا از عمق نهاد خودش از این که مضحکه شود سخت آزرده میشود

، گاهی اجتناب و سلب علاقه برای جلوگیری از شکست و سقوط خود ایده آلی را بهترین تاکتیک میداند ، و کم کم کند و خسته میشود و آرزوهایش را گاهی خیلی محدود مکیند (عزلت طلب ) و بسیار بی انگیزه میشود ، در همین هنگام در کارهایی که میبیند حتما موفق میشود دست به فعالیت و تلاش بیشتری میزند ، گاهی در بسیاری از کارها کند و عقب افتاده است ولی همزمان در معاشرت و تفریح و بازی ماهر و فعال است

عزلت طلب این استدلال را دارد که اگر کوشش نکنم بهتر است تا کوشش کنم و موفق نشوم
زیرا در این صورت غرور به توانا بودنش جریحه دار میشود ولی در منطق سازیش اینگونه قانع میشود که هر کاری را که بخواهد و اراده کند میتواند ان را انجام دهد .

در حقیقت غرور عصبی و احساس خفت دو روی یک سکه اند و مدت زمانی که شخص پس از شکستن غرور احساس بی ارزشی و تحقیر و خفت و خود تخریبی
دارد بیشتر از وقتی است که احساس غرور میکند .
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
 سپاس شده توسط
#20
wow

من که اینجا نتونستم بخونم ازش پرینت گرفتم

مجتبی خان

با این توصیف هایی که کردی من می شم یک فرد مغرور عصبی و دارای تیپ های عزت طلب و برتری طلب
Smiley-talk002
دیری است که دعاهایمان »ندبه« شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما با زلال اشک روشن می شود. و من در کوچه های سرگردان »غیبت« تو را می جویم شاید مرا به میهمانی نگاهت بخوانی.
...«ღღ
کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست
ღღ»...
[تصویر:  14a5beeb2cd5ff.gif]
#21
با سلام

خيلي ايول داشت .... احسنت .. عالي بود ... مطالعه زياد ميكني ؟؟؟

ولي بچه ها ، حلال اين مسائل فقط قرآنه .... ففروا الي الله ...

يا حق !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
#22
بحث جالب ، علمی و آموزنده ایه53258zu2qvp1d9v
ممنون آقا مجتبی42
ادامه بدهSmiley-face-cool-2
بهترین راه پیش بینی آینده،ساختن آن است

زندگي يک آرزوي دور نيست؛ زندگي يک جست و جوي کور نيست
زيستن در پيله پروانه چيست؟

زندگي کن ؛ زندگي افسانه نيست
گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛ هرچه ناپيدا صدايت ميزند
جنگل خاموش ميداند تو را؛ با صدايي سبز ميخواند تو را
زير باران آتشي در جان توست؛
قمري تنها پي دستان توست
پيله پروانه از دنيا جداست؛

زندگي يک مقصد بي انتهاست؛ هيچ جايي انتهاي راه نيست؛
اين تمامش ماجراي زندگيست...


راستش از بی احترامی ها و نا مهربانی ها خسته شدم ... اینجا روزگاری جای مهربونی و محبت بود ... ولی متاسفانه مدتیه که دیگه اون رنگای قشنگ کمرنگ شدن ... امیدوارم شماها که هنوز اینجایین دوباره بهش رنگ بدین وزیباترش کنین (البته از درون و نه فقط در ظاهر) ... براتون دعا می کنم ... فراموشم نکنین ... حلالم کنین ... التماس دعا ... دلم برای تک تکتون تنگ میشه ... خیلی دوستون دارم
:13:

#23
مجتبی جون داداشه گلم خیلی سنگین بود مطلبت ولی چندین بار خودم تا یه چیزایی متوجه شدم حالا چند تا سوال دارم!
شما بحث غرور رو پیش کشیدید
شخصی که مثلا رپر یا عاشقه رپه یا تیریپه فشن میزنه چه ربطی به غرورش داره؟ چه ربطی به شکستن غرورش داره؟
مثلا اعتماد به نفس ندارن که این کار ها رو میکنن؟
میشه اینو بیشتر برام توضیح بدی ولی خواهشن یه ذره زیر دیپلم تر4fvfcja
#24
(1388 مرداد 4، 19:15)mahdi_69 نوشته است: مجتبی جون داداشه گلم خیلی سنگین بود مطلبت ولی چندین بار خودم تا یه چیزایی متوجه شدم حالا چند تا سوال دارم!
شما بحث غرور رو پیش کشیدید
شخصی که مثلا رپر یا عاشقه رپه یا تیریپه فشن میزنه چه ربطی به غرورش داره؟ چه ربطی به شکستن غرورش داره؟
مثلا اعتماد به نفس ندارن که این کار ها رو میکنن؟
میشه اینو بیشتر برام توضیح بدی ولی خواهشن یه ذره زیر دیپلم تر4fvfcja

4fvfcja
شاید جوابش رو حافظ گفته :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد...........آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

..................................................................................................

کلا میخوام بحث رو ببندم ، بحث من شناخت "خود" از یک دید دیگه و متفاوت بود ، که اصلا معیار نیست ، فکر میکنم همون تست شخصیت کافبه و میام نتایجش رو میذارم
الهی اوقفنی به مراکز اظطراری : خدايا مرا به مركزها و ريشه هاى اضطرار و بيچارگيم واقف كن؛
معیار مذهب و معرف نابیه که داریم ، اما این شناخت ها هم بد نیست ،
و الا راه در مان هر مرض روحی قرآن (و ننزل ما ..شفاء و رحمة للمومنین )و وحی هست

میخواسم بفهمیم که نیت و اخلاص و هدف تا چه حد میتونه توی زندگی تاثیر بذاره
روی جزء جزء روحمون و رفتارمون ،
قسمت هایی از نامهای از استاد صفایی حائری به فرزندانش : ....
و خودشنا سى؛ يعنى اين كه تو با اين استعداد و امكان، چرا به خاطر دنياى بى جان و يا آد م ها و فرعو ن ها و طاغو ت هايى كه مثل تو هستند، سوخته اى و ساخته اى. تو خودت را با تأثيرى كه از هر چيز احساس مى كنى، اندازه بگير و مقايسه كن، كه اين چيز، ارزش اين تأثير را داشته و يا جهل و غفلت تو، او را بزرگ كرده است .

پسرم ! محمد اگر تمامى آنچه را كه همه ى آدم ها در طول تاريخ به دست آورد ه اند و اگر تمامى ثروت و قدرت و رفاه و لذّتو تمامى آ ن ها را، تو به تنهايى صاحب شوى، بدان، اين همه از تو كوچك تر وبى ارزش تر است، كه تو يك لحظه ات را براى آن فدا كنى . اين ها همه، براى تو و به خاطر تو بوده اند و سزاوار نيست كه تو عمر خودت و وجود خودت را براى آن ها بگذارى
تمامى هستى به تو منتهى میشود؛ شود و تو بايد به خداى هستى منتهى شوى
كه اين آيه د رخور تأمل است :انک الی رب المنتهی
بابا! به در اين نكته تأمل كن، ببين در برابر آنچه دست مى آورى، چه از دست مى دهى. در اين محاسبه، خودت را در نظر بگير. تمام باخت ما از اين جاست كه خودمان را به حساب نمی آوريم! فقط حساب مى كنيم چه به دست آورده ايم و نمى بينيم چه از دست داد ه ايم. آنچه افتخار پيرز ن هاى مهربان و ساده و بى توجه است، همان رنج و غصه ى تاجرى است كه مى داند چه از دست رفته و از جلو ه هاى بدست آمده مغرور نمیشود.
كسى كه اين تأمل را كامل كند، از دنيا خارج شود، پيش از آ ن كه از آن خارج شده باشد که "موتو قبل ان تموت "، سفارش رسول است. و اين چنين وجودى، اگر در دنيا داخل شود، اسير نمی شود كه امير است و حاكم است.
ايمان به قدر انسان و ارزش او، او را به سوى خدا كمی شاند و ضرورت خدا از ضرورت آب و هوا براى تو محسو س تر مى شود. و ايمان به غيب، براى تو كه شهود عالم، دلت را پر نكرده و ايمان به روز ديگر، كه به امروز قانع نيستى و ايمان به وحى، به دنبال مى آيند. انسان با شناخت قدر و استعدادهاى خود، به مقدار استمرار و ادامه ى خود و به جهان ديگر روى مجموعه ى عظيم هستى است ، كه انسان با هدف بالاتر از وجود خويش و جهت عالى تر، به رسول و ولى روى مى آورد. اين دو نكته، جايگاه انسانى كه در تمامى هستى مطرح است، نه در يك كشور؛ و با هدف بالاتر از خود همراه است، نه لذّت و قدرت و رفاه . آن جايگاه و اين هدف، نياز به حكومت و رهبرى رسول و امام معصوم را نشان مى دهد. كسانى كه خود را از دست مى دهند، هيچ ايمانى نخواهند داشت "الذین خسرو انفسهم ، لا یومنون " هيچ گونه ايمان ى نه به اللّه، نه به غيب، نه به يوم الاخر و نه به وحى؛ كه تمامى اين ايما ن ها در گرو ايمان به قدر انسان و در گرو شناخت انسان از خويش است. كسى كه خودش را باور نكرده، مثل انسانى مى ماند كه به روزى پنج ريال قانع است و خيال میكند كه شق القمر كرده اما همين كه ارزش خودش را فهميد، مى بينى كه آرام نمى گيرد، حتّى هجرت مى كند و به آن جايى روى مى آورد كه حقوقش را بگیرد

پسرم! اين شناخت از انسان، يك راه نزديك و بدون گرفتارى است؛ چون از ادراكات حضورى و آگاهى هاى بى واسطه تغذيه مى كند، در نتيجه گرفتار ايده آليسم و سفسطه نمیشود. تو خودت را بدون واسطه احساس مى كنى ، و احتياج به استدلال ندارى که بگویی ( .» من فكر مى كنم، پس هستم « ): تو هستى و از تمامى بت هايى كه در دل تو خانه كرده اند ، بزرگ ترى. با اين مقايسه، به تكبير خدا و به توحيد مى رسى. دليل وجود خدا، اين جاى خالى او و اين عطش عظيم توست، كه با تمامى هستى سيراب نمى شود. و دليل وجود عذاب و جهنّم، همين سوز عطش و رنج فراق است، كه على در دعاى کمیل میفرماید بر فرض بر عذاب شكيبا شوم، چگونه بر فراق و جدايى تو شكيبايى كنم « : خدا هست؛ چون انسان سيراب شود؛ و جهنّم هست؛ چون عطش سوزان است و عطشان بى آرام است و بى آرامى، جهنّم است. ذكر خدا، لقاء خدا و رضوان خدا، اينها آب زندگى انسان و حيات قلب او و امين وجود او هستند ،

در اين راه بلند،نمی توان نشست و آرام بود و نمیتوان به كهولت رفت و مضطرب بود و نمى توان با شتاب از مسير بيرون زد. بايد سعى، سرعت و اعتدال را با هم داشت. آنچه از تو مى خواهند، عمل نيست، كه سعى است و اين سعى بايد در لحظه ى مناسب، تحقّق بيابد و از حدود خارج نشود.
این قرآن است که میگوید ، "لیس للانسان ما سعی "سعى، تنها دارايى ماست و سعى، با عمل تفاوت دارد. سعى،
نسبت عمل با قدرت و توانايى انسان را با خود دارد.كسى كه از سرماي هاش بخشيده، با كسى كه از نانش كم كرده و بخشيده است، برابر نيستند. گرچه عمل ها و حجم عمل آن ثروتمند زيادتر است، ولى سعى او اندك است. و آنچه براى انسان مى ماند، سعى است، نه عمل؛ كه عمل بدون توجه به توانايى، عامل غرور میشود.آنچه تو را از غرور مى رهاند، اين مقايسه ى مستمر ميان عمل با توانايى، ميان عمل تو و عملهاى ديگرانى است، كه براى دنيا میكوشند؛ ميان عمل تو براى خدا و عمل تو براى خودت است. اين مقايسه ها، تو را از غرور مى رهاند؛ كه مى فهمى براى او سعى نداشته اى و حتّى مى فهمى كه سعى تو، سرعت نداشته و در جايگاه مناسب خود ننشسته است.
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
#25
4fvfcja4fvfcja

تست رو از 15 نفر پرسیدم 10 نفر جواب دادن که فکر کنم برای بررسی نتیجه عالی باشه

قبلش بگم من فقط یه آدم آماتورم که چند تا کتاب تو این زمینه خونده و بی سواد! سوالها هم مبنا کارشناسی نداشت و از خودم بود 4fvfcja ،( پس زیاد جدی نگیرین !! مخصوصا اینهایی که تیپ شخصیتیشون رو هم مشخص کردم ممکنه یه تیپ دیشگه باشن )چون برای دقیق فهمیدن حداقل 100 تا یا بیشتر از این قبیل سوالات باید یه کارشناس حرفه ای بپرسه ، توی تهران همچین روانشناسایی هستن ، مخصوصا معروفاشون تو این زمینه حرفه ایند.

صورت سوالها هم گاهی داشت یعنی شدت و ضعف داره برای همین کاملا تقریبی هست

نتیجه ، از 10 نفر ،
3 نفر تا حدودی نشانه های عصبیت درشون دیدم که توی سوالها رو شد ، معمولا همه افراد سالم اینها رو دارن ولی واقعا از دید "مشکل" اینرو براشون مطرح کردم
بقیه 7 نفر هم سالم و کم این نشانه ها دیده میشد

اما کمالگرایی و ایده آل خواهی توی همه موج میزد ،
2 نفر دچار از "خود بیگانگی" با خود ، تشخیص دادم
.....................................................................................................................
4fvfcja تیپ ها حدودیه و من همینطوری برای اینکه بخندیم تیپ ها رو میگم تا بحث کنیم ببینیم اگه این تیپ ها خواستن با هم ازدواج کنن چه اتفاقی میفته


ببخشید
اسامی افراد به دلیل پاره ای از مسائل و بوجود نیامدن سوءتفاهم حذف شد
به خود افراد به صورت خصوصی ارسال می شود
متشکرم tanha



مهر طلب با مهرطلب ممکنه با هم دوست بشن و روابط خوبی رو داشته باشن ولی هیچ وقت به ازدواج با هم حتی فکر هم نمیکنن!
ازدواج مهرطلب با برتری طلب بسیار مسئله دار هست !
معمولا مهر طلب شیفته و عاشق برتری طلب میشه ، و اوایل آشنایی و از ابتدا ، روابط بسیار عاشقانه و رمانتیکی با هم پیدا میکنن ولی بعد با پیشروی روابط ، این رابطه بهم میخوره ، و اگه به ازدواج کشیده بشه بعد مدتی به طلاق منجر میشه
عزلت طلب ، معمولا این زمینه براش زیاد مهم نیست ، بلاخره میره با یکی ازدواج میکنه ، ولی توی عشق زیاد موفق نیست
..................
haha از خودم نگفتم ها توی کتاب نوشته بود ، تازه یه فصل کامل همه چیز رو توضیح داده بود .
................
بریم سر برسی سوال ها

هر 10 نفر سوال 13 رو "بله" گفته بودن ، فقط اگه من بودم میگفتم نه!
13)من یک قانون دارم و آن این است که "باید " در هر زمینه ای که به ان وارد میشوم از دیگران برتر باشم !
بله!

این رفتار از این جهت خطرناکه که توی صورت سوال نوشتم ، "در هر زمینه ای "
، در صورتی که ما تو همه زمینه ها هیچ وقت نمیتونیم برتر و یا حتی موفق باشیم مثل این که من نقاش باشم و این آرزو را بکنم که کاش نویسنده عالی و خوبی شده بودم ، و حتی طبق این قانونی که دارم فکر کنم اگه واردش بشم ، این انتظار رو باید از خودم داشته باشم!
این رو برای همه پست کردم:
اصلا خوب نیست این فکر ، بلفرض برتری هم که کسب کردی اگه عاقل باشی ، اون دنیا هرکسی رو با توجه به ظرفیت و استعدادش میسنجن و بازدهی و سعیش ، شاید تو اونجا فکر کنی برتر هستی اما این فقط یک غرور تو خالی برای تو میشه ، شاید همونجا که فکر کردی از همه بهتری در واقع آخری ولی خودت نمیدونی
( شاید یکی به نسبت استعدادش یا بازدهیش، اگرچه تو چش نباشه ، فقط خدا بدونه که اون از همتون برتر باشه ) ،
پس همیشه خودت رو با خودت مقایسه کن و ملاک ارزشت رو نسبت به خودت بسنج ،و هیچ وقت از این که فکر کنی اگه بتونی جایی برتری و مو فقیت (نسبت به بقیه ) کسب کنی احساس ارزش نکن (اما از موفقیت هایی که برای رسیدن به هدفت توی زندگی کسب میکنی واقعا افتخار کن و ارزش بده )
این فکر رو ("باید " در هر زمینه ای که به ان وارد میشوم از دیگران برتر باشم !!)اگه توی زندگی ادامه بدی ، کم کم اثرات بد ی توی شخصیتت میذاره

یا جایی هم نوشتم :
، البته اول شدن نباید باعث غرورت نسبت به بقیه باشه ، اگه جایی اول باشی دلیل نمیشه که تو از اون ارزشمند تری یا این که بهتری ، چون بازدهی و نسبت ورودی به خروجی و نسبت استفاده از امکانات و استعداد ها برای ارزش و بهتر بودن ملاکه اون هم فقط خدا میدمنه ، اما کلا برای اول شدن تلاش کردن خوبه ، وقتی که بخوایی به موفقیت برسی و برای رشد بهتر تلاش کنی انگیزه خوبیه منتهی نه به خاطر این که بخوای ازش نسبت به بقیه مغرور بشی و این انگیزه اینطوریش ضرر داره

...............................................................................................................................
سه تا سوال تخیل هم داشتم که فقط یک نفر به هر 3 تا بله گفت و این براش بسیار خطرناکه (بعضی ها دو تا ) (و اکثرا اون اولیو بله داده بودن که این رو طبیعی میشه حساب کرد )، حرفایی که بش زدم رو میذارم اینجا:

7) بعضی وقت ها که حس میکنم مطابق انتظارم پیش نرفته ام ، در همان لحظه تخیل میکنم ، و خودم را در تخیل میبینم که ان توقع یا انتظارم بر اورده شده است ، البته نه زیاد ولی این تخیل برایم پیش آمده است
15)نه من برعکس موردهای 13 و 14 ، من اصلا حتی تلاش هم نمیکنم ، اما در تخیلم زیاد میبینم که در ان رشته یا کار از بقیه موفق ترم !
22)گاهی هنگاهمی که مثلادر هنگام خواندن روزنامه با یک نویسنده ،نقاش ، خواننده ی خوب بر میخورم ، و از آن ها مطلب میخوانم ، گاهی ممکن است که در تخیلم خودم را فرض کنم که یک نویسنده یا نقاش یا خواننده ی بهتر از او هستم

به هر سه تا سوال تخیل بله گفتی و اون هم به این شکل که من گفتم ، این خیلی خطرناکه ، نشون دهنده این هست که توی ذهنت مدام ایده آل سازی میکنی ، و در واقع با این تخیلات خود ایده الت رو داری میسازی و این نشون میده یک جایی کم اوردی ، و انتظارهای خیلی بالا از خودت داری ، خود فعلیت رو خیلی کم میبینی و به خاطر این انتظار اتی که برآورده نمیشن ، احساسا نارضایتی میکنی ، توی هر تخیلی که داری یک جایی یکی از غرورهات جریحه دارشده ، کمالگراایی مکینی ، و این تخیل ها بعدا بت ضریه میزنن ، که دچار احساس خوبی نسبت به خودت پیدا نکنی و همیشه از خودت ناراضی باشی ، اول هر تخیل از خودت بپرس چرا من دارم همچین فکری میکنم؟ چون انتظارات ی که میخواستی رو تونستی برآورده کنی ، سعی کن ساختار اون ایده آل رو بریزی پایین و طبق توانایی های خودت از خودت انتظار داشته باش ،اول هر تخیل(از اون نوعایی که گفتم ) بگو حذف و به چیز دیگه ای فکر کن ،
سعی کن خودت باشی ، همینی که هستی ، طبق تواناییات از خودت بخواه ، تا زمانی که ایده آل سازی داری میکنی ، شاید فکر کنی تواناییات خیلی هست ! ، ایده ال رو در هم بریز و بش مغرور نشو
به تواناایی هایی افتخار کن که واقعا داری ،به خودت مطمئن باش ، این اطمینان به خودت با همه ی نقص ها و خوبی هایی که داری ،تو ادمی هستی که کامل نیستی و این انتظار بیجاست و توی کارها اگه اشتباه نکنی و مسولیت نپذیری وشکست نخوری هیچوقت رشد نمیکنی ، این که به یک چیزی که حتی ممکنه برات پیش هم نیاد اون هم در تخیل بخوای مغرور بشی نشون دهنده این هست که یک جای کارت میلنگه

خطرناکه ، این جور تخیلها ممکنه تو رو از تلاش کردن ، اجتمای بودن ، و کلا دست زدت به عمل و اقدام باز داره ، باید ازشون پرهیز کنی،


...........................................................................................................................
2 تا سوال کلیدی برای تشخیص عصبیت داشتم :
34)گاهی برنامه های ایده آلی که میریزم و پس از مدتی میبینم که نتوانسته ام ان را آنطور که میخواستم انجام دهم ، ولی باز هم یک حالت اضطرار و اجبار مرا به اجرای آن دوباره مصمم میکند.

31)اگر الگو یا برنامه یا مجموعه ای از باید ها در زندگی ام نگذارم همه چیزم کاملا لنگ میشود! و من بسیار سردر گم و پر تردید میشوم

جواب :اگه ساختار ایده آلت که توی ذهنت ساختی رو در هم بریزی ،یعنی خودت رو بر مبنای توانایی هایی که واقعا داری تصویر کنی ، با همه ی خوبی ها و بدی ها و اشتباهاتت ، و تا یه مدت دست از سر این باید های فرمایشی و اجباری ورداری و سعی کنی یک مدت آزادانه و به طیب خاطر عمل کنی ، اگر چه اول دچار سردرگمی میشی بعد خود واقعیت رو پیدا میکنی و خود به خود پیش میری، و همه مشکلت خود به خود پیش میرن


از خود بیگانگی هم اگر مثل بالا عمل کنید خود به خود از بین میره ، چون شور و احساس و علاقه های ذاتی و احساسات اصیلمون بیدار میشن
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
#26
سلام داداش مجتبی317
ممنون خیلی مفید بود منظورت از اونی که 3 تا رو بله گفته من بودم4fvfcja
آره من بودم البته فکر کنم42
موردی نداره من خاکیم!!!17 با بچه ها رو راستم! اسمم ببری ناراحت نمیشمcheshmak
ببخشید این جمله حذف شد -متشکرم tanha

icon_biggrin: (شوخی)
تنها خانوم شما هم چه گیرایی میدید!
چشم!
بار آخر بود!
دیگه تکرار نمیشه!
در حد یه شوخی بود!
یعنی میگی شوخیش خیلی خطرناک بود؟
#27
4fvfcja4fvfcja

نه! تو نبودی

تو دوتاش رو بله گفته بودی ، یکی 3 تاش رو گفت 4fvfcja
اون جمله آخری رو فقط به تو گفته بودم ، اون پاراگراف ها مال یکی دیگه بود .
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
 سپاس شده توسط
#28
نارضایتی.

..........................................................................................................................................................
ادامه نامه ...........
..........................................................................................................
آنچه خود مرا از رنج هاى بزرگ و بحرا نهاى مستمرو كشش ها و جاذبه هاى هميشگى نجات داده، همين درك از قدر انسان و همين نياز عميق به حقّ و همين اتّصال و تضرّع و ذكر و دعايى است كه در بن بست ها به من راه داده و در تاريكى ها روشنم كرده است.
در راه دراز انسان، مركب معرفت و آگاهى؛ و محبت و عشق؛ و عمل و اقدام، مادام كه در سرزمين رنج ها و بلاءها مبتلا نشوند و به عجز نرسند، به اعتصام و توسل نمى رسند.
و همين است كه آفت ها، در كمين مركب هاست . آفت جهل و غفلت و كفر و كفران و شك و وسواس، براى معرفت؛
و آفت جلو ه هاى دنيا و ترس و غرور و يأس براى عشق و محبت؛
و آفت عجب و كبر و حرص و حسد و بخل و فساد براى عمل؛ هميشه در كمين هستند .
و بی جهت نيست كه امام حسين در دعاى عرفه مى خواهد "اوقفنی به مراکز اظطراری " خدايا مرا به مركزها و ريشه هاى اضطرار و بيچارگيم واقف كن؛
كه اين اضطرار و اين توسل و تضرّع و اعتصام و چنگ زدن، باعث عصمت و نجات تو از آفت هاست و همراه معرفت ايمان و تقوا، مى تواند حتّى هنگام عجز، تو را راه ببرد.
اين نكته را همين جا بگويم، كه عوامل راحتى من در كنار رنجها و فشارها، چند چيز است؛
يكى همين تضرّع و اتّصال،
آن هم بدون توقّع اجابت و انتظار برآورده شدن دعا .

و ديگرى محبت و خدمت مختصر به پدر و مادر

و سومى، همين رفت آمدها و بدون تكلّف و فشار برخورد كردنها
،

كه اين هر سه، عامل مؤثرى در راحتى و يسر زندگى من بود ه اند.
خدا اراده كرده و خواهد كه ما راحت باشيم ،"یرید الله بکم الیسر : و اين يسر، يسر وجود ماست، نه يسر كارها وامور؛چون براى كسانى راحت شود كه وجودشان راحت شده باشد . فراغت براى كسانى است كه به وسعت قلب و سعه ى صدر، رسیده اند .
اين گونه، سختى ها راحت هستند و مع الْعسرِ، يسر 2 وجود دارد. سختى زندگى سخت نيست، اگر بتوانيم ها راحت باشيم و از رنج ها بهره برداريم . و اين همان جمله ى كوتاه است كه در تفسير سوره ى كوثر آمده : موقعيت ها مهم نيستند و شرايط مهم نيستند؛ وضعيت ما و طرز برخورد ما، اهميت دارد؛ چو ن بر خورد خوب می تواند در شرایط بد کارگشا باشد .

آنچه اين اضطرار و عجز را تند میکند ، ظهور بلاء و هجوم بلاست. آن قدر بر سر تو تيغ بلاء مى كشند
و بر دلت مصيبت مى بارند، كه از خودت فارغ شوى و بر او تكيه كنى و با او، به سوى او گام بردارى
«لا وسيلَةَ لَنا الَيك الاَّ اَنْت « :
......................................................................................................................................
..
اگر تو، خدا را با قهر و اقتدار احساس كنى، نه همراه رأفت و رحمت و مهربانی و زيبايى

و اگر تو معاد و پاداش را انتقام بدانى، كه اگر گناه كنى، سوزاندت؛ نه اگر گناه كنى، می سوزى

و اگر مذهب تو، سنّتى و يا عاطفى باشد،نه جامع معرفت و محبت و عمل.

و اگر تو انسان را، بازيگر و بازيچه و تماشاچى خيال كنى، نه رهرو منزل عشق و هماهنگ با صراط

و اگر دنيا را عشرتكده و آخور و خوابگاه بدانى، نه كلاس و كوره و راه

و اگر جهان را سياه و تاريك و پوچ بدانى، نه همراه حقّ و هدف و نظام و ن و جمال و زيبايى،

و اگر معيار ارزش ها را در نعمت ها و امكانات بدانى و يا در عمل و تلاش، نه در نسبت نعمت و عمل و نسبت داد ه ها و بازدهى ها

و اگر بلاء و رنج را نشان لج بازى خدا و ستم او بدانى نه تازيانه ى راه و مركب سلوك،


اگر تو با اين نگاهها و تلقى ها و احساس ها همراه باشى،

ناچار جز نفرت و عصيان و ترديد و انكار نخواهى داشت

و اگر بتوانى زنده بمانى و از وسوسه ى شيرين خودكشى نجات بيابى،

تازه مثل حباب زندگى مى كنى

و بر روى موج هاى حادثه،

لحظه اى مى نشينى

و دوباره مى شكنى.


اين ها اگر مدتى دعا كردند و چيزها خواستند و خدا به دعاى آ ن ها توجه نكرد و دستورهاى آ ن ها و هو س هاى آ ن ها را گردن ننهاد و اطاعت نكرد، آن ها از اقتدار مسلّط حق، دلخور مى شوند و جوانه هاى اعتراض و نارضايى، در آ ن ها سر مى كشد.

اين ها اگر موى سر و يا زيبايى صورت و يا فرزند دلبند و يا همسر محبو ب شان را از دست دادند، گلايه می كنند و در زبان يا دل شان فرياد مى زنند كه: مگر كس ديگرى نبود، كه بايد اين همه را بر سر من خراب كنى و مرا بسوزانى.

اين ها اگر تلخى تجاوز و تحقير ستمى را احساس كردند و تازيانه اى بر صورت و اهانتى بر شخصيت شان رفت و خدا در برابر ظالم نايستاد و او را به خاك سياه ننشاند و به زودى نابودش نكرد؛ ناله برمى دارند، كه مگر نيستى و مگر نمى بينى؟

گويا خدا، بايد باج كوتاهى و ذّلت وبی كارى اين ها را بدهد . گويا اين ها خداوندگارانند و بايد تمامى هستى سر بر طاعت شان بجنباند و از حكمت و شعور و يا هوس و حر ف هاى آن ها پيروى كند . اين ها به اندازه اى كه براى خود حساب باز كرده اند و به خود حق داده اند، براى خدا حسابى و حقّى نگاه نداشته اند و به حكمت و احاطه ى او و به تدبير و تقدير او توجهى نكرده اند.


راستى چه كسى بايد ضعف ، هايش و كسرى هايش تأمين شود و تقويت شود؟ چه كسى بايد در فاصله ى تولّد و مرگ، به رشد و كمالش برسد؟ چه كسى بايد ترس و بخل و ضعف را از دل و دستش بتكاند؟

هيچ بى گاه خدا، باج كارى و تنبلى ما را نمى دهد! او مى خواهد كه زمينه ی حركت و تحول ما را فراهم كند و امكان انتخاب ما را آماده سازد. پس دنيايى همراه رنج و حاد ثه هايى بى امان و درگيرى هايى مستمر و مداوم مى آورد تا ما با برخوردها به تماميت خويش برسيم . مشكلات تماميت ندارد . اين ما هستيم كه بايد تماميت خود را به دست بياوريم و پايدارى كنيم؛
كجاست چشمى كه محبت مادر را را در همين گذاشت ها و نظار ت ها ببيند و نشانه هاى لطف و تدبير را در همين تكليف ها و بلاءها و محروميت ها بشناسد؟

راستى كه، انسان چقدر محدود و ضعيف و در ضمن، توجه و پرمدعاست . كار خود را فراموش مى كند و كارگاه جهان را فراموش مى كند و به جاى حركت و اقدام و برخورد، از خدا مى خواهد كه به جاى او كار كند و بت هاى او و هو س هاى او را نشكند. زيبايى او و قدرت او را افزون كند تا او نمايش بدهد و خودش را به رخ بكشد و در چش مها بنشاند.

اما خدا خواهد تا آدمى حركت كند و از بت ها و هو س ها بگذرد و خواهى نخواهى با طاعت يا كراهت گام بردارد . اگر با رغبت آمد، رنج نمى برد و در هنگام فشارها آرام است . وگرنه با زور و بلاء و ضربه ها مى آيد و در بن بست ها و پوچى ها مى سوزد؛ و براى اين عذاب ها و رنج ها هم پاداش نمى برد؛ كه اين عذاب ها، از محدوديت هاى او برخاسته؛ محدوديت " هدف و عمل و وجود و محيط." پس به جاى فرمان و گلايه، بايد محدوده ها را بشكند تا محروم و مغبون نشود.

مى بينى، كه چگونه محبت و رحمت و زيبايى و جمال وحكمت و تقدير خدا را نشناخته، برآشفته ايم؛ و در بر ابر اين مهربان نزديك، به عصيان و سركشى و نفرت و انكار نشست هايم. و يا در دل، از او گلايه داريم و كارهايش را باور نكرده ايم.

بگذار همين جا بگويم، تسبيح؛ يعنى اي نكه در دل و زبان و در پروند ه ى خدا، گلايه اى و شكايتى را نياورده باشى و از او آشفته نباشى .

اگر تمام كسرى ها و ضعف ها و جنگ ها و جنايت ها و تازيانه ها و داغ ها را ديدى؛ اگر به تمام وسعت ،
آسمان ها و كهكشا ن ها و ستار ه هاى دور و نزديك آگاه شدى و در نهانخانه ى دلت، بر او حرفى داشتى؛ كه آخر اين همه دنيا امكان و اين همه فقر و جنگ و جنون؟
اگر حتّى يك شن و سنگ ريزه را در جايگاه خود نشناختى، تو مسبح نيستى.

و حمد؛ يعنى اين كه در برابر اين كسرى ها و ضعف ها و زشتى هايى كه از خدا نيست و از آزادى انسان منشأ گرفته، قيام كنى و قد علم كنى و عهد ه دار ؛» سبحانَ ربى الْعظْيمِ وبِحمده" شوى يعنى همين همراه ى حمد، به دنبال تسبيح؛ يعنى مسؤوليت انسان، در برابر بدى ها و زشتى هايى كه از برخوردهاى غلط و بی حساب منشأ گرفته اند.

در چشم عارف بيدار، بدى ها و زشتى ها، نه در جهان و نه در انسان، كه در رابطه و برخورد انسان با جهان، شكل م ى گيرد.
اسيد، نه خوب است و نه بد. خوبى و بدى، به دنبال برخورد ب ىحساب يا حساب شده، شكل مى گيرد.

اگر تو از نيروهايت، از غضب و شهوت و فكر و عقل خودت درست كار نكشى، بد كرد هاى. و اگر از بدى هاى ديگران درست استفاده كنى و با بد ىها درست برخورد كنى، خوب كرد هاى.

اگر بتوانى در ميان رنجها و زير بارش بى امان ماتم، نشانه هاى محبت را بشناسى و بتوانى زيبايى و هماهنگى اين تازيانه هاى درد را احساس كنى؛ آ ن وقت در ميان اين همه رنج، موج هاى مهربان سرور و ابتهاج و انس را مى بينى كه در سرتاسر سينه ى آگاه تو سر برداشته اند و لرزه بر اندام و اشك بر گونه هايت ريخت هاند .

من حيفم مى و آيد كه از اين سرور و ابتهاج محروم بمانى و بخواهى با تكيه بر نعمت ها و امكانات زندگى و يا با تكيه بر ، تلاش و پشتكار خودت و يا با تكيه بر خيال ها و رؤياهايى كه عاقبت اسير پوچى و بن بست مى شوند، به خوشنودى برسى ، و زندگى شاداب و سرشارى بسازى؛ چون خودپرستى و دنياپرستى، هيچ گاه به آرامش و سرشارى دست نمى دهد؛ كه نعمت هاى بيرون و قدر تهاى انسان، هميشه متزلزل و در معرض بلاء و هجوم حادثه ها هستند.
....................................................................................................................................................
..............................................................................................................................
.
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
#29
تنهایی

در وسعت دل بزرگ ما، تنهايى را توان با اين لحظه هاى شاد و يا بت هاى گوناگون و يا دلدارهاى چند رنگ، درمان
كرد؛ كه اين دل، دلدارى ديگر مى خواهد. اين خانه، براى ديگران بزرگ است.

ما مى خواهيم، اين دل بالغ را، با بوسه های شهوتى مكرّر و هاى شيرين مشغول كنيم و اين، كارى است كه به بن بست مى رسد ، اگر تمامى ايزابل ها و تامارها و تمامى عشق ها را يك جا به ما بسپارند، باز هم سرزمين دل ما، سرزمين گسترد ه ى وجود ما، خالى است و اين خلوت، نه در هنگام محروميت، كه حتّى در لحظه ى برخوردارى هم احساس مى شود؛ و تازه بهتر احساس مى شود.

[size=large][color=#0000CD]دل آدمى، بزر گتر از اين زندگى است . و اين، راز تنهايى اوست . او چيزى بيش تر از تنوع و عصيان را مى خواهد . او محتاج تحرّك است و حركت، با محدوديت سازگار نيست، كه محدوديتها، عامل محروميت و تنهايى ماست .


به جاى آن كه در مقصد و هدف و در راه و رفتار و سلو ك مان تغييرى بدهيم، از خداى هستى، كه موهومش هم مى شناسيم، مى خواهيم كه جهان را تغيير بدهد و جاى هوس هاى ما را در اين نظام بگشايد و حرف دل ما را بر تمامى قانونمندى ها ترجيح بدهد.

دنيا، دنياى درد و رنج است.

دنيا، دنياى تنهايى انسان است و راز اين تنهايى در وسعت هستى و وجود ماست .

در اين دنياى درد و تنهايى، آدم ها براى خود برنامه هايى دارند:

يك دسته با جديت و كار و كوشش، اين درد و تنهايى را درمان كنند و سرشار مى شوند.
يك دسته با غصه و اندوه، زندگى می گذرانند.
يك دسته هم با شهامت، خودكشى می كنند.
يك هم دسته بی خيالى و عياشى را، راه چاره مى دانند.
يك دسته هم مستى و بی خبرى و تخدير را پناهگاه مى گيرند

دسته ى او براى جد يت و كار و كوشش، به اميد و به هدفى نياز دارند . اين اميد و هدف، ناچار بايد از تزلزل و بن بست نجات بيابد . براى نجات از اين بن بست، فلسفه ها و مكتب هاى مختلفى كوشيد ه اند تا بتوانند بدون مذهب و بدون خدا و اعتقاد به معاد و رستاخيز، ايمان به انسان و ايمان به كوشش و تلاش را جايگزين ايمان مذهبى بنمايند . .

اميدها و هد فهاى محدود و محكوم، نمى تواند در برابر حركت مستمرّ انسان، ثابت بمانند و متزلزل نشوند . انسان، هر
روز بت هاى ديروزش را مى شكند.

محدوديت در هدف، باعث رنج است؛ با حركت مستمرّ انسان سازد.
محدوديت در عمل، باعث رنج است؛ با نياز مستمرّ انسان سازد
محدوديت در وجود، باعث رنج است؛ ركود عامل گنديدن است.
محدوديت در محيط، باعث رنج است؛ هيچ جوجه اى در پوست خود نمى گنجد. دنياى بزرگ، براى انسانى كه رشد كرده و فائز شده و سر برآورده و از خوض و فرو رفتن نجات يافته، تنگ است. اين دنيا، مثل شكم مادر براى بچه است. بچه نمى تواند در همان دنياى رحم بماند و ادام هى خود را رها كند.

دردها و رنجها، عامل بيدارى و باعث درهم شكستن محدوديتها و ديوارهاى ماست. و با اين ديد، مى توانيم به انس
و سرور و ابتهاج برسيم و از غضب و سخط و نفرت جدا شويم. مى توانيم به خوشنودى و امن راهى بيابيم.


اگر بتوانى در ميان رنجها و زير بارش بى امان ماتم، نشانه هاى محبت را بشناسى و بتوانى زيبايى و هماهنگى اين تازيانه هاى درد را احساس كنى؛

من حيفم مى و آيد كه از اين سرور و ابتهاج محروم بمانى و بخواهى با تكيه بر نعمت ها و امكانات زندگى و يا با تكيه بر ، تلاش و پشتكار خودت و يا با تكيه بر خيال ها و رؤياهايى كه عاقبت اسير پوچى و بن بست مى شوند، به خوشنودى برسى ، و زندگى شاداب و سرشارى بسازى؛ چون خودپرستى و دنياپرستى، هيچ گاه به آرامش و سرشارى دست نمى دهد؛ كه نعمت هاى بيرون و قدر تهاى انسان، هميشه متزلزل و در معرض بلاء و هجوم حادثه ها هستند.
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
#30
سلام

دعوا و جرو بحث شخصیت فرد را تخریب می کند

یک روز تعطیل برای هواخوری از خانه خارج شدم و به یکی از تفریح گاه های معروف شهر رفتم، ازدحام جمعیت غوغا می‌کرد و کندی حرکت در مسیر راه پیمایی من را یاد شلوغی های خیابان و ترافیک وحشتناک پایتخت می انداخت. اما نسیم خنکی که در نیمه های تابستان صورت همگان را نوازش می داد و صدای موزون و هماهنگ برگ درختان که همراه با نسیم شبانگاهی قطعه ای هنری از جلوه طبیعت زیبا را می نواختند، هر آدم طبیعت گرایی را از عالم شهر بیرون می برد و به یاد باغ های مصفا و خوش آب و رنگ اطراف شهر می انداخت. ناخودآگاه نگاهم به آب روان رودخانه پایین دست که از کنارمان می گذشت خیره شد و احساس کردم که صدای آب رودخانه و صدای حرکت درختان در ذهنم ترانه می سازند. ترانه ای که وجودم را پرواز می داد. اما من به پرواز نرسیدم! زیرا احساس کردم ضربه ای به سرم وارد شد. ابتداپنداشتم که از ذوق حرکت درختان بود اما وقتی صدای آهنگ طبیعت در ذهنم کاسته شد متوجه درگیری دو خانواده در کنار خود شدم که از قضا یکی از حرکات رزمیشان هم نثار من شده بود.

وقتی به خودم آمدم درگیری شدید دوخانواده را دیدم که وساطت سایرین و انتظامات محل هم دردی را از آن دوا نمی کرد. بالاخره بعد از مدتی کش مکش و انجام حرکات آکروباتیک طرفین که کاملا هم ناشیانه بود! هر دو جناح از نفس افتادند و ترجیح دادند که در ادامه کار با تقدیم کلمات غیر ادبی به یکدیگر از هم فاصله بگیرند و شمع ماجرا را زیر سیبیلی خاموش کنند.
چون به دنبال مطلبی برای نوشتن بودم سعی کردم به تعقیب یکی از آن دو خانواده بپردازم تا با زیرنظر داشتن رفتار و حرکات بعد از جنگ خانوادگیشان، تحقیق و بررسی در این زمینه داشته باشم.

لحظات جالبی بود، به نظر می آمد خانواده ای که من مخفیانه به تعقیب آن ها پرداختم از سطح بالای اجتماعی برخوردار بودند زیرا مرتب و شیک پوش بودند و با لحن زیبایی سخن می گفتند، رفتارشان کنترل شده بود و اصراری به ادامه ماجرا نداشتند.

آن خانواده که از پدر و مادر و دو پسر و یک دختر جوان تشکیل شده بود بعد از اتمام درگیری در گوشه ای از تفریحگاه سرگرم سرزنش و انتقاد یکدیگر شدند. دختر خانواده به برادرانش می گفت:" این همه راه تا این جا اومدیم تا تفریح کنیم و لذت ببریم اما غرور شما دونفر همه چیز رو خراب کرد و اعصاب همه رو به تشنج کشید" مادر خانواده هم با عصبانیت می گفت: " دعوا برای انسان نیست چون جز استرس و مشکل زایی چیز دیگری نداره،وقتی آدم می تونه با صحبت کردن در آرامش و امنیت مشکلش رو حل کند چرا باید با درگیری و زد و خورد این کار رو انجام بده؟! هیچ کس توی دعوا پیروز نمی شه، شما می خواستید از طبیعت لذت ببرید ولی سر یک موضوع الکی فشار و اعصاب خودتون و خانواده رو له کردید. پیروز شدن شما توی دعوا به این استرس و اضطرابی که الان داره به ما وارد می شه نمی ارزه"
بله این خلاصه یک دعوای خیابانی همراه با خانواده بود.

در گذشته آدم ها تصور می کردند زمانی که با طرف مقابلشان به توافق نمی رسند بهترین راه این است که فورا یک چک یا لگد تقدیم یکدیگر کنند و با زبان تنبیه با هم رفتار نمایند که در این مواقع مسلما طرف قدرتمندتر، پیروز میدان بود یا کار به کلانتری و شکایت و دادگاه و التماس و از این جور حرف ها می کشید که نه عاقبت خوشی داشت نه جلوه زیبایی. اما آن زمان مشغولیات زندگی کم تر بود و فرصت مردم برای پرداختن به کارهای حاشیه ای بیشتر، همین بود که در برخی از سطوح اجتماعی آن زمان دعوا و درگیری و پیروزی در آن یک نوع تفریح و سرگرمی به حساب می آمد و طرفداران زیادی داشت.

حال، در دنیای امروز بعد از گذشت دهه های مختلف علمی و فرهنگی و مدرنیزه شدن زندگی آدم ها و ارتقای چشمگیر سطح فرهنگی ، اجتماعی و علمی مردم، دیگر نه تنها دعوا، درگیری و جرو بحث با دیگران یک نوع تفریح و سرگرمی به حساب نمی آید بلکه نوعی خطای اجتماعی و ضعف فرهنگی است که علاوه بر مشکلات و معضلاتی که ایجاد می کند، موجب تخریب شخصیت فردی و اجتماعی نزاع کننده و اطرافیان او می شود.
در زندگی افراد با شخصیت و فهمیده جرو بحث و درگیری هیچ جایگاهی ندارد، عصبانیت لحظه ای و بد و بیراه گفتن و انجام حرکات فیزیکی، در ذهن این افراد، اعمال و رفتاری زشت و ناپسند است که می تواند شخصیت فرد را نابود کند و اعتبار او را ضعیف جلوه نماید.

آن ها اغلب از پیش بردن بحث به دعوا و درگیری به شدت جلوگیری می کنند و هیچ گاه گونه ای یا حالتی صحبت و رفتار نمی کنند که موجب تحریک دیگران و شروع جرو بحث شوند. این افراد به آرامی و در کمال متانت سخن می گویند و از تو هین و تحقیر دیگران خودداری می کنند.

مزایای این گونه رفتار در این است که از مشکلات و عواقب درگیری و جروبحث در امانند،رابطه متعادل خود را با دیگران حفظ می کنند، اعتبار و شخصیت فرد و اطرافیان او نزد دیگران حفظ می شود، استرس و فشار اجتماعی این موضوعات به آن ها برخورد نمی کند، آرامش و متانت رفتاریشان آسیب نمی بیند، وقت آن ها برای حضور در بیمارستان و دادگاه و پاسگاه تلف نمی شود و شخصیت اجتماعیشان در این مکان ها تحقیر نمی‌شود. در این صورت با یک گذشت لحظه ای، خود را از ورود به یک دردسر بزرگ نجات می دهیم و با فراموش کردن موضوع بدون هیچ مشکلی به ادامه کار خود می پردازیم.

زیباتر از همه آن است که به خودمان ثابت می کنیم فردی صبور و منطقی هستیم و اوضاع را در هر شرایطی به بهترین روش کنترل می کنیم تا به اهداف مثبت خود برسیم. ما یاید در ذهن خود حک کنیم که مشکلاتی که با خشونت به سختی حل می شوند با مهربانی محو خواهند شد.

امیر دشتکیان
ABTIN.KIAN@YAHOO.COM
منبع : mardoman.net
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان