1394 فروردين 18، 18:43
ویرایش شده
زد كه زد خوب كرد كه زد
اين مثل زماني به كار برده ميشود كه فردي خيالهاي خام را در ذهنش پرورش دهد!می گویند روزي زنی كه شغلش ماست فروشی بود، ظرف ماستش را رو سرش گذاشته بود و برای فروختن به شهر می برد.در راه با خودش فكر كرد كه «ماست را می فروشم و از قیمت آن چندين تخم مرغ میخرم. تخم مرغ ها را زیر مرغ همسایه میگذارم تا جوجه شوند. جوجه ها كه مرغ شدند می فروشم و از پول آنها گوسفنداني می خرم. كم كم گوسفندهايم زیاد میشوند تا آنكه یك روز میان چوپان من و چوپان كدخدا زد و خورد پيش ميآيد. كدخدا مرا میخواهد و از من میپرسد : چرا چوپون تو چوپون مرا زده؟ من نيز میگويم : زد كه زد خوب كرد كه زد !»
زن كه در عالم خیال در حال مشاجره با كدخدا بود و همینطور كه ميگفت : «زد كه زد خوب كرد كه زد» سرش را تكان داد و ظرف ماست از روي سرش به زمین افتاد و ماست ها و آرزوهايش از بين رفت.
خداکه فقط متعلق به آدمهای خوب نیست.
خدا،خدای آدمهای خلافکارهم هست؛
فی الواقع؛ خداوند:
اِند لطافت،
اِند بخشش،
اِند بیخیال شدن،
اِند چشم پوشی،
و اِند رفاقت است!
خدا،خدای آدمهای خلافکارهم هست؛
فی الواقع؛ خداوند:
اِند لطافت،
اِند بخشش،
اِند بیخیال شدن،
اِند چشم پوشی،
و اِند رفاقت است!
[img=0x0]http://upload7.ir/uploads//e2a72accdf826b5b0dd982e270eacf86fa33222d.jpg[/img]
مسابقه كنترل نگاه و ذهن قرار عاشقي