امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

302 خدارو شکر 302

[تصویر:  941493eeea57.jpg][تصویر:  941493eeea57.jpg][تصویر:  941493eeea57.jpg]
اینجا هم دیگه دلم می گیرم
دلم می خواد یه نقطه بذارم ته این جمله ی "می توانم"
برم سر خط جنون خودم

[تصویر:  nasimhayat.png]
بچه ها باید تلاش بیشتری بکنیم

یه عده زرنگ هستند میان کانون چند ماه خودشون رو پاک می کنند و خدا هم طبق قولش کمکشون میکنه و ... زندگی بهتری پیدا می کندد و پاکی و ....

ولی مثلا خود من از بهمن پارسال ثبت نام کردم جز پیشرفت جزئئ هنوز چیزی حاصل نشده 

نباید کانون پاتوق بشه برای ما نباید پناهگاه بشه باید فقط یه محل عبور برای پاکی باشه 

خودم از دست خودم واقعا ناراحتم !!!

امروز یه ایه قرآن جلوی چشمم اومد داغونم کرد 

سوره : فرقان آیه : 43

أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَيْهِ وَکيلاً  

 ترجمه استاد الهی قمشه‌ای

آیا دیدی حال آن کس را که ( از غرور ) هوای نفسش را Khansariha (60)Khansariha (60)خدای خودKhansariha (60) Khansariha (60) ساخته؟ آیا تو حافظ و نگهبان او ( از هلاکت ) توانی شد؟

========

آخه من چه آدم بدی هستم به خاطر این نیاز لعنتی حرف خدام رو زمین زدم
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


خدا به بنده گفت : بنده من یازده رکعت نماز شب بخوان .

بنده به خدا می گه :خدایا آخه من …خسته ام نمی تونم 

خدا :عیبی ندارد. دو رکعت نماز «شفع» و یک رکعت نماز «وتر» بخوان .
 
بنده : خدایا حال ندارم. برایم مشکله نیمه شب بیدارشم .

خدا :بنده من قبل از خواب این سه رکعت رو بخوان .
 
بنده : خدایا سه رکعت زیاده.

خدا: بنده من فقط یک رکعت نماز «وتر» بخوان.

بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام راه دیگه ای نداره ؟

خدا: بنده من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان فقط بگو: یا الله

بنده: خدایا من توی رختخوابم.اگر بلند شم خواب از سرم می پره.

خدا: بنده من همان جا که دراز کشیده ای بگو یا الله
 
بنده: خدایا هوا سرده من نمی تونم دستام رو از زیر پتو بیرون بیارم سردم میشه.

خدا: پس توی دلت بگو یا الله .ما نماز شب برات حساب می کنیم .

*بنده اعتنا نمی کنه ومی خوابه .

خدا به ملائکه می گه: ملائکه من ببینید من چقدر ساده گرفتم اما او خوابید…چیزی به اذان صبح نمانده . بنده من رو بیدار کنید .دلم برایش تنگ شده امشب با من حرف نزده .

 ملائکه به خدا می گن: خداوندا او رو بیدار کردیم .اما او باز خوابید .

خدا به ملائکه می گه: ملائکه من در گوشش بگید خداوند منتظر توست .شاید بیدار شود.

ملائکه: پروردگارا بازهم بیدار نمی شه.

* اذان صبح را می گویند

این بار خدا خودش به بنده می گه: بنده ی من هنگام اذان هم بیدار نشدی. نزدیک طلوع خورشیداست . بیدار شو وبا من حرف بزن .نگذار نماز صبحت  قضا شود .

*خورشید از مشرق طلوع کرد

ملائکه به خدا می گن :خداوندا نمی‌خواهی با او قهر می کنی ؟

خداوند به ملائکه می گه:

او که جز من کسی را ندارد .

شاید توبه کند ….


============


از دم صبح ازل تا آخر شام ابد                  دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد           ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


درددل خدا با ما 
======
حدیث اول
ای فرزند آدم سه مرحمت به تو نمودم :
پنهان نمودم از تو چیزهایی را که اگر خانواده ات علم به آنها پیدا می کردند ، هرگز تو را پنهان نمی نمودند.
به تو وسعت در رزق و روزی دادم ، آنگاه از تو قرض خواستم برای خودت ، اما تو چیزی پیش نفرستادی.
هنگام مرگ به تو اجازه دادم در ثلث مالت تصرف کنی اما تو چیزی پیش نفرستادی.
 
 حدیث دوم
ای فرزند آدم هر زمان که مرا بخوانی و به من اُمید داشته باشی تمام آنچه که برگردن توست می بخشم و اگر به وسعت زمین همراه با گناه به پیش من آیی ، من به وسعت زمین همراه با مغفرت به نزد تو می آیم ، مادامی که شرک نورزی ، و اگر مرتکب گناه شوی بنحوی که گناهانت به مرز آسمان برسد سپس استغفار کنی ، تو را خواهم بخشید.
 
حدیث سوم
ای فرزند آدم همانا من بی نیازی هستم که محتاج و فقیر نمی شوم. مرا اطاعت کن ، تو را بی نیاز کنم که محتاج کسی نشوی.
ای فرزند آدم من زنده ای هستم که نمی میرم ، مرا اطاعت کن ، تو را نیز زنده ای قرار دهم که نمی میرد.
ای فرزند آدم همانا من به شیء می گویم چنین و چنان شو ، تو نیز مرا اطاعت کن  ( به چنان قدرتی ) تو را می رسانم که به هر چه بگویی چنین و چنان شو ، می شود
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


ناراحتی یعنی دلخوشیت توی گذشته دفن شده باشه..
یعنی گذشته اونقدر جلوی چشمت باشه که حال و آیندتو نبینی...
یعنی هزار خاطره...
53
نمی دونم چی بگم
بهش گفتم تو اگه کمک نکنی من نمیتونم
دیگه نمی تونم
خودت شخصا نذار

بهش گفتم تو دست از سر من ور نمی داری نه؟
اول فکر کردم اذان صبحه
ولی نبود


خودش میخواد منو کمک کنه اما من کاملا زیر دستش وای نمی ستم هی وول وول میخورم

[تصویر:  nasimhayat.png]
امشب دعای کمیله

[تصویر:  nasimhayat.png]
بهترین کار اینه که دوباره بلند شم.
راه رو ادامه میدم.
میخوام،میخوام،میخوام

به امید تو.
من از خود می پرسم، شما چطور؟

آیا اعتیاد یک نوع بیماری است؟؟

اعتیاد جنسی چیست؟؟

آیا من یک معتاد جنسی هستم؟؟

چگونه می توانم بفهمم که یک معتاد جنسی هستم؟؟

نمیدونم چرا با خودم اینکارو میکنم,چرا وقتی زندگیم پر مشکل میشه تازه میام خودمم چنتا مشکل دیگه اضافه میکنم بهش,شکستم بیشتر میشه,تنبلیم بیشتر میشه :(
خیلی بد میکنم با خودم با زندگیم :(
[img=0x0]http://8pic.ir/images/u2kig0x2xk6igwj759y.png[/img][تصویر:  QS_7c5f964da77044e88497dbf7f765d819.jpg]
درددلی با تمام دل!

خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است
چون کوي دوست هست به صحرا چه حاجت است

جانا به حاجتي که تو را هست با خدا
کآخر دمي بپرس که ما را چه حاجت است

اي پادشاه حسن خدا را بسوختيم
آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است

ارباب حاجتيم و زبان سؤال نيست
در حضرت کريم تمنا چه حاجت است

محتاج قصه نيست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به يغما چه حاجت است؟!

جام جهان نماست ضمير منير دوست
اظهار احتياج خود آن جا چه حاجت است

آن شد که بار منت ملاح بردمي
گوهر چو دست داد به دريا چه حاجت است

اي مدعي برو که مرا با تو کار نيست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

اي عاشق گدا چو لب روح بخش يار
مي داندت وظيفه تقاضا چه حاجت است

حافظ تو ختم کن که هنر خود عيان شود
با مدعي نزاع و محاکا چه حاجت است
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ، بامداد، بود که بیماری خواب غلبه کرد و شروع شد برای شکست.
بعدش سریع شروع کردم به مقاومت و دو سه شب، جلوی وسوسه ایستادم.
چهارشنبه صبح، یه حرفی شنیدم از خانواده که برام سنگین اومد
هر چند کار درست اینه که از این حرفا بگذری
اما نتونستم ...
دیگه این کش دارش دن مساله ی ازدواج برای بیش از چهار سال
طاقتم رو کم کرده و اعصابم رو ضعیف.
این رو هم تو دلم نگه داشتم و جواب چندانی ندادم ... با اینکه از درون می جوشیدم.
پنج شنبه، میدونستم که باید چشمم رو نگه دارم و نگاه نکنم
باز به تزیین ازدواج، نگاه رو شروع کردم و اون نگاه، سقوط و شکست رو به همراه داشت.
و باز جر و بحث و بار سنگین گناه مجادله با والدین (مادر)
دیگه تصمیم گرفتم جمع کنم بیام دانشگاه
اسبابم رو جمع کردم
اومدم دانشگاه
که شبا هم همینجا بخوابم.
اینجوری اعصابم راحت تره.
وقتی نمیتونم اطرافیانم رو تغییر بدم
محیطم رو عوض میکنم.
چه اشکالی داره؟
انگار خوابگاهی بودم
انگار ازدواج کردم رفتم سر خونه خودم
انگار اپلای کردم رفتم اصلا

دیگه چقدر حرفا و بحثای تکراری و آزار دهنده ...

خدایا! والدینم رو ازم راضی کن و کمکم کن در این تصمیم جدید، اعتدال و انعطاف رو در عین استحکام و استقامت رعایت کنم.
منو ببخش که باهاشون بد رفتاری کردم ... 
منو در ترک ثابت قدم کن.
و ما رو
و برای هممون بهترین ها رو رقم بزن.

یا الله
این، سفارش های پدری است که می رود؛
پدری که می داند لحظه ها می گذرند؛
می داند زندگی اش رو به پایان است؛
پدری تسلیم نظام روزگار و
از دنیا بیزار؛
ساکن خانه های گذشتگان که می داند نوبت اوست که خانه ها را بگذارد و برود.
این، سفارش های پدری است به فرزندش
و فرزندان، آرزوهای درازی دارند که به آنها نمی رسند؛
در راهی می روند که به نابودی می رسد.
فرزندان انسان، نشانه گاه تیر دردها،
اسیران روزگار،
تیررس رنج ها،
بندگان دنیا،
معامله گران هیچ و پوچ
و برنده های رقابت فنا و زوالند.
فرزندان انسان، در بند مرگ،
ناگزیر از رنج،
همدم اندوه،
آماج بلا،
شکست خورده شهوت
و جانشین مردگانند.
فرزندم!
این روزها که می بینم دنیا پشت کرده، روزگار سرکش از من می گریزد
و آخرت، نزدیک می شود.
از فکر و ذکر دیگران، رها شده ام.
به بیرون از خود، اعتنایی ندارم.
نگاهم از مردم، به درونم برگشته، به خود می اندیشم.
نزدیک شدن مرگ، از فکرها و خواهش ها هم مرا منصرف کرده
و حقیقت وجودم را عریان، پیش چشمم نهاده،
مرا مشغول اموری جدی کرده که شوخی برنمی دارند و
به حقایقی کشانده که عین واقعیتند.
فرزندم!
(این روزها از فکر دیگران بیرون آمده ام؛
ولی به تو فکر می کنم)
چون تو پاره وجود منی،
نه، بالاتر از این،
تو، خود منی،
رنجی به تو برسد، به من رسیده؛
اگر مرگ سراغت بیاید، سراغ من آمده؛
حال و احوال تو، حال و احوال من است و
به همین خاطر، این نامه را می نویسم.
می نویسم تا پشت و پناه تو باشد؛ چه من زنده بمانم و چه نمانم.
پسرم!
سفارشت می کنم از خدا پروا کن و
پیوسته به فرمان او باش
و با پیاپی به خاطر آوردنش، دلت را آباد کن و
به ریسمان او بیاویز.
کدام رشته، محکم تر از رشته بین تو و خداست
(اگر آن را بگیری)؟
دلت را زنده نگه دار؛ با یادآوری،
هوایش را بمیران؛ با پارسایی،
توانایش کن؛ با باور،
روشنایی اش ده؛ با اندیشه،
حقیرش کن؛ با فکر مرگ،
وادارش کن تا اقرار کند که دنیا رفتنی است؛
وادارش کن تا با چشم باز، ناگواری های دنیا را ببیند؛
وادارش کن واهمه کند از هیبت روزگار؛ از تغییر حال و احوال؛ از روزها و شب های تلخی که شاید در راه باشند.
داستان رفتگان را برایش بگو!
بگو بر سر آنها که پیش از او بودند، چه آمده!
دیار و یادگار رفتگان را نشان او بده!
بگو: «ببین چه ها کردند؛
از کجا کوچ کردند؛ کجا فرود آمدند و ماندنی شدند.
از کنار رفیقان، به دیار ناآشنایی رفتند و
همین امروز و فرداست که تو هم از آنها شوی».
فرزندم!
آخر راه را آباد کن.
آن دنیا را با این دنیا عوض نکن!
درباره آن چه نمی دانی، گفتگو نکن!
آن جا که لازم نیست حرفی بزنی، نزن!
اگر می ترسی در راهی گم شوی، همان اول راه، پا، پس بکش؛
چون در آستانه سرگردانی، باز ایستادن و تأمل، بهتر است از این که بگذاری حوادث هول ناک، تو را بر پشت خود بنشانند و هرجا ببرند.
به خوبی ها بخوان و اهل خوبی باش!
با دست و زبان، بدی را بران!
تمام سعی ات را بکن تا از اهل بدی، دور بمانی!
آن طور که شاید و باید، در راه خدا جهاد کن و نگذار تا ملامت هیچ ملامت گری، تو را نگه دارد،
در جست و جوی حقیقت، هر جا که هست، در اعماق سختی ها و در انبوه حوادث، غوطه ور شو
و پی فهم حقیقت دین باش!
خودت را عادت بده به صبوری و به تحمل ناگواری ها!
چه اخلاق خوبی است این صبوری و این شکیبایی در مسیر حق!
در همه احوال، وجودت را به خدایت بسپار!
پیش او باشی، پناهت امن است و نگهبانت قوی.
هرچه می خواهی، تنها از او بخواه
که دادن و ندادن، دست اوست.
مدام از او تقدیرهای خوب بخواه!
فرزندم، به این سفارش ها دقت کن و به این نامه، پشت نکن.
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


 سپاس شده توسط
امشبی شبکه ی استانی مون داشت فیلم "شیار 143" رو می گذاشت.
داشتم خرما بی هسته می کردم،
فیلم ه رو هم می دیدم.

مادری که پسرش رفته جبهه،
جنگ ...
جنگ تموم می شه،
اسیرا هم برمی گردند و
هنوز از پسرش خبری نیست.
بعد از مدت ها،
اتاقی خالی،
و تابوتی پیچیده شده در میان پرچم ایران،
مادر تابوت رو باز می کنه،
کفنی سفید که میان آن استخوان های تفحص شده ی پسر شهیدش هست،
کل کفن ه اندازه ی یه کودک کوچک هست؛
مادر کفن پسر شهیدش رو در بغل می گیره؛
و فیلم فلش بک هایی می زنه به سال ها پیش،
که مادر، نوزاد پیچیده در قنداق ش رو در بغل داره،
و داره براش لالایی می خونه ...

چه کل فیلم و چه همین سکانس پایانی ...
... So moving

دیگر:
سر شب ی داشتیم به مادرم غذا می دادیم،
نمی دونم چه شون بود،
نمی تونست غذا رو پایین کنه،
هِی از دهن ش می ریخت بیرون؛
آب هم می پرید تو گلوش،
سرفه پشت سرفه ...
کلافه شده بودم؛
چند باری داد زدم،
عصبانی شدم ...
خاک بر سرم 46
[تصویر:  tree.jpg]

خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش  ***  بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر


" مولوی "

53   53   53

این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...

53 5353
[تصویر:  05_blue.png]
اگه بخوام اعتراف کنم
باید بگم که خسته شدم
تصویر روشنی از آینده ندارم.

کاش یه تحولی در من رخ بده.
تو این سالهای اخیر، فکر کنم هیچ وقت سابقه نداشته که انقدر فاصله بیفته بین دو ترک طولانیم.
از اردیبهشت به این طرف فکر کنم به بیش از 20 و چند روز نرسیدم.


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 8 مهمان