امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

به نام یگانه خدای هستی
سلام خدمت تمامی شما دوستای گلم. ببخشید مزاحمتون شدم. من یه مدت اینجا بودم. خیلی شکستم. خیلی پیروز شدم. 

تموم تلاشمو کردم تا بهترین باشم. خیلیا از دستم دلخور شدن. خیلیا رو اذیت کردم. از همتون عذرخواهی میکنم.

نیومدم که بهتون فخر بفروشم و از این حرفا. چون من کوچیک همتونم اما اگه میبینین کم میام دلیلش اینه که مسئولیتم سنگینه

و  زمانم محدوده.خیلیاتون میدونین من طراح ارشد شرکت اپل هستم. بعد از جانی آیو ,پروژه های طراحی رو من تایید میکنم و نظارت میکنم.

اگه میبینین کم میام ,این رو پای بی معرفتی و از این جور چیزا نذارین. بعد از پروژه سنگین آیفون 6 و 6+ بالاخره تونستیم یه پاداش خوب بگیریم

و در کنارشم یه مرخصی خوب.دلم برا تک تکتون تنگ شده بود.البته از این به بعد سعی میکنم بیشتر بیام بهتون سر بزنم

ولی اگه کم هم اومدم یه وقت فکر نکنین من خودمو بالا گرفتم و فخر میفروشم و از این حرفا. نه عزیزانم من کوچیک همتون هستم.

خدمت همتون درس پس میدم. کسی نیستم که بخوام برا کسی کلاس بذارم چون دلیلی برا این کار نمیبینم

. امیدوارم همیشه سالم و سرحال باشین. دوس داشتین برا منم دعا کنین تا بتونم پاک بمونم.



ارادتمند شما

diamond111

53
53
به نام یگانه خدای هستی
ارادتمند شما

diamond111

[تصویر:  8.gif]
 
 سپاس شده توسط
خواهش میکنم
این چه حرفیه
من که دلیلی برای ناراحت شدن نمی بینم

[تصویر:  nasimhayat.png]
!اعصابم خورد شده از کارای خودم.....الان درس خستم کرده میگم برم تمرین وسط تمرین همش تو فکر درسم

تا حالا سه بار تمرین اساسی رفتم قدرت و استقامتم نزدیک مال بچه های تیم ملی شده ولی به خاطر این درس کوفتی ولش کردم شدم

مثل یه ادم معمولی.....چند ماه از وقتم رو میذارم برای تمرینای فشرده بعد میبینم درسم عقب میمونه ولش میکنم....خیلی خیلی سخته ببینی

زحمتت به باد میره...فقط عوارضش میمونه باهام!الان مچ دستم داغون شده دستم بی حس میشه به خاطر فشارای ناجور تمرین

اونی که میشینه سر جاش به خدا زندگیش از مال من بهتره

توی خونه هم میمونم درس بخونم بابام سرصدا میکنه با اون لپتاپ مسخره اعصابم خورد میشه.....مسخرست من باید بهشون بگم اینقدر 

با اون کوفتی بازی نکنید!!!من باید بگم ماهواره و تی وی نگاه نکنید وقتتون هدر میره...معمولا مامان باباها جلو بچشونو میگیرن....

وقتی باهاشون حرف میزنم خیلی راحت میگن خب نرو تمرین!!! یعنی همه ی زحمتت رو جمع کن بریز سطل اشغال!!! پول لباس عیدتو میذاری

خرج دوچرخه ی اشغالت میکنی که وسط تمرین اعصابت راحت باشه....بازم سیستمش میریزه به هم باید از وسط بیابون 20 کیلومتر پیاده بیام 

 تا خونه....هرچی درس میخونی اخرش سازمان سنجش با یه قانون مسخره یک سال از عمر و تلاشت رو هدر میده

نمیدونم اینا کاره خداست یا چیز دیگست 

هزار دفه از اول شروع کردم به امید اینکه یکی یکم کمکم کنه.....همه ی دوستام وضعشون از من بهتره...خجالت میکشم بگم باز دارم کنکور میدم

وللش اصلا....

مهم نیست....
[dir=rtl]پراکنده گویی های یک ذهن آشفته
داشتم رادیو قرآن گوش میدادم داشت یه حدیث رو تفسیر میکرد
مضمون بحث این بود اثر نصیحت کسی که خودش به حرفاش عمل نمیکنه روی دل مردم مثه بارش باران بر سنگ سخته اثر گذاریش خیلی ضعیفه.
سریع فکرم رفت به اینجا که این همه آدم میرن پای صحبت فلانی کلی حرف میشنون که ارشاد بشن و زندگیشون خوشگل بشه ده دقیقه نگذشته همه چی یادشون میره.
آیا به همین دلیل نیست؟
بعد گفتم آقا چرا راه دور بریم؟
همساده بشین حرفهایه خوب خوب و قشنگ قشنگ ردیف کن تحویل دوستا و خانواده و داداش و خواهرهایه همدردت بده.
اصلا گیریم هدف تو ریا نیست فخر فروشی نیست عقده بزرگ بودن نداری و صد در صد هدفت خیره.اصلا میخوای به بقیه کمک کنی.
ولی پسر خوب زبان در دهان بگیر.
کمتر حرف بزن بیشتر عمل کن.

پی نوشت:بیشتر که فکر کردم دیدم پای دل این وسط باز شد سرو کله عشق که پیدا بشه دیگه راحت نمیشه حکم صادر کرد حتی در مورد فردی مثه همساده.من همساده خودم خیلی کارم خرابه و به توصیه ها عمل نمیکنم و وضعم اورژانسیه بعد میام میبینم که یه داداش یا خواهرم داره درد میکشه.بعد من با علم به اینکه چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامه یا کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی ولی بدبختی خودم یادم میره دوست دارم همه زورمو بزنم هر چی بلد بگم به در و دیوار بزنم که حال داداش یا خواهرم خوب بشه.با اینکه میدونم نلاشه منشاید مثه همون باران بر سنگ سخته اثرش ولی ناامیدانه باز تلاش میکنم.
من گریه های معتادین جنسی رو به عینه دیدم که طرف خودش پر درده پر از بدبختیه که مو به تن آدم سیخ میشه بعد وقتی میشنوه که دوستش داره درد میکشه یا بعد یه ترک طولانی لغزش کرده های های میزنه زیر گریه.
بخدا اینا افسانه نیست من به چشم خودم دیدم.
همه ما کانونیها همینجوری هستیم.یه خرده به دله خودتون نگاه کنید میبینید ما همه عاشق همیم.
مطمئنم همتون حسهایی شبیه این چیزی که گفتم تجربه کردین.
شاید این دنیا به عشق نمره ندن و محبت رو مفت هم نخرن.ولی روز آقایی عشق میاد روزی که هر عملی با متر عشق سنجیده میشه روزی که عاشقها سروری میکنن .
خدایا همه ما رو از عاشقان قرار بده آمین.53[/dir]
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
 سپاس شده توسط
وای خدا نمیدونم چرا گاهی کاری که فکر میکنی درسته و انجام میدی ....
بقیه میگن نه کارت واقعا اشتباه بود ....
امروز حاضر شدم برم استخر ...گفتم قبل رفتن بزار زنگ بزنم حال یه نفر و که یه مدت بود خوب نبود بپرسم ...که خداروشکر حالش خوب بود ازم پرسید خونه ای گفتم اره الان دارم حاضر میشم برم استخر....
بعد تو راه فکر کردم احتمالا میخواستن یان خونه امون ...منم با خودم گفتم خب به هر حال من باید برنامه ام رو بهم نمیزدم که نزدم....
اینارو واسه مامانم که گفتم ...: گفت... خیلی کار زشتی کردم چطور روت شد بگی داری میری استخر ...باید میگفتی اگه تشریف میارین اینجا خونه ام.....!!!!
نمیدونم شاید هم درست میگه من پر رو بودم .. 53258zu2qvp1d9v . ولی جاتون خالی استخر عالی بود ....با اینکه خیلی خسته شدم از همه مهمتر به دلیل تلاش بسار برای یاد گرفتن شنا اب استخری نوش جان شد و خفگی خفیف که الان هم هنوز گلوم میسوزه 1276746pa51mbeg8j ولی برای ارامشم خوب بود اب ادم رو اروم میکنه 4 .....
 
 سپاس شده توسط
بچه ها سلام

من هر کاری می کنم نمی تونم آروم باشم و ارامش داشته باشم 
تمام اجزای خونه به صورت مستقیم و بی واسطه رو اعصاب منه 

هیچ چیز به من کمک نمی کنه تا آروم بگیرم 
سرم از شدت درد می خواد منفجر بشه 

به والله نمی دونم چیکار کنم همه چیز آزار دهنده ست 
می دونم خودم باید تغییر کنم ولی نمی شه 
هر کاری می کنم باز آخرش شکسته 
یعنی انقدر بارم گناهم سنگین شده که لیاقت هدایت و پاکسازی روح و جسم ازم دریغ شده 
خودم ب سیاهی قلبم اذعان دارم 
اما فکر می کردم درست می شه 
همین الان که مشغول تایپم یه سنگینیه عجیبی رو سینه و سرد حس می کنم 

سعی می کنم ساعت بیشتری بخوابم تا چیزی حس نکنم 
ولی فایده ای نداره 
دنیا از دید من پوچه و سیاه مثل خودم
 سپاس شده توسط
خداروشکر عید تموم شد رفت پی کارش!!! الان خیلی حس بهتری دارم...دیگه فامیلا نمیان در مورد درسم بپرسن شکنجم کنن...

آخیش....با اینکه به طرز عجیبی خستم ولی حالشو دارم تا نصف شب بخونم...خیلی دلم میخواد عالی باشم...بهترین باشم..

خداروشکر....
Khansariha (8)
 سپاس شده توسط
بدترین احساس اینه که ادم فکر کنه در آینده هیچی نمی شه.
انسان سیرمونی نداره. به هر جا برسه بازم می گه پله بعد. خب من این رو می دونم ولی بازم این جمله من رو آروم نمی کنه.
شاید اصلا نباید آروم بشم. باید همین جوری درد بکشم و از زندگی لذت نبرم.

منم مثل توابم ، هیچ لذت و شهوتی من رو آروم نمی کنه. تلویزیون که نگاه می کنم خوبم ، یعنی انگار درد رو فراموش می کنم . این درد به خاطر چیه؟
به خاطر اینه که توی این عید کوفتی هیچ غلطی نکردم و به برنامه هام نرسیدم ، برای این که فکر می کنم به جایی نمیرسم ، برای ترس از آینده است. برای این که فکر می کنم در جایگاهی نیستم که باید باشم.
برای این که فکر می کنم اراده ام صفر شده. آره حتما به خاطر اینه، فکر می کنم اراده ام صفر شده، تمام اراده ام رو گذاشتم برای ترک خ.ا ولی مثلا نمی تونم تلویزیون نگاه نکنم.
باز نوشتن آدم رو آروم می کنه خوبه.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

چقدر آدما جالبن


اینا می خوان مهمونی بگیرن فقط رقص و موسیقیش رو می شناسن وقتی حرف کار می شه و پذیرایی میگن واسه خودتون و ما کار نتراشید
اونا سعی میکنن مجلس رو بگردونن واسه همینم هم سختی می کشن هم به خاطر تنبلی دسته اول کلی بهشون فشار میاد
اون یکیا حرفای گنده می زنن میخوان مهمانی خاص بگیرن اما دلشون نمیاد خرج کنن و ساده ترین امکانات رو حاضر نیستن واسش خرج کنن
اون یکیا فقط استرس دارن. ولی از بس دسته های ذکر شده در قبل با هم سر جنگ دارن نمیدونن چه تصمیم گیری کنن
منم که هیچی نه دلم میخواد تو جشن شرکت کنم نه لباس گرفتم نه حوصله خودم یا مهمون دارم نه از این جشن دل خوشی دارم البته حاضرم همه جوره کمک کنم به شرطی در نهایت تو جمع نیام


خلاصه هر کی یه سازی می زنه


ادما حتی تو یه خانواده کلی با هم فرق دارن

[تصویر:  nasimhayat.png]
رفقا 

من بازنده رسمی این میدانم 
ترک برای من مثل یه دیوار بلنده که هر طرف رو نگاه می کنم می بینمش 

دوستم به خوبی اشاره کرد اراده که نباشه چیزی نیست 
من که یه آدم بیکار و بی دغدغه و بدون امکاناتم ، و هیچ چیز برام لذت بخش نیست 
راهی ندارم 
اینجا واقعا آسمونه من اینجا آسمونیارو می بینم که البته خیلی از من بالاترن طورکه مثل ستاره شدن من فقط نورشونو می بینم
از وقتی اومدم اینجا همیشه دوست داشتم خوب باشم اما بیشترین روزایی که پاک بودم نهایتا ده دوازده روز بود 
می دونین یعنی چی ؟؟؟ افتضاح بودم
این زندگی به  بهشت نمی رسه .... 
عجب که تنها موندم .....
امروز حس کردم شاید در گذشته کاری کردم که کلا باید از لیست خط بخورم و دعاهام بی اثر بشه 
اما خدایا اشکال نداره آغازم با اراده تو بوده و پایانمم همچنین خواهد بود 
تو هر طور حال کنی منم حال می کنم 
مهم نیست  دیگه چی به سر منو زندگیم میاد 
دلبستگی هام مادی نیستن ولی دیگه از همشون باید دل بکنم 
کسی خوب زندگی می کنه که ذهنش اروم باشه 
از خیلی از حرفام فاکتور می گیرم 
دوستان این روزا تو جهنمم 
قلب و روحم هر دو سیاه و در عذاب 
ایمان کشکی و بی تقوا بودنم بماند 
وقتی درد داشته باشی ، چه روحی و چه جسمی هیچ پناهی نداری رو زمین 
هیچکسی همدمت نمی شه 
چون نمی تونی بگی چه مشکلی داری 
نمی تونی بگی ساعت 3:22 ست و نتونستی بخوابی 
نمی تونی بگی تو قلبت چی می گذره
نمی تونی بگی ، چه عذابی داری می کشی
نمی تونی مثل بقیه از ته دل بخندی چون یه دفعه یادت میاد اوضاعت اصلانم روبه راه نیست که همچین بخندی 

میام اینجا می نویسم تا شاید یه فرجی شد 
همتون مشکل دارید می دونم ولی اگه می شه منم تحمل کنید یه گوشه از اینجا 
این روزا اصلا حالم خوب نیست 
سرگردون و رونده 
بلاتکلیف 
بی سرانجام 
داش تواب چرا توی اورژانس پیام نمیزاری؟ من اورژانس رو چک میکنم معمولا ، منم درد خودت رو دارم ، الان ساعت 6 صبحه ولی من هنوزم نخابیدم، منتها کارامو دارم انجام میدم، چند روزی هم هست بدجوری فشار رومه ولی دیگه چه میشه کرد رفیق داریم تحمل میکنیم ، خدا به هممون کمک کنه


اگه مورد اظطراری داشتی برای من یادداشت بزار یا تو اورژانس خبر کن، البته از این به بعد اینجا هم سعی میکنم سر بزنم ، من از شما فک کنم بی خاب تر باشم
[dir=rtl]سلام
امروز وارد دهه ی چهارم زندگیم شدم
وای چقد بزرگ شدم
نه به پاکیه کامل رسیدم، نه ازدواج کردم، نه به خیلی از چیزایی که میخواستم
چقد عمر زود میگذره

از صبح به غیر از چندتا بانک و همراه اول هیچکس تولدمو تبریک نگفت، نه دوست نه آشنا نه فامیل...
حتی خونوادم که توی سفرن هنوز بم تبریک نگفتن
امروز فهمیدم چقد تنهام

خدارو شکر که کانونو دارم و میتونم حرفای دلمو بش بزنم[/dir]
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]
(1394 فروردين 14، 9:24)ata نوشته است:  

میکم اقای ata من چون دوست ندارم روز تولدم بدون تبرک باشه از اول عید کم و بیش یاداوری میکنم.... که به هر حال دونفر پیدا بشن که یادشون باشه....
البته فردا معلوم میشه چقدر تاثیر داشته 4
 
[dir=rtl]تولدت مبارک اینشالله تا هر وقت خواستی زنده باشی 317
 [/dir]
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: محسنین ، 1 مهمان