عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

لـبـخـنـد شـاعـرانـه :)

#61
سیخ و سنگ
آینه دنبال سنگ افتاده است
ماه دنبال پلنگ افتاده است
رفته و برگشته، اما بی هدف
تیر دنبال تفنگ افتاده است
گربه را ماهی فراری داده است
موش دنبال پلنگ افتاده است

غالبا از شیر می افتد شلنگ
شیر اینبار از شلنگ افتاده است

یاسمن افتاده روی نسترن!
بیل هم روی کلنگ افتاده است
بس که افتاده ست زیر دست و پا
عشق هم از آب و رنگ افتاده است
این چه اوضاعی ست ابنای هنر
کارشان با سیخ و سنگ افتاده است

بین یاران قدیمی هم که حیف
از وفور صلح جنگ افتاده است

از تمام دلبران تنها مرا
گاه گیسویی به چنگ افتاده است
گاه چون نیلوفری پیچیده ام
بر هم آن جایی که تنگ افتاده است
الغرض! در این ولایت مدتی است
اتفاقاتی قشنگ افتاده است!

ناصر فیض

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط
#62
انوری
 
هربلايى كز آسمان آيد
گرچه بر ديگرى قضا باشد
 
به زمين نارسيده، مى‏ پرسد:
خانه انورى كجا باشد؟

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
#63
زهرا مامان بیا صمیمی باشیم --- مثل دو تا دوست قدیمی باشیم
بیا با هم حرف بزنیم بخندیم  --- در رو به روی غصه ها ببندیم
...
.
.
.
شعرخوانی طنز دختر ۸ ساله
لینک آپارات (اینجا)
53

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط
#64
فطریه

فطر آمده تا دوباره پروار شویم
                    از نعمت و لطف سفره سرشار شویم

باید که به انتقام ماه رمضان
                  جوری بخوریم تا که بیمار شویم!

فطر آمده خوردنی فراوان بخورید
                  پیتزا و کباب و مرغ بریان بخورید

دزدانه اگر در رمضان می خوردید
                  شوال رسیده پس نمایان بخورید

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
#65
[تصویر:  400.png]

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
#66
اگر مجنون اگر فرهاد کرده
 عجب رسم خوشی بنیاد کرده

خدایا پس کی عاشق می شوم من؟
 دلم بر روی دستم باد کرده


 جلیل صفربیگی

[تصویر:  nasimhayat.png]
#67
نقیضه سرایی

((مدعی خواست که آید به تماشاگه راز))
خانمش زنگ زد و گفت شلوغ است نرو
53
((پیام داد که خواهم نشست با رندان))
دو هفته بعد اراذل شد و گرفتندش
53
((بر سر تربت من با می و مطرب بنشین))
مطربش کاش فقط خواجه امیری باشد

(سعید بیابانکی)

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط
#68
ملامت میکند دشمن مرا در عشق ورزیدن
به چشم عاقلان باید جمال شاهدان دیدن
دهان غنچه خوش باشد سحرگه چون شود خندان
ولی ذوقی دگر دارد لبت هنگام خندیدن
همام تبریزی

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
#69
نقیضه سرایی


((منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزیدن))
ولی قیافه‌ی من می‌خورد به معتادان
53

((چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی))
ولی افسوس که گشت آمد و ما در رفتی
[تصویر:  53.gif]

((من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم))
گریمش کرده‌اند انگار قبل از فیلم‌برداری


(سعید بیابانکی)

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط
#70
حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه ای؟
گفت: يا آب است؛ يا خاک است يا پروانه ای!

گفتمش احوال عمرم را بگو؛ اين عمر چيست؟
گفت يا برق است؛ يا باد است؛ يا افسانه ای!

گفتمش اينها که ميبينی؛ چرا دل بسته اند؟
گفت يا خوابند؛ يا مستند؛ يا ديوانه ای!

گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو؟
گفت يا باغ است؛ يا نار است؛ يا ويرانه ای!


53 53 53
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
#71
مثلأ من فصل بهارم الکی
مثلأ کنج دلم غصه ندارم الکی

به خودم میرسم و فکر غزل های نوام
مثلأ خوب شده زخم سه تارم الکی

به دلم زردی پاییز نشد زخم تری
مثلأ سرخی گلهای انارم الکی

من و تشویش محال است محال
مثلأ غرق خوشی اوج قرارم الکی

دلم از ماندن یک جا به ستوه آمده بود
مثلأ عشق سفر توی قطارم الکی

به سرم میزند این بیت کمی گریه کنم 
مثلأ ابر بهارم که ببارم الکی...


53 53 53 53
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
#72
عمر زاهد همه طى شد
«به تمناى بهشت»
او ندانست که در
«ترک تمناست»
بهشت
این چه حرفیست که در
«عالم بالاست بهشت»
هر کجا وقت خوش افتاد
همانجاست بهشت ...
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت

«صائب تبریزی»
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
#73
عشق تو را من اختراع کردم
تا در زیر باران بدون چتر نباشم
پیام های دروغین
از عشق تو برای خودم فرستادم!
عشق تو را اختراع کردم
چونان کسی که در تاریکی
تنها می خواند، تا نترسد!


  53 53 53
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
#74
مادرم شاعر نيست... 
در عوض نصف غزل هاي جهان را گفته! 
شعر را مي فهمد... 
مادرم قافيه ي لبخند است... 
وزنِ احساس... 
رديفِ بودن... 
مادرم مثنوي معنوي است... 
حافظ و سعدي و خيّام و نظامي اصلاً... 
مادرم شعرترين منزوي است! 
من رباعي هستم! 
خواهرم غزل است
پدرم شعر سپيد... 
صبح، بيدل داريم با کمي نان و پنير! 
ظهر سهراب و عطر ريحان... 
شب رهي يا قيصر! 
مادرم شاعر نيست! 
در عوض نصف غزل هاي جهان را گفته... 
دفتر شعرش آب... 
ناشرش آيينه و محلّ توزيع، خانه ي کوچک ما...
مادرم عمر من است 


53 53 53 53
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
#75
بوی سیگار شدیدی آمد...
با خودم میگویم
نکند باز پدر غمگین است؟!؟
نکند باز دلش...؟!؟؟
پله ها را دو به یک طی کردم
 تا رسیدم بر بام
پدرم را دیدم
زیر آوار غرورش مدفون... 
زیر لب زمزمه داشت
که خدا عدل کجاست؟
که چرا مزه فقر وسط سفره ماست؟! 
 و چراها و چراهای دگر...
دل من هم لرزید مثل زانوی پدر
دیدن این صحنه آن چنان دشوار بود
که مرا شاعر کرد...

 "احمد شاملو"

53 53 53 53
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان