عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 
سلام
خوشبختی هم مثل هر صفت خوب دیگه ای یه بازه ی صفر تا صدی رو شامل میشه
و مثل اکثر صفات خوب دیگه عده ی کثیری در دره ی اون قرار دارن و هر چه به قله نزدیک میشیم تعداد کمتر و کمتر میشه.

آدم های خوشبخت انسان های دارایی هستن. انسان های توانایی هستن.
آدم های خوشبخت انسان های دانایی هستن و هر روز در حال کم کردن فاصله ی توانایی و دانایی شون قدم برمی دارن و بر میزان دارایی شون اضافه می کنن.

آدم خوشبخت همراه های بزرگی تو زندگیش داره که از بخت خوش هم مسیر زندگیش شدن.
آدم خوشبخت هیچ چیز رو به سادگی به دست نمیاره و ارزش به دست آورده ها و به دست نیاورده ها رو با جان و دل می دونه. 

آدم خوشبخت جایگاه ویژه ای برای خدا داره.
خدا رو در جایگاه ویژه ای از روزمرگی هاش قرار میده و خدا هم او رو در جایگاه ویژه ای بین مردم قرار میده.

آدم خوشبخت حتا از دور هم دیدنی و آموختنیه.
اگه سهم زندگیش آس و شاه و بی بی نبود، اما هر کس که اون رو ببینه اذعان می کنه، با ورق های دولو و پنج لو و هفت لویی که دستش داره بهترین بازی زندگی رو انجام میده. 

آدم خوشبخت استعدادهاش رو بارور کرده و با هر کاشت و داشت و برداشتی که انجام میده حال خوش رو هم تجربه می کنه.

هیچ آدمی خوشبخت نیست مگر اینکه زورش به خودش رسیده باشه. کسی که زورش به خودش رسیده مدیر خوبی هست.
چنین آدمی با عالم می تونه ارتباط برقرار کنه. هر اونچه که پیرامونش هست رو دوست بداره و هر اونچه که اطرافش هست او رو دوست بداره.

با همه ی این توصیفات فکر نمی کنم دیگه خیلی نیاز باشه از خوشبختی خودم بگم یا از فاصله تا دره ای که با چشم هم میشه دید و از قله ای که با دوربین هم دست نیافتنی است.  53258zu2qvp1d9v
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

من یه خوش بخت بد بختم
یعنی کسی که خوشبخته ولی قدر خوشبختیش نمیدونه و داره نابودش میکنه دست خودمم نیس
نمیخواستم اینو بنویسم ولی آقای عاشق دعوا کردن گفتم بگم Hanghead
 أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری؟!
سلاااااااام
خوشبختی یعنی زمان حال زندگی کردن واقف بودن به تمام اتفاقاتی که داره اطرافمون می گذره 
به نظر من ما ادما خیلی زیاد غرق افکارمون می شیم به قدری که از پیرامونمون دقیقا هیچی نمیفهمیم و این باعث میشه فکر کنیم غرق روزمرگی شدیم 
در صورتی که هیچ روزی شبیه دیروز نیست 
و ازونجایی که کمال گراییم فکر میکنیم کارهای مفیدمون چقدر کم بوده نسبت به توانایی که داریم 
اگر تمام نعمتهای هر روزمون رو ببینیم مگه میشه خوشبخت نباشیم ؟
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...

2uge4p4 Khansariha (69) 2uge4p4
حوا ، چیکا به سوالا جواب بدین!
دهه! Swear1

[تصویر:  nasimhayat.png]
موضوع هفدهم

می گن برای ترک خ.ا مهم هست که آدم کمتر تنها بمونه
یا این که می گن آدم های درگیر با خ.ا آدم های گوشه گیر و فراری از جمع هستند.

برای شکستن این دیوار تنهایی چیکار باید بکنیم، از کجا باید شروع کنیم؟
چطور می تونیم رابطه ی دوستی خوب و مثبتی رو با دیگران ایجاد کنیم؟
مشکل ما کجاست که نمی تونیم دوست خوبی برای دیگران باشیم و دیگران رو برای دوستی انتخاب کنیم؟
(حالا طرف مقابل می تونه پدر، مادر، برادر، همکلاسی، همسایه یا .... باشه)
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
(1397 خرداد 12، 3:06)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:
موضوع هفدهم

می گن برای ترک خ.ا مهم هست که آدم کمتر تنها بمونه
یا این که می گن آدم های درگیر با خ.ا آدم های گوشه گیر و فراری از جمع هستند.

برای شکستن این دیوار تنهایی چیکار باید بکنیم، از کجا باید شروع کنیم؟
چطور می تونیم رابطه ی دوستی خوب و مثبتی رو با دیگران ایجاد کنیم؟
مشکل ما کجاست که نمی تونیم دوست خوبی برای دیگران باشیم و دیگران رو برای دوستی انتخاب کنیم؟
(حالا طرف مقابل می تونه پدر، مادر، برادر، همکلاسی، همسایه یا .... باشه)









می گن برای ترک خ.ا مهم هست که آدم کمتر تنها بمونه
یا این که می گن آدم های درگیر با خ.ا آدم های گوشه گیر و فراری از جمع هستند.

برای شکستن این دیوار تنهایی چیکار باید بکنیم، از کجا باید شروع کنیم؟





دقیقاً همینه. یکی از زمینه های اصلی خ.ا (لااقل برای خودم) همین تنهاییه. یعنی انگار اصلاً شرطی شدم که هروقت تنهام، افکار انحرافی میاد سراغم و متاسفانه به جای اینکه مثل مردان حق، تنهایی وسیله ای باشه برای ارتباط بیشتر با خدا و مراقبه، برای من در تنهایی شیطان بیشتر میاد سراغم.

باید تا حد ممکن از تنهایی جلوگیری کنیم. تا زمانی که واقعاً مجبور نیستیم تنها بمونیم، تنها نمونیم (!) منظورم اینه که خونه که هستیم تا حد ممکن در اتاق خودمون، تنها نشینیم. کارهامونو بیایم در جمع خانواده انجامش بدیم و حتی اگر شده برای خواب داخل هال بخوابیم. اگر هم باید در اتاق خودمون بخوابیم، تا موقعی که خواب نیومده سراغمون، به رختخواب نریم. اگر مجبوریم برای درس خوندن یا برای انجام کارهامون، در اتاق خودمون به سر ببریم، در اتاقمون رو حتی الامکان باز بذاریم. عادت کنیم برای مطالعه و درس خوندن، بریم کتابخونه.







چطور می تونیم رابطه ی دوستی خوب و مثبتی رو با دیگران ایجاد کنیم؟
مشکل ما کجاست که نمی تونیم دوست خوبی برای دیگران باشیم و دیگران رو برای دوستی انتخاب کنیم؟


(حالا طرف مقابل می تونه پدر، مادر، برادر، همکلاسی، همسایه یا .... باشه)





یه جایی یه حدیث خوندم فکر کنم از امام صادق (ع)

سه چیز دوستی می آورد: دینداری، افتادگی، بخشندگی.


طبق این حدیث اگر کسی این موارد رو داشت، قاعدتاً می تونه دوست خوبی باشه. البته هریک از این موارد توضیحات داره اینکه مثلاً دینداری دقیقاً یعنی چی و یا بقیه موارد.


شاید ما اعتماد به نفسمون پایینه که نمی تونیم مواردی رو که نام بردین به عنوان دوست انتخاب کنیم. شاید زیادی خجالتی هستیم. شاید هم غرور باعث میشه برای دوستی جلو نریم. شاید هم رودرواسی داریم مخصوصاً با پدر و مادر یا برادر.
مشکل من یکی اعتماد به نفس پایین و خوب پرزنت نکردن خودمه یکی ادجاستمنت یا تطابق پذیری بیش از حد ماکزیممه طبیعیه (یعنی می شه دیگه باج دادن و هی خدمت رسوندن بی اجر) 
برای همین آدم حسابیا دورم جمع نمی شن بیشتر سواستفاده چیا جمع می شن
به طور کلی هی سعی می کنم دوست خوبی باشم ولی آدمم رو غلط انتخاب می کنم


درباره تنها موندن تو خونه من نمیتونم خیلی نظر بدم فکر م کنم اگر بخوای خ.ا نکنی میری تو جمع و اگر بخوای بکنی هر طور صده خودتو از جمع می کشی بیرون
فقط تنها بودن بیشتر زمینه تحریک رو فراهم می کنه که واقعا نمی دونم چطور می شه بلاخره خودتو از خونه بندازی بیرون ارزون ترین و نزدیکترین مورد که به سلایق و جیب من میاد کتابخونه است که مسئولین احمق برای اینکه اقایون خانما جدا باشن شیفت صبح فقط اقایون شیفت عصر فقط خانما گذاشتن و عملا ممکنه وقتی نیاز داری بری نوبت اقایون باشه و همچنین روزای تعطیلم که کلا بسته است
من که تنها تفریحم که خارج از خونه باشه کتابخونه رفتنه ولی بقیه ممکنه یه طور دیگه خودشونو بیرون نگه دارن

پ.ن
خب حرفای من ربطی به جوابا نداشت







برای شکستن این دیوار تنهایی چیکار باید بکنیم، از کجا باید شروع کنیم؟


اول باید دوست نما ها رو تشخیص بدیم و دور کنیم تا دور مون خلوت شه بتونیم دوست انتخاب کنیم، بعد باید بریم بیرون از خونه تو جاهایی که احتمالا ادمای مثل خودمون هست 


چطور می تونیم رابطه ی دوستی خوب و مثبتی رو با دیگران ایجاد کنیم؟


باید حد و اندازه نگه داریم زیاد درد دل نکنیم زیاد حرف نزنیم زیاد قرار نذاریم زیاد هر چی گفتن نگیم چشم و از اون طرف زیاد ساکت نباشیم نترسیم وقت واسه رفاقتمون بذاریم و اگه کمکی از دستمون می اومد دریغ نکنیم و چیزای دیگه



مشکل ما کجاست که نمی تونیم دوست خوبی برای دیگران باشیم و دیگران رو برای دوستی انتخاب کنیم؟


من فکر می کنم درباره دوستان طرفم رو اشتباه انتخاب می کنم این بزرگترین اشتباهمه اما درباره خانواده بزرگترین اشتباهم اینه که عصبانی می شم هی حرف میزنم و غر می زنم باید وقتی عصبانی می شم هیچی نگم کلا سیاست باید داشته باشم در ضمن بعید می دونم بشه از تو خانواده مفهوم دوستی رو پیش اورد



(حالا طرف مقابل می تونه پدر، مادر، برادر، همکلاسی، همسایه یا .... باشه)

[تصویر:  nasimhayat.png]
نقل قول: سوال بعدی فکر برتر

می گن برای ترک خ.ا مهم هست که آدم کمتر تنها بمونه
یا این که می گن آدم های درگیر با خ.ا آدم های گوشه گیر و فراری از جمع هستند.

برای شکستن این دیوار تنهایی چیکار باید بکنیم، از کجا باید شروع کنیم؟
چطور می تونیم رابطه ی دوستی خوب و مثبتی رو با دیگران ایجاد کنیم؟
مشکل ما کجاست که نمی تونیم دوست خوبی برای دیگران باشیم و دیگران رو برای دوستی انتخاب کنیم؟
(حالا طرف مقابل می تونه پدر، مادر، برادر، همکلاسی، همسایه یا .... باشه)
این سوال دو جنبه داره 
قسمت اول مربوط میشه به ارتباط ما با دیگران 
قسمت دوم مربوط میشه به ارتباط دیگران با ما 

همیشه خودم به این مسئله اعتقاد داشتم که ارتباط ما با دیگران تا 90 درصد میتونه در ارتباط آنها با ما موثر باشه 
برای همین وقتی دوست جدیدی میخوام پیدا کنم سعی میکنم از همون اول باهاش همونطور که دوست دارم باهام برخورد بکنه برخورد کنم 
اما در بعضی ارتباطات قدیمی این موضوع به سختی قابل ترمیمه 
مثلا ارتباط من با پدرم نه زیاد بد اما خوبم نیست 
همه اش بخاطر اینه که من اعصاب ندارم و دقیقا کارایی میکنه که روی اعصابمه 
اما خب چکار میشه کرد 
برای ترمیم یک رابطه یک طرفه چکار میشه کرد 
من به سهم خودم چندین و چند بار خوب بودن رو امتحان کردم 
با حوصله بودن وقت گذاشتن اهمیت دادن 
اما بازم رابطه یکطرفه است 
پس فقط یه راه وجود داره دوستان 
چشمامون رو ببندیم و با همه اطرافیان 
دوست آشنا فامیل 
مهربان و خوب برخورد کنیم 
مهربونی هیچ موقع فراموش نمیشه 
مهربون باشیم و هیچ موقع عصبانی نشیم 
خوب بودنت رو با همـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه یکطــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرفه کن 
(1397 خرداد 12، 3:06)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:
موضوع هفدهم

می گن برای ترک خ.ا مهم هست که آدم کمتر تنها بمونه
یا این که می گن آدم های درگیر با خ.ا آدم های گوشه گیر و فراری از جمع هستند.

برای شکستن این دیوار تنهایی چیکار باید بکنیم، از کجا باید شروع کنیم؟
چطور می تونیم رابطه ی دوستی خوب و مثبتی رو با دیگران ایجاد کنیم؟
مشکل ما کجاست که نمی تونیم دوست خوبی برای دیگران باشیم و دیگران رو برای دوستی انتخاب کنیم؟
(حالا طرف مقابل می تونه پدر، مادر، برادر، همکلاسی، همسایه یا .... باشه)
خیلی خلاصه تجربه خودم رو بگم....
من ترجیح میدم رابطمو با افرادی که قبلا میشناختمشون از سر بگیرم.
افرادی که سالیان سال باهاشون رفت و آمد داشتم و میدونم که آدمای خوبی هستن.... و به هر دلیلی مثل گوشه گیری و خ.ا و ... ترکشون کردم...
یه مدتی بعد از استارت ترک اینکارو انجام دادم... باعث شد ترسم از ارتباط با بقیه بریزه.... یکمم اعتماد به نفسم بیشتر شد....
دیگه موقع ارائه دادن تو یه جلسه دست و پامو گم نمیکردم.... 
به خودتون یه فرصت بدید. اگه یجای کار خراب کردید خودتونو سرزنش نکنید بابتش. مثلا هی نگید ای کاش به فلانی، فلان حرفو نمیزدم. بگید ازش درس میگیرم و دیگه تکرارش نمیکنم 1
بهرحال رابطهام با پدر و مادرم هنوز جای پیشرفت داره. ( دلیل ؟ : گاهی وقتا یادم به حرفای گذشته شون میوفته یا از حرفاشون ناراحت میشم برای همین دست و پامو گم میکنم.... و اعصابم رد میده... البته وقتی یچیزی میگن که خیلی تاثیر بد میزاره روی من،‌ بهشون تذکر میدم که دیگه اینو تکرار نکنین داغونم میکنه... )
در رابطه با دوست خوب بودن... سعی کردم تا جایی که میشه بد دوستام رو نخوام ( بهترین ها رو براشون آرزو کنم ) و بهشون کمک کنم..... اما هنوز که هنوزه دوست خوب پیدا نکردم Hanghead  ....
53 53
[تصویر:  1.png] 
 سپاس شده توسط
[تصویر:  FB.png]
سلام.
همه ی ما تو شرایط سخت قرار گرفتیم. شرایطی که دیگه احساس کردیم به پایان خط رسیدیم.
توی این شرایط همه چیز رو فراموش میکنیم.
و سعی میکنیم از مشکلات فرار کنیم. همینطور خدا رو هم فراموش میکنیم.
انگار تمام اون معجزه هایی که برامون کرده رو فراموش میکنیم.
چی میشه که ما باورمون رو نسبت به حل شدن مشکلات از دست میدیم؟
مایی که یک کوه انگیزه بودیم، چی میشه که تبدیل به مشتی خاک ( ناامیدی ) میشیم ؟
به نظرتون تو این شرایط چیکار میشه کرد؟
و چرا همیشه تو شرایط سخت این اتفاق برامون میوفته و ایمان ما نسبت به همه چیز دچار تردید میشه؟ ریشه اش کجاست؟
53
[تصویر:  1.png] 
اميد به رحمت خدا پيروزمندتر از اميدهاى ديگر است.كسى نيست كه اميدى به جز خداى تعالى داشته باشد جز آنكه نوميد گردد.
ما چون به غیر خدا امید داریم.امیدمون رو از دست می دیم.خواست خداست که هر امیدی به غیر خودش رو به ناامیدی تبدیل کنه برای این که فقط به خودش امید داشته باشیم.
شما اگر به خدا اميد داشته باشيد به آرمانهاى خويش رسيده ايد، و اگر به ديگرى غير خداوند اميد داشته باشيد آرزوها و اميدهاتان به نوميدى گرايد.
بسا انسانهايى كه مورد غبطه و آرزوى ديگرانند در صورتى كه همان وضع، درد او است.می بینیم بعضیا خیلی پولدارن و یا ماشین آخر مدل دارن.ما نمی دونیم پشت این چیزا چیه.هر کسی یه دردی داره و شاید درد طرف داشتن همین پول زیاد و وسایل زیاد باشه.
چنان باش كه بدانچه اميد ندارى نزديكتر باشى از آنچه بدان اميد دارى.یعنی اون چه که در نظرت ممکن نیست هم براش تلاش کن و چنان تلاش کن که رسیدن بهش راحت تر بشه از اون چه که گمان داری راحت تره.این یعنی تو هیچ زمینه ای ناامیدی به خودت راه نده.
جز به پروردگار خود به چيزى اميد نداشته باش.


اسارت نفس،اراده را قوی می کند

فهمیدم هنگامی که فقط نصف نون می خورم ارادم قوی تره تا موقعی که هر چی دلم بخواد می خورم

برای نا امید شدن دلیلی وجود ندارد

[تصویر:  final%201.png][تصویر:  05_blue.png]
(1397 دي 17، 12:38)aliunknown نوشته است:
[تصویر:  FB.png]
سلام.
همه ی ما تو شرایط سخت قرار گرفتیم. شرایطی که دیگه احساس کردیم به پایان خط رسیدیم.
توی این شرایط همه چیز رو فراموش میکنیم.
و سعی میکنیم از مشکلات فرار کنیم. همینطور خدا رو هم فراموش میکنیم.
انگار تمام اون معجزه هایی که برامون کرده رو فراموش میکنیم.
چی میشه که ما باورمون رو نسبت به حل شدن مشکلات از دست میدیم؟
مایی که یک کوه انگیزه بودیم، چی میشه که تبدیل به مشتی خاک ( ناامیدی ) میشیم ؟
به نظرتون تو این شرایط چیکار میشه کرد؟
و چرا همیشه تو شرایط سخت این اتفاق برامون میوفته و ایمان ما نسبت به همه چیز دچار تردید میشه؟ ریشه اش کجاست؟
53


من فکر می کنم این عجیب نیست که این اتفاق می افته
هر کسی ایمانش یه اندازه ای داره

هر چقدر که شرایط سخت تر بشه، ایمان های ضعیف تر از بین می رن و ایمان های قوی تر باقی می مونن.
شما فکر می کنی که اگر خ.ا رو ترک کنی مثلا با نشاط تر می شی.
بعد یه هفته ترک با نشاط نمی شی، دو هفته می گذره و هیچی به هیچی، بعد از یک ماه تازه بد تر هم می شه اوضاع
پس طبیعیه شک کنی به راه، شک کنی به هدف
از خودت می پرسی، نکنه اصلا علت بی نشاطی من چیز دیگه داره

بعد از خ.ا انسان به اصطلاح داغ و جوگیره
برای خودش کلی برنامه و ... می ریزه
من یک هفته ی بعد رو روزه می گیرم

بعدش که مثلا یه دوساعتی می خوابه و بلند می شه، همه چی از ذهنش رفته دوباره همون رخوت قبلی برمی گرده
دلیلش اینه که اون تصمیمش هم از روی عقل نبوده. از روی احساس بوده.
یه بار احساس بهش گفته برو خ.ا کن، اینم گوش کرده
بعد از خ.ا بازم احساس بهش گفته این جوری تصمیم بگیری.....

چیزی که از روی عقل باشه در برابر هر سختی ای مقاومت می کنه 53258zu2qvp1d9v
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

(1397 دي 17، 12:38)aliunknown نوشته است:
[تصویر:  FB.png]
سلام.
همه ی ما تو شرایط سخت قرار گرفتیم. شرایطی که دیگه احساس کردیم به پایان خط رسیدیم.
توی این شرایط همه چیز رو فراموش میکنیم.
و سعی میکنیم از مشکلات فرار کنیم. همینطور خدا رو هم فراموش میکنیم.
انگار تمام اون معجزه هایی که برامون کرده رو فراموش میکنیم.
چی میشه که ما باورمون رو نسبت به حل شدن مشکلات از دست میدیم؟
مایی که یک کوه انگیزه بودیم، چی میشه که تبدیل به مشتی خاک ( ناامیدی ) میشیم ؟
به نظرتون تو این شرایط چیکار میشه کرد؟
و چرا همیشه تو شرایط سخت این اتفاق برامون میوفته و ایمان ما نسبت به همه چیز دچار تردید میشه؟ ریشه اش کجاست؟
53


پست تخصصی مهر آسا آتریسا1

ـــــــــــــــــــــــــ
قطعا ب ایمان مربوطه...ب اعتقاد..
منم موافق اینم ک کسی ک ایمانش ضعیفه زودتر شکست میخوره و ناامید میشه از همه چ...
فکر کن تو با ی کسی ک مثل چشمات بهش ب فکرش ب خودش اعتقاد داری ی راهی و شروع میکنی قطعا تو خیلی قوی تر این راه رو میری...حالا اگر ی فردی بود ک تو شناختی نسبت بهش نداشتی و ب فکر هاش تردید داشتی قطعا وسط راه مردد میشی و ناامید از شروع راه و در نهایت شکست و ناراحتی...
همه پیش دانشگاهی دینی رو خوندین دیگه...تو سنت ها امتحان و ابتلا هستش ها..ان همونه1
میگه تمام انسان ها تو مشکلات و سختی هاقرار میگیرن تا میزان ایمانشون سنجیده شه..
زندگی سخته..این طبیعت زندگی هست.و قطعا اون راهی ک توش سختی و پستی وبلندی نباشه بیراهه هستش.1
ما شناختمون نسبت ب خدا انقدری کمه ک فراموشش میکینم (وای بر من) :(
من تو ترکی ک تا یک ماه و نیم رفت نمازهام همیشه سروقت بود و خیلی خیلی شرایط معنوی مهیا بود برام و واقعا ناامیدی نداشتم..اما تو شکست های این اواخر نمازام فراموشم میشه ..:(
جول اوستین میگه اگر ک دیدین سرگردان و ناامید هستین قطعا ارتباط  شمابا خدا قطعه1
ـــــــــــــــــــــــ
ببخشین دیگه ته ته سواد من این بود1
سلام . ممنون از تمام دوستان که تا به اینجای کار تو بحث شرکت کردن.
خب ... با اجازه من هم نظر شخصیم رو در رابطه با این موضوع باهاتون در میون میزارم....

نقل قول: چی میشه که ما باورمون رو نسبت به حل شدن مشکلات از دست میدیم؟

همیشه طوری بودم که با قرارگیری توی شرایط خیلی سخت تحت تاثیر حرف های دیگران قرار میگرفتم....
حرف هایی از این دست : درمانی برای تو نیست ، خفن تر از تو از پسش بر نیومدن اونوقت تو چی میگی این وسط ؟
و راحت خودباوریم رو از دست میدادم.....
همین باعث میشد ذهنم کامل ریست فکتوری بشه و فراموش کنم که آقا یه لحظه به گذشته فکر کن! چه چیزای سختی رو پشت سر گذاشتی و حل و فصلشون کردی، اونوقت میخوای از پس این برنیای...

نقل قول: مایی که یک کوه انگیزه بودیم، چی میشه که تبدیل به مشتی خاک ( ناامیدی ) میشیم ؟

به نظرم توی اینطور شرایط آدم باید به خودش انگیزه بده.
دیدید وقتی کسی ناامید میشه چقدر بهش انگیزه میدیم؟ ( جای دوری نریم همین کانون خودمون ... یه سری به اورژانس بزنید.... و پست های خودتون در خطاب به کسایی که در مرز شکستن بودن رو بخونید. حالا پست هایی که خودتون هنگام شکستن گذاشتید رو بخونید و با اون مورد اولی که گفتم مقایسه کنید. زمین تا آسمون تفاوت داره. انگار اون مورد اول رو یکی جز شما نوشته. )
خب به این نتیجه میرسیم که هر چی بتونیم فاصله ی انگیزه تو شرایط و فاصله ی انگیزه تو شرایط نرمال ( وقتی که همه چی طبق میل ما پیش میره ) رو کمتر و کمتر کنیم هرگز ناامیدی بهمون دست نمیده. و تو هر شرایطی انگیزه مون رو حفظ میکنیم....
راهکار بدم؟ چشم.
در هر حال به خودتون باور داشته باشید. مشکلات رو بزرگ نکنید برای خودتون. خطای کار اکثر ماها اینه که از مشکلات یه کوه بزرگ ( یا غول ... ) برای خودمون میسازیم.
حتی اگه میدونید حل بشو نیست. حتی اگه میدونید یه بیماری هست که براش هیچ درمانی نیست:
بازم به خودتون این اطمینان رو بدید که همه چی درست میشه. باور داشته باشید که درست میشه.... باور قلبی. نه باور سطحی .

نقل قول: به نظرتون تو این شرایط چیکار میشه کرد؟

جمع بندی چیزایی که قبل تر گفتم :
۱ - هیچ مشکلی بزرگ نیست. بلکه این ماییم که مشکلات رو زیادی برای خودمون بزرگ میکنیم و به خودمون سخت میگیریم و یجورایی دوست داریم هی زوم کنیم رو این مشکل و بقیه چیزا رو نبینیم.
۲ - خودباوری رو در هر حال حفظ کنیم. حتی اگه همه میگن دیگه امیدی به بهبود یا پیشرفت تو نیست.
۳ - جملات مثبت رو با خودمون مرور کنیم. به خودمون انگیزه بدیم.
دیگر موارد :
۴ - به صدای درونمون گوش بدیم. مثال بزنم؟
دیشب موقع درس خوندن دوباره اون حس مسخره ناامیدی اومد سراغم. " تو این مشکل رو داری. این مشکل قرار نیست حل بشه و هی تکرار میشد توی سرم "
یه لحظه به خودم گفتم " علی چی بهم پیشنهاد میدی.... شروع کردم تو پروفایل خودم تایپ کنم... "
" بهم گفت برو درس خوندنت رو ادامه بده. بقیه شو بسپار به دست من! "
" بهش گفتم فایده نداره... نمیتونم بخونم ... "
" بهم گفت تو برو سمتش. بعد اگه نتونستی بیا تو سر من بزن . باشه ؟ "
" رفتم ادامه ی درس خوندن و در کمال ناباوری اصلا یادم رفت قبلش به چی داشتم فکر میکردم.... راست میگفت... خودش همه چیز رو روبراه کرد... "
شاید خنده دار برسه به نظرتون.
اما یه لحظه هم که شده اون صدای درونتون رو مثل یه دوست ببینید. اصلا فرض کنید یه شخص واقعیه که میخواد کمکتون کنه.... اگه جواب نداد بیاید بنویسید جواب نداد  53258zu2qvp1d9v

نقل قول: و چرا همیشه تو شرایط سخت این اتفاق برامون میوفته و ایمان ما نسبت به همه چیز دچار تردید میشه؟ ریشه اش کجاست؟

به نظر من یه ریشه واحد نداره ... چند تا ریشه دست به دست هم میدن تا این اتفاق ( یعنی ناامیدی و از دست دادن ایمان ) برای ما بیوفته...
با توجه به چیزایی که قبل تر گفتم میشه به یه جمع بندی رسید :
۱ - باور نداشتن خود... و عدم اعتماد به نفس...
۲ - ایمانی که به خدا داریم هنوز تبدیل به ایمان قلبی تبدیل نشده.. (‌ این ایمان که همه چیز به دست خداست و اون اراده کنه همه چیز حل میشه ... )
۳ - تلاش نکردن برای در اومدن از این شرایط و چسبیدن به مشکلات.... یک کلام... تنبلی...

امیدوارم نظراتم مفید واقع شده باشه.
موفق و پیروز باشید  53  303
[تصویر:  1.png] 
باور نمیکنم خدا به کسی بگوید:
" نه...! "

خدا فقط سه پاسخ دارد:
١- چشم....
٢- یه کم صبر کن....
٣- پیشنهاد بهتری برایت دارم....

همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو...
شاید خداست که در آغوشش می فشاردت
برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن!

صبر اوج احترام به حکمت خداست

"گابریل گارسیا مارکز"
53


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان