عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هدف های من از ترک خودارضایی

دلایل من برای ترک:(اولین باره دارم براخودم وتو انجمن مینویسم تا حالا ب طور روشنی بهش فکر و اشاره نکرده بودم)
خب این کار گناهه و خیلی وحشتناک ذهنمو مشغول کرده و من نمیتونم تمرکز کنم و کارهام میمونه ..نمیدونم شماهاهم این حسو دارین یا نه اما من با این کار ب بدبینی دچار شدم ک فلانی ک از کنارم رد  میشه فکر میکنم مثل من تو خفا فکر ممنوعه ای داشته یا ی آدم بدیه:(ی لیوان آب گل آلودو هیچکس نمیخوره چون کثیفه این فکرا هم کثیفن و وقتی ب خورد روحمون میدیم ذهنمون ازاون پاکیش دور میشه:(نمیتونم مثل دیگران از ته دل شادباشم.سرم گیج میره.چشمام سیاهی میرن این ها آثار خوبی نستن ...نمیخوام آیندم خراب شه با ی گناه کبیره همش میترسم ک این گناه منو از راه اصلی جدامیکنه:(نمیخوام عصبی باشم:(
دیگه چیزی یادم نمیاد بگم و ب نظرم هم همین گناه بودنش برا دلیل بودن کافیه ن؟؟؟/ Hanghead+
به نام حضرت دوست
می خواهم چون نوح باشم  که تنها به تو توکل بکنم و از کار کافران نهراسم که در طوفان هلاکت غرق خواهند شد.

دلایل من برای ترک :

* چون می خوام زندگی کنم
تا کی دنیای من توی اتاق کوچیک با اینترنت خلاصه بشه نمی خوام زندگی من خلاصه بشه به محبوس شدن تو این اتاق !!!!
نمی خوام خودم را زنده به گور کنم
با این شرایط مرگ ترسناک نیست اینجور زندگی کردنه که ترسناکه چون قبل از مرگم من خودم را کشتم 65
می خوام یه بار هم شده اونجوری که لایقشم زندگی کنم، فقط می خوام آزاد باشم و فراتر از این اتاق بیندیشم . استعدادهایم را تلف نخواهم کرد. شاید کسی به انتظار کمک باشد و من با استعدادم بتوانم کمکش کنم حتی با یه لبخندم پس نباید هم اونا و هم خودمو منتظر بزارم  و نا امید کنم.

سخته ولی ارزششو داره Khansariha (69)

* چون یه بار که خیلی ناراحت بودم  صفحه ی 329 سوره ی انبیاء برام اومد که خدا برام از پیامبرانی که در  سختی ها او را خواندند و او همه را اجابت کرد

خدای عزیز می خوام مثل ایوب تو را بخونم که تو از همه ی مهربانان عالم مهربانتری  و  چون یونس تو را در تاریکیهای زندگیم  صدا بزنم که جز تو کسی را ندارم و چون زکریا تو را خواهم خواند که تو وارث و صاحب همه چیزی
و مطمئنم که مرا نیز اجابت می کنی اگر ایمان داشته باشم به تو و به تمام خوبی هایت
و مطمئنم که مرا از درد می رهانی و
[b]آنچه از من گرفته شد به من بازمی گردانی و از گرداب غم نجات خواهی داد و عواقبی خوش برای کارهایم چون فرزندی نیکو به من عطا خواهی کرد [/b]
[b]خدا ممنون از امیدی که بهم دادی 4chsmu1

[/b]
*چون می خوام مسئولیت زندگیم را  بپذیرم به جای پشیمانی
تا کی فرار کنم از خشمم، ترسم، ناراحتی هام و از این دنیای واقعی و فقط ساعتی با این کار اونها را از یاد ببرم !!!!!
تا کی فرار کنم از واقعیت ها ، دردهام و کمبود هام
نه من آنقدر بزرگ شده ام که مسئولیت زندگی خودم را بپذیرم و هر روز سعی کنم در رفع اشتباهات و نواقص و در بهتر و بهتر شدنم

یه شعر خیلی خیلی زیباست به این مضمون 
 سالها از او می ترسیدم و فرار می کردم
ولی زمانی خسته شدم
و او مرا در آغوش خود گرفت
و آنچنان نشاط و آرامشی به من دست داد که از همه ی دغدغه ها جدا شدم   

 خدایا سالها از تو و مشکلاتی که به من هدیه دادی تا رشد کنم فرار می کردم ، بگذاردر آغوش تو باشم و در دل زندگی
، با تمام مشکلاتش و حوادث آن ، روبرو شوم و از رشد خود لذت ببرم .

*و  می خوام برای خودم زندگی کنم نه برای دیگران،  برخلاف تمام سالهای عمرم
شاید نتونم قیافه ی بیرونیم را عوض کنم ( که به خاطر این کار زشت تر هم شدم65 )ولی قیافه ی درونیم را که می تونم چرا عوض نکنم و جرا بهترین خودم نباشم
ممکن است عیب های  ظاهری و کارهای اشتباه زیادی داشته باشم ولی از خودم خجالت نمی کشم چون  دارم تلاش می کنم برای بهتر شدن Khansariha (69)

ولی ممکن است مسخره بشوم به خاطر ظاهرم و کارهام
بگذار مسخره ام بکنند
زیرا آنان که انسانند و بزرگ که مسخره نمی کنند
و آنان که نمی فهمند و کو چک که هیچ ، مهم نیست Khansariha (89)

منگر اندر نقش زشت وخوب خویش             بنگر اندر عشق ودرمطلوب خویش
منگر انکه تو حقیری یا ضعیف                   بنگر اندر همت خود،ای شریف
این طلب،مفتاح مطلوبات توست                 این سپاه ونصرت رایات توست

پیمان من با تو این است
اگر چه در برابر مرگ ایستاده باشم
اماای آفریدگار سرنوشت من هر چه باشد
بگذار اکنون به عبادت تو مشغول باشم

پس در اتاقم را برای مشکلات باز می کنم
پنجره ام را برای آفتاب زندگی و دلم را برای تو ای خدای عزیز 302 .
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
من قضیه ترکم رو جدی نگرفته بودم . با خودم که صادق باشم ، هیچ موقع اراده ی آخرمو نذاشتم برای یه سال پاکی ، بیشتر برای این بوده که از این بدتر نشم ، 
شاید به خودم حق میدادم ، بابا جوونی ، بالاخره که چی ، باید یه جوری بشه دیگه ؛ یا میگفتم پسر اونقدرهاهم بد نیست ، لذتش خوبه ، تفریحی ( دقیقا مثل مواد ) بد نیست هر از چندگاهی ..! 
ذهنیتم این بود که من معتاد این قضیه نشدم و کنترل شده است . 
ولی این دفعه توی مسابقه گروهی دیدم عه ! آقا از 4 هفته فقط 1 هفته سبز بودم ، جدی جدی مثل اینکه اعتیاد پیدا کردم ، فک کنید مثل یه معتاد که وسوسه میشه و میره سراغش ، من تو محل کارم به فکر خ.ا بودم و تا عمل داشتم می رفتم  40 من خ.ا رو به عنوان جزئی از زندگیم قبول کرده بودم.

خ.ا :
من و کرخ میکنه ، من و بی برنامه میکنه ، اعتماد به نفس منو میاره پایین ( آقا به عینه دیدم ، شعار نیست . بعد خ.ا خجالتی ترم ، صدام می لرزه ، شل تر راه میرم !!) اراده رو میگیره از من . باعث میشه تو مسائل و وسوسه های دیگه هم کم بیارم د مقابل خودم ( اینکه میگم این گناه هم روش ) ، 
مهم تر از همه از خدام ، که هرچی دارم رو اون به من داده ، دور تر و دورتر میشم . و این اصلا خوب نیست .

دلایل من ، 
1. هرچی سنم داره میره بالا ، حساسیت موضوع بیشتر میشه . اینکه برنامه داشته باشم واسه پیشرفتمو برم جلو ، یا اینکه درجا بزنم و هرچه باداباد.! 

2. نمیخوام 10 سال آینده حسرت دهه ی طلایی زندگیمو بخورم .
3. میخوام با ایمان و دین پرست باشم .
4. میخوام اراده اینو داشته باشم که هر کاری که بخوام رو انجام بدم .
5. میخوام آدم باشم !
[تصویر:  u0o_%D9%BE%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D9%86_%D9%8...D9%842.jpg]
[تصویر:  05_blue.png]
به نام خدا
شرمنده بابت تاخیری که داشتم. آخه فک میکردم نوشتم اهداف از ترک رو با عرض پوزش شروع میکنم
اخرین باری که من به یاد دارم از خ.ا ، نیمه اول فروردین بود و 8-9 فروردین بود که این کارِ شنیع رو انجام دادم. قبل از این، از بهمن اسفند بود که کم کم داشتم خسته میشدم از خودم بخاطر این که اینقدر ضعیم و این لعنتی رو نمیتونم ترک کنم. بعضی وقتا که خ.ا میکردم، فک میکردم هیچ راهی نیس که بتونم بذارمش کلا کنار.
اما اهدافم. 96/1/10 به خودم گفتم بیا از الان دیگه اینکارو نکن و میخاستم ببینم چقدر اراده دارم که بتونم به 40 روز برسونم  پاکیمو. پس شروع کردم و هر روز با این ماژیک وایت بردا، یه خط میذاشتم کنار بقیه(مثه این زندانیا که روزاشون رو میشمارن). راستش یکی از هدفام این بود که این خط ها زیاد بشن.
هدف بعدیم این بود که با نگاه کردن ب هیکل خودم توی آینه حالم به هم میخورد. خیلی لاغر و چرت شده بود هیکلم.
هدفِ دیگه ای که داشتم، از جنبه ی مذهبی بود و با این منطق جلو رفتم که خدا اینهمه نعمت بهت داده، پس کِی میخای شکرشو به جا بیاری. ترک خ.ا رو یه نوع شکرگزاری درنظر گرفتم. الان 104 روز خوب که چه عرض کنم. 104 روزِ آسمونی دارم و هنوز کمه این تعداد روز برای شکر گزاری خدا و نعمتهاش. هر وقت یه روزی همه ی نعمتاشو تونستم شکر کنم، باز رو میارم به خ.ا (ولی فکر نکنم اون روز هرگز بیاد که دست بکشم از شکر نعمتاش) اصن شاعر میگه:
بنده همان به که ز تقصیر عذر به درگاه خدای آورد             ورنه سزاوار خداوندیَش کس نتواند که به جای آورد.
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
چون شهوت وقتی از راه درستش نباشه مثل یه منجلابه که آدمو میکشه تو خودش

باید به خاطرش مخفی کاری انجام بدم. پنهان بشم. دروغ بگم.
استرس حین انجامش منو داغون می کنه.
آبروم رو می بره.

میدیدم که این گناه داره به راحتی منو به سمت چیزایی سوق میده که به روزی حتی فکر کردن بهش تو ذهنم نمی گنجید

من یادمه تو سال سوم دبیرستان  نزدیک 9 ماه خ.ا رو ترک کردم بهترین سال عمرم بود وکلا خیلی عوض می شم هم از لحاظ باطنی وظاهری

فیلم های مستهجن با روان آدم بازی می کنن
آدم رو شکاک می کنن ، روابط آزاد محارم و ... ترویج می دن.
ذهن آدم رو درگیر می کنه و آدم همیشه به فکر اوناست و دیگه نمی تونه زندگی کنه

میشه ولی اون دیگه اسمش زندگی نیست ، جهنمه .. صبح تا شب عذاب وجدان ولت نمی کنه ... زندگی برات سخت میشه ...
و همین که از خدا دور میشی به نظرم اون زندگی نیست ..

چون این جسمو خداوند به ما داده و ما مالکش نیستیم بلکه مالک جسم ما خداست پس حق نداریم بهش صدمه بزنیم حالا که زدیم تقاصی داره ..ستم به خودتون باعث میشه همه ی دنیا هم به خودش حق بده بهتون ستم کنه

فقط اونایی درکش میکنن که هر دو حالت رو تجربه کرده باشن
هم اسارت و هم آزادی

خ ا فقط یک گناه نیست بلکه مجموعه ای از عوامل و خطاها رو دنبال خودش داره.
چشمِ هرزه، ذهنِ نا پاک، قلبی که دیگه مثل آینه نیست، و جسم و روحی که امانت خداست اما آلوده شده.

کلی وقت آدم رو میگیره ، ذهن رو تصرف میکنه ، هی درگیر این میشی خب حالا کی اینکارو بکنم ؟ چه وقتی تنها میشم ؟ و هزار تا افکار مسخره دیگه ...

چون ترک کردن موجب میشه احساس کنم به خدا نزدیکترشدم و به من آرامش میده و من نیاز به این ارامش دارم

صدبار اونکارو کردم،صدبار نتیجه اش فقط پشیمانی و خودخوری بود ،چرا دوباره انجام بدم؟


من خودمو میگم, وقتی پاک نیستم زنده ام اما زندگی نمیکنم, وقتی گناه میکنم تنفر شدید از خودم و تمام کسانی که به نحوی در گناهکار شدنم و گناهکار موندنم دخیل بودن رو دارم,احساس شکست, اینکه دیگه دلم نمیخواد زنده باشم, و خیلی احساسای دیگه, که تحمل نوشتنشو ندارم.
وقتی گناه نمیکنم احساس نزدیک بودن به خدا رو دارم و چی از این بهتر؟!

یه حالت اعتیاده برای خلاص شدن آنی از مشکلاته و نمیذاره بری پی درمان مشکلات و ترس عدم مواجه شدن با اونها مدام همراهته....پس  با این همه دلیل چرا ترک نکنم

واقعا هر روز که میگذره آدم مزه و حس خوب پاکیو بیشتر میچشه مخصوصا مواقعی که لغزش داری و با تمام ارادت مقابلش می ایستی

من با این کار ب بدبینی دچار شدم ک فلانی ک از کنارم رد  میشه فکر میکنم مثل من تو خفا فکر ممنوعه ای داشته یا ی آدم بدیه

نمیخوام 10 سال آینده حسرت دهه ی طلایی زندگیمو بخورم .

با این منطق جلو رفتم که خدا اینهمه نعمت بهت داده، پس کِی میخای شکرشو به جا بیاری. ترک خ.ا رو یه نوع شکرگزاری درنظر گرفتم
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

خودارضایی رو ترک می کنم چون راه پاسخ به نیاز جنسی خودارضایی نیست اگر بود دلیلی نداشت من تو یه روز چند بار اینکارو انجام بدم اگر راهش خودارضایی بود روز به روز حریص تر نمی شدم و دنبال چیزای جدید نمی رفتم این کارو ترک میکنم چون زندگیمو نابود کرده جلوی پیشرفتمو گرفته، خیلی از فرصتای زندگیمو بخاطر اینکار سوزوندم اعتماد به نفسم از بین رفته خجالتی و گوشه گیر شدم دوست ندارم تو جمع باشم و نمی تونم با بقیه درست ارتباط برقرار کنم ، ارادمو ازم گرفته که اینو واقعا دارم حس میکنم که قبلا ارادم رو صد درصد بود و الان صفر مطلق ترکش می کنم چون همیشه واسه شروع یه کار جدید ترس دارم وشک دارم که بتونم تمومش کنم حس میکنم از پس هیچ کاری بر نمیام، هزار بار خواستم خودمو گول بزنم که شاید اینا عوارض این کار نیست ولی دقیقا وقتی به دورانی فکر میکنم که گرفتار اینکار نبودم می بینم تمام این مشکلات از زمانی شروع شد که تو این منجلاب افتادم  من این کارو ترک میکنم چون وقتمو میگیره و ذهنمو پر میکنه از یه مشت فکرای مزخرف و پوچ ، ترکش میکنم چون دارم به جسسم ضربه میزنم لاغر شدم قیافم داغون شده و هزار تا مشکل دیگه و بزرگتر از اون ضربه روحی ایه که به ادم وارد میکنه اما مهم ترین دلیلم واسه ترک اینکار اینه که گناهه و خدا راضی نیست یادمه یه دوستی داشتم که خیلی سال پیش بهم گفت اگه میخای واسه ضرراش ترک کنی همون بهتر ترک نکنی و شاید تموم این سالها واسه من  رضایت خدا اخرین دلیل  ترکم  بوده اما تو این تاریخ با خدا عهد میکنم که این بار فقط بخاطر رضایت خودش ترک کنم، خدا خودش گفته تو یه قدم بیا سمتم من ده قدم میام سمتت خدایا کمکم کن قدم اولو بردارم.
سلام، برادر خوبم عاشق فاطمه زهرا ازم خواست تا اینجا اهدافم رو برای ترک بگم :

والا اینقد روشنه این قضیه که سخته برام بهش فک کنم و بنویسم ... مثل اینکه یکی الان بیاد بهم بگه چرا تو فک میکنی الان روزه؟ توضیح بده ؟
البته میدونم برای همه اینجوری نیست و لابد دلایل و برکاتی مدنظرشون بوده که این پرسش رو گذاشتند روی میز تا همه بهش جواب بدیم.خب پس سعی میکنم یه خورده در این مورد حرف بزنم :
به من فرصت محدودی برای زندگی در این دنیا اعطا شده ، فرصتی که نمی دونم پایانش کی هست ؟ ممکنه هر لحظه به آخر برسه ... این دنیا و این عالم هستی خیلی بزرگه و خیلی چیزهای ناشناخته توش هست ... بر طبق نگاه بعضی از الهی دان ها ، وسعت و عمق وجودی بشر از وسعت و عظمت جهان هم بیشتره ... در وجود ما انسان ها قدرت ها و حالات گوناگونی وجود داره که ما اون ها رو نمی شناسیم ... ما خیلی خیلی خیلی می تونیم بزرگ تر ، قوی تر و شگفت انگیز تر از چیزی که الان هستیم باشیم ... به هر حال هم از جهت انفسی و هم از حیث آفاقی عجایب و نوادر و ناشناختنی های زیادی وجود داره ... حالا توی این دنیا هر کسی یه جوری به هستی نگاه میکنه ... زندگی برای هر کسی یه جور معنا داره و همین تفاوت در نگرش ما به هستی و زندگی هستش که ماها رو از هم دیگه متفاوت میکنه و گاهی مقابل هم قرار میده ...
 به هر حال من الان شاید بخش قابل توجهی از فرصتی که برای زیستن در این دنیا داشتم رو مصرف کردم ، نمی دونم شاید نصفش رو مصرف کرده باشم ، شاید یک سوم ، یک چهارم و شاید هم نود درصدش رو استفاده کرده باشم ... هیچ چیز معلوم نیست ! منم و یک گذشته از خودم و این جهان هستی در مقابلم و آینده ای که پیش رو دارم ( و بی تفاوت به اینکه اون آینده چقدر قراره بلند یا کوتاه باشه ) ، فارغ از هر جهان بینی ، نگرش وعقیده ای که من نوعی میتونم داشته باشم چیزی که قطع مسلم همه مون بهش باور داریم این هستش که :
عالم خیلی بزرگ تره و عمر من خیلی ارزشش بیشتره تا صرف چنین کار پست ، دون و حقیری بکنمش .
همه ی ما بر طبق دیدگاه ها و باورهامون در زندگی برای خودمون آرمان ها و اهدافی رو تصور کردیم ، (که اگر نکردیم ، به نظر من خیلی بده ، انسان بدون آرمان و هدف ، بی معنا و بی هویته و پاش به جایی سفت نیست و ممکنه با طوفان های این چنینی خیلی زود از پا در بیاد) و سعی می کنیم در طول این زندگی به سمت شون حرکت کنیم ... باور به اون اهداف کار ما رو برای ترک آسون تر میکنه ... چون این بلا همچون سایر گرفتاری ها ، مثل یک بند و زنجیر در پای ما هستند و تا خودمون رو از اون زنجیر خلاص نکنیم نمی تونیم با قدرت و سریع و مستحکم به ادامه ی مسیر در جهت آرمان ها و اهداف مون امیدوار باشیم.
پس ترک می کنیم چون کارهای خیلی خیلی خیلی بزرگ تری رو در پیش داریم ...
بر طبق دیدگاه اسلام ، ما جانشین خدا بر روی زمین هستیم و استعداد رسیدن به مقامی بالاتر از فرشتگان رو داریم ...
ما برای دنیا و برای تاریخ برنامه های زیادی داریم ...
 و مدت هاست که کسی منتظر ماست  53
پس دوستان من ، بدون نگاه به این گذشته ی سخیف و رقت بار ، با تمام قدرت به پیش ... Khansariha (69)


من باید میزان هوشیاری ام در عمل رو مدام افزایش بدم
نباید بذارم هرنیرویی هر طرفی که میخواد بکشوندم
من  باید خودم باشم و مدام از خودم مراقبت کنم
من میتونم ، آره ...
چون من خدا رو دارم و اون کمکم میکنه
سلام
دلیل زیاده ولی میخوام در مورد اصلیش صجبت کنم.
اونم اعتماد به نفسه....کلا تو زندگی با هر چالشی که رو به رو شی و موفق شی این حس رو داری که از عهده بقیه مشکلات هم میتونم بر بیام. هر بار که این داستان تکرار میشه دنبالش تخریب خود آدم اتفاق می افته که من موجود ضعیفی ام و....و در انجام کارهای جدید همیشه حس ترس و اضطراب زیاد تره. من خودم خیلی در گیر این داستان بودم. از وقتی که تحت کنترلش گرفتم خیلی راحت تر شدم. حس میکنم در صحبت و درد دل با خدا راحت ترم و امید وارتر...
این دلیل اصلی من برای ترکه
من اشتیاق خدا رو دیدم برای ترک گناهم و کمکاشو
 دیگه نمیخوام خدا رو نادیده بگیرم

چند روز پیش داشتم زندگی نامه ی شهید محمد ابراهیم همت رو میخوندم
موقعی که شهید میشن مادرشون میگن دامنم پاک بوده و شیر پاک به این بچه دادم

خیلی غصه خوردم ،خودم که خوب نبودم با این کارا هیچ وقت نمیشه یه فرزند خوب هم تربیت کرد
بچه ها خیلی حرف های خوبی زدن. حرف های نوبادی هم جالب بود. من هم یه بار این جا دلایلم رو گفتم. دوباره تکرار می کنم.

چرا می خوان ترک کنن؟
۱- این کار گناه گناه کبیره است ، اگر گناه های کوچیک تکرار بشن ، کبیره می شن.
اگر گناه کبیره تکرار بشه چی می شه؟ اگر قیامتی باشه چطور می خوایم پاسخگو باشیم؟
۲- اگر آدم بخواد ازدواج کنه و تشکیل خانواده بده ، مطمئنا باید این کار رو ترک کنه.
۳- اگر ما بخواییم بچه های صالح تربیت کنیم؟ اگر بخواییم شهید بشیم؟
اگر بخواییم بهترین بنده خدا بشیم؟ منظورم اهداف بزرگه ،‌ این عمل مثل یه دیوار می مونه.
۴- این کار اعتیاد آوره ، هر چی بهش نزدیک تر بشیم ، دور شدن ازش سخت تر می شه.
توی قدم اول باید از خ.ا فرار کرد.
۵- فیلم های مستهجن ، زندگی آدم رو نابود می کنه. خیلی بده آقا خیلی بد.
آدم رو شکاک می کنه. اصلا سیم پیچی های ذهن آدم رو عوض می کنه. نگم آقا.
کلا من یه آدم دیگه ای بودم قبلا از این که این فیلم ها رو ببینم.
۶- وقتی عفت آدم از دست بره ، آدم هر کاری می تونه بکنه. زمان هایی که درگیر خ.ا هستم ، اگر شرایطش پیش بیاد هر کاری رو ممکنه بکنم و کلا لجن مال بشم بره.
با بودن پاکی چی به دست میارن و با نبودش چی رو از دست میدن؟
همه چی. زمان هایی که پاکم ، اگر سخت ترین شرایط زندگی هم باشه ، خوش حالم که پاکم.
آرامش دارم ، آینده رو روشن می بینم. البته زمان هایی هم هست که پاک هستم ، اما پاکی رو فراموش می کنم ، اون وقته که لذتش رو هم نمی چشم.
زمان هایی که پاک نباشم ، عذاب وجدان دارم ، همه چیرو بسته می بینم. حتی برای کار هام هم نمی تونم تلاش کنم.
ذهنم همش درگیره مسائل جنسی می شه.
اگه پاک نشیم، نمیشه زندگی کرد؟
می شه زندگی کرد. اما به اهدافم توی زندگی نمی تونم برسم. یعنی به اون جایی که می خوام برم.
مگر این که اهدافم رو عوض کنم که در اون صورت بمیرم بهتره.
تفاوت ما قبل از پاک بودن و بعد از پاک بودن چیه؟
زمان هایی که برای پاکی و برای رسیدن به خدا تلاش می کنم ، شادم ، نشاط دارم ، آرامش دارم ، همه چی سرجاشه.
زمان هایی که برای اهداف دنیایی ، تعریف کردن دیگران کار می کنم یا خ.ا می کنم ، زندگیم سیاهه.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

سلام
امیدوارم حال همه خوب باشه
خب هدف از ترک. داداش عزیز عاشق فاطمه زهرا توصبه کرده بود که قبل از اینکه به اهداف خودم فکر کنم اول نظرات بقیه رو بخونم. نظرات بقیه خیلی جامع و کامل بودن و البته روتین. مثل گناه کبیره بودن و آسیب های جسمی و روحی و زندگی آینده مثل کار و ازدواج و بعضی از اهداف آرمان گرایانه مثل شهیدان عزیز یا مثل اسم گروه این دوره مسابقات ما "بخاطر حسین (ع)"
همه اینها کاملا درست و منطقی.
اما من میخواستم اینجا از احساس خودم و اون محرکی که در من بوجود اومده برای ترک صحبت کنم. حسی که هنوز تازه ست و خیلی خیلی باید مواظبش بود مخصوصا که به قول یکی از دوستان عزیز کانون "دفعه اول این انگیزه بالا" خیلی ارزشمنده و باید مراقبش بود.
از اول اول که بخوام شروع کنم من خ.ا رو اولین بار اتفاقی بهش برخوردم و بدون اینکه شناختی از جسم خودم داشته باشم کورکورانه فقط بخاطر حس خوبی که بهم دست میداد تکرارش می کردم. اما بعدها که از صحبت های معلم ها فهمیدم معنی واقعی کارم چیه، بازهم نتونستم کنار بذارمش چون دیگه کار از کار گذشته بود و حسابی تو گندآب فرو رفته بودم. گذشت تا اینکه یک بار بدلیل کنکور و مشغله هاش تونستم 6 ماه پاک باشم - اون موقع کانون رو نمیشناختم - اما بعدها دوباره گرفتار شدم هرچند کم بود. از این مرحله هم گذشت تا شروع امسال که دوباره و خیلی شدید درگیر شده بودم و ترمز بریده پیش میرفتم. من به تهش رسیده بودم و حس نفرت، عصبانیت، ناامیدی تمام وجودم رو گرفته بود. از خودم بدم میومد و اراده خودم رو توی تموم کارها از دست داده بودم. اعتماد به نفسی داغون شده. اون هم برای کسی که گذشته تحصیلی خیلی خوبی داشت و الان بخاطر این خ.ا حتی از گرفتن یک نمره برای پاس شدن هم عاجز بود. تصمیم گرفتم این نفرت و حس های ناامیدی رو تبدیل به انگیزه کنم. برای برگشتن به زمانی که خودم به خودم برای اراده م آفرین میگفتم و عاشق خودم بودم. تصمیم گرفتم با خودم دوست باشم و کاری کنم که از خودم راضی باشم. هدف من اینه که به اهدافی که از بچکی داشتم تو زندگیم برسم و این خ.ا بزرگترین سنگ جلوشونه. پس باید بره کنار تا دوباره حس شادی و خوشحالی کنم. الان که هرچقدر بیشتر میگذره بیشتر احساس میکنم دارم ترمیم میشم و اعتماد به نفسم داره برمیگرده. این حس بزرگترین سلاح من در برابر وسوسه هاست و خداروشکر تا الان خوب پیش رفتم. پس میشه گفت هدف من از ترک ریسدن به یک حس رضایت و گام گذاشتن تو مسیر پیشرفته
 ان شاالله هممون به پاکی همیشگی برسیم.
: )
Just Do "THE RIGHT THING" H
(1396 مرداد 21، 2:40)omid 24 نوشته است: به نام حضرت دوست

دلایل من برای ترک :

* چون می خوام زندگی کنم
تا کی دنیای من توی اتاق کوچیک با اینترنت خلاصه بشه نمی خوام زندگی من خلاصه بشه به محبوس شدن تو این اتاق !!!!نمی خوام خودم را زنده به گور کنم می خوام یه بار هم شده اونجوری که لایقشم زندگی کنم، فقط می خوام آزاد باشم و فراتر از این اتاق بیندیشم . استعدادهایم را تلف نخواهم کرد. شاید کسی به انتظار کمک باشد و من با استعدادم بتوانم کمکش کنم حتی با یه لبخندم پس نباید هم اونا و هم خودمو منتظر بزارم  و نا امید کنم.
سخته ولی ارزششو داره Khansariha (69)

* چون یه بار که خیلی ناراحت بودم  صفحه ی 329 سوره ی انبیاء برام اومد
خدای عزیز می خوام مثل ایوب تو را بخونم که تو از همه ی مهربانان عالم مهربانتری  و  چون یونس تو را در تاریکیهای زندگیم  صدا بزنم که جز تو کسی را ندارم و چون زکریا تو را خواهم خواند که تو وارث و صاحب همه چیزی و مطمئنم که مرا نیز اجابت می کنی اگر ایمان داشته باشم به تو و به تمام خوبی هایتو مطمئنم که مرا از درد می رهانی و
[b]آنچه از من گرفته شد به من بازمی گردانی و از گرداب غم نجات خواهی داد و عواقبی خوش برای کارهایم چون فرزندی نیکو به من عطا خواهی کرد [/b]



*چون می خوام مسئولیت زندگیم را  بپذیرم به جای پشیمانی
تا کی فرار کنم از خشمم، ترسم، ناراحتی هام و از این دنیای واقعی و فقط ساعتی با این کار اونها را از یاد ببرم !!!!!تا کی فرار کنم از واقعیت ها ، دردهام و کمبود هام نه من آنقدر بزرگ شده ام که مسئولیت زندگی خودم را بپذیرم و هر روز سعی کنم در رفع اشتباهات و نواقص و در بهتر و بهتر شدنم خدایا سالها از تو و مشکلاتی که به من هدیه دادی تا رشد کنم فرار می کردم ، بگذاردر آغوش تو باشم و در دل زندگی، با تمام مشکلاتش و حوادث آن ، روبرو شوم و از رشد خود لذت ببرم .

*و  می خوام برای خودم زندگی کنم نه برای دیگران،  برخلاف تمام سالهای عمرم ،قیافه ی درونیم را که می تونم چرا عوض نکنم و جرا بهترین خودم نباشم . ممکن است عیب های  ظاهری و کارهای اشتباه زیادی داشته باشم ولی از خودم خجالت نمی کشم چون  دارم تلاش می کنم برای بهتر شدن Khansariha (69)
ولی ممکن است مسخره بشوم به خاطر ظاهرم و کارهام بگذار مسخره ام بکنند زیرا آنان که انسانند و بزرگ که مسخره نمی کنند  و آنان که نمی فهمند و کو چک که هیچ ، مهم نیست Khansariha (89)


منگر انکه تو حقیری یا ضعیف                   بنگر اندر همت خود،ای شریف
پیمان من با تو این است
اگر چه در برابر مرگ ایستاده باشم
اماای آفریدگار سرنوشت من هر چه باشد
بگذار اکنون به عبادت تو مشغول باشم
پس در اتاقم را برای مشکلات باز می کنم ،پنجره ام را برای آفتاب زندگی و دلم را برای تو ای خدای عزیز 302 .


به نام خدای مهربون
خیلی دلایل داشتم برای ترک ولی الان فقط یه هدف دارم
 خوب باشم
داشتم فکر می کردم فرق بین انسانهای خوب و بد چیه چون هیچکس در بچگی دوست نداره آدم بدی بشه ، مهندس بدی بشه و دزد بشه
یکی از چیزهایی که به ذهنم رسید اینه که آدمهای بد خودشون را مقصر شرایط می دونند  مثل رفیق ناباب ، شرایط محیط (خانواده و جامعه ) و نیازهاشون را عامل بدبختیشون می دونند
ولی آدمای خوب قدرت دارند که تغییر بدن و تفکر کنن که مثل جامعه مثل رفیق  نباشن قدرت دارند تحت هر شرایطی خودشون باشن اونچیزی که می خوان
نمی گن چون شرایط بدی وجود داشت ، چون اعصابم خورد بود ، چون نیاز مالی داشتم چون فشار روم زیاد بود این کار اشتاباهو انجام دادم
آنها قدرت دارند
خشمشون را فرو می خورند ، فشار را کنترل می کنند و به خودشون اعتماد دارند که راهی برن که فکر می کنن درسته
آنها تنها قدرت دارند ،
پس باید قوی باشم برای خوب بودن

و آنها فکر می کنند اگه کاری خوب باشه حتی اگه دیگران مسخره کنند و حتی اگه همه تحت آن شرایط تسلیم می شوند حتی اگه از آسمون سنگ بباره
ادامه می دن به کارشون چون آنها ایمان دارند به خودشون
به کار خوبشون و به خدای خوبی ها
پس باید ایمان داشته باشم تا خوب باشم

انسانهای خوب تسلیم نمی شوند
در مقابل فشارهای درونی و بیرونی
در مقابل اذیت ها و شرایط محیطی و دوستان
پس تسلیم نمی شوم
تا به هدفم برسم
تا بتونم انسان خوبی باشم 49-2
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
سلام دوستان 53
نمیدونم.دلیلشو گذاشت توی دلم.خدارو میگم...دلیلشو گذاشت توی دلم.
زمانی بود که وقتی تصمیمی میگرفتم امکان نداشت عملیش نکنم!
اما  اون روزا من حتی نمیدونستم که اسم این عمل چیه...چندین سال موفقیت های عالی(در حکم سنم) بدست آوردم(وعجیب اینکه خدا میدید و به روم نمیاورد!)تا اینکه سه سال پیش اتفاقی یه متن(از همین تبلیغی ها که پشت بند هر صفحه باز میشه)باز شد.متعجب شدم از خوندنش...میدونید بچه ها؟
به این فکر میکنم اگر اون روز خدا نمیخواست و اتفاقی برام نمیومد متنه...احتمالا من هنوزم نمیدونستم دارم گناه میکنم!و از همون روز به اندازه ی موهای سرم تلاش کردم!!!هربار توبه شکستم ولی پررو بازی درآوردم باز برگشتم!شوخی که نیس! باید برگشت(حتی اگر دنیایی اشتباه کرده باشی)دارم تلاشمو میکنم بشم زفیری که با هر وزش تموم مشکلاتو به خاک میندازه!
آره...
من اگر زفیرم!!! زفیرم...
ولی اینبار خدا اگر خداست!...دیگه فرقی نداره من چیم!! میشه...مطمئنم!
به امید بهروزی همه ی بچه های انجمن
(راستی...من یه نکته بگم.درمورد ناامیدی از آینده.یکی از دوستان گفته بودن چمیدونم توی نسل و خاندان آینده تاثیر داره و اینا!...والا شما اگر چشمتون به تاثیرشه من میگم(اگر اشتباه نکنم)حضرت علی گفته بودن حکم ایستادن ذربرابر گناه و وسوسه شیطان از جهاد باارزش تره(حالا خودتونم یه سرچی بکنید.محتواش که همین بود!)پس احتمالا نسل اینده تون بچه های پر از اراده و محکمی میشن!
منفی نباشیم!!!
مثبت فکر کنیم!
خ.ا باعث میشه خودم نباشم. وقتی افکار شهوت آلود بهم هجوم میارن و کنترلم رو به دست میگیرن واقعا خودم نیستم! یکی دیگم....
خ.ا باعث میشه از خدا دور بشم. این رو بار ها تجربه کردم.
خ.ا باعث میشه اعصابم خورددد تر از همیشه بشه. باعث میشه ۱ هفته مدام خودمو سرزنش کنم که چرا رفتم سراغش....
خ.ا ازم کلی انرژی میگیره. و بعدش تا چند روز هیچ کاری نمیتونم انجام بدم.
خ.ا باعث میشه فکر کنم یه آدم معتادم. و حتی بدتر از اون
خ.ا من رو سمت چیزای بدتر میکشه. از پو....رن بگیر تا انحرافات خیلی بد.
خ.ا باعث میشه روحم افسرده بشه.
خ.ا باعث میشه از خودم متنفر بشم. وقتی انجامش میدم تا چند وقت خودمو نمیتونم تو آینه نگاه کنم. ذهنم رو خنثی میکنه.
لذتی که زندگی پاک به همراه داره قابل مقایسه با توهمی که خ.ا به همراه داره نیست. به هیچ وجه !
خ.ا خلاقیتم رو کور میکنه. تو دوران پاکیم یه ایده ها و طرح هایی میدادم که الان خودم باورم نمیشه این چیزا محصول ذهن من بوده!
خ.ا باعث میشه گوشه گیر بشم. وقتی خ.ا میکنم نمیتونم با کسی حرف بزنم. حتی با خودم!
خ.ا باعث میشه نسبت به همهههه بدبین بشم.
خ.ا اعتماد به نفسم رو نابود میکنه.
53
[تصویر:  1.png] 
دلایل ترک 
خ.ا مثله یک لکه ی سیاه تو دله که باید کلا محو بشه 
با ترک خ.ا یا هر گناه دیگه ای به خدا نزدیک تر میشم و احساس ارامش می کنم 
خدا بیشتر به من کمک می کنه و هوامو داره 
خدا بیشتر دوستم داره 
302
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان