عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آیه های منتخب قرآنی

#46
بفرما هورا خانم
اگه خواستید تفسیر المیزان هم بزارم که 581 خط توضیح داده
تفسیر آیه ی 61 یونس:


«كتاب مبين»، لوح محفوظ يا علم وسيع خداوند به همه‏ى موجودات هستى است كه هم اعمال انسان را شامل مى‏شود و هم اشياى كوچك و بزرگ را در زمين و آسمان. امام صادق عليه السلام فرمود: هرگاه پيامبر اين آيه را مى‏خواند، به شدّت مى‏گريست. <297> 1- همه‏ى كارهاى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مهّم است، چون الگو و اسوه است. (تعبير به شأن، نشانه‏ى مهم بودن كار است) «ما تكون فى شأن» 2- حتّى رسول خداصلى الله عليه وآله هم زير نظر است. «وما تكون...الا كنّا عليكم شهوداً» 3- در تلاوت قرآن بايد مواظب بود غلط خوانده نشود، چون علاوه بر تبعاتِ منفى آن، گواهانى كار ما را زير نظر دارند. «ماتتلوا...الا كنّا عليكم شهوداً» 4- خداوند، هم شاهد بر افكار بشر، «شأنٍ» هم بر گفتار «تتلوا» وهم بر كردار اوست. « لا تعملون من عملٍ الا كنّا عليكم شهودا» 5 - تلاوت قرآن، در رديف مقام رسالت وهمه‏ى اعمالِ مردم قرار دارد. (در اين آيه، گواه وشاهد بودن خدا بر سه چيز مطرح شده: همه‏ى امور پيامبر، همه‏ى كارهاى مردم وتلاوت قرآن، واين تعبير نشانه‏ى اهميّت تلاوت قرآن است) 6- جهان محضر خدا و او شاهد بر اعمالِ ماست، پس مهلتى كه به ما مى‏دهد، نشان غفلت يا عدم احاطه‏ى او نيست. «كنّا عليكم شهوداً» 7- هم خدا و هم فرشتگان شاهد بر اعمال بشرند. «كنّا عليكم شهوداً» 8 - توجّه به حضور خداوند، موجب شرم و حيا از او مى‏شود. «شهوداً» 9- علم خداوند به دور و نزديك، كوچك و بزرگ، ظاهر و باطن، يكسان است. «مثقال ذرّة ، فى‏الارض، فى السماء، اصغر ، اكبر»
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#47
ممنونم داداش ریکلوس
اگه میشه تفسیر المیزانش رو لینک بدی که برم بخونم خوب میشه
مرسی از زحمتت41Khansariha (48)
بهترین راه پیش بینی آینده،ساختن آن است

زندگي يک آرزوي دور نيست؛ زندگي يک جست و جوي کور نيست
زيستن در پيله پروانه چيست؟

زندگي کن ؛ زندگي افسانه نيست
گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛ هرچه ناپيدا صدايت ميزند
جنگل خاموش ميداند تو را؛ با صدايي سبز ميخواند تو را
زير باران آتشي در جان توست؛
قمري تنها پي دستان توست
پيله پروانه از دنيا جداست؛

زندگي يک مقصد بي انتهاست؛ هيچ جايي انتهاي راه نيست؛
اين تمامش ماجراي زندگيست...


راستش از بی احترامی ها و نا مهربانی ها خسته شدم ... اینجا روزگاری جای مهربونی و محبت بود ... ولی متاسفانه مدتیه که دیگه اون رنگای قشنگ کمرنگ شدن ... امیدوارم شماها که هنوز اینجایین دوباره بهش رنگ بدین وزیباترش کنین (البته از درون و نه فقط در ظاهر) ... براتون دعا می کنم ... فراموشم نکنین ... حلالم کنین ... التماس دعا ... دلم برای تک تکتون تنگ میشه ... خیلی دوستون دارم
:13:

#48

گفتم که 581 سطره
چه طوری می خوای بخونی 17


بهتره برای بقیه هم بزارم شاید دوست داشتن بخونن
اینم از لینک دانلود

http://www.wikiupload.com/download_page.php?id=191583
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#49
داداش ریکلوس مرسی از زحمتت
اما من نفهمیدم باید چجوری دانلودش کنم !
وارد یه سایت میشه نمی دونم لینکش کجاست !!!17
بهترین راه پیش بینی آینده،ساختن آن است

زندگي يک آرزوي دور نيست؛ زندگي يک جست و جوي کور نيست
زيستن در پيله پروانه چيست؟

زندگي کن ؛ زندگي افسانه نيست
گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛ هرچه ناپيدا صدايت ميزند
جنگل خاموش ميداند تو را؛ با صدايي سبز ميخواند تو را
زير باران آتشي در جان توست؛
قمري تنها پي دستان توست
پيله پروانه از دنيا جداست؛

زندگي يک مقصد بي انتهاست؛ هيچ جايي انتهاي راه نيست؛
اين تمامش ماجراي زندگيست...


راستش از بی احترامی ها و نا مهربانی ها خسته شدم ... اینجا روزگاری جای مهربونی و محبت بود ... ولی متاسفانه مدتیه که دیگه اون رنگای قشنگ کمرنگ شدن ... امیدوارم شماها که هنوز اینجایین دوباره بهش رنگ بدین وزیباترش کنین (البته از درون و نه فقط در ظاهر) ... براتون دعا می کنم ... فراموشم نکنین ... حلالم کنین ... التماس دعا ... دلم برای تک تکتون تنگ میشه ... خیلی دوستون دارم
:13:

#50
وارد سایت شدی یه دکمه هست به اسم Download File اونا که کلیک کنی راحت دانلودش میکنی
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#51
سوره : التوبة آیه : 118

وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ

يك درس بزرگ ! مفسران گفته اند كه آيه نخست در مورد غزوه تبوك و مشكلات طاقت فرسائى كه به مسلمانان در اين جنگ رسيد نازل شده ، اين مشكلات به قدرى بود كه گروهى تصميم به بازگشت گرفتند اما لطف و توفيق الهى شامل حالشان شد، و همچنان پا بر جا ماندند. از جمله كسانى كه مى گويند آيه در مورد او نازل شده ((ابو حيثمه )) است ، كه از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، نه از منافقان ، ولى بر اثر سستى از حركت به سوى ميدان تبوك به اتفاق پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خوددارى كرد. ده روز از اين واقعه گذشت . هوا گرم و سوزان بود، روزى نزد همسران خود آمد، در حالى كه سايبانهاى او را مرتب و آماده و آب خنك مهيا و طعام خوبى فراهم ساخته بودند، او ناگهان در فكر فرو رفت و به ياد پيشواى خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) افتاد و گفت : رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه هيچ گناهى ندارد و خداوند گذشته و آينده او را تضمين فرموده ، در ميان بادهاى سوزان بيابان اسلحه به دوش گرفته ، و رنج اين سفر دشوار را بر خود تحمل كرده ، ابو حيثمه را ببين كه در سايه خنك و كنار غذاى آماده و زنان زيبا قرار گرفته است ، اين انصاف نيست . سپس رو به همسران خود كرد و گفت به خدا قسم با هيچكدام از شما يك كلمه سخن نمى گويم ، و در زير اين سايبان قرار نمى گيرم ، تا به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ملحق شوم ، اين سخن را گفت و زاد و توشه برگرفت و بر شتر خود سوار شد و حركت كرد، هر قدر همسرانش خواستند با او سخن بگويند او كلمه اى بر زبان جارى نكرد، و همچنان به حركت ادامه داد تا به نزديكى تبوك رسيد. مسلمانان به يكديگر مى گفتند: اين سوارى است كه از كنار جاده مى گذرد اما پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود اى سوار! ابو حيثمه باشى بهتر است . هنگامى كه نزديك شد و مردم او را شناختند گفتند آرى ابو حيثمه است ، شتر خود را بر زمين خواباند و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سلام گفت ، و ماجراى خويش را بازگو كرد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به او خوش آمد گفت و براى او دعا فرمود. به اين ترتيب او از جمله كسانى بود كه قلبش متمايل به باطل شده بود، اما به خاطر آمادگى روحى خداوند او را متوجه حق ساخت و ثابت قدم گردانيد. در مورد آيه دوم شان نزول ديگرى نقل شده كه خلاصه اش چنين است : سه نفر از مسلمانان به نام ((كعب بن مالك )) و ((مرارة بن ربيع )) و ((هلال بن اميه )) از شركت در جنگ تبوك ، و حركت همراه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سرباز زدند، ولى اين به خاطر آن نبود كه جزء دار و دسته منافقان باشند، بلكه به خاطر سستى و تنبلى بود، چيزى نگذشت كه پشيمان شدند. هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از صحنه تبوك به مدينه بازگشت ، خدمتش رسيدند و عذر خواهى كردند، اما پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حتى يك جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نيز دستور داد كه احدى با آنها سخن نگويد. آنها در يك محاصره عجيب اجتماعى قرار گرفتند؛ تا آنجا كه حتى كودكان و زنان آنان نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و اجازه خواستند كه از آنها جدا شوند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اجازه جدائى نداد، ولى دستور داد كه به آنها نزديك نشوند. فضاى مدينه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد كه مجبور شدند براى نجات از اين خوارى و رسوائى بزرگ ، شهر را ترك گويند و به قله كوههاى اطراف مدينه پناه ببرند از جمله مسائلى كه ضربه شديدى بر روحيه آنها وارد كرد اين بود كه كعب بن مالك مى گويد روزى در بازار مدينه با ناراحتى نشسته بودم ديدم يك نفر مسيحى شامى سراغ مرا مى گيرد، هنگامى كه مرا شناخت نامه اى از پادشاه غسان به دست من داد كه در آن نوشته بود اگر صاحبت ترا از خود رانده به سوى ما بيا، حال من منقلب شد گفتم اى واى بر من كارم به جائى رسيده است كه دشمنان در من طمع دارند! خلاصه بستگان آنها غذا مى آوردند، اما حتى يك كلمه با آنها سخن نمى گفتند. مدتى به اين صورت گذشت و پيوسته انتظار مى كشيدند كه توبه آنها قبول شود و آيه اى كه دليل بر قبولى توبه آنها باشد نازل گردد، اما خبرى نبود. در اين هنگام فكرى به نظر يكى از آنان رسيد و به ديگران گفت : اكنون كه مردم با ما قطع رابطه كرده اند، چه بهتر كه ما هم از يكديگر قطع رابطه كنيم (درست است كه ما گنهكاريم ولى بايد از گناهكار ديگرى خشنود نباشيم ). آنها چنين كردند به طورى كه حتى يك كلمه با يكديگر سخن نمى گفتند، و دو نفر از آنان با هم نبودند، و به اين ترتيب سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پيشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آيه فوق در اين زمينه نازل گرديد. زندان محاصره اجتماعى گنهكاران اين آيات نيز همچنان از جنگ تبوك و مطالب گوناگونى كه پيرامون اين رويداد بزرگ اسلامى به وقوع پيوست ، سخن مى گويد. در نخستين آيه اشاره به شمول رحمت بى پايان پروردگار نسبت به پيامبر و مهاجرين و انصار در آن لحظات حساس كرده ، مى گويد: رحمت خدا شامل حال پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مهاجران و انصار، همانها كه در موقع شدت و بحرانى از او پيروى كردند، شد (لقد تاب الله على النبى و المهاجرين و الانصار الذين اتبعوه فى ساعة العسرة ). سپس اضافه مى كند: ((اين شمول رحمت الهى به هنگامى بود كه بر اثر شدت حوادث و فشار ناراحتيها نزديك بود گروهى از مسلمانان از جاده حق باز گردند)) (و تصميم به مراجعت از تبوك بگيرند) (من بعد ما كاد يزيغ قلوب فريق منهم ). دگر بار تاءكيد مى كند كه ((بعد از اين ماجرا، خداوند رحمت خود را شامل حال آنها ساخت ، و توبه آنها را پذيرفت ، زيرا او نسبت به مؤ منان مهربان و رحيم است )) (ثم تاب عليهم انه بهم رؤ ف رحيم ). نه تنها اين گروه عظيم را كه در جهاد شركت كرده بودند، مورد رحمت خويش قرار داد، بلكه آن سه نفر را كه از شركت در جهاد تخلف ورزيده بودند و جنگجويان آنها را پشت سر گذاشتند و رفتند، نيز مشمول لطف خود قرار داد (و على الثلاثة الذين خلفوا). اما اين لطف الهى به آسانى شامل حال آنها نشد، بلكه آن به هنگامى بود كه اين سه نفر (كعب بن مالك و مرارة بن ربيع و هلال بن امية كه شرح حالشان در شان نزول گذشت ) در محاصره شديد اجتماعى قرار گرفتند، و مردم همگى با آنها قطع رابطه كردند، ((آنچنان كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد)) (حتى اذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت ). و سينه آنها چنان از اندوه آكنده شد كه گوئى ((جائى در وجود خويش براى خود نمى يافتند)) تا آنجا كه خود آنها نيز از يكديگر قطع رابطه كردند (و ضاقت عليهم انفسهم ). و به اين ترتيب همه راهها به روى آنها بسته شد، ((و يقين پيدا كردند كه پناهگاهى از خشم خدا جز از طريق بازگشت به سوى او نيست )) ( و ظنوا ان لا ملجا من الله الا اليه ). ((بار ديگر رحمت خدا به سراغ آنان آمد، و توبه و بازگشت حقيقى و خالصانه را بر آنان آسان ساخت ، تا توبه كنند)) (ثم تاب عليهم ليتوبوا). چرا كه ((خداوند توبه پذير و رحيم است )) (ان الله هو التواب الرحيم ). در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: 1 - منظور از توبه خدا بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چيست ؟ در نخستين آيه مورد بحث خوانديم كه خداوند بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مهاجران و انصار توبه كرد و توبه آنها را پذيرا شد. بدون شك پيامبر معصوم گناهى نداشته كه بخواهد از آن توبه كند و خدا توبه او را بپذيرد (هر چند پاره اى از مفسران اهل تسنن تعبير فوقرا دليل بر صدور لغزشى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ماجراى تبوك گرفته اند). ولى دقت در خود آيه و ساير آيات قرآن به نادرست بودن اين تفسير گواهى مى دهد، زيرا اولا توبه پروردگار به معنى بازگشت او به رحمت و توجه به بندگان است ، و در مفهوم آن ، گناه و يا لغزش نيست ، چنانكه در سوره نساء بعد از ذكر قسمتى از احكام اسلام ، مى فرمايد: يريد الله ليبين لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم و يتوب عليكم و الله عليم حكيم : (خداوند مى خواهد احكام خود را براى شما تبيين كند و به روش شايسته كه قبل از شما بودند شما را هدايت كند، و بر شما توبه كند، و خداوند عالم و حكيم است ). در اين آيه و پيش از آن سخن از گناه و لغزشى به ميان نيامده ، بلكه طبق تصريح همين آيه سخن از تبيين احكام و هدايت به سنتهاى ارزنده پيشين در ميان است ، و اين خود نشان مى دهد كه توبه در اينجا به معنى شمول رحمت الهى نسبت به بندگان است . ثانيا در كتب لغت نيز يكى از معانى توبه همين موضوع ذكر شده است ، در كتاب معروف قاموس يكى از معانى توبه چنين ذكر شده ((رجع عليه بفضله و قبوله )). و ثالثا در آيه مورد بحث ، تخلف و انحراف از حق را تنها به گروهى از مؤ منان نسبت مى دهد با اينكه توبه الهى را شامل حال همه مى داند، و اين خود نشان مى دهد كه توبه خدا در اينجا به معنى پذيرش عذر بندگان از گناه نيست ، بلكه همان رحمت خاص الهى است كه در اين لحظات سخت به يارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و همه مؤ منان بدون استثناء از مهاجران و انصار آمد، و آنها را در امر جهاد ثابت قدم ساخت ، 2 - چرا از جنگ تبوك به ساعة العسرة تعبير شده است ؟! ((ساعت )) از نظر لغت به معنى بخشى از زمان است ، خواه كوتاه باشد يا طولانى ، البته به زمانهاى خيلى طولانى ، ساعت گفته نمى شود، و ((عسرت )) به معنى مشقت و سختى است . تاريخ اسلام نشان مى دهد كه مسلمانان هيچگاه به اندازه جريان تبوك در فشار و زحمت نبودند. زيرا از طرفى حركت به سوى تبوك در موقع شدت گرماى تابستان بود. و از سوى ديگر خشكسالى مردم را به ستوه در آورده بود. و از سوى سوم فصلى بود كه مى بايست مردم همان مقدار محصولى كه بر درختان بود جمع آورى و براى طول سال خود آماده كنند. از همه اينها گذشته فاصله ميان مدينه و تبوك بسيار طولانى بود. و دشمنى كه مى خواستند با او روبرو شوند، امپراطورى روم شرقى ، يكى از نيرومندترين قدرتهاى جهان روز بود. اضافه بر اينها، مركب و آذوقه در ميان مسلمانان به اندازه اى كم بود كه گاه ده نفر مجبور مى شدند به نوبت از يك مركب استفاده كنند، بعضى از پياده ها حتى كفش بپانداشتند، و مجبور بودند با پاى برهنه از ريگهاى سوزان بيابان بگذرند، از نظر غذا و آب به قدرى در مضيقه بودند كه گاهى يك دانه خرما را چند نفر به نوبت ، در دهان گرفته و مى مكيدند تا موقعى كه تنها هسته آن باقى مى ماند، و يك جرعه آب را چند نفر مى نوشيدند. ولى با تمام اين اوصاف مسلمانان غالبا روحيه قوى و محكم داشتند و على رغم تمام اين مشكلات به سوى دشمن همراه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حركت كردند و با اين استقامت و پايمردى عجيب درس بزرگى براى همه مسلمين جهان در تمام قرون و اعصار به يادگار گذاشتند، درسى كه براى همه نسلها كافى بود، و وسيله پيروزى و غلبه بر دشمنان بزرگ و مجهز و خطرناك . شك نيست در ميان مسلمانان افرادى بودند كه روحيه ضعيفترى داشتند، و همانها بودند كه فكر بازگشت را در سر مى پروراندند كه قرآن از آن تعبير به ((من بعد ما كاد يزيغ قلوب فريق منهم )) كرده است (زيرا ((يزيغ )) از ماده ((زيغ )) به معنى تمايل و انحراف از حق به سوى باطل است ). ولى همانگونه
كه ديديم روحيه عالى اكثريت ، و لطف پروردگار آنها را نيز از اين فكر منصرف ساخت ، و به جمع مجاهدان راه حق پيوستند. نكته 3 3 - در آيات فوق درباره آن سه نفر از مسلمانان سست و سهل انگار تعبير به ((خلفوا)) شده است ، يعنى ((پشت سر گذارده شده اند)). اين تعبير يا به خاطر آن است كه مسلمانان هنگامى كه اينگونه اشخاص سستى مى كردند آنها را پشت سر گذارده ، و بى اعتنا به وضعشان به سوى ميدان جهاد پيش مى رفتند، و يا به خاطر آنست كه هنگامى كه براى عذرخواهى نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند، عذر آنها را نپذيرفت و قبول توبه آنها را به عقب انداخت . 4 - يك درس بزرگ براى هميشه از مسائل مهمى كه از آيات فوق استفاده مى شود، مساءله مجازات مجرمان و فاسدان از طريق محاصره اجتماعى و قطع رابطه ها و پيوندها است . ما به خوبى مى بينيم كه اين قطع رابطه در مورد سه نفر از متخلفان تبوك به قدرى آنها را تحت فشار قرار داد كه از هر زندانى براى آنها سختتر بود، آنچنان كه جان آنها از فشار اين محاصره اجتماعى به لب رسيدند، و از همه جا قطع اميد كردند. اين موضوع آنچنان انعكاس وسيعى در جامعه مسلمانان آن روز از خود به جاى گذاشت كه بعد از آن كمتر كسى جرئت مى كرد مرتكب اين گونه گناهان شود. اين نوع مجازات نه دردسر و هزينه زندانها را دارد، و نه خاصيت تنبل پرورى و بدآموزيهاى آنها را، ولى تاثير آن از هر زندانى بيشتر و دردناكتر است . اين در واقع يكنوع اعتصاب و مبارزه منفى جامعه در برابر افراد فاسد است اگر مسلمانان در برابر ((متخلفان از وظائف حساس اجتماعى )) دست به چنين مبارزه اى بزنند به طور قطع در هر عصر و زمانى پيروزى با آنها خواهد بود، و براحتى مى توانند جامعه خود را پاكسازى كنند. اما روح مجامله و سازشكارى كه بدبختانه امروز در بسيارى از جوامع اسلامى به صورت يك بيمارى تقريبا همه گير درآمده است ، نه تنها جلو اين گونه اشخاص را نمى گيرد، بلكه آنانرا در اعمال زشتشان تشجيع مى كند. 5 - غزوه تبوك و دستاوردهايش ((تبوك )) دورترين نقطه اى بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در غزوات خود به آنجا گام نهاد، اين كلمه در اصل نام قلعه محكم و بلندى بود كه در نوار مرزى حجاز و شام قرار داشت ، و به همين سبب آن سرزمين به نام سرزمين تبوك ناميده شد. نفوذ سريع اسلام در جزيره عربستان سبب شد كه آوازه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در تمام كشورهاى اطراف بپيچد، و با اينكه تا آن روز براى حجاز اهميتى قائل نبودند طلوع اسلام و قدرت ارتش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه حجاز را در زير يك پرچم بسيج كرده بود، آنها را از آينده كار خود بيمناك ساخت . روم شرقى كه هم مرز با حجاز بود فكر مى كرد ممكن است يكى از نخستين قربانيان پيشرفت سريع اسلام باشد، لذا سپاهى در حدود چهل هزار نفر با اسلحه كافى و مجهز، آنچنانكه درخور دولت نيرومندى همانند امپراطورى روم در آن زمان بود، گردآورى كرد، و در مرز حجاز متمركز ساخت ، اين خبر وسيله مسافران به گوش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيد، و پيامبر براى اينكه درس عبرتى به روم و ساير همسايگان بدهد بى درنگ فرمان آماده باش صادر كرد سخنگويان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مدينه و نقاط ديگر صداى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به گوش مردم رساندند و چيزى نگذشت كه سى هزار نفر براى پيكار با روميان آماده شدند كه از ميان آنها ده هزار سوار و بيست هزار پياده بود. هوا به شدت گرم شده بود، و انبارها از مواد غذائى خالى و محصولات كشاورزى آن سال هنوز جمع آورى نشده بود و حركت در چنين شرائطى براى مسلمانان بسيار مشكل بود، ولى فرمان خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است و به هر حال بايد حركت كرد، و بيابان طولانى و پر مخاطره ميان مدينه و تبوك را پيمود!. اين لشكر كه به خاطر مشكلات زيادش از نظر اقتصادى و از نظر مسير طولانى ، و بادهاى سوزان سموم ، و طوفانهاى كشنده شن ، و نداشتن مركب كافى به جيش العسرة ! (لشكر مشكلات !) معروف شد تمام سختيها را تحمل كرد و در آغاز ماه شعبان ، سال نهم هجرت ، به سرزمين تبوك رسيد، در حالى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) على (عليهالسلام ) را بجاى خود در مدينه گذارده بود، و اين تنها غزوه اى بود كه على (عليهالسلام ) در آن شركت نكرد. اين اقدام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يك اقدام بسيار بجا و ضرورى بود، زيرا بسيار محتمل بود بعضى از بازماندگان مشركان و يا منافقان مدينه كه ببهانه هائى از شركت در ميدان تبوك سر باز زده بودند، از غيبت طولانى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و سربازانش استفاده كنند، و به مدينه حمله ور شوند، زنان و كودكان را بكشند و مدينه را ويران سازند، ولى وجود على (عليهالسلام ) در مدينه سد نيرومندى در برابر توطئه هاى آنها بود. بهر حال هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به تبوك رسيد اثرى از سپاهيان روم نديد، گويا به هنگامى كه از حركت سپاه عظيم اسلام با آن شهامت و شجاعت عجيبى كه در جنگها نشان داده بودند و كم و بيش به گوش روميان رسيده بود با خبر شدند، صلاح در اين ديدند كه ارتش خويش را به درون كشور فرا خوانده چنين وانمود كنند كه خبر تمركز ارتش روم در مرزها به قصد حمله به مدينه ، شايعه بى اساسى بيش نبوده است ، چرا كه از دست زدن به چنين جنگ خطرناكى كه مستمسك و مجوزى نيز نداشت وحشت داشتند. ولى حضور سپاه اسلام با اين سرعت در ميدان تبوك چند درس به دشمنان اسلام داد: اولا - اين موضوع به ثبوت رسيد كه روحيه جنگى سربازان اسلام آنچنان قوى است كه از درگيرى با نيرومندترين ارتش آن زمان نيز بيمى ندارد. ثانيا - بسيارى از قبائل و امراى اطراف تبوك به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و پيمان عدم تعرض با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) امضا كردند و فكر مسلمانان از ناحيه آنان آسوده شد. ثالثا - امواج اسلام به داخل مرزهاى امپراطورى روم نفوذ كرد و به عنوان يك واقعه مهم روز اين صدا همه جا پيچيد، و زمينه را براى توجه روميان به اسلام فراهم ساخت . رابعا - مسلمانان با پيمودن اين راه و تحمل آن زحمات ، راه را براى فتح شام در آينده هموار ساختند و معلوم شد كه اين راه سرانجام پيمودنى است . و اين فوائد بزرگ چيزى بود كه به زحمت لشگركشى مى ارزيد. به هر حال پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با سپاهيان خود طبق سنتى كه داشت مشورت كرد كه آيا به پيشروى ادامه دهيم يا باز گرديم ، راى بيشتر آنها بر آن قرار گرفت كه بازگشت بهتر است و با روح برنامه هاى اسلامى سازگارتر، به خصوص كه سپاهيان اسلام بر اثر مشقت طاقت فرساى راه خسته و كوفته شده بودند، و مقاومت جسمانى آنها تضعيف شده بود. پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين نظر را تصويب كرد و سپاه اسلام به مدينه بازگشت .
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#52
سوره : البقرة آیه : 114

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا أُوْلَـئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَن يَدْخُلُوهَا إِلاَّ خَآئِفِينَ لهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ

تفسیر الميزان
3- سوره بقره 62 4- سوره بقره آيه 81 ______________________________________________________ صفحه 390 مراد به (الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ) كفار و مشركين عربند، كه پيرو كتابى نبودند. خلاصه شما كه اهل كتابيد، وقتى اين حرف را بزنيد، مشركين هم از شما ياد مى‏گيرند و ميگويند: مسلمانان چيزى نيستند، يا اهل كتاب چيزى نيستند. (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ) الخ، از ظاهر سياق بر مى‏آيد كه منظور از اين ستمكاران كفار مكه‏اند و جريان مربوط بقبل از هجرت است، چون اين آيات در اوائل ورود رسول خدا (ص) بمدينه نازل شده است. (أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلَّا خائِفِينَ) اين جمله بخاطر كلمه (كان) كه در آنست، دلالت دارد بر واقعه‏اى كه قبلا واقع شده بوده و قهرا با كفار قريش و رفتار ايشان با مسلمانان تطبيق ميشود، چون در روايات مهم آمده كه كفار نميگذاشتند مسلمانان در مسجد الحرام و در مسجدهاى ديگرى كه پيرامون كعبه براى خود اتخاذ كرده بودند، نماز بخوانند. [بيان جمله" لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ"] (وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ) الخ، مشرق و مغرب و جنوب و شمال و هر جهت ديگر از آنجا كه بحقيقت معناى كلمه ملك خداست و ملك حقيقى هم تبدل و انتقال نمى‏پذيرد و چون ملك اعتبارى ميانه ما افراد يك اجتماع نيست، و نيز از آنجا كه ملك خدا بر ذات هر چيزى قرار مى‏گيرد، خودش و آثارش را شامل ميشود، و چون ملك اعتبارى ما نيست كه تنها متعلق به اثر و منفعت هر چيز ميشود، نه بذات آن، و نيز از آنجا كه ملك بدان جهت كه ملك است قوامى جز بمالك ندارد، لذا خداى سبحان قائم بر تمامى جهات و محيط بان است، در نتيجه كسى كه به يكى از اين جهات متوجه شود، بسوى خداى تعالى متوجه شده است. خواهى گفت، پس چرا تنها مشرق و مغرب را ذكر كرد؟ و از ساير جهات نام نبرد؟ جواب مى‏گوييم: مراد بمشرق و مغرب در اينجا مشرق و مغرب حقيقى نيست تا شامل ساير جهات نشود، بلكه مشرق و مغرب نسبى است كه تقريبا شامل دو نيم دائره‏ى افق ميشود، تنها دو نقطه شمال و جنوب حقيقى باقى ميماند كه بهمان جهت فرمود: (هر جا رو كنيد)، و نفرمود: (هر جا از مشرق و مغرب رو كنيد)، پس كانه هر جا كه انسان رو كند آنجا مشرق است و يا مغرب، و در نتيجه جمله (لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ) بمنزله اين است كه فرموده باشد: (للَّه الجهات جميعا، همه جهات مال خداست). باز ممكن است بگويى: چرا بجاى مشرق و مغرب شمال و جنوب را نام نبرد؟ در پاسخ مى‏گوييم: براى اينكه ساير جهات از اين دو جهت مشخص ميشود يعنى وقتى مشرق و مغرب افق معلوم شد و يا ساير اجرام نورانى آسمان طلوع كردند، آن وقت ساير جهات نيز معلوم مى‏گردد. ______________________________________________________ صفحه 391 (فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ)، كلمه (اينما) از كلمات شرط است كه بايد دو فعل دنبالش بيايد، يكى بنام شرط و ديگرى بنام جزاء (مانند اگر) كه مى‏گوييم: اگر بزنى مى‏زنم، و بهمين جهت بايد در آيه مورد بحث مى‏فرمود: (اينما تولوا جاز لكم ذلك. لان هناك وجه اللَّه، هر جا رو كنيد ميتوانيد رو كنيد، چون طرف خدا هم همانجا است) ولى اينطور نفرمود و جمله (جاز لكم ذلك) را كه جزاى شرط است، انداخته علت آن را بجايش قرار داد، (و خدا داناتر است). دليل بر اينكه گفتيم تقدير آيه: (جاز لكم ذلك) است، اين است كه حكم خود را چنين تعليل كرده: كه (خدا واسعى عليم است)، يعنى ملك خدا و احاطه او بشما وسعت دارد، و نيات شما به هر سو توجه كند، او نيز از قصد شما آگاه است و او مانند يك انسان و يا مخلوق جسمانى ديگر نيست كه نشود بسويش توجه كرد مگر وقتى كه در جهت معينى قرار داشته باشد و نيز مانند ما انسانها نيست كه اطلاعى از توجه اشخاص بسويمان پيدا نكنيم مگر وقتى كه از جهت معينى بسوى ما توجه كنند يا از پيش روى ما در آيند، يا از دست راست ما و يا از جهتى ديگر، چون خداى تعالى نه خودش در جهت معينى قرار دارد، نه متوجه باو بايد از جهت معينى بسويش توجه كند تا او به توجه وى آگاه شود، پس توجه بتمام جهات، توجه بسوى خداست و خدا هم بدان آگاه است. اين را هم بدانيم كه اين آيه شريفه ميخواهد حقيقت توجه بسوى خدا را از نظر جهت توسعه دهد، نه از نظر مكان، و خلاصه اگر فرموده: بهر جا رو كنى بسوى خدا رو كرده‏اى، با حكمش به اينكه در نماز بايد بسوى كعبه رو كنيد، منافات ندارد. بحث روايتى [(شامل رواياتى در ذيل جمله" فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ")] در تهذيب از محمد بن حصين، روايت كرده كه گفت: شخصى نامه‏اى به حضرت موسى بن جعفر، بنده صالح خدا (ع) نوشته و پرسيده است: مردى در روزى ابرى در بيابان نماز ميخواند، در حالى كه قبله را تشخيص نداده، بعد از نماز آفتاب از زير ابر درآمده و برايش معلوم شده كه نمازش رو بقبله نبوده، آيا باين نمازش اعتناء بكند و يا آنكه دوباره بخواند؟ در پاسخ نوشتند: ما دام كه وقت باقى است، اعاده كند، مگر نمى‏داند كه خداى تعالى فرموده: و فرمايشش حق است: (فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ، هر جا كه رو كنى همانجا طرف خداست)؟ «1» و در تفسير عياشى از امام باقر (ع) روايت آورده كه در تفسير جمله: (لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ الخ) فرمود: خداى تعالى اين آيه را در خصوص نمازهاى مستحبى نازل كرد، چون در _______________ 1- تهذيب ج 2 حديث 160 ______________________________________________________ صفحه 392 نمازهاى مستحبى لازم نيست حتما بسوى كعبه خوانده شود، مى‏فرمايد: بهر طرف بخوانى رو بخدا خوانده‏اى، هم چنان كه رسول خدا وقتى بطرف خيبر حركت كرد، بر بالاى مركب خود نماز مستحبى مى‏خواند، مركبش بهر طرف مى‏رفت، آن جناب با چشم بسوى كعبه اشاره مى‏فرمود، و همچنين وقتى از سفر مكه به مدينه بر مى‏گشت و كعبه پشت سرش قرار گرفته بود. «1» مؤلف: عياشى نيز قريب باين مضمون را از زراره از امام صادق (ع) «2» و همچنين قمى «3» و شيخ، از امام ابى الحسن (ع) «4» و نيز صدوق از امام صادق (ع) روايت كرده‏اند. «5» اين را هم بايد دانست كه اگر آن طور كه بايد و شايد اخبار ائمه اهل بيت را در مورد عام و خاص و مطلق و مقيد قرآن دقيقا مورد مطالعه قرار دهيم، به موارد بسيارى بر خواهيم خورد كه از عام آن يك قسم حكم استفاده مى‏شود و از همان عام بضميمه مخصصش حكمى ديگر استفاده مى‏شود، مثلا از عام آن در غالب موارد، استحباب و از خاصش، وجوب فهميده مى‏شود، و همچنين آنجا كه دليل نهى دارد از عامش كراهت و از خاصش حرمت و همچنين از مطلق قرآن حكمى و از مقيدش حكمى ديگر استفاده مى‏شود، و اين خود يكى از كليدهاى اصلى تفسير در اخباريست كه از آن حضرات نقل شده و مدار عده بى‏شمارى از احاديث آن بزرگواران بر همين معنا است، و با در نظر داشتن آن، شما خواننده مى‏توانى در معارف قرآنى دو قاعده استخراج كنى. [دو قاعده در معارف قرآنى‏] اول اينكه هر جمله از جملات قرآنى به تنهايى حقيقتى را مى‏فهماند و با هر يك از قيودى كه دارد، از حقيقتى ديگر خبر مى‏دهد، حقيقتى ثابت و لا يتغير و يا حكمى ثابت از احكام را، مانند آيه شريفه: (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ) «6» كه چهار معنا از آن استفاده ميشود، معناى اول از جمله: (قُلِ اللَّهُ) و معناى دوم از جمله: (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ)، و معناى سوم از جمله (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ)، و معناى چهارم از جملات (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ) كه تفصيل آن در تفسير خود آيه مى‏آيد انشاء اللَّه و شما مى‏توانيد نظير اين جريان را تا آنجا كه ممكن است همه جا رعايت كنيد. دوم اينكه اگر ديديم دو قصه و يا دو معنا در يك جمله‏اى شركت دارند، و آن جمله در هر دو قصه آمده و يا چيز ديگرى در هر دو ذكر شده، مى‏فهميم كه مرجع اين دو قصه بيك چيز است و اين دو قاعده دو سر از اسرار قرآنى است كه در تحت آن اسرارى ديگر است و خدا راهنما است. _______________ 1- 2- عياشى ج 1 ص 56 حديث 80 و 81 3- تفسير قمى ج 1 ص 59 4- تهذيب ج 2 حديث 155 5- فقيه ج 1 حديث 846 6- سوره انعام آيه 91
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#53
رکلوس اینا چیه؟؟
کی میخونه اینارو؟؟
خیلی زیاده؟؟
#54
سعی می کنم کوتاهش کنم چشم
------------------------------------------
سوره : ص آیه : 57

هَذَا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَغَسَّاقٌ
بايد آب جوشان و چرک و خونابه دوزخيان را بنوشند


تفسیر نور
«مهاد» از مهد به معناى جايگاه و آرامگاه است. «حميم» يعنى آب جوشان و «غسّاق» يعنى چركابى كه از پوست دوزخيان مى‏چكد. «مقتحم» ورود در كار ترسناك را گويند. «شَكل» به معناى مثل و مانند و «ازواج» به معناى انواع است. يعنى انواع ديگرى از همين گونه عذاب دارند. 1- سرلوحه‏ى خوبى‏ها، تقوا و سرلوحه‏ى بدى‏ها، طغيان و سركشى است. «ان للمتّقين لحسن مأب - انّ للطاغين لشرّ مأب» 2- طغيان عامل بد عاقبتى است. «للطاغين لشرمأب» 3- عذاب‏هاى دوزخ متنوّع و گوناگون است. «و اخر من شكله ازواج» 4- در قيامت پيروان فساد، از پيشگامان خود تنفّر دارند. «انتم قدّمتموه لنا» 5- انسان، دوزخِ خود را از پيش مى‏فرستد. «قدّمتموه لنا» 6- دعوت ديگران به گناه، سبب سلب مسئوليّت از گناهكار نيست. با اين كه مى‏گويند: «انتم قدّمتموه لنا» شما اين عذاب را براى ما فراهم كرديد، ولى خودشان نيز در دوزخ گرفتارند. 7- در نظام تربيتى اسلام، تشويق و تهديد در كنار هم است. (آياتِ پاداش متّقين و كيفر طاغين) 8- كسانى كه در دنيا و در مدار ايمان، به يكديگر دعا نكنند، در آخرت و در دوزخ به يكديگر نفرين خواهند كرد. «ربّنا من قدّم لنا» 9- تنها دعايى كه از دوزخيان مستجاب مى‏شود، دعاى افزودن عذاب براى پيش كسوتان كفر است. «زده عذاباً ضعفا» «لكل ضعف» <42> 10- ردّ و بدل كردن ناسزا يكى از برخوردهاى دوزخيان است. (گروهى مى‏گويند: «لا مرحبا بكم» ولى جواب مى‏شنوند: «بل انتم لا مرحبا بكم»)
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#55
سوره : آل عمران آیه : 8

رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ
ای پروردگار ما ، از آن پس که ما را هدايت کرده ای ، دلهای ما را به باطل متمايل مساز ، و رحمت خود را بر ما ارزانی دار ، که تو بخشاينده ای



رهائى از لغزش ها از آنجا كه آيات متشابه و اسرار نهانى آن ممكن است لغزشگاهى براى افراد گردد، و از كوره اين امتحان ، سيه روى در آيند، راسخون در علم و انديشمندان با ايمان ، علاوه بر به كار گرفتن سرمايه هاى علمى خود در فهم معنى اين آيات به پروردگار خويش پناه مى برند، و اين دو آيه كه از زبان راسخون در علم ، مى باشد روشنگر اين حقيقت است آنها مى گويند: پروردگارا! دلهاى ما را بعد از آنكه ما را هدايت نمودى ، منحرف مگردان ، و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش زيرا تو بسيار بخشندهاى (ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمة انك انت الوهاب ). بسيارند دانشمندانى كه غرور علمى ، آنان را از پاى در مى آورد و يا وسوسه هاى شياطين و هواى نفس آنها را به بيراهه ها مى كشاند، اينجا است كه بايد خود را به خدا سپرد و از او هدايت خواست . حتى در بعضى از روايات آمده است كه شخص پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز خود را به خدا مى سپرد، و بسيار اين دعا را تكرار ميكرد: يا مقلب القلوب ثبت قلبى على دينك : اى كسى كه دلها را مى گردانى قلب من را بر دين خودت ثابت بدار. <39> و از آنجا كه عقيده به معاد و توجه به روز رستاخيز از هر چيز براى كنترل اميال و هوسها مؤ ثرتر است ، راسخون در علم به ياد آن روز مى افتند، و مى گويند: پروردگارا! تو مردم را در آن روزى كه ترديدى در آن نيست جمع خواهى كرد زيرا خداوند از وعده خود تخلف نمى كند (ربنا انك جامع الناس ليوم لا ريب فيه ان الله لا يخلف الميعاد). و به اين ترتيب از هوى و هوسها و احساسات افراطى كه موجب لغزش مى گردد خود را بر كنار مى دارند. آرى اين گونه افراد هستند كه مى توانند آيات خدا را آن چنان كه هست بفهمند و از انحراف در امان بمانند (در حقيقت آيه اول اشاره به ايمان كامل آنها به مبدأ است ، و آيه دوم اشاره به ايمان راسخ آنها به معاد).
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#56
با سلام

آيه هاي 88 تا 91 از سوره حجر-

چهار دستور زيباي خداوند به پيامبر(ص)-

اين چهار دستور بسيار مهم هستند ، مخصوصا آيه هاي 90 و 91 !

(آيه 88)- نخست مى‏گويد: «هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادّى كه به گروههايى از آنها [كفار] داده‏ايم ميفكن» (لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ).
اين نعمتهاى مادى نه پايدارند، نه خالى از دردسر، حتى در بهترين حالاتش نگاهدارى آن سخت مشكل است.
سپس اضافه مى‏كند: «و هرگز (به خاطر اين مال و ثروت و نعمتهاى مادى كه در دست آنهاست) غمگين مباش» (وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ).

در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «كسى كه چشم خود را به آنچه در دست ديگران است بدوزد، هميشه اندوهگين و غمناك خواهد بود و هرگز آتش خشم در دل او فرو نمى‏نشيند».
دستور سومى كه به پيامبر مى‏دهد در زمينه تواضع و فروتنى و نرمش در برابر مؤمنان است مى‏فرمايد: «و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنين فرود آر»! (وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ).

اين تعبير كنايه زيبايى از تواضع و محبت و ملاطفت است همانگونه كه پرندگان به هنگامى كه مى‏خواهند نسبت به جوجه‏هاى خود اظهار محبت كنند آنها را زير بال و پر خود مى‏گيرند، و هيجان انگيزترين صحنه عاطفى را مجسم مى‏سازند، آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ مى‏كنند.

(آيه 89)- سر انجام دستور چهارم را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏دهد و مى‏گويد: در برابراين افراد بى‏ايمان و ثروتمند محكم بايست «و صريحا بگو: من انذار كننده آشكارم» (وَ قُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ).

(آيه 90)- بگو: من به شما اعلام خطر مى‏كنم كه خدا فرموده عذابى بر شما فرو مى‏فرستم «آن گونه كه بر تقسيم كنندگان فرستادم» (كَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ).

(آيه 91)- «همان تقسيم كنندگانى كه قرآن (و آيات الهى) را تجزيه كردند» (الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ).
آنچه به سودشان بود گرفتند و آنچه به زيانشان بود كنار گذاشتند، ولى مؤمنان راستين هيچ گونه تجزيه و تقسيم و تبعيض در ميان احكام الهى قائل نيستند.

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
#57
سوره : المؤمنون آیه : 74

وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ

و کسانی که به آخرت ايمان ندارند از راه راست منحرفند


«خرج» چيزى است كه مصرف مى‏شود، ولى «خراج» بودجه‏ى مستمرى است كه تعيين مى‏شود. <50> كلمه‏ى «نكب» به معناى انحراف است و «نكبت»، يعنى دنيا به او پشت كرده و بدبخت شده است. روزى الهى چون خير است، (خراج ربّک خيرٌ) چند مزيّت دارد: بى منّت، دائمي، زياد و مبارك است. در حديث مى‏خوانيم: كسانى كه به جاى اهل بيت پيامبر (صَليَّ اللهُ عليهِ و آله) سراغ ديگران بروند و رهبرى آنان را بپذيرند، از راه راست منحرفند. <51> 1- در تبليغ دين، نبايد از مردم پولى طلب كرد؛ اگر خود آنها دادند حساب جدايى دارد. (ام تسئلهم) 2- مردم در برابر پول خواستن مبلّغ حسؤاسيؤت دارند. (ام تسئلهم خرجا) 3- مردم يك بار خرجى مى‏دهند، ولى خداوند هميشه روزى مى‏دهد. (خرج خراج) (با توجؤه به تفاوتى كه ميان «خرج» و «خراج» بيان شد) 4- روزى دادن به صورت مستمر، از شئون پروردگار است. (فخراج ربّک) 5- خداوند ضامن روزى مبلّغان دين است. (فخراج ربّک) 6- واسطه هاى رزق، شما را نفريبند. (وهو خيرالرّازقين) 7- پيامبر، منادى راه درست است. (انّک لتدعوهم الى صراط مستقيم) 8- ايمان به معاد، عامل پايدارى در راه راست و عدم ايمان، عامل انحراف است. (لا يؤمنون - لناكبون)
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#58
سوره : يس آیه : 18

قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ

گفتند : ما شما را به فال بد گرفته ايم اگر بس نکنيد سنگسارتان خواهيم ، کرد و شما را از ما شکنجه ای سخت خواهد رسيد


فال بد يكى از خرافاتى است كه در قديم بوده و امروزه نيز در شرق و غرب هست و هر منطقه و قومى‏به چيزى فال بد مى‏زنند. اسلام آن را شرك دانسته و با جمله «الطيره شرّ» <16> بر آن خط بطلان كشيده و کفّاره‏ى آن را توكّل بر خداوند دانسته است. «کفّاره الطيره التوكّل» <17> فال بد آثار شومى‏دارد، از جمله: سوءظن به افراد، ركود در كارها، تلقين شكست و احساس حقّارت. بدترين آن، فال بد به مقدّسات و اولياى الهى است. 1- در برابر هر سخن انحرافى بايد پاسخى روشن عرضه داشت. (قالوا انّا تطيّرنا بكم، قالوا طائركم معكم) 2- تكذيب (فكذّبوهما)، تحقير (تطيّرنا بكم) و تهديد (لنرجمنّكم) از حربه‏هاى کفّار است. 3- فالگيرى و فال زدن، از آداب و رسوم جاهلى است. (تطيّرنا بكم) 4- كسى كه منطق ندارد به خرافات متوسّل مى‏شود. (تطيّرنا بكم) 5- انحراف فكرى مقدّمه‏ى انحراف عملى است. (تطيّرنا بكم... لنرجمنّكم) 6- كفر، مايه سنگدلى و جسارت به انبيا است. (لنرجمنّكم) 7- کفّار كه در برابر منطق و روش پيامبران منطقى ندارند، پس از تكذيب، دست به تهديد مى‏زنند. (لنرجمنّكم و...) 8- كار انبيا، غفلت زدايى و توجّه دادن مردم به فطرت سالم است. (ذكّرتم) 9- يكى از جلوه‏هاى اسراف، سركشى و طغيان است. (بل انتم قوم مسرفون) 10- ريشه‏ى بدبختى‏ها طغيان و اسراف است، نه ايمان به خدا و پيامبران. (بل انتم قوم مسرفون)
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#59
سوره : الحجر آیه : 85


وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ

آسمانها و زمين و آنچه را که ميان آنهاست جز به حق نيافريده ايم و، بی ترديد قيامت فرا می رسد پس گذشت کن ، گذشتی نيکو



كلمه «صفح» از «صفحه» به معنى صورت مى‏باشد. «فاصفح الصفح» يعنى روى بگردان ولى نه از روى قهر، بلكه از روى عفو و اغماض. همچنانكه امام رضاعليه السلام صفح جميل را به عفو بدون مؤاخذه تفسير نموده‏اند. <481> 1- آفرينش، هدفدار است و هدفش حق است. «ما خلقنا... الاّ بالحقّ» 2- خلقت، هدفدار و مسيرش معاد است. «انّ الساعة لاتيه» 3- اگر توان تنبيه كفار را نداريد، نگران نباشيد قيامتى در كار است. «الساعة لاتيه فاصفح» 4- زير بناى مسائل اخلاقى وگذشت وعفو، بايد ايمان به مبدا ومعاد و هدف‏گيرى‏هاى صحيح باشد. «خلقنا... بالحق وان الساعة لآتية فاصفح» 5- اكنون كه قيامت حق است و به حساب همه رسيدگى مى‏شود، پس نگران حيله‏ها و عنادهاى كفار مباش و آنان را عفو كن. «ان الساعة لاتيه فاصفح» 6- كسى كه فرمان گذشت مى‏دهد، خدايى است كه مربّى وخلاّق وعليم است «انّ ربك هو الخلاق العليم» (او مى‏داند كه عفو وگذشت در روح فرد وجامعه و جذب و رشد مردم چه اثرى دارد، پس عمل به فرمان صَفح براى شما سنگين نباشد.)
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#60
سوره : الحشر آیه : 17 

فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِي النَّارِ خَالِدَيْنِ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ

سرانجامشان آن شد که هر دو به آتش افتند و جاودانه در آن باشند اين ، است کيفر ستمکاران


اين آيه در ادامه آيه قبل، منافقان را به شيطان تشبيه كرده است كه همواره به مردم وعده مى‏دهد ولى وعده‏هايش جز فريب نيست. چه بسيارند افراد و حكومت‏هاى شيطان صفت كه وعده‏هايى به وابستگان خود مى‏دهند، ولى روز خطر آنان را به حال خود رها مى‏كنند. ابن عباس در ذيل اين آيات، اين ماجرا را نقل مى‏كند: در بنى‏اسرائيل، عابدى بود به نام برصيصا كه سال‏ها عبادت مى‏كرد و مشهور شد و مردم مريض‏هاى خود را نزد او مى‏آوردند. تا اين كه روزى زنى از اشراف را نزد او آوردند، شيطان او را وسوسه كرد و او به آن زن تجاوز كرد. سپس او را كشت و در بيابان دفن كرد. برادرانزن فهميدند و مسئله شايع شد و عابد از موقعيّت خود سرنگون گشت. حاكم وقت او را احضار و او به گناه خود اقرار كرد و حكم صادر شد كه به دار آويخته شود. در اين هنگام شيطان نزد او مجسّم شد كه وسوسه من تو را به اين روز انداخت، اگر به من سجده كنى تو را آزاد مى‏م. گفت: توان سجده ندارم، گفت: با ابرو به من سجده كن، او با اشاره سجده كرد ولى به هر حال كشته شد.<988> شيطان، هر كس را به نحوى گمراه و از راه به دور مى‏كند: عابد بنى‏اسرائيل از راه عبادتش به گناه گرفتار مى‏شود. قارون به علم و مديريّتش مغرور مى‏شود. «على علم عندى»<989> بلعم‏باعورا با داشتن اسم اعظم به سراغ هوس‏هاى خود مى‏رود. «آتيناه آياتنا فانسلخ منها»<990> سامرى به علم و هنر خود مغرور مى‏شود. «بصرت بما لم يبصروا»<991> يكى به مال و ثروتش مغرور مى‏شود. «فلما اتاهم من فضله بخلوا به»<992> ديگرى به فرزندان پسر. «و بنين شهودا»<993> ديگرى به حكومت. «أليس لى ملك مصر»<994> و ديگرى به برج و بارو. «جابوا الصخر بالواد»<995>،«تنحتون من الجبال بيوتا»<996> شباهت‏هاى منافقان با شيطان هر دو دشمند: «انّه لكم عدو مبين»<997>، «هم العدو»<998> هر دو مردم را به فحشا و منكر مى‏خوانند: «يأمركم بالفحشاء»<999>، «يأمرون بالمنكر»<1000> از هر دو بايد دور شد: «و لا تتّبعوا خطوات الشيطان»<1001>، «فاحذروهم»<1002> هر دو چند چهره‏اند: «كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر... قال انّى برى منك»، «و اذا لقوا الّذين آمنوا قالوا آمنّا و اذا خلوا الى شياطينهم قالوا انّا معكم»<1003> هر دو با شعار خيرخواهى، اغفال مى‏كنند: «هل ادلّك عى شجرة الخلد»<1004>، «قالوا انّما نحن مصلحون»<1005> جايگاه هر دو دوزخ است: «انّهما فى النّار»<1006>، «انّ المنافقين فى الدرك الاسفل من النّار»<1007> 1- براى اثبات مطلب يا نفوذ بيشتر در مخاطب، مى‏توان از چند نمونه و تجربه استفاده كرد. «كمثل الّذين من قبلهم... كمثل الشيطان» 2- وسوسه‏ها و تحريكات منافقان، نمونه‏اى از وسوسه‏هاى شيطان است. «كمثل الّذين... كمثل الشيطان» 3- شيطان، فقط دعوت به انحراف مى‏كند، اين انسان است كه با اختيار خود، انحراف را مى‏پذيرد. «اكفر... فلما كَفَر» 4- شيطان، رفيق نيمه راه است. «اكفر فلما كفر قال انى برى‏ءٌ» 5 - كار انسان به جايى مى‏رسد كه شيطان هم از او برائت مى‏جويد. «انّى برى‏ءٌ منك» 6- شيطان و منافقان، خوف از خدا را توجيهى براى خلف وعده خود قرار مى‏دهند. «انّى اخاف اللّه»
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان