1396 دي 14، 22:33
(1396 دي 14، 19:45)aliunknown نوشته است: نمیدونم چی شد که امروز یادم به گذشته افتاد . به دوران بدی داشتم . به آخرین باری که به طرز خیلی بدی انجامش دادماین حس و حالت رو درک می کنم.
یادم رفته بود که چه کارای وحشتناکی میکردم
حالم گرفته شد به معنای واقعی . و بیشتر لرزه افتاد به جونم که نکنه برگردم به قبل
نمیدونم این کار خدا بود یا کار شیطون .
به نظرم دشمن اصلی پاکی ما بعد ترک غروره . هر وقت گفتیم حواسمون هست بدونیم اصن حواسمون نیست و یجای کار حسابی میلنگه .
نمیدونستم کجا اینا رو بگم بلکه آروم تر بشم از راه اومدم رهروان
ببخشید سرتونو درد اوردم
این لرزه و ترسی که از شکست داری. این طبیعیه.
من هم این رو تجربه کردم. خدا نکنه برنگردی به قبل. حالا که گروه داری و مسابقه گروهی رو شرکت کردی، حتما می تونی جلو بری
بچه ها چرا هیچکدوم نماز شب رو ثبت نام نکردین.