عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مذهبی از همه نوع

(1395 فروردين 22، 14:28)قاصدک نوشته است: [تصویر:  58573159542347183585.jpg]
چه خوب گفته
ولی چه فایده الان که نماز خون پیدا نمیشه وقتی هم بشه مقل من فقط دولا و راست میشه ...و هرچی یادش رفته تو نماز یادش میوفته[emoji85]
 سپاس شده توسط
امروز داشتم کتاب دلشدگان را می خوندم به این داستان جالب برخورد کردم گفتم برای بچه های کانون هم بزارم بخونند حال کنند 4chsmu1
حجابهای دیدار با امام زمان (ع)

برخی فکر می کنند تا توسل و نامی از حضرت ولی عصر (عج) می برند می بایست به صورت حتمی و قطعی به خواسته خود برسند به ویژه بعضی افراد که درخواست شان ملاقات و دیدار با آن مولای غائب از انظار است. بزرگی که عمری را در اظهار ارادت به محضر مبارک امام زمان (عج) طی کرده بود، در یکی از جلسات هفتگی شان در این خصوص به داستان مردی صابون فروش اشاره فرمودند که به این قرار است:
 
مرد صالح و خیری در «بصره» عطاری می کرد، روزی در مغازه نشسته بود که دو نفر برای خرید سدر و کافور به در دکان او می آیند . از گفتار و سیمای آنان چنین دریافت که اهل بصره نیستند و از شخصیت های بزرگوار می باشند. از حال و دیار آنان پرسید ، آنها کتمان نمودند. هرچه اصرار می کند، آنان از پاسخ دادن طفره می روند. سرانجام آن دو نفر را قسم به حضرت رسول صلی الله علیه می دهد که خود را معرفی کنند . آنان می گویند:«ما از ملازمان و چاکران درگاه مبارک حضرت ولی عصر حجت ابن الحسن العسکری علیه السلام هستیم، شخصی از نوکران آن درگاه با عظمت از دنیا رفته است ، صاحب آن ناحیه مقدسه ما را مأمور کرد که از تو سدر و کافور خریداری کنیم.»
عطار می گوید: فهمیدم که آنها از یاران آن حضرت هستند، بی اختیار به دست و پای ایشان افتادم و تضرع و زاری کردم که حتماً باید مرا به آن حضرت برسانید.
یارن حضرت ، مشرف شدن به حضور آن سرور را منوط به اجاره ی آقا دانستند.
عطار می گوید: مرا به نزدیک آن جناب ببرید، اگر اجازه داد زهی سعادت و گرنه که هیچ؟! آنان از اقدام به این کار خودداری می کنند، ولی چون می بینند او با کمال پافشاری دست بردار نیست، درخواست او را اجابت می کنند.
خود عطار می گوید: بسیار خوشحال شدم . با شتاب تمام سدر و کافور را به آنها داده ، در مغازه را بستم و به دنبال آنها روانه شدم تا به ساحل دریای عمان رسیدیم.
آن دو نفر بدون احتیاج به کشتی روی آب روانه شدند. من ترسیدم که غرق شوم ، ایستادم. آنان متوجه من شدند و گفتند:« مترس! خدا را به حضرت حجت علیه السلام قسم بده، و رهسپار شو!» من چنین کردم و بر روی آب، مانند زمین خشک به دنبال آنها راه افتادم.
در وسط های دریا بودیم، دیدم ابرها پشت سر هم در آمده و هوا صورت بارانی گرفت و شروع به باریدن کرد، اتفاقاً من در همان روز صابون پخته بودم و بر پشت بام مغازه گذاشته بودم تا به وسیله تابش آفتاب خشک شوند، همین که باران را دیدم به خیال صابون ها افتادم و پریشان خاطر شدم ، به محض این خیال مادی ، ناگهان پاهایم در آب فرو رفت ، به دست و پا و تضرع افتادم، آن دو نفر به من توجه کرده و عجز و ذلت مرا مشاهده نمودند، بی درنگ به عقب برگشته ، دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند.

گفتند: این پیشامد، اثر آن خاطره صابون بود؛ بار دیگر خدا را به حضرت حجت علیه السلام قسم بده، تا تو را در آب حفظ کند! من نیز استغاثه نموده و چنین کردم مثل بار اول، روی آب با آنان رهسپار شدم . وقتی که به ساحل دریا رسیدیم ، خیمه و چادری را دیدم که همانند «شجره طور سینا» از آن ساطع و آن فضا را روشن کرده بود.
همراهان گفتند:«تمام مقصود تو در میان این پرده است.» با هم به راه خود ادامه دادیم تا نزدیک چادر رسیدیم . یکی از همراهان ، پیش تر رفت تا برای من اجازه ورود بگیرد. چادر را خوب می دیدم و سخن آن بزرگوار را می شنیدم ولی وجود نازنینش را نمی دیدم. آن شخص درباره مشرف شدن من به حضور مبارکش اجازه خواست.
آن جناب فرمود:«ردوه فانه رجل صابونی؛ به او اجازه ندهید و او را رد کنید ، ریرا او مردی صابون دوست و مادی است.» یعنی او هنوز دل را از تعلقات دنیای دنی خالی نکرده ، و لیاقت حضور در این درگاه را ندارد

عطار می گوید: چون چنین شنیدم ، ناامید برگشتم و دندان طمع از دیار آن والا گهر کشیدم و دانستم که وقتی ممکن است به زیارت آن جناب برسم که دلم از آلودگی زدوده و صاف گردد
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  
 سپاس شده توسط
این داستانی که امروز میگذارم درباره غریب بودم امام زمان بین شیعه هاست . و اینکه امام زمان یاران حقیقی بین شیعه ها نداره که خود امام با یک آزمایش به یکی از یارانش اینو ثابت می کنه
مدعیان عشق امام زمان علیه السلام و دلدادگان حقیقی

توسل و یادآوری به ساحت مقدس امام زمان علیه السلام یکی از وظایف شیعه در دوران غیبت آن امام همام است که شنیدن برخی حکایات، شیفتگی و دلبستگی خاصی در وجود انسان پدیدار می کند. در این رابطه یکی از اساتید در یکی از جلسات هفتگی شان به داستان زیر اشاره فرمودند:
شیخ علی اکبر نهاوندی قدس سره نقل می کند: زمانی از نجف اشرف برای انجام کاری به حله " 1 ". سفر کردم . هنگام عبور از میان بازار آن شهر چشمم به قبه مسجد مانندی افتاد که بر سر در آن زیارت کوتاهی از حضرت صاحب الزمان و خلیفه الرحمان علیه السلام بود و بالای آن نوشته شده بود:«هذا مقام صاحب الزمان». " 2 ". مردم آن سامان از دور و نزدیک به زیارت آن مکان جنت نشان می آمدند و با دعا وتضرع و زاری به ساحت قدس باری تعالی توسل و تقرب می جستند . من از اهالی حله علت نام گذاری آن مکان را به مقام صاحب الزمان جویا شدم. همگی به اتفاق آرا گفتند: این مکان ، خانه مردی عالم ، زاهد ، عابد و باتقوا به نام شیخ علی بوده که همیشه در انتظار ظهور حضرت مهدی علیه السلام به سر می برده است.
او پیوسته نسبت به امام زمان علیه السلام عتاب و خطاب می کرد و می گفت :

پاورقی
73

دراین غیبت از انظار در این زمان ، برای چیست؟ در حال یکه مخلصین شما در شهرها و اقطار عالم هم چون برگ درختان و قطره های باران فراوان هستند. در همین شهر خودمان، شیفتگان و دوستان شما بیش از هزار نفرند. پس چرا ظهور نمی فرمایید تا دنیا را پر از قسط و عدل نمایید؟» تا آنکه روزی شیخ علی با همان حال سر به بیابان نهاد و همان سخنان را آغاز کرد که ناگهان دید: شخصی در هیات عربی بدوی نزد او حاضر است و به او فرمود: جناب شیخ ، به که این همه عتاب و خطاب می نمایی؟ عرض کرد: خطابم به حجت وقت امام زمان علیه السلام است که با وجود این همه مخلص و ارادتمندی که در این عصر دارد چرا ظهور نمی کند در حالی که فقط بیش از هزار نفر از محبان و یاران حضرت در حله هستند.
آقا فرمودند: ای شیخ ، صاحب الزمان من هستم . با من این همه عتاب و خطاب نکن! مطلب این گونه نیست که تو فکر کرده ای ! اگر 313 نفر اصحاب من موجود بودند ، ظاهر می شدم. در شهر حله که می گویی بیش از هزار نفر مخلص واقعی دارم ، جز تو و فلان شخص قصاب ، کسی دوست با اخلاص من نیست. حال اگر می خواهی صورت واقع برایت مکشوف و روشن شود ، برو مخلصین مرا که می شناسی ، در شب جمعه به منزلت دعوت کن و در صحن حیاط ، مجلسی آماده ساز. فلان قصاب را هم دعوت کن و دو بزغاله روی بام خانه ات ببند. آن گاه منتظر ورود من باش تا حاضر شوم و واقع امر را به تو بفهمانم و آگاهت کنم که اشتباه نموده ای . چون فرمایشات حضرت به پایان رسید، امام از نظر شیخ غایب شدند.
شیخ علی حلاوی، مسرور از این ماجرا با خوشحالی فراوان به حله
74

برگشت. نزد قصاب رفت و قضیه زا با او در میان گذاشت. آن دو با کمک یکدیگر 40 نفر را از بین هزار نفری که ایشان از ابرار و منتظران حقیقی حضرت حجت علیه السلام می پنداشتند انتخاب کردند و دعوت نمودند که در شب جمعه به منزل شیخ بیایند تا به لقای امام عصر علیه السلام مشرف شوند. شب جمعه موعود فرا رسید . مرد قصاب با آن 40 نفر برگزیده به خانه شیخ علی حلاوی آمدند و در صحن حیاط نشستند. همه با وضو، رو به قبله، در حال ذکر و صلوات و دعا در انتظار قدوم قائم منتظر علیه السلام لحظه شماری می کردند. شیخ علی نیز طبق فرمان حضرت، قبلاً دو بزغاله را روی پشت بام بسته بود و خود در صحن حیاط، در حضور میمانان، تشریف فرمایی مولا را انتظار می کشید. چون پاسی از شب گذشت، به ناگاه همگی دیدند نور با عظمت و درخشانی که به مراتب از خورشید و ماه درخشنده تر بود، در آسمان ظاهر شد و تمام آفاق را روشن ساخت. سپس آن نور به طرف خانه شیخ علی آمد تا آن که بر پشت بام منزل قرار گرفت و فرود آمد. دقایقی بیش نگذشت که صدایی از پشت بام، آن مرد قصاب را فرا خواند. مرد قصاب امتثال امر کرده، برخاست و روی بام رفت و به خدمت حضرت شرفیاب شد. پس از چند لحظه امام به او فرمودند: یکی از این دو بزغاله را نزدیک ناودان ذبح کن، به طوری که تمام خونش از ناودان سرازیر گردد و در صحن خانه جاری شود، آن 40 نفر گمان کردند که حضرت مهدی علیه السلام مرد قصاب را گردن زده و این خون اوست که از ناودان فرو می ریزد. پس از اندکی صدایی از پشت بام به گوش رسید و شیخ علی حلاوی را احضار فرمود. شیخ برخاست و خود را به روی بام رساند، دید مرد قصاب
75

سالم و سلامت روی بام در محضر امام ایستاده ، اما یکی از دو بزغاله را سر بریده و خون بزغاله بوده که در صحن حیاط جاری شده است. در این هنگام، قصاب به امر حضرت بزغاله دوم را نیز نزدیک ناودان سر برید و بار دوم خون از ناودان به میان حیاط سرازیر شد. وقتی آن 40نفر دوباره خون تازه را در صحن منزل جاری دیدند، گمان شان تبدیل به یقین شد و همگی قطع پیدا کردند که حجت ابن الحسن اواحنا فداء مرد قصاب و شیخ علی حلاوی را به قتل رسانده و زود است که نوبت یک یک آن ها فرا رسد و ملاقات با امام زمان علیه السلام به قیمت جان شان تمام شود. از این روی بی درنگ از جا برخاستند و از منزل شیخ علی حلاوی گریختند . سپس حضرت رو به شیخ علی کرده ، فرمودند: اینک به میان حیاط برو و به آنان بگو که به روی پشت بام بیایند تا با من دیدار کنند. شیخ علی از بام به زیر آمد و هنگامی که به صحن حیاط رسید، حتی یکنفر از آن 40 برگزیده را ندید و دانست که همه فرار کردند . به سرعت به پشت بام برگشت و گریختن آن 40 نفر را به عرض مبارک آن حضرت رسانید. حضرت فرمودند:«ای شیخ، دیگر آن همه با من عتاب و خطاب نکن! این شهر حله بود که می گفتی بیش از هزار نفر از یاران ومخلصان ما فقط در این شهر هستند . پس چه شد که بین آن دوستان انتخاب شده ، کسی جز تو و این مرد قصاب باقی نمانده است؟! اینک سایر جاها را نیز به همین گونه قیاس کن!» این جمله را فرمود و از نظر آن دو ناپدید گشت.
پس از این ماجرا شیخ علی حلاوی آن بقعه را مرمت کرد و به مقام صاحب الزمان علیه السلام موسوم نمود. از آن زمان

تاکنون آن مقام شریف، محل طواف مردم و زیارت گاه عام و خاص است.
76
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  
 سپاس شده توسط
اگر کسی مرجع تقلید نداشته باشه آیا اعمالش قبوله یا باطل ؟؟

واجباتی مثل نماز و روزه و......... که شکل صحیحشو تقریبا همه میدونن بدون مرجع تقلید باطله آیا ؟

اجمالا پاسخ این است اگر اعمال شرعی کسی که مرجع تقلید نداشته با نظر مرجعی که بعد از آن به صورت صحیح ، انتخاب کرده مطابق باشد ، اعمالش صحیح است در غیر این صورت مسئله اختلافی است که هر کس در این مورد هم باید به نظر مرجعی که شرعا انتخاب کرده مراجعه نماید .(1)

اگر کسی کلا مرجع تقلید انتخاب نکنه چطور؟؟؟؟ تا آخر عمر بدون مرجع تقلید ! آیا اعمالش درسته ؟؟؟ یا تمام اعمالش باطله ؟؟!؟

اگر عمل چنین کسی ، مطابق با واقع یا مطابق با نظر مرجعی باشد که باید از او تبعیت بکند ، صحیح است .(1)

یعنی اگه تا آخر عمر هم مرجع انتخاب نکنه بازم نماز و روزه هاش و ... قبوله؟!


بله این مسئله ارتباطی با کم یا زیاد بودن مقدار عمل ندارد و اگر مطابق با واقع یا مطابق با نظر مرجعی باشد که باید از او تبعیت کند صحیح است .

البته فهمیدن قسمت دوم عبارت فوق خود نیاز به انتخاب صحیح مرجع تقلید دارد !

گر رفتار و کردار کسی، بر پایه‌ی گفته‌ی یک مرجع تقلید باشد، ولی آن رفتار، رفتاری اشتباه باشد، در روز قیامت، چه کسی پاسخگوی آن رفتار اشتباه است ؟


اگر بر اساس تقلید صحیح کاری انجام گرفته و روز قیامت متوجه اشتباه بودن آن شده باشد ، قطعا و عقلا مورد ملامت و عذاب نخواهد بود مانند بیماری که به درستی برای انتخاب پزشک معالجش
اقدام کرده اما اتفاقا درمان نشده است دیگر کسی او را ملامت نخواهد کرد و اگر ملامتی باشد متوجه پزشک او خواهد شد.

فرض کنید کسی مرجع تقلیدی نداره و کسی رو هم شایسته تقلید نمیدونه و اعتقادی هم به اصل تقلید نداره ولی عملش مطابق با اصول و قواعدی هست که دین معرفی کرده و اکثریت مراجع هم چنین نظری دارند

تقلید برای کسی که نه مجتهد است و نه توانایی احتیاط کردن را دارد ، لازم و واجب است.

اگر از طریق اجتهاد بداند راه درست کدام است که تقلید بر او حرام است اما اگر صرف تحلیل عقلی بدون پشتوانه استنباطی از آیات و روایات و قواعد فقهی باشد ، تابع عقل خود است نه تابع دین الهی که خداوند متعال از طریق وحی و برای تبعیت انسان ها از آن ارسال نموده است!

ضرورت تقلید :
اولاً: اصل لزوم تقليد، از مسائلى است كه مكلف بايد خودش به آن دست يابد . نمى ‏تواند در اين مسأله تقليد كند. اگر مكلّف مسأله لزوم تقليد را دريافت ، باب استفاده از فتاواى مجتهد به روى او باز مى‏ شود. بنابراین ضرورت تقلید یک حکم عقلائی است.
ثانياً: فلسفه تقليد، در واقع همان دليل و مستند و مدركى است كه لزوم تقليد را براى مكلف اثبات مى‏ كند؛ بر خلاف ديگر احكام شرعى كه دليل آن‏ها امر و نهى‏ هايى است كه در قرآن و روايات موجود است، بدون اين‏كه لزوماً در آن‏ها به فلسفه احكام نيز اشاره شده باشد.
لزوم تقليد :
در شريعت اسلام، واجبات و محرماتى‏ وجود دارد كه خداى حكيم آن‏ها را براى سعادت دنيا و آخرت انسان تشريع كرده است؛ واجبات و محرماتى كه اگر انسان آن‏ها را اطاعت نكند، نه به سعادتِ مطلوب مى‏رسد و نه از عذاب سرپيچى از آن‏ها -در صورت مخالفت- در امان است.
از سوى ديگر، چنين نيست كه هر مسلمانى بتواند به آسانى، احكام شرعى را از قرآن و روايات و يا از عقل خود در يابد. نه قرآن مانند يك كتاب حقوقى يا رساله عمليه، احكام شرعى را به طور صريح بيان كرده ، نه روايات معصومين‏ عليهم ‏السلام چنين است، و نه عقل بشر به تنهايى مى‏ تواند همه احكام را دريابد.
براى شناخت احكام شرعى، آگاهى‏ هاى فراوانى، از جمله: فهم آيات و روايات، شناخت حديث صحيح از غير صحيح، كيفيت تركيب و جمع روايات و آيات و ... و تسلط کافی بر علومی همچون ادبیات عرب ، معانی بیان ، منطق ، فقه ، اصول فقه ، حدیث شناسی ، رجال ، درایه و تفسیر قرآن لازم است كه آموختن آن‏ها نيازمند سال‏ها تلاش جدى است.
در چنين حالتى، مكلف خود را در برابر سه راه مى‏ بيند:
نخست اين‏كه راه تحصيل اين علم را -كه همان اجتهاد است- پيش گيرد؛
دوم اين‏كه در هر كارى آراى موجود را مطالعه كرده، به گونه‏ اى عمل كند كه طبق همه آرا عمل او صحيح باشد (يعنى احتياط كند)؛
سوم اين‏كه از رأى كسى كه اين علوم را كاملاً آموخته و در شناخت احكام شرعى كارشناس است ، بهره جويد.
بى‏ شك، او در راه اول اگر به اجتهاد برسد، كارشناس احكام شرعى خواهد شد . از دو راه ديگر بى‏ نياز، امّا تا رسيدن به آن، ناگزير از دو راه ديگر است.
راه دوم نيازمند اطلاعات كافى از آراى موجود در هر مسأله و روش‏هاى احتياط است . در بسيارى از موارد، به دليل سختى احتياط، زندگى عادى او را مختل مى‏ كند. اين سه راه اختصاص به برخورد انسان با احكام شرعى ندارد و در هر مسأله تخصصى ديگر وجود دارد. مثلاً يك مهندس متخصص را فرض كنيد كه بيمار مى‏ شود. او براى درمان بيمارى خود يا بايد خود شخصاً به تحصيل علم پزشكى بپردازد، يا تمام آراى پزشكان را مطالعه كرده، به گونه‏اى عمل كند كه بعداً پشيمان نشود، و يا به يك پزشك متخصص رجوع كند.
راه اول او را به درمان سريع نمى‏ رساند. راه دوم نيز بسيار دشوار است و او را از كار تخصصى خود، كه مهندسى است، باز مى‏ دارد. بى‏ درنگ از يك پزشك متخصص كمك مى‏ گيرد و رأى او را عمل مى‏ كند.
او در عمل به رأى پزشك متخصص مورد اعتماد ، نه تنها خود را از پشيمانى آينده و احياناً سرزنش دوستان نجات مى‏ دهد، بلكه در اغلب موارد، درمان نيز مى‏ شود و قطعا چنین احتمالاتی را که مثلا پزشک که معصوم نیست ممکن است اشتباه کند و ... را به خود راه نخواهد داد تا بتواند در حداکثر مواقع به نتیجه مطلوب برسد.
مكلف نيز چنین است و در عمل به رأى مجتهد متخصص و قابل اعتماد ، نه تنها خود را کاملا از پشيمانى آخرت و عذاب الهى نجات مى‏ دهد (چون در اینجا به خلاف بحث پزشک احتمال عدم قبول اخروی با توجه به حجیت داشتن چنین راهی از نظر شرعی ، وجود ندارد ) ، بلكه به مصالح عمل به احكام شرعى در همین دنیا نيز دست مى‏ يابد.

در مورد نمونه‌ی «پزشک و بیمار» اگرچه با دلیل گفته شد که نمونه‌ای ناپیوسته است، ولی شما بازهم، همانند دیگر همکارانتان در پاسخ به این موضوع، آنرا برای نمونه آورده‌اید.
نمونه‌ی «پزشک و بیمار» با «مقلد و مرجع تقلید»، به هیچ‌روی قابل مقایسه نیستند چون:
نتیجه‌ی کار پزشک، پس از چند روز نمایان می‌شود، ولی نتیجه‌ی کاری که مربوط به دین است، پس از مرگ نمایان می‌شود.
آدمی ممکن است در عمرش، هیچ‌گاه جراحی نشود ولی هر آدمی در عمرش، دم به دم، به دین نیاز دارد؛ پس وی باید در مورد دین، دست از تقلید بردارد و با دانستن دلیل، پیش برود.
وظیفه‌ی هرپزشک؛ این است که پیش از عمل، بیمار خود را از هرآنچه در عمل انجام خواهد شد، آگاه کند و به پرسش‌های بیمار پاسخ دهد ولی فقیهان، پاسخی استواری در مورد بسیاری از احکام خود نمیدهند.
ما هم می دانیم که این نمونه نارساست و بعد روحانی کجا و بعد جسمانی کجا !
اما چه کنیم که دست ما کوتاه و خرما بر نخیل ؛ نمی توانیم مثالی کاملا مطابق پیدا کنیم و البته همین مثال برای تقریب به ذهن کافی است!
این مثال از نظر ما فقط برای این است که لزوم و وفور رجوع به متخصص را در میان آدمیان اثبات کند.

بزرگوار ! کجا پزشک یا هر متخصص دیگری می تواند هر آنچه استنباط می کند یا خواهد کرد با کسی که مخاطب اوست در میان بگذارد ؟! اگر قرار باشد هر بیماری تمام مطالبی را که پزشک به او پاسخ خواهد داد متوجه شود که باید جای پزشک و بیمار را عوض کرد !
در فقه هم همین است فقیه به عنوان یک متخصص در علم خود مثل هر متخصص دیگری ، هر سؤالی را نمی تواند پاسخ دهد و از شیوه استنباط خود بگوید مگر برای کسی که خود فقیه باشد و از روش استنباط آگاهی داشته باشد

 سپاس شده توسط
[تصویر:  47369989306705033658.jpg]
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
« نماز یکشنبه ماه ذی القعده  »

نمازی که هنگام مرگ همراه مؤمن است...

پاداشی خیره کننده برای نماز روز یکشنبه ماه ذی‌القعده

 
نماز روز یکشنبه ماه ذی‌القعده از جمله اعمال این ماه پر برکت است که پاداش‌هایی نظیر وسیع‌ شدن قبر، بخشیده شدن ذریه، وسعت روزی و با ایمان از دنیا رفتن برای آن ذکر شده است.


به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، یکی از ماه‌های طلایی که ندامت توبه کننده و دعای حاجتمند در آن به شایستگی پذیرفته می‌شود ماه ذی‌القعده است، ماه حرامی که باب رحمت الهی در روز و شب آن به روی بندگان باز است، ماهی که می‌توان در آن به سوی معبود بازگشت و بار گناهان را بر زمین نهاد و رحمت و عنایت خداوندی را به آغوش کشید.

برای ماه پر برکت ذی‌القعده یکی از اعمالی که ذکر می‌شود، نماز روز یکشنبه این ماه است که پیامبر اکرم(ص) برای بجا آورنده آن بشارتی نیکو داده است: «هر کس آن را بجا آورد توبه‌اش پذیرفته مى‌شود و گناهانش آمرزیده مى‌شود و سبب برکت براى نمازگزار و خانواده‌اش خواهد بود و در روز قیامت کسانى که از او طلبى و یا حقى دارند، از وى راضى شوند و با ایمان از دنیا مى‌رود و قبرش براى او وسیع و نورانى شود و پدر و مادرش از او راضى شوند و آن‌ها نیز مورد مغفرت خداوند قرار گیرند، ذریه او نیز بخشیده شوند و روزى او وسیع شود، فرشته مرگ به هنگام مردن، با او مدارا کند و به آسانى جانش را بگیرد».


*نمازی برای توبه
در همین رابطه انس بن مالک می‌گوید: رسول خدا(ص) در یکشنبه ماه ذیقعده از منزل بیرون آمد و فرمود: ای مردم! کدام یک از شما می‌خواهد توبه کند؟ عرض کردیم: همه می‌خواهیم توبه کنیم.
فرمود: غسل کنید و وضو بگیرید و چهار رکعت نماز- در هر رکعت یک بار «حمد»، سه بار «توحید» و هر کدام از دو سوره معوذتین(فلق و ناس)  را یک بار- بخوانید، سپس هفتاد بار استغفار کنید و آن را به «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» ختم کنید. آن گاه بگویید: «یا عزیزُ یا غفار، اِغفِرلی ذُنوبی و ذُنوبَ جَمیعِ المُومنینَ و المُومِنات، فَاِنّه لا یَغفِرُ الذُّنوبَ الّا اَنت».
سپس فرمود: هر بنده‌ای از امت من این عمل را انجام دهد، از آسمان به او ندا می شود: ای بنده خدا! عمل خود از نو آغاز کن؛ زیرا توبه تو پذیرفته و گناه تو آمرزیده شد و فرشته‌ای از زیر عرش به او خطاب می‌کند: ای بنده! خجسته باد بر تو و فرزندان تو! و فرشته‌ای دیگر ندا می‌کند: ای بنده، دشمنان تو در روز قیامت از تو راضی خواهند شد و فرشته‌ای دیگر ندا می‌کند: ای بنده! تو مؤمن از دنیا می‌روی و دین تو از تو گرفته نمی‌شود و قبر تو گشوده و نورانی می‌شود.
و فرشته‌ای دیگر ندا می‌کند: ای بنده! پدر و مادر تو از تو راضی خواهند شد، اگر چه از تو ناخشنود باشند و پدر و مادر و فرزندان تو آمرزیده شدند و روزی تو در دنیا و آخرت گشوده و فراوان خواهد بود.
و جبرئیل ندا می‌کند: من همراه با فرشته مرگ می‌آیم و به او سفارش می‌کنم که با تو به نرمی رفتار کند و اثر مرگ حتی خراشی در تو ایجاد نخواهد کرد و فقط روح تو به آرامی از بدنت خارج خواهد شد.
عرض کردیم: ای رسول خدا! اگر بنده‌ای این عمل را در غیر این ماه انجام دهد، چه اثری خواهد داشت؟ فرمود: همانند آن چه توصیف کردم برای او خواهد بود و این سخنان را جبرئیل آن گاه که خداوند مرا به آسمان(معراج) برد، به من آموخت.


*پی نوشت:
-اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ترجمه محمد روحی، ج2، ص13
[تصویر:  147.gif]
[تصویر:  ImamMahdi_mahdiyar_ir_Psd_7.jpg]
[تصویر:  05_blue3.png]
در کتاب مفاتیح الجنان خواندن نماز امام زمان(عج) در شب جمعه برای اجابت دعای حاجت‌مندان توصیه شده است. نحوه خواندن نماز امام زمان(ع) بدین شرح است:

هرکس را به خداى تعالى حاجتى پیش آید باید بعد از نیمه شب جمعه غسل کند و به جایگاه نماز خود برود، و دو رکعت نماز بخواند، در رکعت اول وقتى که به آیه «ایاک نعبد و ایاک نستعین»
رسید صد مرتبه آن را بگوید.
 
سپس سوره (حمد) را به پایان ببرد و یک مرتبه «توحید» بخواند، و رکوع و دو سجده را بجا آورد، «و سبحان ربّى العظیم و بحمده» را در رکوع هفت مرتبه «و سبحان ربّى الاعلى و بحمده» را در هر سجده هفت مرتبه بخواند و رکعت دوم را نیز به همین کیفیت بجا آورد و پس از تمام شدن نماز این دعا را بخواند، به درستى که حق تعالى حاجت او را برآورده مى سازد هر حاجتى که باشد بجز آن که حاجت او در قطع کردن پیوند خویشان باشد.
 
و دعا این است:
 
اَللّهُمَّ اِنْ اَطْعَتُکَ فَالْمَحْمِدَةُ لَکَ وَ اِنْ عَصَیْتُکَ فَالْحُجَّةُ لَکَ مِنْکَ الرَّوْحُ وَ مِنْکَ الْفَرَجُ سُبْحانَ مَنْ اَنْعَمَ وَ شَکَرَ سُبْحانَ مَنْ قَدَّرَ وَ غَفَرَ اللّهُمَّ اِنْ کُنْتُ عَصَیْتُکَ فَاِنّى قَدْ اَطَعْتُکَ فى اَحَبِّ الاَْشْیآءِ اِلَیْکَ وَ هُوَ الاْ یمانُ بِکَ لَمْ اَتَّخِذْ لَکَ وَلَداً وَ لَمْ اَدْعُ لَکَ شَریکاً مَنّاً مِنْکَ بِهِ عَلَىَّ لا مَنّاً مِنّى بِهِ عَلَیْکَ وَ قَدْ عَصَیْتُکَ یا اِلهى عَلى غَیْرِ وَجْهِ المُکابَرَةِ وَ لاَ الْخُروُجِ عَنْ عُبُودِیَّتِکَ وَلاَ الْجُحُودِ لِرُبُوبِیَّتِکَ وَلکِنْ اَطَعْتُ هَواىَ وَ اَزَلَّنىِ الشَّیْطانُ فَلَکَ الْحُجَّةُ عَلَىَّ وَ الْبَیانُ فَاِنْ تُعَذِّبْنى فَبِذُنُوبى غَیْرُ ظالِمٍ لى وَ اِنْ تَغْفِرْلى وَ تَرْحَمْنى فَاِنَّکَ جَوادٌ کَریمٌ.
 
خدایا اگر اطاعتت کردم، پس ستایش توراست، و اگر نافرمانى ات نمودم پس حجّت توراست، نسیم رحمت و گشایش از جانب توست، منزّه است کسى که نعمت داد، منزّه است کسى که تقدیر کرد و آمرزید، خدایا چنانچه نافرمانى ات کرده باشم، پس به یقین در محبوب ترین چیزها به نزد تو اطاعتت نمودم، و آن ایمان به توست، برایت فرزندى نگرفتم، شریکى نخواندم، این ایمان منّتى است از جانب تو بر من، نه از سوى من بر تو، نافرمانى کردم تو را اى معبود من نه از روى دشمنى، و نه از روى بیرون رفتن از بندگى ات، و نه از روى انکار ربوبیّتت، بلکه هواى نفسم را پیروى کردم، و شیطان مرا لغزاند، تو را بر من حجّت و بیان است، پس اگر عذابم کنى به خاطر گناهان من است، و تو ستمکار بر من نیستى، و اگر مرا بیامرزى، و به من رحم کنى به یقین تو بخشنده و بزرگوارى.
 
پس از این دعا تا نفس او را یاری کند  ذکر یا کریم، یا کریم ، یا کریم ، یا کریم ...  را تکرار کند، و بعد از آن بگوید:
 
یا آمِناً مِنْ کُلِّ شَیْى ءٍ وَ کُلُّ شَیْى ءٍ مِنْکَ خآئِفٌ حَذِرٌ اَسْئَلُکَ بِاَمْنِکَ مِنْ کُلِّ شَیْى ءٍ وَ خَوْفِ کُلِّ شَیْى ءٍ مِنْکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُعْطِیَنى اَماناً لِنَفْسى وَ اَهْلى وَ وَلَدى وَ سآئِرِ ما اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَىَّ حَتّى لااَخافَ وَ لا اَحْذَرَ مِنْ شَیْى ءٍ اَبَداً اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْى ءٍ قَدیرٌ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ یا کافِىَ اِبْراهیمَ نُمْرُودَ وَ یا کافِىَ مُوسى فِرْعَوْنَ اَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَکْفِیَنى شَرَّ فلان بن فلان
 
اى ایمن از هرچیز، و هرچیز از تو هراسان و در حذر، از تو مى خواهم به ایمنى ات از هرچیز، و هراس هرچیز از تو، اینکه بر محمد و خاندان محمّد درود فرستى، و به من امان دهى، براى خود و خاندان و فرزندانم، و سایر چیزهایى که به من عنایت کردى، تا هرگز از چیزى نهراسم و حذر نکنم، به درستى که تو بر هرچیز توانایى، و خدا ما را بس است، و چه خوب کارگشایى است، اى کفایت کننده ابراهیم از نمرود، و اى کفایت کننده موسى از فرعون، از تو مى خواهم بر محمد و خاندان محمّد درود فرستى، و از من کفایت کنى شرّ فلان پسر فلان را.
 
و به جاى (فلان بن فلان) نام شخصى را که از شرّ او مى ترسد، و نام پدرش را بگوید، و از خدا بخواهد که زیان او را دفع و وى را از او کفایت کند، به درستى که حق تعالى گزند او را کفایت خواهد کرد انشاء اللّه تعالى، و پس از آن به سجده رود، و حاجت خود را بخواهد، و به سوى حق تعالى زارى کند، به درستى که مرد مؤمن و زن مؤمنه اى نیست، که این نماز را بجا آورد، و این دعا را از روى اخلاص بخواند، مگر اینکه درهاى آسمان براى او در برآمدن حاجاتش گشوده مى شود، و در همان هنگام و همان شب دعاى او نسبت به هرگونه حاجتى که باشد مستجاب مى شود، و این به سبب فضل و انعام حق تعالى بر ما و بر مردم است.
آیت الله سید عبد الله فاطمی نیا 

عاقبت بخيري
گاهي وقتها يك نقطه روشن در زندگي انسان در يك مواقع خاصي از انسان دستگيري ميكند.
بعضيها كه عاقبت به خير ميشوند، مربوط به همان نقطه روشن در وجودشان ميباشد.
اما كسي كه عاقبت به خير نشده و جهنمي ميشود، معلوم ميشود همان نقطه روشن را هم ندارد! روايت هم اين مطلب را تأييد ميكند.
حدود سي سال قبل، در تهران شخصي بود كه در همه جا مشهور به فسق و فجور بوده است.
يك مرتبه ميبينند اين شخص، از عباد و زهاد شده است.
رفيقي داشتم در تهران، آدم خوبي بود، از شاگردان مرحوم آقا شيخ محمد حسين زاهد بود. (شيخ محمد حسين زاهد، مرد بسيار خوب و با معنويت و اهل زهد و ورع بوده. نفسش قوي بوده، و روح قوي اي داشته، حتي بعد از مرگش ديده بودند كه بر شاگردانش اشراف دارد)
آن دوست ما گفت: علت اين كه آن شخص فاسق عاقبت به خير شد اين بود كه:
شب عروسي اش، رفت توي اتاق عروس، ديد عروس دارد گريه ميكند؛ ميفهمد كه اين گريه، گريه معمولي نيست، خيلي جدي است! علت گريه را ميپرسد، عروس ميگويد: من به پسرعمويم علاقمند بودم؛ مرا به او ندادند؛ الان هم حرفي ندارم كه با تو زندگي كنم اما اين را بدان كه عمري را در ناراحتي خواهم بود!

اين شخص بلافاصله از منزل ميرود و عالم محل را با دو نفر شاهد مي آورد و ميگويد: من وكالت دادم كه طلاق اين دختر را بخوانيد.
طلاق را ميخوانند. بعد ميفرستند دنبال پسرعمومي دختر و ميگويد: عقد اينها را هم بخوانيد.
جوان را ميآورند و عقد آنها را ميخوانند!
وقتي كه او چنين جوانمردي و فداكاري را ميكند، پسرعموي دختر رو ميكند به او ميگويد: خدا تو را عاقبت به خير كند!
همين كه آن شخص (كه معروف به فسق و فجور بوده و اين گذشت را انجام ميدهد) پايش را از اتاق ميگذارد بيرون، متحول ميشود، حالش تغيير ميكند و در مسير سعادت قرار ميگيرد.
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
 سپاس شده توسط
استاد فاطمی نیا :

شخصی گرفتاري و مشکل مهمی برایش پیداشده بود.
کسی به او عملی یاد داده بود که چهل روزانجام دهد تا مشکلش حل شود. عمل را انجام میدهد و چهل روز تمام میشود اما مشكل برطرف نميشود.
میگوید: روزی اضطرابی دردلم افتاد و از منزل خارج شدم، پیرمردی به من رسید و گفت: آن مرد را میبینی (اشاره کرد به پیرمردی که عبا به دوش داشت و عرقچین سفیدی بر سر) ؛ گفت:مشکلت به دست او حل ميشود! (بعدا معلوم شد که آن شخص آقاشیخ رجبعلی خیاط است)
آقاشیخ رجبعلی آدم خاصی بود، خدابه او عنایت کرده بود.مجتهدین خدمت او زانو میزدند و التماس میکردند نظری به آنها بکند!
میگوید: خودم را باسرعت به شیخ رساندم و مشکلم را گفتم!
تا سخنم تمام شد گفت : چهار سال است که شوهر خواهرت مرده و تو یک سری به خواهرت نزده ای! توقع داری مشکلت حل شود!؟
میگوید: رفتم به خانه ی خواهرم ، بچه هایش گریه کردند و گله کردند؛ بالاخره راضیشان کردم و خوشحال شدند و رفتم.
فردا صبح اول وقت مشکلم حل شد.
تمام رفتارها و اعمال ما در زندگي مان تاثير دارد. براي مثال همان طور كه اگر دلي را بشكنيم ، ممكن است تاثير منفي بر زندگي مان بگذارد ، اگر دلي را هم بدست آوريم ، تاثير مثبت خواهد گذاشت.
منشا بسياري از مشكلات و گره ها در زندگي مردم ، اعمال و رفتار آنهاست ، اما به محض مواجهه با گرفتاري ، آن را ناشي از سحر و جادو ميدانند ، و به جاي توجه و مراقبه بر اعمالشان ، به سراغ دعانويس ها ميروند!
[تصویر:  1_0047.jpg]
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
 سپاس شده توسط
(1387 آذر 3، 20:06)پرواز نوشته است: جناب mahdi
سلام
من هم به فکرش بودم که چنین تاپیکی ایجاد کنم اما شما زحمتشو کشیدی.
خب شروع میکنم
دوستان عزیزم فردا 25 ذی القعده و به نام روز دحوالارض معروف است. یعنی در این روز زمین از زیر خانه کعبه گسترده شده و روزه گرفتن در این روز مانند روزه 70 سال است(نه اینکه این روز رو روزه بگیری و تا 70 سال خیالت راحت باشه بلکه منظور این است که ثوابش معادل آن است)
من در روایات خوندم که ائمه فرمودند یکی از راههای خلاصی از استمنا روزه گرفتن و تمرین تقواست پس اگر براتون مقدوره حتما فردا روزه بگیرید البته فکر نمیکنم زیاد سخت باشه چون روزها خیلی کوتاهه. امیدوارم توفیق داشته باشیم                                
والسلام
باسلام
خیلی مطلب جالبی بود. ممنون از زحمتاتون دوست گرامی 303
 سپاس شده توسط
سلام
غفلت امت اسلام و عدم وحدت باعث پیدایش داعش
سخنرانی یک دقیقه ای
برادر دلبریان
[تصویر:  photo_2017-01-11_20-58-14.jpg]
فعال فرهنگی و رزمنده و راوی هشت سال دفاع مقدس

جهت دانلود کلیک کنید
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
 سپاس شده توسط
ذکر مصائب امیرالمومنین (علیه السلام)
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
مصاحبه ی خوب از سایت تبیان. این جا
خلاصه اش رو می آرم.

* لطفا بفرمائید توکل به چه معناست؟ و چگونه عمل کنیم تا مصداق توکل کنندگان در آیه «من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدراً »(طلاق/2) شویم؟  

هر چیزی قانون و اندازه ای دارد، دلخواه نیست.
در عالم هرج و مرج نیست، عالم بر پایه قانون و علم استوار شده، دین نیز بر پایه قانون استوار شده است و هیچ چیز بدون قانون نیست.
قدر یعنی اندازه، یعنی هر چه را که می خواهی، مثلا می خواهی زیبا شوی، فقیر شوی، فیلسوف شوی ... حساب دارد، قانون دارد.
پیامبر اسلام 1400سال پیش همان پیامبری که امی بوده یعنی درس نخوانده بود می فرماید:
«قد جعل الله لکل شی قدرا » یعنی هر چیزی اندازه و مقیاس دارد،
هیچ چیز تصادفی نیست زیرا تصادف در مقابل قانون است، در حالی که قانون در عالم حکومت می کند.
اینکه می گوییم هر چیزی را خدا می خواهد به این معناست که:
قانون جعل کرده یعنی قانون قرار داده است. قرآن کتاب عقل است و دین هم بر پایه عقل بنا شده.
دنیای امروز نیز می گوید همه چیز بر پایه قانون استوار است،
قرآن 1400 سال پیش به این مطلب اشاره کرده و می گوید هیچ چیز تصادف نیست بلکه بر پایه قانون است.


اما
توکل یعنی انسان در مسیر اسباب موجود در عالم قدم بگذارد
و با اعتماد برخدا کار خویش را انجام دهد نه اینکه سستی و تنبلی کرده و وظیفه خود را انجام ندهد
و تنها بگوید توکل برخدا. مثلا شب درب منزل را نبسته و بخوابد و بگوید توکل برخدا و بعد دزد بیاید ،
این هرج و مرج است نه توکل ، اسلام این را نمی پسندد
.

مردم معنای واقعی توکل را نفهمیدند در حالی که توکل همانطور که گفتیم این است که به اسباب عالم
و به آنچه که سبب و علت کارهاست دست بزنی ، مثلا می خواهی عالم بشوی راهش را باید طی کنی
زیرا هر چیزی مقدماتی دارد پس مقدمات را باید انجام داد آن وقت به خدا توکل کرد، خدا هم  کمک می کند.
توکل در مسیر قوانین خلقت است و قوانین را هم خدا گذاشته، این معنای توکل بر خداست.
بنابراین آنچه که دین به آن خلقت و قانون می گوید اگر پیروی کردی یعنی توکل کرده ای.
مثلا اگر مریض شدی باید معالجه کنی و این معالجه در واقع توکل است
زیرا برای معالجه باید به طبیب مراجعه کرد، باید دارو خورد
بعد گفته شود خدایا من به تکلیف عمل کردم هر چه تو صلاح بدانی ،این معنای حقیقی توکل است.


* انسان دیندار توکل می کند و انسان بی دین فقط قوانین طبیعت را اخذ می کند آیا بین آنها تفاوتی وجود دارد؟

هر دو در استفاده از قوانین مشترک هستند اما شخص دیندار یک پشتوانه به نام خدا دارد
که اگر یک وقت اشتباه کرد، ممکن است خدا کمکش کند زیرا خیانت نکرده و خلاف راه نرفته، ممکن است خدا او را به راه راست هدایت کند.
در دنیا خیلی اشتباهات می شود زمانی که شخص آگاه می شود، می فهمد سپس از خدا می خواهد خدایا من در اشتباه قرار نگیرم
و در راه راست و حقیقت قرار بگیرم.
پس اگر به دنبال همه اسبابی که در عالم برای سلامتی، رزق، علم، ترقی و ... وجود دارد بروید
و در دل وابسته و دلبسته به خدا باشید و از او کمک بخواهید در واقع به معنای حقیقی توکل عمل کرده اید.

* بر اساس آیه «و علی الله فلیتوکل المتوکلون» می توان واجب بودن توکل را نتیجه گرفت؟

آیه می گوید: بین شخصی که خدا، آن قدرت نامتناهی را قبول دارد
 نسبت به آن که به آن شک دارد یا قبول ندارد فرق است،
یعنی شخص مومن می تواند تکیه گاه داشته باشد و به واسطه این پشتوانه آرامش روحی دارد
ولی کافر این تکیه گاه را ندارد و بدبخت و بیچاره است و دستش به جایی بند نیست
.

پزشک می گوید اگر به نسخه عمل کنی خوب می شوی
پس اگر خوب شدن را می خواهی باید به آن عمل کنی در غیر این صورت رها کن و برو .
اگر شخصی هم، پشتوانه ای مثل خدا را می خواهد باید توکل کند.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
بَدر:

چکیده :


غزوه ی  بدر یا بدر الکبری نخستین نبرد بزرگ دوران محمد (ص) میان مسلمانان و اهل مکه بود که در  یا  سال دوم  (۱۳ یا ۱۵ مارس ۶۲۴ میلادی) پس از هجرت درناحیه ی بدر روی داد.  وقتی خبر حرکت کاروان ثروتمند ابوسفیان  از مکه به محمد رسید، قریب به سیصد تن از مسلمانان برای حمله به آن آماده شدند و در این میان، سپاه هزار نفری مکه برای مقابله با آنان وارد عمل شد و با وجود برتری در شمار نفرات، پیروزی کامل از آنِ مسلمانان شد و بسیاری از مکیان کشته و اسیر شدند. پیروزی مسلمانان در این نبرد نفوذ مکه را تا حد زیادی کاهش داد و جایگاه سیاسی مسلمانان را در مدینه مستحکم کرد. در  قرآن
از این پیروزی به عنوان رویدادی الهی یاد شده‌است
 در آن هنگام آیاتی نازل شده بود  که به مسلمانان، در برابر کسانی که آنان را مجبور به انکار دینشان می‌کنند یا از فراخواندن مردم به خدا منع می‌کنند، اجازهٔ جنگیدن می‌داد، و مسلمانان این را اعلان جنگی از جانب خدا علیه بت‌پرستی قریش  می‌دانستند. همچنین، محمد(ص) آیات ۳۹–۴۰ سوره حج  را ایراد کرد که در آن‌ها اجازه استفاده از نیروی نظامی صادر می‌شود.


[تصویر:  1558619227ae8f56_1.jpg]
نبرد:
سالیانه دو کاروان تجاری بزرگ از مکه خارج می‌شد و سود حاصل از آن بخش عمدهٔ درآمد اهل مکه را شامل می‌شد و همهٔ تاجران مکه در آن سهیم بودند و تقریباً برای هر کس از اهل مکه اهمیت داشت. از آنجایی که کاروان در مسیر شام  حداکثر می‌توانست از ۸۰ مایلی مدینه بگذرد، مسلمانان مدینه فقط با نگهبانان همراه کاروان سروکار داشتند و می‌توانستند بدان حمله کنند و بی‌آنکه کسانی از مکه بدیشان دست یابند، بگریزند. در جمادی‌الاول یا جمادی‌الثانی سال دوم پس از هجرت، ابوسفیان کاروان تجاری بزرگی را به مقصد شام  رهبری کرد و محمد از این باخبر شد و ۱۵۰ تا ۲۰۰ تن از مسلمانان برای حمله به آن در ذی‌العشیرة کمین کردند و کمی بعد دریافتند که کاروان چند روز پیش از آنجا گذشته‌است، پس تصمیم گرفتند هنگام بازگشت کاروان به مکه به آن حمله کنند


 محمد(ص) پس از رسیدن به اولین چاه دستور توقف داد و یکی از انصار پرسید دستور توقف در این‌جا از جانب خدا بود یا نظری شخصی، و محمد گفت نظر خودش بوده‌است، و آن شخص درخواست کرد در چاه‌های نزدیک دشمن توقف کنند و آب‌انباری برای خود بسازند و دشمن را بی‌بهره بگذارند، و محمد(ص) پذیرفت و تا صبح روز بعد همان‌جا بودند و محمد شب را با نیایش گذراند و آیاتی هم نازل شد. وی مدت زیادی را با عبادت سپری کرد تا آیهٔ تضمین‌کنندهٔ پیروزی را دریافت کرد.
پیامبر (ص) چند نفر از جمله علی (ع)، را برای کسب خبر به سوی چاهی که در نزدیک آنان بود فرستاد. آنان با ساقیان قریش برخورد و دو تن از آنان را اسیر کردند. پس از بازجویی معلوم شد که سپاه قریش با شمار ۹۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر که اغلب بزرگان قریش را همراه دارد، در پشت تپه‌های شنی منطقه اردو زده‌اند. پیامبر (ص) فرمود: «مکه  جگرگوشه‌های خود را به سوی شما روانه کرده است»
پیش از شروع جنگ تن به تن، ابو جهل برای تحریک عواطف مردم، به عامر حضرمی فرمان داد تا سر خود را تراشیده، با ریختن خاک بر سر خود، خون برادرش را طلب کند. گویند عامر نخستین کسی بود که به صفوف مسلمانان هجوم برد تا صفوف آنان درهم ریزد؛ ولی نیروهای محمد(ص) از خود ثبات قدم نشان دادند. زخم زبان‌های تند و پیوسته ابو جهل و قریش به عتبه، او را واداشت تا در جنگی که خود برای خاموشی آن تلاش می‌کرد، نخستین کسی باشد که به همراه پسرش ولید و برادرش شیبه پا به میدان نهند و جنگ تن به تن را آغاز کنند.

در مقابل سه نفر از انصار  به میدان آمدند و آماده پیکار شدند، عتبه به آنها گفت: «شما که هستید؟ آنان نسب خویش را گفتند، عتبه گفت: ما را کارى به جنگ با شما نیست، ما پسر عموهاى خود (که از نسل قریش  هستند) را به جنگ می‌طلبیم، پس رسول خدا(ص) به آن سه تن انصارى فرمود: به جایگاه خود بازگردید». سپس پیامبر(ص)، حمزه ،علی (ع) وعبیده بن حارث را به میدان فرستاد. حمزه، عتبه را کشت و علی(ع)، ولید را و عبیده با کمک حمزه و علی(ع)، شیبه را کشتند. بر اساس روایتی از علی (ع) آن حضرت در کشتن هر سه نفر شرکت داشته است.

در نهایت، سپاه قریش شکست خورد؛ دارایی‌های خود را رها کرده و از صحنه نبرد گریخت. 

جنگ بدر با کشته شدن  ۱۴ تن از مسلمانان (۶ تن ازمهاجران  و ۸ تن از  انصار ) و با کشته شدن ۷۰ نفر و اسیر شدن همین تعداد از مشرکان به پایان رسید. ابن قتیبه، شمار کشتگان  قریش را ۵۰ و اسیران را ۴۴ نفر گفته استکه ۲۱ تن از آنان تنها به دست علی (ع) به هلاکت رسیدند.این در حالی بود که بسیاری از مشرکان در بیابان‌های اطراف پراکنده شده، برای فرا رسیدن شب و رهایی از دست مسلمانان لحظه شماری می‌کردند.

پس از این واقعه، محمد (ص)در جایگاه مستحکم‌تری در مدینه قرار گرفت. به گفتهٔ وات، اعتمادبه‌نفس و اعتباری که مسلمانان با این پیروزی کسب کردند، عواملی بود که بدون آن‌ها اسلام به‌سختی می‌توانست به جایگاه کنونی‌اش برسد


امیدوارم در زندگی لذت بَدر رو با تمام مشکلات زندگیتون خصوصا غول پورنو گرافی و خ.ا تجربه کنید

L-G  [تصویر:  302.gif]
در دلت نور خدا بر پا کن 

اقتدا بر پسر مولا کن 

مهدی فاطمه یاور طلبد 

یاری  حجت آل الله کن 
[تصویر:  uVwrXF.png]
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان