عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

یادمه یه زمانی این تاپیک پناهگاه من بود
اولین تاپیکی که باز می کردم
شاید گاهی دلیل باز کردن کانون

مدت هاست یادش نمی افتم
بی حس نیاز

دل من درد نداره
دل من غوغا به پا کرده
و این غوغا جاش اینجا نیست

نمی دونم این همه اتفاقات خوب یکی پس از دیگری تو این سال ها از لیاقت من بوده یا شانس و بخت و اقبال.
اما هر چه که بود،
ناگزیرم از حمد و ثنای پرودگار.
منت نهاده بر گردنم و روز به روز افزون تر.

قدرشناس باشم و پاسبانی کنم از نعمت هاش.
استفاده کنم و بخشنده اش باشم.

خدا هم توابه هم شکور و هم رحیم و هم رفیق و هم قدیر.
از هیچ چیز فروگذاری نمی کنه.

خدا به زندگی همه ما برکت بده. 1
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

دارم همه چیمو میبازم...هم این دنیا...هم بعدش...
چیکار کنم برگردم...این‌لعنتی ترک نمیشه
[تصویر:  et7_7.jpg]
 سپاس شده توسط
(1396 اسفند 23، 17:56)summer نوشته است: دارم همه چیمو میبازم...هم این دنیا...هم بعدش...
چیکار کنم برگردم...این‌لعنتی ترک نمیشه


سلام مراحل اولیه زوریه چاره ای هم نیست،تا این عادت از سر نپره هیچ کارش نمیشه کرد،با هر بار لغزش فقط کار خودمون سخت تر میشه،مشکل اینجاست باورمون نمیشه که اینو بتونیم بزاریم کنار فکر میکنیم با تحمل ترک داریم خودمونو عذاب میدیم بعد خودمونو قانع میکنیم که چی این همه سختی ،چندین ساله گرفتاریم اگر قرار بود ترک کنیم تاحالا ترک میشد بعد دوباره ... بازم لغزش ، ولی باور کنیم که میشه.اولش با فشار و زور و ... بعدش راحت  تر ، و در نهایت حیلی راحت ، بدون فشار و فقط مدیریت میکنیم خطایی نکنیم،اولش دست ما نیست ،آخراش دست ماست
 سپاس شده توسط
دلم بدجور گرفته کاش امام رضا میذاشت برم پابوسش این اخر سالی. چرا نمیشه تو همین شهرم و ... دلم بد کباب از روسیاهیم که اقا هم منو نمیخواد
 سپاس شده توسط
سلام برادر منشور...
خوبه که اینو فهمیدی و متوجه شدی چه زمانی دچار حمله های وسوسه و شهوت میشی...خوبه فهمیدی که قدرت تصمیم گیریت از بین میره خوبه که فهمیدی ازش به عنوان مسکن استفاده میکنی...
این خیلی گام مثبتیه...
ولی متاسفانه یا خوشبختانه فهمیدن ماهیت مشکل تازه آغاز راهه... اگه عمل به دنبالش نیاد هیچ فایده ای نداره تاکید میکنم همساده ای که نوجوون بود و خودارضایی میکرد و هیچی نمیدونست جز اون عمل فیزیکی و لذت فیزیکی هیچ فرقی نمیکنه با همساده نزدیک سی ساله که کلی راجع به مکانیزمهای شهوت و ماهیت و مساله مشکلش آگاهی داره و باز خودارضایی میکنه....اگه نتونیم پاکی جمع کنیم فهمیدن این چیزا به هیچ دردی نمیخوره...
میدونم که اینا رو میدونی واسه خودم گفتم...مخاطبش خودم بودم  302
.........................................................................
قبلنا فکر میکردم من خیلی بدونم راجع به این قضیه هر شکست میشه پلی به پیروزی و این حرفا ولی الان متوجه شدم دانش و آگاهی در مسیر به دست میاد در تلاش و تقلا یه آدم سریالی ۳۰ سال هم درگیر این قضیه باشه و زیر و بم قضیه رو بشناسه باز وقتی نتونه پاک بمونه هیچ فایده نداره...اینجا آگاهی و عمل توامان با همدیگه س...
خدا رو شاکرم برای پاکی امروز و به امید پاکی فردا 53
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
چقدر دارم تلاش میکنم ک حال دلم خوب باشه
اما پر از بغضم
پارسال این موقع ها برای زنده موندن دست و پا میزدم
این یکسال جون کندم تا زنده بمونم 
موندم
سخت بود ولی شد 
تونستم از پسش بر بیام
ولی این بغض لعنتی این روزا نباید باشه
نباید منو برگردونه به اون روزا
خدایا بازم مثل همیشه نجاتم میدی؟
خدایا دلمو اروم میکنی؟
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...

2uge4p4 Khansariha (69) 2uge4p4
 سپاس شده توسط
خیلی وقت بود  که اینجا ننوشته بودم.... قبلا خیلی مینوشتم....

یاد تمام شکستهام افتادم...توی درس ...توی کار....
پر از شکسته....
توی ترک از هرچیزی بیشتر شکست خوردم....
به یاد قدیم ازون اهنگای دلگیر گذاشتم...

شمع روشن کردم کنار لپتاپم و مینویسم...
یاد زمان کنکور بخیر...
همین جمعه ها بود که میرفتم ازمون میدادم...با اینکه نتیجم هم خوب بود کلی غصه میخوردم...

چون مامان بابام بیشتر توقع داشتن....
دوس داشتم خوشحالشون کنم...
اون غصه ها چندین سال گذشتن و گذشتن....
الان بازم همون حس رو دارم....
غصه بخوریم به یاد قدیم؟
دلم برای دوستام تنگ شده...
اینکه به هیچی فکر نمیکردیم...
توی باد خنک و خیابونا تمرین میکردیم ...
دیشب داشتم دنبال سایت های تشریفات مجالس عروسی میگشتم....
چه بزرگ شدیم!
خانوم که حتی بله رو نگفته! 
ولی ما پرروتر ازین حرفاییم!
دوس دارم جشن عالی باشه! نه بیش از حد تجملی نه خیلی ساده...
یه بار که بیشتر نیست...
همش حس میکنم در حد اون نیستم....
اون خیلی پاکتر از منه...
گذشته ی من خیلی بده...
دست روی یکی گذاشتم که توی ابراست. من این پایینام....
امیدوارم منو ببخشه....
قول میدم بهتر باشم....
خدایا گناهای مارو ببخش....
302
««««««««««««««««««««««
خیلی نوشتم ولی پاک کردم
یاد این جمله افتادم که میگه : چه گویم که ناگفتنم بهتر است
         
                             اگر از میان جهنم می گذری به راهت ادامه بده.
                                                       
 سپاس شده توسط
چند شب پیش بود،
همین طوری داشتم توی هارد م می گشتم،
وارد عکس ها شدم،
پوشه هایی از هفت هشت سال پیش تا این روزها.
یکی ش، پوشه ی عکس های عروسی خواهرم بود،
خودم با دوربین م گرفته بودم.
عکس ها رو می زدم جلو یکی یکی،
ی باری یکی عکس اومد که جا خوردم،
عکس خانوادگی مون بود در کنار عروس و داماد،
مادرم ...
اون وقت که "تمام" بود ...
53 
گاهی آدم نمی دونه از چه فعلی استفاده کنه ...
مادرم توی هر دو فامیل پدری و مادری م، عزیزترین بود/هست،
مادرم آبروی ما بود/هست ...
53 
عکسای دیگه ی همون مراسم رو می دیدم،
و کسانی که رفتند ...
مادر بزرگ م، زن عمو م و شوهر عمه م.
53
[تصویر:  tree.jpg]

خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش  ***  بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر


" مولوی "

53   53   53

این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...

53 5353
[تصویر:  05_blue.png]
دیشب موقع خواب،
با تمام سرماخوردگی و آبریزش بینی سوزش بینی و بیحالی و خستگی زیاد،
چون یادم آمد بیشتر از یکساله پاکم،
و بیشتر از یکساله که اون عذاب بعد از لغزش رو تجربه نکردم،
همین دلیل کافی بود تا با تمام سرماخوردگی و بیحالی یک خواب زیبا رو رقم بزنم.
««««««««««««««53
 سپاس شده توسط
امشب مثلا عید دیدنی رفتیم اینقدر حرف های اضافه و نامربوط زده شد که چون فامیل بودن کاری نمیشد کرد ولی حرفهاشون بی پاسخ نموند و اگر تو ترک نبودم امشب ازون شبایی بود که براحتی میتونست کارمو تموم کنه .
اینم عید دیدنی،کاش مردم یادبگیرند سرشون تو کار خودشون باشه، وقتی یک حرف رو یکبار جایی زدی و پاسخت داده شد هرجا رسیدی اونو تکرار نکن ، چون به تو هیچ ارتباطی نداره، سرت تو لاک خودت باشه،قطع ارتباط های فامیلی بی دلیل نیست،گاهی آدم تو خلوت خودش شادتره تا اینکه برای شادی بیشتر به دیدار کسی بره که حالش بد بشه از این همه چرندیات.
ضمن تشکر جهت پست قبلی



گاهی وقتا آدم می ره یه جاهایی و می بینه یه آدمایی دارن به یه کسایی فحش و ناسزا می گن بابت کارهای خاصی که اونها در حقشون کردن
دقیقا همون کارهایی که همون ادمها خودشون در حق یکی دیگه کردن و همچنان می کنن

می گن زمین گرده
البته به نظر من به اندازه کافی گرد نیست ولی همین قدر هم بد نیست

اما مهمتر از اینکه زمین گرد باشه یا نه اینه که آدمها متوجه بشن که چماقی که تو سرشون خورده بابت گردیه زمینه و دست از کارهای سابقشون بردارن

مهمتر از اون اما اینه که فرضا که چوب خدا رو خوردن
فرضا که اصلا متنبه شدن
بعضی چیزا جبران شدنی نیستن
به هیچ عنوان
و عمر آدمها بر نمی گرده

[تصویر:  nasimhayat.png]
نمیدونم چجوری شروع کنم اصلا چرا اینجا دارم مینویسم ؟ بازم نمیدونم
فقط دلم میخواد یه جایی بنویسم حال وروز این روزامو 
خدا رو چه دیدی شاید یکی از همین روزا افتادم ومردم , شاید همین قلبم که چند وقته بدجوری درد میکنه و تیر میکشه وتحویلش نمیگیرم از کار بیفته که واقعا دوست دارم اینجوری بشه 
من که جرئت ندارم خودم تموم کنم زندگیمو شاید این بهترین مدل خودکشی باشه 
نمیدونم چی شد که کارم به اینجا رسیده ,اصلا منظورم خودارضایی نیست نمیگم که ترک کردم ولی نسبت به قبل کمترم شده 
منظورم از این حال روحی داغونمه 
یه جایی خوندم افسردگی فقط غمگین بودن نیست ,افسردگی ینی اینکه هیچ شوری واسه زندگی نداشته باشی غم فقط یه بخش کوچیکشه 
اون موقع خیلی نفهمیدم ولی الان قشنگ گرفتم چی شد 
هیچ انگیزه و روحیه ای واسه زندگی ندارم
رسیدم به پوچی محض 
مهم نیست عید باشه یا تابستون ,شنبه باشه یا دوشنبه , هر شب که میخوام بخوابم از ته دل میخوام که صبح رو نبینم 
نمیدونم خدا واسه چی منو رو زمین نگه داشته 
اصلا خدایی وجود داره ؟


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان