امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

داشتم صفحات قدیم کانون رو ورق میزدم،
چقدر شور و اشتیاقمون بیشتر بوده...
دلم برا اون قدیمای کانون تنگ شده Hanghead

مدتیه زندگی سر سازگاری نداره باهام
اینقدر دلسرد و ناامیدم که حوصله درددل کردن باکسی را هم ندارم
چندماهه میخواستم بیام اینجا حداقل با شما دوستای کانونی درددل کنم ولی دل و دماغ اونم نداشتم
به قول زنده یاد خسرو شکیبایی؛
"حال همه ما خوب است اما تو باور نکن..."
Tears
53
سلام 
من چن تا عذرخواهی به کانون بدهکارم 
بابت اینکه یه مدت طولانی نبودم
بابت اینکه بعداز برگشتم یه دالی کردم و رفتم باز
بابت اینکه الان تو این انجمن مثه قاشق نشسته پریدم وسط حرفاتون 
واقعا عذر میخوام 
اگر اومدم اینجا صحبت کنم چون بفکرم رسید شاید پسرای کانون بتونن کمکم کنن 
خلاصه میگم حدودا یک سال پیش یکی ار همکارام ازم خواستگاری کرد و خانواده ها بینمون آشناییت گذاشتن 
ایشون بعد از چن وقت رفتن سربازی 
الان یک ماه مونده سربازیش تموم بشه
خیلی شرایط سختیرو گذروند 
خیلی تحت فشار بود تو پادگان 
ایشون از یه خانواده مذهبی هستن و خودشونم درحد متعادل بیش‌تر امورو رعایت میکنه 
خلاصه دو سه ماهی هست متوجه یه سری تغییرات شدم
ولی همیشه میگفتم بخاطر شرایط فعلیشه 
میدیدم ضعیف شده لاغر شده دیگه باشگاه نمیره،نسبت بهم یکم بی توجه شده درحالیکه سعی میکنه هنوزم راس توجهش باشم 
و همچنین بی تفاوت و فوق العاده خونسرد شده 
من انقد احمق بودم همه اینارو پای شرایط فعلیش میذاشتم 
تاااااا اینکه دیشب دیدم یجوریه خودش به حرف اومد ک دو سه ماهیه مواد مصرف میکنه اونم ماری جوانا 
میگفت در عجبم تو به این باهوشی چرا هنوز نفهمیدی من چیزی این چن وقته مصرف میکنم 
از حال خودم نمیخوام بگم 
حتی نمیدونم واقعیت داره یا داره امتحانم میکنه ولی الان هرچی فکر میکنم میبینم علائم این روزای اخیرش به مصرف مواد خیلی نزدیکه
الان  فقط میخوام کمکش کنم ترک کنه 
حتی اگر تصمیم بگیرم دیگه تو زندگیش نباشم میخوام کمکش کنم
و درخواستم از برادرای عزیز اینه ک بهم بگید تو این شرایط چیکار کنم ؟؟
آیا لازمه ک با مادرش درمیون بذارم بعد از اینکه مطمئن شدم ک واقعا مصرف میکنه؟؟؟
و اینکه ایشون تو این مدت یک سال واقعا خوب بودن تو هر شرایطی امتحانشو پس داده 
الان نمیخوام این لعنتی نابودش کنه?
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

سلام خانم دارلینگ

پستتون رو خوندم
دعا میکنم همه چیز به بهترین شکل براتون پیش بره

بنده به شخصه حرف درخوری ندارم فکر کنم
الا اینکه،
اخیرا یه صحبت از دکتر سید محسن فاطمی (روانشناس و پژوهشگر دانشگاه UBC و هاروارد) دیدم درباره اعتیاد و روش علمی ترکش،
به نظرم اومد که میتونه مفید باشه اشتراکش: اینجاست.
یه تجربه دیگه هم اینکه

ممکنه ریشه اش ناشی از بحران هویت و گم کردن هویت و حس ارزشمندیشون به خاطر دوره سربازی باشه

منم اخیرا دوره آموزشی بودم، حس تلف شدن وقت و مفید نبودن، اذیتم میکرد و روی رفتارم و عود کردن عادت هم تاثیر منفی گذاشت.

اگر ریشه اش این باشه
باید سعی بشه ارزش وجودیشون بهشون یادآوری بشه و بهشون این اطمینان داده بشه که در هر شرایطی برای شما محترمن
و کرامت ذاتی و استعداداهای خدادادیشون مستقل از وضعیت فعلیشون تعریف میشه.

متاسفانه ماها بخشی یا قسمت بیشتری از هویت و کرامتمون رو از چیزایی که فانی ان گرفته ایم
شغل
تحصیلات
خانواده
وضع مالی

ممکنه اگر برای یه دوره کوتاه اینا رو ازمون بگیرن، به هم بریزیم و نتونیم خودمون رو تعریف کنیم.
(1397 فروردين 16، 14:57)مرد مجاهد نوشته است: یه تجربه دیگه هم اینکه

ممکنه ریشه اش ناشی از بحران هویت و گم کردن هویت و حس ارزشمندیشون به خاطر دوره سربازی باشه

منم اخیرا دوره آموزشی بودم، حس تلف شدن وقت و مفید نبودن، اذیتم میکرد و روی رفتارم و عود کردن عادت هم تاثیر منفی گذاشت.

اگر ریشه اش این باشه
باید سعی بشه ارزش وجودیشون بهشون یادآوری بشه و بهشون این اطمینان داده بشه که در هر شرایطی برای شما محترمن
و کرامت ذاتی و استعداداهای خدادادیشون مستقل از وضعیت فعلیشون تعریف میشه.

متاسفانه ماها بخشی یا قسمت بیشتری از هویت و کرامتمون رو از چیزایی که فانی ان گرفته ایم
شغل
تحصیلات
خانواده
وضع مالی

ممکنه اگر برای یه دوره کوتاه اینا رو ازمون بگیرن، به هم بریزیم و نتونیم خودمون رو تعریف کنیم.

دقیقا همینطوره 
نظر منم همینه 
ریشه اش بخاطر دوره سربازی 
خودش بارها بهم میگفت که حس تلف شدن اذیتم میکنه اینکه دو سال عمرمو صرف این دوره بشه اذیتم میکنه
من تو این دوسال از خیلی امور عقب میفتم 
با اینکه ایشون بخاطر سابقه بسیج فعالشون حدودا ۶ ماه کسری خوردن ولی بازم این حسارو داشتن
و همچنین منم چن ماهی میشه دیگه اونقدی اهمیت نمیدم چون واقعا درگیریام زیاد شده 
وگرنه خیلی وقتا ارزشاشو یادآوری میکردم بهش 
ولی این روزها بخاطر شرایط کاریم واقعا وقتی نمیمونه
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

(1397 فروردين 16، 14:36)darling نوشته است: سلام 
من چن تا عذرخواهی به کانون بدهکارم 
بابت اینکه یه مدت طولانی نبودم
بابت اینکه بعداز برگشتم یه دالی کردم و رفتم باز
بابت اینکه الان تو این انجمن مثه قاشق نشسته پریدم وسط حرفاتون 
واقعا عذر میخوام 
اگر اومدم اینجا صحبت کنم چون بفکرم رسید شاید پسرای کانون بتونن کمکم کنن 

نمیدونم من فقط نظرم میگم
به نظرم الان در مورد اینکه باهاش بمونی یا نه فکر نکن وقتی اومده بهت گفته یعنی تصمیم داره ترک کنه و کمک میخواد
تا اونجایی که من میدونم ترک ماری جوانا هم خیلی راحت تر از موادای دیگه هست
الان سربازیش تموم شده؟اول باید سعی کنه از کسایی که ماری مصرف میکنن جدا شه و دیگه نبینتشون که احتمالا پسرای هم خدمتیش هستن
و با هم پیش یه مشاور ترکم برید
ان شاءالله که مشکلتون حل میشه
 أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری؟!
 سپاس شده توسط
(1397 فروردين 16، 14:36)darling نوشته است: سلام 
من چن تا عذرخواهی به کانون بدهکارم 
بابت اینکه یه مدت طولانی نبودم
بابت اینکه بعداز برگشتم یه دالی کردم و رفتم باز
بابت اینکه الان تو این انجمن مثه قاشق نشسته پریدم وسط حرفاتون 
واقعا عذر میخوام 
اگر اومدم اینجا صحبت کنم چون بفکرم رسید شاید پسرای کانون بتونن کمکم کنن 
خلاصه میگم حدودا یک سال پیش یکی ار همکارام ازم خواستگاری کرد و خانواده ها بینمون آشناییت گذاشتن 
ایشون بعد از چن وقت رفتن سربازی 
الان یک ماه مونده سربازیش تموم بشه
خیلی شرایط سختیرو گذروند 
خیلی تحت فشار بود تو پادگان 
ایشون از یه خانواده مذهبی هستن و خودشونم درحد متعادل بیش‌تر امورو رعایت میکنه 
خلاصه دو سه ماهی هست متوجه یه سری تغییرات شدم
ولی همیشه میگفتم بخاطر شرایط فعلیشه 
میدیدم ضعیف شده لاغر شده دیگه باشگاه نمیره،نسبت بهم یکم بی توجه شده درحالیکه سعی میکنه هنوزم راس توجهش باشم 
و همچنین بی تفاوت و فوق العاده خونسرد شده 
من انقد احمق بودم همه اینارو پای شرایط فعلیش میذاشتم 
تاااااا اینکه دیشب دیدم یجوریه خودش به حرف اومد ک دو سه ماهیه مواد مصرف میکنه اونم ماری جوانا 
میگفت در عجبم تو به این باهوشی چرا هنوز نفهمیدی من چیزی این چن وقته مصرف میکنم 
از حال خودم نمیخوام بگم 
حتی نمیدونم واقعیت داره یا داره امتحانم میکنه ولی الان هرچی فکر میکنم میبینم علائم این روزای اخیرش به مصرف مواد خیلی نزدیکه
الان  فقط میخوام کمکش کنم ترک کنه 
حتی اگر تصمیم بگیرم دیگه تو زندگیش نباشم میخوام کمکش کنم
و درخواستم از برادرای عزیز اینه ک بهم بگید تو این شرایط چیکار کنم ؟؟
آیا لازمه ک با مادرش درمیون بذارم بعد از اینکه مطمئن شدم ک واقعا مصرف میکنه؟؟؟
و اینکه ایشون تو این مدت یک سال واقعا خوب بودن تو هر شرایطی امتحانشو پس داده 
الان نمیخوام این لعنتی نابودش کنه?


واقعا ناراحتم ازینکه این اتفاقا افتاده....
چنتا نکته رو توجه داشته باشید...
1.  اینطوری نگید که ماری جوانا ترکش راحته و فرق داره...شما مواد رو یکسان در نظر بگیرید برای همه... چون 90 درصد مراجعه کننده های بخش روانمون
از همون ماری جوانا شروع کردن و تا تهشو رفتن...
2.نمیخوام اصلا نا امیدتون کنم فقط میخوام منطقی رفتار کنید و سختگیر باشید... اون برای بعد از ازدواجه که باید تمام تلاشتون رو بکنید که همه چیز خوب پیش بره
نه الان که تعهدی نسبت به اون شخص ندارید...
3. اینکه میخوایید کمکش کنید یه دنیا ارزش داره و بدونید خیلی کار بزرگی در حقش میکنید...ولی فرصت دوباره دادن و این مسائل ریسک بزرگیه که من پیشنهاد 
میکنم اگه ازتون درخواست ازدواج کرد قبول نکنید... برای ایشون هم خیلی خوبه اینکه حس کنه بعضی چیزایی که از دست بده دیگه بر نمیگرده...
4. با مادرش در میون نذارید. چون ممکنه اونا رفتار درستی نداشته باشن باهاش و باعث بشن که وضعیتش بدتر بشه...اون موقع شما تمام مشکلات رو ناخوداگاه
میندازید گردن خودتون...
5. موفق باشید 302
مگه میشه بقیه عمرو با تنهایی سر کرد؟
اصلا "تنهایی سر کردن" این روش زندگی درسته؟ یا من اشتباه میکنم؟
ولی خب حداقلش اینه اعصابت آروم تره، ذهنت درگیر نیست...
حالا فرض کن بازم با یکی دیگه دوست شدی!
وقتی اونقدر پول نداشته باشی که بی دغدغه خرج کنی، چه لذتی داره؟
خب اگه بخام بزارم زمانی که اونقدر پول داشته باشم که بی دغدغه خرج کنم  برسه که پیر شدم!!
ولی خب اگه این خدایی که میگن هست، چه فرقی میخواد بزاره بین یه بچه پولدار و یه عادی؟
تو دلت گرفته اینا چیه به خودت میگی؟
ماییم و این دل همیشه گرفته...
         
                             اگر از میان جهنم می گذری به راهت ادامه بده.
                                                       
 سپاس شده توسط
چقدر سخته پوچی ، بی فایدگی ، بی هدفی ، به درد نخوری و بی آرزویی

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
(1397 فروردين 16، 22:02)engineer نوشته است: مگه میشه بقیه عمرو با تنهایی سر کرد؟
اصلا "تنهایی سر کردن" این روش زندگی درسته؟ یا من اشتباه میکنم؟
ولی خب حداقلش اینه اعصابت آروم تره، ذهنت درگیر نیست...
حالا فرض کن بازم با یکی دیگه دوست شدی!
وقتی اونقدر پول نداشته باشی که بی دغدغه خرج کنی، چه لذتی داره؟
خب اگه بخام بزارم زمانی که اونقدر پول داشته باشم که بی دغدغه خرج کنم  برسه که پیر شدم!!
ولی خب اگه این خدایی که میگن هست، چه فرقی میخواد بزاره بین یه بچه پولدار و یه عادی؟
تو دلت گرفته اینا چیه به خودت میگی؟
ماییم و این دل همیشه گرفته...

داداش جون منم گاهی به این فکر میفتم ... اینکه چه لذتی داره بتونی بی دغدغه خرج کنی ...

... و بعد به این فکر میکنم که نقطه آغاز یک "ما" اونجاییه که براش بسازی و با هم بسازین، آجر به آجر ... همونطور که الان که تنها که هستیم، بی دغدغه برای خودمون خرج نمیکنیم...
من رابطه درست و صحیحی با خدای خودم ندارم و چقدر این درد بزرگیه

پیام بهبودی
پاکزیستن 
ممکن است بخواهیم با خداوند شروع به معامله كنيم و به او قول انجام کارهای بسیاری بدهیم اگر که مشکلمان برطرف شود . 
این نوع معامله غیرمعمول نيست ، اما خطرناک است و اغلب مضر . 
اگر در دعاهای خود شروع به دادن قول و داشتن توقع کنیم ، خود را در معرض بحرانهای روحانی 
قرار داده ایم .

باید متوجه بود که نیروی برتر یکی از آن دستگاه هایی نيست که
در آن پول می اندازند تا جنس مورد نیاز از آن خارج میشود .  Hanghead


وقتی که زیستن 
تحت شرایط زندگی را می پذیریم ،
به این درک میرسیم که شرايط آن غیر قابل مذاکره است .
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
(1397 فروردين 16، 17:28)حوا هستم نوشته است:
(1397 فروردين 16، 14:36)darling نوشته است: سلام 
من چن تا عذرخواهی به کانون بدهکارم 
بابت اینکه یه مدت طولانی نبودم
بابت اینکه بعداز برگشتم یه دالی کردم و رفتم باز
بابت اینکه الان تو این انجمن مثه قاشق نشسته پریدم وسط حرفاتون 
واقعا عذر میخوام 
اگر اومدم اینجا صحبت کنم چون بفکرم رسید شاید پسرای کانون بتونن کمکم کنن 

نمیدونم من فقط نظرم میگم
به نظرم الان در مورد اینکه باهاش بمونی یا نه فکر نکن وقتی اومده بهت گفته یعنی تصمیم داره ترک کنه و کمک میخواد
تا اونجایی که من میدونم ترک ماری جوانا هم خیلی راحت تر از موادای دیگه هست
الان سربازیش تموم شده؟اول باید سعی کنه از کسایی که ماری مصرف میکنن جدا شه و دیگه نبینتشون که احتمالا پسرای هم خدمتیش هستن
و با هم پیش یه مشاور ترکم برید
ان شاءالله که مشکلتون حل میشه
سلام 
خیر سربازیش یک ماه دیگه تموم میشه 
نه احتمالا باعث و بانیش هم خدمتیاش نیستن ،احتمالا همکاراش هستن ک داره خودش سعی میکنه شغلشم عوض کنه 
مگه اون با من مشاوره میاد؟؟
نمیدونید چقد دارم اذیت میشم
نمیدونید باهام چطوری برخورد میکنه و تحمل میکنم 
انگار مواد شده جایگزین هرچیزی
حتی من 
تحمل این چیزا خیلی واسم سخته و از همه بدتر نمیدونم واقعا معتاد شده یا نه
دیشب میگفت زندگی بالا و پایین زیاد داره اگر بفهمی من معتاد شدم میسازی کنارم باهام؟!
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

 سپاس شده توسط
چن مدتی بود که فکر میکردم شاید اگه به اینکه چن روزه از آخرین خ.ا میگذره فکر نکنم بهتره و بی محلی روش بهتری برای ترک هست و کانون رو هم به عنوان سرگرمی و جو داخلش دوست داشتم و سر میزدم نه به عنوان جایی برای ترک!
ولی خب فهمیدم که این روش اشتباهه یا اینکه حداقلش برای من اشتباهه. من باید هرروز هرروز از خودم مراقبت کنم هرروز هرروز حواسمو جمع کنم که نشکنم تا بتونم خوب بمونم
         
                             اگر از میان جهنم می گذری به راهت ادامه بده.
                                                       
 سپاس شده توسط
(1397 فروردين 16، 20:19)درخشنده نوشته است:
(1397 فروردين 16، 14:36)darling نوشته است: سلام 
من چن تا عذرخواهی به کانون بدهکارم 
بابت اینکه یه مدت طولانی نبودم
بابت اینکه بعداز برگشتم یه دالی کردم و رفتم باز
بابت اینکه الان تو این انجمن مثه قاشق نشسته پریدم وسط حرفاتون 
واقعا عذر میخوام 
اگر اومدم اینجا صحبت کنم چون بفکرم رسید شاید پسرای کانون بتونن کمکم کنن 
خلاصه میگم حدودا یک سال پیش یکی ار همکارام ازم خواستگاری کرد و خانواده ها بینمون آشناییت گذاشتن 
ایشون بعد از چن وقت رفتن سربازی 
الان یک ماه مونده سربازیش تموم بشه
خیلی شرایط سختیرو گذروند 
خیلی تحت فشار بود تو پادگان 
ایشون از یه خانواده مذهبی هستن و خودشونم درحد متعادل بیش‌تر امورو رعایت میکنه 
خلاصه دو سه ماهی هست متوجه یه سری تغییرات شدم
ولی همیشه میگفتم بخاطر شرایط فعلیشه 
میدیدم ضعیف شده لاغر شده دیگه باشگاه نمیره،نسبت بهم یکم بی توجه شده درحالیکه سعی میکنه هنوزم راس توجهش باشم 
و همچنین بی تفاوت و فوق العاده خونسرد شده 
من انقد احمق بودم همه اینارو پای شرایط فعلیش میذاشتم 
تاااااا اینکه دیشب دیدم یجوریه خودش به حرف اومد ک دو سه ماهیه مواد مصرف میکنه اونم ماری جوانا 
میگفت در عجبم تو به این باهوشی چرا هنوز نفهمیدی من چیزی این چن وقته مصرف میکنم 
از حال خودم نمیخوام بگم 
حتی نمیدونم واقعیت داره یا داره امتحانم میکنه ولی الان هرچی فکر میکنم میبینم علائم این روزای اخیرش به مصرف مواد خیلی نزدیکه
الان  فقط میخوام کمکش کنم ترک کنه 
حتی اگر تصمیم بگیرم دیگه تو زندگیش نباشم میخوام کمکش کنم
و درخواستم از برادرای عزیز اینه ک بهم بگید تو این شرایط چیکار کنم ؟؟
آیا لازمه ک با مادرش درمیون بذارم بعد از اینکه مطمئن شدم ک واقعا مصرف میکنه؟؟؟
و اینکه ایشون تو این مدت یک سال واقعا خوب بودن تو هر شرایطی امتحانشو پس داده 
الان نمیخوام این لعنتی نابودش کنه?


واقعا ناراحتم ازینکه این اتفاقا افتاده....
چنتا نکته رو توجه داشته باشید...
1.  اینطوری نگید که ماری جوانا ترکش راحته و فرق داره...شما مواد رو یکسان در نظر بگیرید برای همه... چون 90 درصد مراجعه کننده های بخش روانمون
از همون ماری جوانا شروع کردن و تا تهشو رفتن...
2.نمیخوام اصلا نا امیدتون کنم فقط میخوام منطقی رفتار کنید و سختگیر باشید... اون برای بعد از ازدواجه که باید تمام تلاشتون رو بکنید که همه چیز خوب پیش بره
نه الان که تعهدی نسبت به اون شخص ندارید...
3. اینکه میخوایید کمکش کنید یه دنیا ارزش داره و بدونید خیلی کار بزرگی در حقش میکنید...ولی فرصت دوباره دادن و این مسائل ریسک بزرگیه که من پیشنهاد 
میکنم اگه ازتون درخواست ازدواج کرد قبول نکنید... برای ایشون هم خیلی خوبه اینکه حس کنه بعضی چیزایی که از دست بده دیگه بر نمیگرده...
4. با مادرش در میون نذارید. چون ممکنه اونا رفتار درستی نداشته باشن باهاش و باعث بشن که وضعیتش بدتر بشه...اون موقع شما تمام مشکلات رو ناخوداگاه
میندازید گردن خودتون...
5. موفق باشید 302

سلام 
۱.دقیقا نگرانی من بعد از ماری جواناس و الانم اگر فیلم بازی نکنه خیلی مشکل روانی‌پیدا کرده 
۲.کاملا باهاتون موافقم با تمام علاقه ای ک بهش دارم خیلی نسبت بهش دل چرک شدم ،یجوری رفتار میکنه ک انگار مهم نیستم واسش. 
نمیدونید تحمل این چقد واسه یه دختر سخته 
ولی همش میذارم پای اعتیادش چون یک سالو نیم مثه ملکه باهام رفتار کرد 
۳.درسته
۴.اخه مادرش یه زن دیکتاتوره‌ تو خیلی از امور موفق شده بچه هاشو به راه راست هدایت کنه از پس این قضیه هم برمیاد چراک خودشم کارشناس مددکاریه
۵.ممنونم
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

خدایا کمک کن  49-2
من خوب بشم 
خوب بیام پیشت  Hanghead
همین Gigglesmile
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان