عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

چه خواب وحشتناکی

فرض کن کانون روزی نابود بشه.
اون هم به این شکل.

یعنی اون چیزی که رسالتش بوده، حالا خودش تبدیل بشه به یه سایت مستهجن
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
خدانکنه Khansariha (18)

بدک نیس ما باید قوی بشیم  Khansariha (69) ولی کانون هم باید همینجوری بمونه  4chsmu1
یا رادَّ ما قَدْ فاتَ
عمرهای به سر آمده، 
روزهای گذشته،
خون‌های ریخته،
عشق‌های گم شده، 
آبروهای رفته،
بغض‌های شکسته، 
اشک‌های چکیده،
و آب‌های از جوی رفته را 
تو باز می‌گردانی
ای باز گرداننده‌ی از دست رفته‌ها...

[تصویر:  20191213_181446.png]
 سپاس شده توسط
بسم الله

مشارکت شادن:

بعضی حس و حال و هواها اینقد بهش خو گرفتی که تا سرت به کوه نخوره به عمق فاجعه پی نمیبری
نشونه ها رو میبینی ی چیز غیرعادی رو حس میکنی همیشه ولی منشاش رو نمیدونی
اینا حکایت منه..همیشه حس می کردم این خودکم بینی همیشگی من، این سرخ شدنای بی موقع و باموقعم این استرسام وقت مواجهه با ادمای مختلف، خودخوریام وقتایی که نمیتونستم حرفامو بزنم و حقی ازم ضایع می شد ریشه تو ی جایی باید داشه باشه ولی نمیدونستم کجاس و ایراد چیه
گذشت و گذشت تا ی روز از سر علاقه ای که به روانشناسی و کتبش دارم سر از سایت دکتر شیری درآوردم دوسه سال پیش بود که فهمیدم این همه حس مزخرفی که سالها با خودم حملش میکردم ریشه تو ی تله روانی درون من داره 

تله بی ارزشی یا طرحواره نقص و شرم .. وقتی در موردش خوندم و با خودم تطبیقش دادم دیدم ای داد ببین چه کرده با من!! کلی از فرصتای عالی زندگیم از دست دادم فقط بخاطر ترس از تایید نشدن و طرد شدن - خیلی جاها نتونستم حرفمو بزنم فقط بخاطر اینکه نکنه طرف مقابلم ناراحت شه و ی عالمه مثال دیگه

بدترینش اینه که من همیشه دیگران رو به خودم ارجحیت میدادم این ی روند عادی برام شده بود از کودکیم تا الان که 32 سالمه و فکر میکردم ی ادم خوب و مومن و مردم دار باید همینجوری باشه وقتی تو رفتارام دقیق شدم دیدم من همیشه همیشه به دیگران و حسشون توجه میکنم ن خودم..یعنی ناراحتی خودم تو درجه دوم اهمیت قرار داره و اولویت همیشه با دیگرانه
به خودم گفتم شادن کی قراره به تو و ناراحتیو خوشحالیت اهمیت بده وقتی تو برا خودت هیچ ارزش و اهمیتی قائل نیستی؟! دیدم واقعا هیچکس! ادمی سیستم طراحیش همینه که نزدیکترینه با خودشو عواطفش بی واسطه میبینه کی راحته کی نا راحت و طبق اون واکنش نشون میده چرا این سیستم تو من برعکس شده؟!

ریشه همه شون تو کودکی پررنج منه که هنوز نگذشتم ازش و انگار درونم همچنان همون دختربچه تنهام.. بیرون من ی ادم موفقه آروم و خوش برخورد با کلی حس خوب برا اطرافیان درونم اما پر از خشم و قضاوت و حس بده نسبت به خودم فقط خودم 

نمیتونم خودمو دوست بدارم اداشو در میام ولی نه واقعا خودمو کم و بی ارزش میبینم تو برخورد با ادمهای جدید مضطرب میشم و اولین چیزی که برام مهمه اینه ایا بنظرشون من مورد تاییدم؟ خوبم؟ لایق احترام و دوست داشته شدنم؟ اینا باعث میشه فکر کنم کسی حوصلمو نداره تو ملاقاتهام باید سریع حرفمو بزنم و تمومش کنم ادمهایی که منو برای اولین بار یا چندمین بار میبینن فکر میکن خیلی خوش مشربم چون ریتم کلامم بالاس و خیلی با هیجان و شور و شعف حرف میزنم اغلب جذب همین شیوایی کلامم میشن 

ولی نمیدونن پشت این ریتم سریع و جذاب حرف زدن چی پنهان شده. اونی که پنهان شده منم که میخوام هرچه سریعتر کلام و ملاقات رو تموم کنم چون احساس میکنم الانه که حوصله طرف مقابل سر بره و من وظیفه دارم وقتشو هدر ندم و کسی هم حوصله حرف زدن با من رو نداره پس هرچه سریعتر در کوتاهترین زمان منظورتو انتقال بده به جذابترین شیوه و تمومش کن!

حتی سرکلاسهامم همینم یهو به خودم میام میبینم تو ی جلسه بیست اسلاید درس دادم و فقط نیم ساعت از وقت کلاس گذشته در حالیکه من باید این مبحث رو تو ی جلسه تموم میکردم و میمونم با ی ساعت دیگه چیکار کنم؟ بعد هی مضطرب میشم میگم ببین الانه حوصلشون سر بره الانه بگن اه فلانی معلم خوبی نیس بعدش دیگه ارزش و احترامی قائل نباشن برات و ی ادم دم دستی الکی خوش باشی! اینا واگویه های درونی وحشتناک منه که تو هر برخورد تو هر اتفاق تو هر لحظه زندگیم تو هر روز عمرم درونم جریان داره.. 

درون من همیشه ی دادگاه برقراره که قاضیش خودمم متهمش هم خودمم و اونی که همیشه محکوم میشه هم خودمم! همیشه هر لحظه هر ساعت هر ثانیه من در حال پاسخ دادن و بازخواست شدنم حتی همین الانم دارم خودم سرزنش میکنم چرا داری زندگیتو خودتو احساستو میریزی کف کانون چرا داری تصویر قشنگتو خراب میکنی چرا...

هربار میشکنم دوباره همه احساسات منفیم به توان هزار میریزن سرم همه اون حرفایی که تو بچگی تو سرم فرو کرده بودن بالا میاد من پرت میشم به کودکیم و خودم میرم تو نقش بزرگترهام و خودمو با بدترین کلمات سرزنش و تحقیر میکنم و شادن کوچولو فقط ی گوشه کز میکنه و به این فکر میکنه که درست بشو نیس و اون ی ادم فاسده وگرنه مبتلا نمی شد به این درد  و اینجا نبود اصن ..بعد شکستم نمیتونم بیامو ببخشم خودمو سرمو بالا بگیرم بگم باز میدوم 

نمیبخشم خودمو ی چیزی ک نمیدوم چیه عین سنگ عین اهن تو ذهنمه که نمیذاره رد شم ازش که روش حک شده بعد هر شکست باید سرزنش شی باید تحقیر شی وگرنه اصلاح نمیشی .. یکی که معتقده با انتقال حس بد میتونه رفتار منو اصلاح کنه این همون شادنه که من نمیشناسمش و مثه بزرگترهام تو سرم میزنه و من همون شادن کوچولو ام که منتظرم بعد هر کار خطا شادن خانم منو به باد انتقاد و توهین بگیره ..
نتیجه همه این فروخوردنها این میشه که ی وقتایی در مقابل ی رفتارهای خیلی کوچیکی واکنش خیلیییییی شدیدی نشون میدم و همه خشم فروخورده ام فوران میکنه سر ی نفر و این لوپ احساس بی ارزش -خشم-تشدید بی ارزشی همچنان تکرار میشه

دارم همه زورمو میزنم خدایا که بتونم رها شم خودمو مستحق خیر و خوشی بدونم نه عذاب که خودمو دوست بدارم که ارزشمند بدونم خودمو ..خدایا من اندازه همه این بیست و اندی سال خسته ام کوفته ام بی طاقتم بی پناهم منو دریاب اگه میشنوی اگه علیمی که هستی منو به خوده شادن خانمم وانگذار خدایا بیش از این بلد نیستم فقط میدونم نه می خوام و نه میتونم که بی قید و بند شم تو حداقل این وسط مسطا این گوشه موشه ها ی جا برام بذار 

خدایا خلاصش اینکه من با همه بندبند وجودم ترسیدم ..ترس با همه مشتقات و الزاماتش .. به نورت تو امروز زندگیم خیلی نیاز دارم منو دریاب ..دریاب خدایا خدایا خدایا
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
نترس شقایق شمشیرمو غلاف میکنم به شرطی که دیگه از این خوابا نبینی Swear1 Gigglesmile  

اره خدا هوامونو داره 128fs318181
یا رادَّ ما قَدْ فاتَ
عمرهای به سر آمده، 
روزهای گذشته،
خون‌های ریخته،
عشق‌های گم شده، 
آبروهای رفته،
بغض‌های شکسته، 
اشک‌های چکیده،
و آب‌های از جوی رفته را 
تو باز می‌گردانی
ای باز گرداننده‌ی از دست رفته‌ها...

[تصویر:  20191213_181446.png]
 سپاس شده توسط
شادن از حرفات بغض کردم 
منم همین تله ی روانی رو دارم 
منم همین افکارو دارم
ومیدونم همش از کودکیم سرچشمه میگیره 
شما تک  تکشو گفتی 
و با هرجملتون خودمو تو اون موقعیتی که این افکار از سرم میگذشت به یاد اوردم
کاش بتونیم این طرحواره های ذهنی اشتباهمون رو درست کنیم
یا رادَّ ما قَدْ فاتَ
عمرهای به سر آمده، 
روزهای گذشته،
خون‌های ریخته،
عشق‌های گم شده، 
آبروهای رفته،
بغض‌های شکسته، 
اشک‌های چکیده،
و آب‌های از جوی رفته را 
تو باز می‌گردانی
ای باز گرداننده‌ی از دست رفته‌ها...

[تصویر:  20191213_181446.png]
 سپاس شده توسط
امام حسینای کانون ..

از امروز که بشمریم .. 100 روز مونده تا اربعین ..
کربلایی بشیم ان شاء الله ..
پاک بشیم ان شاء الله ..

ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت

می‌گریم و مرادم از این سیل اشکبار
تخم محبت است که در دل بکارمت

بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل
در پای دم به دم گهر از دیده بارمت

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست
فی الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت
چرا نمی تونم بخوابم؟ Hanghead
 سپاس شده توسط
(1398 تير 21، 2:23)Queen نوشته است: چرا نمی تونم بخوابم؟ Hanghead


سلام
یک روز رو کامل نخوابین حتی استراحت روزانه اندازه یک ربع هم نه
فردا شبش اوکی میشه
راستی کارایی که خوابو بپرونه از ساعت ۱۸ بع بعد انجام ندین مث ورزش یا کافیین یا ...

البته من بنارو گذاشتم به اینکه فقط سیستم زمان بندی بدنتون بهم ریخته ممکنه از دلواپسی یا چیزای دیگه باشه
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
(1398 تير 20، 9:05)cornrose نوشته است: Hanghead کاربر جدیدمونو امروز دیدم اسمش سلطان بود
چقدر یه کلمه یا یه اسم میتونه با خودش کلی خاطره داشته باشه
یاد دورانی افتادم که تو انجمن جاده رهایی بودم Hanghead
انگار اون ادم سابقم مرده ولی اثار به جا مونده از تصمیمات اشتباهش هنوز باهاشه
هنوز داره میجنگه Hanghead
چقدر دلم برای بچه های اونجا تنگ شد یهو 1276746pa51mbeg8j
یعنی تونستن راهو ادامه بدن؟
اگر زبونم لال کانونم یه زمانی نابود بشه ما باید کجا بریم کجا مارو درک میکننHanghead
اتفاقا همین امروز صبح ...
من اصلا خواب نمیبینم مگر اینکه رویای صادقه بشه 2 اونم درحد ماهی یه بار...به خاطر همین از خوابام میترسم
خواب دیدم یه کاربری پست گذاشته که لینک داشت و یه اصطلاح علمی بود
وقتی بازش کردم دیدم یه کلیپه ازونجایی که هیچ وقت اول ویدئو رو نگاه نمیکنم رفتم از وسطاش و دیدم که کلیپ ...پورنه   1744337bve7cd1t81 اما نتونستم بگذرم و اون چیزی ک نباید میشد شد 
دارم به این فکر میکنم چند درصدمون میتونیم نه بگیم...
اومدم کانون دیدم بازم از همون لینک گذاشتن و دوباره ...

تا اینکه دیدم کل کانون پر شده ازین لینکا... Hanghead
فهمیدم کلا کانون از بین رفته هدفش چون هیچ کس چیزی نمیگفت...
به معنای واقعی خواب نابودی کانونو دیدم  Hanghead

از خواب که پا شدم واقععاااا خوشحال بودم که همش خواب بوده 2 
نمیدونم من خیلی به اینجا وابسته شدم یا بزرگش کردم...ولی اینو میدونم اون بیرون جایی نیست که بتونیم سعی کنیم خوب باشیم
یه سال از کانون بیرون رفتم..واقعیتو با چشام دیدم...نمیخوام دوباره این اتفاقا بیوفته 46  
و در اخر برای بچه های اون انجمن همیشه دعا میکنم تو مسیر پاکی بمونن 46


بفرما خانم خوابت تعبیر شد  Shy
دلم میخواد تصادف کنم ضربه مغزی شم فراموشی بگیرم مخصوصا اون خاطراتی که کابوس روز وشبمه پاک پاک بشه Hanghead
یا رادَّ ما قَدْ فاتَ
عمرهای به سر آمده، 
روزهای گذشته،
خون‌های ریخته،
عشق‌های گم شده، 
آبروهای رفته،
بغض‌های شکسته، 
اشک‌های چکیده،
و آب‌های از جوی رفته را 
تو باز می‌گردانی
ای باز گرداننده‌ی از دست رفته‌ها...

[تصویر:  20191213_181446.png]
چقدر تلخه به آدم دروغ بگن


پ.ن
حالا که فکرشو می کنم تلختر اینه که‌خودمم دارم دروغ می گم

[تصویر:  nasimhayat.png]
(1398 تير 25، 13:00)AufBau نوشته است: ازچیزی که میترسیدم فکر کنم داره سرم میاد
من خانواده ای غیر مذهبی دارم. و خودم به صورت کاملا خود کار به سمت دین رفتم
درحدی که با افراد روحانی داخل کشور  در مورد توحید و تناقضاتش با حال حاضر  که صحبت میکردم معمولا حرفی برای گفتن نداشتن و مغالطه وسفسطه میکردن یا تا حدی که به سواد اعظم مسلمان ها یعنی اهل سنت پیوستم .{باشعور خودم وتطبیق باقران به عقل نزدیکتر بود} تا وقتی این دولت اسلامی اومد سخت بود ولی قبول کردم اینجا هم میشه سو استفاده کرد از مذهب ولی باکمیت  کمتر  وکیفیت بیشتر
انجیل رو خوندم دین بدی نبود ولی اخه من که قرآن با اون پیچیدگی و حقایق روبررسی کرده بودم انجیل تقریبا حرفی برای گفتن نداشت گذشته از اینکه یک یا چند  مساله ی خلاف عقل هم داشت . تورات و عهد عتیق هم اصلا مایل نیستم مطالعه کنم مدت زیادی طول نکشید که کلا تصمیم گرفتم از ادیان دوری کنم. و به نظرم دین در طی تاریخ خصوصا بعد از صفوی ها در خاور میانه و قبلش در اروپا  وسیله قرار گرفته. و انسان هایی هستند که اگر دین دار باشی ممکنه از خصوصیاتت سواستفاده کنن. وکلا" دین فانکشنی هست که از انسان موجودی میسازه مستعد برای   سو استفاده عموم و حکومت ها .
برام خیلی سخت بود حدود 6 سال هم طول کشید این پروسه.
و تصمیم نهاییم این شد که خدا رو قبول داشته باشم عمقا. ولی دین رو به شکل امروزی هرگز 
به یاد حرف بزرگی افتادم: "دین افیون توده هاست" کارل مارکس
به ماتریالیستی و اگزیستانسیالیسم محض هم باور ندارم . 
خیلی سخت بود خیلی و دردناک...[تصویر:  25.gif]
من با هیچ دین فرقه یا مذهبی مشکل ندارم [تصویر:  53.gif]



روسو جمله ی خوبی خطاب به روحانیان مسیحی داشت، میگفت: دست از اثبات حقانیت مسیحیت بردارید، چون مسیحیت واقعاً برحق است، بیایید اثبات کنید که خودتان مسیحی هستید...!

این چیزی ست که نیاز به اثبات دارد؛ به همین سیاق، باید خطاب به تمام مذهبیان گفت دست از اثبات وجود خدا بردارید، وجود خدا نیازی به اثبات ندارد!!
شما با رفتار نیکتان، اثبات کنید که به وجود خدا اعتقاد دارید  Hanghead
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
 سپاس شده توسط
سلام
وقتایی که عرصه برم تنگ میشه و دلم ی خلوت حسابی با خدا میخواد میرم دعاکمیل میخونم حس میکنم خدا بغلم میکنه مثه ی مادر دست رو سرم میکشه و میشنوه و میشنوه خدایا ببخشید من هفته پیش حرفای خوبی نزدم بذار پای کم طاقتی نه دشمنی با تو.
همه دوستای خوب کانونیم رو دعا کردم خدا دل همه مونو آروم کنه
[تصویر:  20190718_224802.jpg]
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
بسم الله النور

بچه ها بیاید ترک کنیم ..
حیف ماست ..

الان یه جرقه متعفن تو ذهنم زده شد ..
(که وز وز میکرد: حالا مثلا یه نگاه از سر کنجکاوی چیزی نمیشه که .. خودت رو گرفتار کردیا با این قید و بندا ..)
به حرفش گوش ندادم اصلا ..
به خودم افتخار کردم که تصمیم جدی دارم روی پاک کردن چشمم ..
چقدر فرق کردم با همین سه هفته پیشم ..
شکرت خدا ..

دلم شکست ..
نتونستم بی تفاوت بگذرم ..
اومدم تو کانون چرخی بزنم که پاک پاک بشم دوباره ..
و شدم ..
و ..

و .. بچه ها .. حیف شماست .. بیاین ترک کنیم .. بیاین آلوده نشیم .. بیاین اصالت رو به لغزشها و گناهامون ندیم ..
ربطمون رو از دست ندیم با خدا .. اگر روی خط پاکی نایستادیم .. خط توبه رو سفت نگه داریم .. همیشه توبه کنیم ..
شک نکنیم در حقانیت ترک .. در حقانیت پاکی .. در حقانیت عفت ..

بد نگوییم به مهتاب ..


..و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
نفست اژدرهاست او کی مرده است
از غم و بی آلتی افسرده است
گر بیابد آلت فرعون او
که بامر او همی‌رفت آب جو
آنگه او بنیاد فرعونی کند
راه صد موسی و صد هارون زند
کرمکست آن اژدها از دست فقر
پشه‌ای گردد ز جاه و مال صقر
اژدها را دار در برف فراق
هین مکش او را به خورشید عراق
تا فسرده می‌بود آن اژدهات
لقمهٔ اویی چو او یابد نجات
مات کن او را و آمن شو ز مات
رحم کم کن نیست او ز اهل صلات
کان تف خورشید شهوت بر زند
آن خفاش مردریگت پر زند
می‌کشانش در جهاد و در قتال
مردوار الله یجزیک الوصال
چونک آن مرد اژدها را آورید
در هوای گرم خوش شد آن مرید
لاجرم آن فتنه‌ها کرد ای عزیز
بیست همچندان که ما گفتیم نیز
تو طمع داری که او را بی جفا
بسته داری در وقار و در وفا
هر خسی را این تمنی کی رسد
موسیی باید که اژدرها کشد
صدهزاران خلق ز اژدرهای او
در هزیمت کشته شد از رای او
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 11 مهمان