1398 مرداد 1، 2:42
چیزی ک ریشه قدیمی و قوی داره
ای کاش همون موقع میومدم مینوشتم
مثل همیشه غرق شد تو خودم
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
(1398 تير 7، 23:43)آرمین نوشته است: چند روزیه میهمانی دارم به نام سرخک.
بدنم رو رنگین کرده از پایین تا بالا.
.
.
.
سرخک جان
به بازی قشنگی وارد نشدی.
مهره های قبلی این بازی مدت هاست به جان هم افتادن.
با همه ناخوندگیت، به این بازی و میهمانی خوش اومدی.
(1398 مرداد 3، 16:27)آرمین نوشته است:(1398 تير 7، 23:43)آرمین نوشته است: چند روزیه میهمانی دارم به نام سرخک.
بدنم رو رنگین کرده از پایین تا بالا.
.
.
.
سرخک جان
به بازی قشنگی وارد نشدی.
مهره های قبلی این بازی مدت هاست به جان هم افتادن.
با همه ناخوندگیت، به این بازی و میهمانی خوش اومدی.
سرخک نبود.
به خاطر یه داروی اشتباه که دکتر بهم داده بود تمام بدنم کهیر زده بود.
آخرش هم قبول نمی کرد. خودم قطعش کردم.
از هفته دیگه هم پیشش نمی رم.
یه لایه از بدنم برداشته شد.
به آدم ها نزدیک نمیشم که صورتم رو نبینن.
زود از جلوشون رد میشم که گیر نیافتم.
(1398 مرداد 4، 21:00)تـــواب نوشته است: در 5 سال گذشته هیچ پیشرفت قابل قبولی تو زندگی نداشتم
خود این پنج سال فاجعه ست
استاد تنلبی و وقت تلف کردن و سوزوندن زمان
----
ناراحتی فایده نداره
من خیلی خیلی اوضاع وخیمی دارم
و هیچ کس نمی تونه کمک کنه
حتی خودم
توی یه خلصه تاریک و بی انتها گیر کردم
بی زارم از خودم ...
(1398 مرداد 4، 21:00)تـــواب نوشته است: در 5 سال گذشته هیچ پیشرفت قابل قبولی تو زندگی نداشتم
خود این پنج سال فاجعه ست
استاد تنلبی و وقت تلف کردن و سوزوندن زمان
----
ناراحتی فایده نداره
من خیلی خیلی اوضاع وخیمی دارم
و هیچ کس نمی تونه کمک کنه
حتی خودم
توی یه خلصه تاریک و بی انتها گیر کردم
بی زارم از خودم ...
(1398 مرداد 6، 10:18)BlueBoy نوشته است: سلام
بحث موقعیت های جدید نیست. برای من یک مشکل کهنه، فقط یک مشکل، یک اضطراب، یک کلیشه تکراری که همیشه همراهم بوده اذیتم میکنه و شکستم میده. بزرگ شده خیلی بزرگ اندازه ی تمام عمرم. برای همین شکست دادنش سخت شده. قوی و قدیمیه. اما من اینبار باید بتونم برای همیشه تمومش کنم