عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

(1398 مرداد 6، 3:04)پشتکار نوشته است:
(1398 مرداد 4، 21:00)تـــواب نوشته است: در 5 سال گذشته هیچ پیشرفت قابل قبولی تو زندگی نداشتم 
خود این پنج سال فاجعه ست 
استاد تنلبی و وقت تلف کردن و سوزوندن زمان 

---- 
ناراحتی فایده نداره 
من خیلی خیلی اوضاع وخیمی دارم 
و هیچ کس نمی تونه کمک کنه 
حتی خودم 
توی یه خلصه تاریک و بی انتها گیر کردم 

بی زارم از خودم ...

سلام
این که آدم بدونه اشتباه داره خیلی پیشرفته .خیلی ها قبول ندارن که اشتباه می کنن.
این رو به عنوان یه نعمت در نظر بگیر.اولین کلید پیشرفت قبول اشتباهات هست.
ناراحتی خیلی فایده داره.ناراحتی یه رشده.تا ناراحتی نباشه حرکت به سمت راحتی نیست.
بیزاری از خودی که پراشتباهه وسیله ایه برای حرکت به سمت خودی که مطلوبه.
تو باید خوشحال باشی.و از این موقعیت استفاده کنی برای حرکت کردن.
نزار شیطون ناامیدت کنه و گولت بزنه.

کار ایشون از ناراحت بودن گذشته
اگه به پست های دیگه شون توجه کنید حتی با وجود تعداد روزهای پاک زیاد باز هم ناراحت بودن و دارن خودشونو اذیت میکنن
امیدوارم حالشون خوب بشه
دیروز Shy
[تصویر:  %D8%AA%D8%B1%D9%88%D9%84_%D8%AE%D9%86%D8...1_18_8.jpg]
 سپاس شده توسط
اگه حالت بده بیخیال این پست شو، باشه؟ ادامه بدی فقط حال خودتو بدتر کردی. و دوست ندارم بخاطر احساس یه آدم سردرگم حالت بد بشه....

دیگه اون آدم قبلی نیستم
نه آدمِ بعد از ترک نه آدمِ قبل از ترک
با هر کی که میشناختم و نمیشناختم کات ( قطع رابطه ) کردم
یادم نمیاد از کِی، اما واقعا چرا انقدر زمانش برام مهمه؟ تویِ هفته‌های گذشته روزی نبوده که برام بدونِ خ.ا و فیلم‌های ناجور بگذره
نه حسِ عذاب وجدانی هست
نه حس گناهی
نه حتی اعتقاد به اون خدایی که عاشقش بودم
تمام باورهام پر پر شدن
از خوندن کتاب‌هایی که آدم رو به سمتِ حقیقت نزدیک می‌کنن حالم به هم میخوره، انگار همین دیروز بود که با شور و هیجان خوندن اینطور کتاب‌ها رو شروع می‌کردم
نمی‌دونم دقیقا چرا زنده‌ام چرا دارم نفس می‌کشم و چی داره منو وادار می‌کنه به این زندگیِ لعنتی ادامه بدم
شاید تنها دلیلش مادرم باشه، مطمئنم اگه مادرم نبود همون شب تصمیمم رو قطعی می‌کردم
به این باور رسیدم که سوختن تویِ آتیش جهنم یا هر باوری که شما دارین ( یا حتی خودم دارم ) بهتر از این سردرگمیِ بی‌انتهاست
" تنها چیزی که تورو به آرامش میرسونه مرگِ مکس - نیکول هورن، اولین اپیزود از مکس‌پین "
-----
" وضع آدمِ بی‌کار از این بهتر هم نمیشه "
جمله‌ای بوده که توی هفته‌های گذشته بارها و بارها از تمام اطرافیام شنیدم، نمیدونم چرا این جمله رو به من ارتباط میدن. آدمی که حتی وقتی برای سر خاروندن هم نداره... چرا نمیخوان واقعیت رو قبول کنن؟ چرا نمیخوان کوچکترین کمکی کنن؟ چرا دارن صورت مسئله رو پاک می‌کنن؟ چرا همیشه همه چی رو ربط میدن به مسائل اعتقادی؟ واقعا چرا؟
""
این بغضی که من دارم انقدر ادامه پیدا می‌کنه و بالاخره جایی میترکه... اون وقتی که بترکه دیگه کسی به این مشخصات وجود نداره....
چه توی دنیای مجازی، چه توی دنیای واقعی
( ممنون که تا اینجا همراهیم کردین. ممنون که توی این سه سال از هیچ کمکی برام دریغ نکردین. و معذرت بابت اینکه تهِ خط نشدم اون آدمی که باید... معذرت بابت تمـــــامِ بدی‌هایی بهتون کردم... )




نقل قول: ...Who cares if one more light goes out? In a sky of a million stars

چه کسی اهمیت میده وقتی یه نور توی آسمونی با میلیون ها ستاره خاموش میشه....؟
چیزِ دیگه‌ای به ذهنم نمیرسه که جا انداخته باشم... هر چند دلم پرتر از این حرف‌هاست
بدرود آسمان پاکی‌ها...
نقطه، سر خط
[تصویر:  1.png] 
نمیدونم چ شده ک رابطم ب کل با کانون و دوستان کانون ب هم خورده......احساسم اینه ک از اون آتریسایی ک ی روزی وارد کانون شد دور شدم ک بقیه هم دور شدن ازم...نمیدونم ‌..شایدهم اینطور نیست...سعی میکنم از این ب بعد پست های متفرق زیادی بزارم تو کانون..از حال همه خبر بگیرم....اهمیت ندم ب تفاوت اعتقاد ها و فرهنگ ها....بیخیال همه چ...باید لبخند بزنم و لبخند بیارم رو لب دوستام1
همه چ خوب میشه Confetti

پ ن:کسی هست ک اعتراضی داشته باشه ب آتریسا؟دلم ی نصیحت میخواد..احساس میکنم رفتارم از نظر دیگران درست نیست..نمیدونم..
پ ن2:حال مادربزرگم خوب نیست..همه دارن میرن تو روزهای آخرش ببیننش بهم میگن توهم بیا..من اما حتی سرسوزنی دلم نمیخواد ببینمش...برام مرگه برم ی پیرزنی ک روزی برام حرف میزد و میخندید و بی حال ببینمش:(خیلی ناراحتم:(
سلام خانم آتریسا

عمر دست خداست؟ نه؟ آره؟ یا .. محکم آره؟

برین و بخواین که خدا به عمرشون اضافه کنه ..
رفتن شما یه خوبی دیگه هم داره .. وقتی میبینینشون، از خودشون چیزی به شما میدن، که اون وقت از اون به بعد علاوه بر خودشون، شما هم زندگیشون میکنین ..
ما داریم پدرمون .. مادرمون .. برادرمون ک خواهرمون رو زندگی میکنیم ..  امتداد میدیم .. همه عزیزانمون ..

درباره کانون هم .. دلتون رو بدین به خدا .. برای خدا بیاین .. یه مبارزه با نفس باحال، غلبه بر کدورتهاست ..
این شجاعت و بزرگواری شما که اینجا اومدین ندای صلح میدین .. یه قدم باحال و مومنانه است .. همین مسیر رو تا هممون ادامه میدیم مثل شما به لطف خدا .. راهمون و هدفمون مقدسه و همدیگه رو برای خدا میخوایم .. پس اینجا بوی بهشت میده ..

و اینکه .. نظر شخصیم رو بگم .. شما برای بنده یک خواهر پرتلاش و دوستدار پاکی هستین و میگم که بودن شما باعث خوبتر شدن اینجا شده ..
داداش علی عزیز
متنتو خوندم
ولی بازم نمی تونم خوبی هات را فراموش کنم
آدم خوبی مثل تو ، که هم برای دوستان مجازی حداقل برای من اینقدر مهربونی کرد
آدمی مثل تو که اینقدر قدر شناسه و  برای مادرش نگرانه
نمی تونه به نتیجه ی بدی برسه
چشم و سرینی این چنین خوب بر هر دو نوشته غیر مغضوب
داداش این خوبی و اخلاق و زیبایی تو غیر مغضوب است
و به نیکویی می رسه
می دونم شرایطتت خیلی خوب نیست ( شایدم نمی دونم )
ولی یه چیزی می دونم آدم خوبی هستی
و آدم خوب هم ته چاه هم که باشه یه روزی بیرون می آد و پادشاه میشه
درسته داداش ما به خودمون ظلم می کنیم
ولی دلیل نمیشه که به خاطر این رفتار همه ی خوبی ها وزیبایی هامون را فدا کنیمدلیل نمیشه استعداد هامون را تلف کنیم
درسته نقصایی داریم ولی باید ایمان بیاریم به خودمون و راهی که داریم می ریم تا بتونیم کم کم درستشش کنیم
ایمان داشته باش به خودت و حرف بقیه زیاد برات مهم نباشه
جز تو جهان را عدم انگاشتم* غیر تو چشم از همه برداشتم
 
می دونم هر تصمیمی بگیری درسته و موفق می شی
چون مومنی ، چون به خوبی ایمان داری چون خوبی
برای همینه که اینجا بچه ها دوست دارند،  برای همینه که تو مادر عزیزت را دوست داری
بیخودی یکی عزیز نمیشه
عزیزی و خواری تو بخشی و بس* عزیز تو خواری نیابد به کس
 
هر جا که هستی موفق باشی
هر چند کوتاه ولی ممنون از اینکه کنارمون بودی
و بی نظیر بمون
و خدای مهربون نگه دارت باشه

[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcSrHDyils9VRSEm2oSufgl...rakGMKLVKA]
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
سلام به همه

من از علی معذرت میخوام؛ دیشب پستش رو ندیدم چون پشت پست خانم آتریسا بود؛
خلاصه که اگر پست بعدی رو جواب دادم قصد بی توجهی نداشتم به شخصه ..

ان شاء الله علی زود برمیگرده پیشمون1
حالم خوب نيست.
اصلا واسه ادامه زندگيم هيچ انگيزه اي ندارم. 
فقط دارم نفس ميكشم. عملا هيچ كار مفيدي نميكنم. 
ديروز و امروز يه شَكي افتاده به جونم. به همه چي شَك كردم. به خودم به راهم به هدفم به اعتقاداتم
نميتونم اينجوري ادامه بدم
دو روزه نماز نخوندم. احساس ميكنم دارم سقوط ميكنم
دوست ندارم شرايطم از اين بدتر بشه. نياز دارم به خودم بيام
خدايا آينده خيلي مبهمه، من بايد چيكار كنم
دارم ازت دور ميشم باز 
دارم تنها ميشم دوباره
خدايا كجايي گمت كردم
...You were there for me when no one else was

یه روز میاد که همه چی درست میشه
یا درست میشه یا تموم میشه مگه نه؟
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند  
آبجی ژوپیتر عزیز
همین که دنبال خدا می گردید دنبال خوبی و زیبایی
دنبال بهترین خودتون یعنی ایمان دارید
و امیدوارم بهترین چیز ها را پیدا کنید در این گشتن ها در این مسیر سخت اما شیرین
و بخواید چون خواستن بزرگترین داراییه که انسان داره
 
ولی از او نا امید نشید و از خودتون
 
چقدر داستانمون گاهی اوقات شبیه بنده ی صدر جهان میشه ( البته یه بار گفتم ولی گفتم دوباره بگم چون زیباست)
سلطانی به اسم صدر جهان در بخارا،  بنده و وکیلی داشت که به جنایاتی متهم میشه و از ترس صدر جهان ده سال فرار می کنه
در بخارا بنده ی صدر جهان*متهم شد گشت از صدرش نهان
مدت ده سال سرگردان بگشت*گه خراسان گه کهستان گاه دشت
 ولی بعدش به خاطر عشق و دوست داشتن صدر جهان می خواد که به بخارا برگرده، می گه هر اتفاقی بیفته مهم نیست من باید به او برسم
از پس ده سال او از اشتیاق*گشت بی‌طاقت ز ایام فراق
گفت تاب فرقتم زین پس نماند*صبر کی داند خلاعت را نشاند
 
واروم انجا بیفتم پیش او *** پیش آن صدر نکو اندیش او
گویم افکندم به پیشت جان خویش*** زنده کن یا سر ببر مارا چو میش

ولی بقیه می گن تو دیوانه ای چون صدر جهان تو را خواهد کشت
چون بخارا می روی دیوانه ای ***لایق زنجیر و زندان خانه ای
گفت ای ناصح خمش کن چند چند*** پند کم ده زآنکه بس سختست پند
تو مکن تهدید از کشتن که من ***تشنه ی زارم به خون خویشتن
آزمودم مرگ من در زندگیست ***چون رهم زین زندگی پایندگیست

ولی او به بخارا بر می گرده و میبینی صدر جهان شوقش از او بیشتر بوده
موج میزد در دلش عفو گنه*** که زهر دل تا دل آمد روزنه
هیچ عاشق خود نباشد وصل جو*** که نه معشوقش بود جویای او

و این داستان ماست ، گناهی کردیم و از ترس خدا سالیان سال از او فرار می کنیم و دوباره گناه های بیشتری می کنیم و حرف های شیطان را باور کردیم که او تو را به عقوبت می رسونه تو را خواهد کشت  ، و غافل از اینکه تا به او نرسیم زنده نمی شیم و بی او ما مرده ایم( زنده کدام است بر هوشیار ، آنکه بمیرد به سر کوی یار) ، غافل از اینکه تا زمانیکه به او نرسیم به آرامش نمی رسیم و  غافل از اینکه خدا از پدر مهربانتر و شوقش از ما بیشتره و منتظر برگشت ما
گفته با خود در سحرگه کای احد ***حال آن آواره ما چون بود
او گناهی کرد و ما دیدیم لیک***رحمت ما را نمی دانست نیک
در دل تو مهر حق چون شد در تو ***هست حق را بی گمانی مهر تو
 
پس امیدوارم دوباره به صدر جهان برگردید 53258zu2qvp1d9v
دوباره به سمت اون چیزی که دوستش دارید برید
به سمت خوبی و زیبایی
و به سمت خدا
 
و خدا چقدر زیبا ندا می ده
وقتی که هر روز که بیدارتون می کنه با تمام استعدادها و با زمانی که بهتون هدیه می ده
که
بیا بیا که نیابی چو ما دگر یاری*چو ما به هر دو جهان خود کجاست دلداری
بیا بیا و به هر سوی روزگار مبر*که نیست نقد تو را پیش غیر بازاری
تو همچو وادی خشکی و ما چو بارانی*تو همچو شهر خرابی و ما چو معماری
به غیر خدمت ما که مشارق شادیست*ندید خلق و نبیند ز شادی آثاری
بیا به جانب دارالشفای خالق خویش*کز آن طبیب ندارد گریز بیماری
بیا و فکرت من کن که فکرتت دادم*به پای جانب آن کس برو که پایت داد
دو کف به شادی او زن که کف ز بحر ویست*که نیست شادی او را غمی و تیماری
 
امیدوارم در این جستجو رشد کنید و شاهکار خدا که خودتون هستید را بیابید 53258zu2qvp1d9v

                                                            و به معجزه خدا ایمان بیارید Khansariha (8)



[تصویر:  Wild-flowers-in-the-sun-Stock-Photo.jpg]
( ببخشید اگه زیاد شدHanghead)
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
دوباره
فقط ۴ روز خوب!...
شکستم ... بدم شکستم  46

نگاه کردم دیدم تو این ۲۵ روز، ۱۵ بار شکستم بیشترین روز خوبمم ۸ بوده یعنی فقط ی هفته، چیشد ک اینجور شد
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
(1398 مرداد 10، 14:25)کامو نوشته است: دوباره
فقط ۴ روز خوب!...
شکستم ... بدم شکستم  46

نگاه کردم دیدم تو این ۲۵ روز، ۱۵ بار شکستم بیشترین روز خوبمم ۸ بوده یعنی فقط ی هفته، چیشد ک اینجور شد


بعضی موقع ها اینطور میشه...من از فروردین ماه ی مقوای بزرگ زدم ب دیوار و روزهارو یادداشت کردم ...تو ی ماه شکستی نداشتم اما تو ی ماه دقیقا نزدیک ۵۰ بار شکسته بودم اونم از تنهایی استرس ناامیدی بود...این روزشماری ها خیلی موثره...من روزهای خوبم و با ماژیک قرمز علامت میزدم اون روزهایی رو ک خراب میکردم با سیاه علامت میزدم..گاهی وقت ها آدم اصلا نمیتونه شروع ب ترک کنه و خ ا عادت میشه..عذاب وجدان دای ها ولی خب بیخیالش میشی و هم زجر میکشی هم خ ا ...
ببینید ک کجا و چرا شکست داشتین؟چ باعثش شده؟ذهن‌..فکر...نت...استرس...فیلم....حتما ی راهی هست ک جلوش و بگیرین...خودتون و با فکر عذاب ندین چون قطعا ی راه حلی هست و درست میشه...دوباره شروع کنین و این بار محکم تر...
اعلام وضعیت یادتون نره..چون اون موقع بعد خودتون چندنفر دیگه هم منتظرن تا ده روزو بیست روزو رد کنین و برسین ب ماهانه و براتون جشن بگیرن 49-2
خدایا فقط تو میتونی کمکم کنی 
درسته بنده خوبی نبودم ونیستم
ولی دارم تلاشمو میکنم خوب بشم
خدایا نگاهتو ازم نگیر
تنهام نزار
فقط امیدم به خودته 
راه نشونم بده
نزار دوباره گم بشم 
خدایا من میترسم از بی تو موندن
تنهام نزار
یا رادَّ ما قَدْ فاتَ
عمرهای به سر آمده، 
روزهای گذشته،
خون‌های ریخته،
عشق‌های گم شده، 
آبروهای رفته،
بغض‌های شکسته، 
اشک‌های چکیده،
و آب‌های از جوی رفته را 
تو باز می‌گردانی
ای باز گرداننده‌ی از دست رفته‌ها...

[تصویر:  20191213_181446.png]
(1398 مرداد 10، 14:25)کامو نوشته است: دوباره
فقط ۴ روز خوب!...
شکستم ... بدم شکستم  46

نگاه کردم دیدم تو این ۲۵ روز، ۱۵ بار شکستم بیشترین روز خوبمم ۸ بوده یعنی فقط ی هفته، چیشد ک اینجور شد


داداش عزیز
اگه دوباره شکستیم پس بیا دوباره شروع کنیم
منم شکستم پس هم برای خودم و هم برای تو می نویسم
نمی دونم کجای کار را اشتباه رفتم
ولی این شکستا نیست که موفقیت ما را نابود می کنه این بلند نشدن و نا امید شدن بعد از شکسته ، هر چیزی بوده ، دنبال دلیلش برو ، دوباره برنامه بریز دوباره آرزو هات و رویاهات را مرور کن و دوباره شروع کن تا رسیدن به اون هدفت

به جز مرگ هر مشكلي را كه هست / به چاره گري چاره آمد به دست

فقط ناامید نشو و ادامه بده
گر رنج شود مشكل نوميد مشو اي دل/ كز غيب شود حاصل اندر عوض ابدالي

ز مشكلات طريقت عنان متاب اي دل/ كه مرد راه نينديشد از نشيب و فراز
وقتی هستیم
وقتی وجود داریم
و وقتی زمان داریم
یعنی از پس هر کاری بر میایم
اگه همه هم از ما قطع امید کردند اما ما دوباره نشان می دیم  که همه چیز امکان پذیر است
ورزشکارای بزرگ دو خاصیت برزرگ دارند یکی ذهنیت قویشون و برندشونه و دیگه تلاش و نظم و برنامه هاشونه این باعث میشه در سطح بالایی باشن و برای هر کار سختی آماده بشن
پس اولا بیا نظم و ترتیب را تو برنامه هامون شکل بدیم و بعد از اون بزرگ بیاندیشیم زیرا ما بزرگیم چون از طرف پروردگار عالمیانیم
منگر انکه تو حقیری یا ضعیف*** بنگر اندر همت خود،ای شریف
این طلب،مفتاح مطلوبات توست *** این سپاه ونصرت رایات توست
ور در لطف ببستی در اومید مبند***  بر سر بام برآ و ز سر بام بگو
آه زندانی این دام بسی بشنودیم***  حال مرغی که برسته‌ست از این دام بگو
سخن بند مگو و صفت قند بگو*** صفت راه مگو و ز سرانجام بگو


 




بیا دوباره تلاش کنیم
و بدونیم بالاخره دری باز می شود و یار نگاهی به ما خواهد انداخت
(گفت پیغمبر که چون کوبی دری عاقبت زان در برون آید سری)



باز گردد عاقبت اين در بلي****رو نمايد يار سيمين بر بلي
ساقي ما ياد اين مستان کند****بار ديگر با مي و ساغر بلي
نوبهار حسن آيد سوي باغ****بشکفد آن شاخه هاي تر بلي

داداش عزیز
زهی سعادت که در این راه زیبا و بزرگ هستی
برات آرزو می کنم که قویتر بشی
و دوباره پا شی و بهتر از قبل و زیباتر از قبل بشی
یه جوری که جهان حسرت مقاومتتو بخورن
با صد هزار زخم زبان زنده ام هنوز
                                                     
گردون گمان نداشت به این سخت جانیم



و در نهایت هر داستانی  خوب تمام خواهد شد
کار تو زانجا که خبر داشتی ** برتر از آن شد که تو پنداشتی
 
خالق تمام زیبایی ها
خالق انسانهایی که برای زیبایی تلاش می کنند
 تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
 
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
(1398 مرداد 11، 9:26)رَستا نوشته است: خدایا فقط تو میتونی کمکم کنی 
درسته بنده خوبی نبودم ونیستم
ولی دارم تلاشمو میکنم خوب بشم
خدایا نگاهتو ازم نگیر
تنهام نزار
فقط امیدم به خودته 
راه نشونم بده
نزار دوباره گم بشم 
خدایا من میترسم از بی تو موندن
تنهام نزار

و  ای خدا
 ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای
و خدا میگه
ای مونس روزگار چونی بی من*** ای همدم غمگسار چونی بی من
من چقدر منتظرت بودم تا به سمت من بیای
 
یه آیه ی زیبایی دیدم از اینکه خدا هیچوقت از ما دل نمی کنه
"
پروزردگار تو هرگز تو را وداع نگفته و بر تو خشم و قهر ننموده است "
و خداست که هر لحظه بهمون می‌گه
نیم ز کار تو فارغ همیشه در کارم***که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم***که من تو را نگذارم به لطف بردارم
هزار شربت شافی به مهر می جوشد***از آن شبی که بگفتی به من که بیمارم
بیا به پیش که تا سرمه نوت بکشم***که چشم روشن باشی به فهم اسرارم
ز خاص خاص خودم لطف کی دریغ آید***که از کمال کرم دستگیر اغیارم
به خلوتش همه تأویل آن بیان فرمود***که من گزاف کسی را به غم نیازارم
 

 در پناه خدا باشید
 
 
 
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
دارم از استرس تلف میشم...


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان