1398 آذر 18، 17:52
(1398 آذر 18، 16:30)راسخ نوشته است:(1398 آذر 18، 15:31)majid78 نوشته است: زندگیم دچار پارادوکس عجیبی شده خیلی دوست دارم تو جمع باشما ولی هر کاری میکنم کلا با تنهایی خیلی بیشتر کیف میکنم یه موقع هایی هست وارد یه جمعی میشم یعنی مجلس داغونه ها همه نشستن توی جمع همه باهم فامیلن یا مثلا با هم دوستن ولی انگار نه انگار خلاصه وارد مجلس میشم کل مجلسو میگیرم دستم مجلسو گرم میکنم ولی بعد مجلس فقط دلم میخواد تنها باشم بشینم در و دیوارا رو نگاه کنم نمیدونم چه مرضیه ها ولی عجیب نیاز به تنهایی پیدا میکنم
دقیقا مثل من ،، منم خیلی با تنهایی حال می کنم از جمع های شلوغ اصلا خوشم نمیاد
نمیدونم کلا از سنین بچگی تنهایی رو دوست داشتم ... مثلا وقتی خانوادم جایی میرفتن من نمیرفتم
البته نه اینکه آدم اجتماعی نباشم... ولی خلوت بودن و به شلوغی ترجیح میدم
دلیلش چیه نمیدونم میگن دو نوع آدم داریم درونگرا و برونگرا
بیشتر کسایی که درونگرا هستن با تنهایی حال می کنن و بیشتر تو خودشون، مثله من
شاید همین اجتماعی نبودن و تنهایی دلیل مهمی برای گرفتاری به خودارضایی باشه...
کلا اجتماعی بودن بهتره.
اره ولی اینی که من گفتم منظورم اختلال بود اختلالی که به نوعی نه پذیزای درونگرا بودنه نه برون گرا یه جورایی مابینش قرار دارم به نظرم اصلا خوب نیست