امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

من چرا اینجوری شدم
واقعا داره بهم ثابت میشه دارم فراموشی میگیرم
یه صفحه قرآن خواندم به عربی
بعد سه بار به فارسی گفتم پناه میبرم به خدای یگانه از شر شیطان رانده شده به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگی
بعد این سه بار داشتم ترجمه اشو میخواندم ولی همون اول ها دیگه یادم نمیومد اصلا عربیشو خواندم یا نه
مگه اون سه بار چقدر طول کشید همش  Tears
کلی فکر کردم متن عربی را همینجوری چشمی نگاه کردم تا یادم اومد
سر امتحان قبلی هم همین شد همه چی از یادم رفت
چیکار کنم خدایا کمک 12
(1398 دي 11، 1:55)123Sanaz123 نوشته است: من چرا اینجوری شدم
واقعا داره بهم ثابت میشه دارم فراموشی میگیرم
یه صفحه قرآن خواندم به عربی
بعد سه بار به فارسی گفتم پناه میبرم به خدای یگانه از شر شیطان رانده شده به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگی
بعد این سه بار داشتم ترجمه اشو میخواندم ولی همون اول ها دیگه یادم نمیومد اصلا عربیشو خواندم یا نه
مگه اون سه بار چقدر طول کشید همش  Tears
کلی فکر کردم متن عربی را همینجوری چشمی نگاه کردم تا یادم اومد
سر امتحان قبلی هم همین شد همه چی از یادم رفت
چیکار کنم خدایا کمک 12

نگران نباش من و خیلی ادمهای دیگه همینجورین
یک، ممکنه استرس امتحان گرفتت باشه که همیشه سعی کن قبل امتحان با تکنیک های ارامش خودتو اروم کنی
دو، دو الی سه ساعت قبل امتحان دیگه درس نخون
سه، با دوستات در مورد امتحان قبل شروع امتحان صحبت نکن. اینکه چی خوندی چی نخوندی کجا سخت بود کجا اسون بود و... 
چهار، برگه امتحان بهت دادن سه تا قل هوالله... یا سه تا صلوات بخون
پنج،  سوالات رو مرور نکن دونه به دونه برو سراغشون و جواب بده، اگر درصدی از جواب یادت نمیومد اصرار به جواب دادن اون سوال نکن و برو سوال بعدی
شش، بعد امتحان هم دنبال جوابا نرو توکل کن به خدا و تلاشتو برایی امتحان بعدی بگذار
[تصویر:  Untitled_2.png]
    تو خود بهـــانه ی خویشـــــی، پی بهانه مگــرد.. 1
[تصویر:  1516091_1378333602425510_322294495_n.jpg]

535353
[تصویر:  05_blue.png]
(1398 دي 11، 5:45)مهرخدا نوشته است:
(1398 دي 11، 1:55)123Sanaz123 نوشته است: من چرا اینجوری شدم
واقعا داره بهم ثابت میشه دارم فراموشی میگیرم
یه صفحه قرآن خواندم به عربی
بعد سه بار به فارسی گفتم پناه میبرم به خدای یگانه از شر شیطان رانده شده به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانیش همیشگی
بعد این سه بار داشتم ترجمه اشو میخواندم ولی همون اول ها دیگه یادم نمیومد اصلا عربیشو خواندم یا نه
مگه اون سه بار چقدر طول کشید همش  Tears
کلی فکر کردم متن عربی را همینجوری چشمی نگاه کردم تا یادم اومد
سر امتحان قبلی هم همین شد همه چی از یادم رفت
چیکار کنم خدایا کمک 12

نگران نباش من و خیلی ادمهای دیگه همینجورین
یک، ممکنه استرس امتحان گرفتت باشه که همیشه سعی کن قبل امتحان با تکنیک های ارامش خودتو اروم کنی
دو، دو الی سه ساعت قبل امتحان دیگه درس نخون
سه، با دوستات در مورد امتحان قبل شروع امتحان صحبت نکن. اینکه چی خوندی چی نخوندی کجا سخت بود کجا اسون بود و... 
چهار، برگه امتحان بهت دادن سه تا قل هوالله... یا سه تا صلوات بخون
پنج،  سوالات رو مرور نکن دونه به دونه برو سراغشون و جواب بده، اگر درصدی از جواب یادت نمیومد اصرار به جواب دادن اون سوال نکن و برو سوال بعدی
شش، بعد امتحان هم دنبال جوابا نرو توکل کن به خدا و تلاشتو برایی امتحان بعدی بگذار

بی نهایت ممنونممممممم 
چقدر دقیق
اسکرین میگرم روز امتحان میخوانمش
ممنونمممممم تشکرات ویژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژه
Thankyou
 سپاس شده توسط
یه درد دل دارم که واقعا از بچه ها راهکار میخوام.. دیشب نشستیم با چند تا از همکارا یه بازی رومیزی انجام بدیم..بازی چهار نفره بود و هر کسی باید برای پیش برد خودش بازی می کرد.. یه ذره که از بازی گذشت همشون شروع کردن دست به یکی با هم که منو از بازی بندازن بیرون! یاد همه ی خاطرات بدی افتادم که داشتم..همیشه تو خیلی از جمع هایی که بودم همیشه احساس کردم جمع منو پس می زنه، منو دست میندازه یا همه یه دفعه شروع می کنن شوخی و مسخره کردن من! ... شاید این اتفاق برای خیلی ها بیفته ولی بقیه شاید به روشون نیارن..ولی من سریع مثل بچه ها ناراخت میشم و تو روم میارم و بقیه متوجه میشن...مثلا همین دیشب گفتم من دیگه با شما این بازی رو نمی کنم..چه خبره همتون علیه من جبهه درست کردین...اونا هم گفتن مثل این بچه هایی هستی که قهر می کنن و میگن دیگه بازی نمی کنم!

نمی دونم باید چی کار کنم..نمی دونم این جور وقتا باید چه واکنشی نشون بدم و چطور راحت از کنار موضوع بگذرم..
 Sure I’ve lost a couple of battles over the years   
53 but the second I give up the fight is the second I lose the war 53
 سپاس شده توسط
(1398 دي 12، 8:07)soshians نوشته است: یه درد دل دارم که واقعا از بچه ها راهکار میخوام.. دیشب نشستیم با چند تا از همکارا یه بازی رومیزی انجام بدیم..بازی چهار نفره بود و هر کسی باید برای پیش برد خودش بازی می کرد.. .....

نمی دونم باید چی کار کنم..نمی دونم این جور وقتا باید چه واکنشی نشون بدم و چطور راحت از کنار موضوع بگذرم..

خودتون جواب خودتون را دادید ،سعی کنید راحت از کنار تمسخر و اذیت دیگران بگذرید،
حالا معلوم نیست روابط شما با این دوستان در چه حدی هست و انها چقدر عمدی اینکار را میکنن(منظورم قصد ناراحت کردن شما را دارن یا برای اینکه دورهمی خوشی داشته باشند)
حقیقتش من خودم جزو اون دوستان هستم که یکی را دس بندازیم ،ولی با همه اینجور نیستم ،اگه بدونم طرف ناراحت میشه یا روحیه اش تضعیف میشه اینکار را نمیکنم،
و حقیقتش روابط دوستانه ام هم قوی هست و دوستشون دارم ودوستم دارن،
شما در صورتی ناراحت میشید که فکر کنید اونا از عمد قصد ناراحت کردن شما را دارن،خودتون میتونید بسنجید ایا از عمد هست یا نه از لحاظ دوستی با شما شوخی میکنن،تا حالا هم بهشون گفتید ناراحت میشید؟؟؟
امیدوارم
امیدوارم
امیدوارم
 سپاس شده توسط
(1398 دي 12، 8:07)soshians نوشته است: یه درد دل دارم که واقعا از بچه ها راهکار میخوام.. دیشب نشستیم با چند تا از همکارا یه بازی رومیزی انجام بدیم..بازی چهار نفره بود و هر کسی باید برای پیش برد خودش بازی می کرد.. یه ذره که از بازی گذشت همشون شروع کردن دست به یکی با هم که منو از بازی بندازن بیرون! یاد همه ی خاطرات بدی افتادم که داشتم..همیشه تو خیلی از جمع هایی که بودم همیشه احساس کردم جمع منو پس می زنه، منو دست میندازه یا همه یه دفعه شروع می کنن شوخی و مسخره کردن من! ... شاید این اتفاق برای خیلی ها بیفته ولی بقیه شاید به روشون نیارن..ولی من سریع مثل بچه ها ناراخت میشم و تو روم میارم و بقیه متوجه میشن...مثلا همین دیشب گفتم من دیگه با شما این بازی رو نمی کنم..چه خبره همتون علیه من جبهه درست کردین...اونا هم گفتن مثل این بچه هایی هستی که قهر می کنن و میگن دیگه بازی نمی کنم!

نمی دونم باید چی کار کنم..نمی دونم این جور وقتا باید چه واکنشی نشون بدم و چطور راحت از کنار موضوع بگذرم..
سلام عزيز،شما بهتره ببينى علت چيه كه جمع شما رو ميخواد پس بزنه،
اگر دليلش با تغيير كردن خودت حل ميشه ميتونى خودتو تغيير بدى،تغيير بده و مشكل را حل كن،
اگر دليلش جوريه كه تغيير دادنش دست خودت نيست قبول كن و خودتو اذيت نكن،و سعى كن با شرايط بسازى،(بعضى وقتها ما شرايط و ويژگى هايى داريم كه قابل تغيير نيست چون از اول دست ما نبوده كه اينطور باشيم،پس بهتره تو زندگى از يه جايى به بعد قبول كنيم بعضى چيزها رو،مثال نميزنم چون واقعا تلخه) 
بنظر اين حقير شما بهتره تو جمعى ورود كنى كه بيشتر درك ات كنند و خلق و خوهاشون بهت نزديك تر باشه،اينكه همكارن و هر روز ميبينيشون دليل نميشه كه رابطه ها حتما بايد صميمى باشه،
اينكه زود ناراحت ميشى و به رو ميارى هم طبيعيه،من خودم اوايل همينطورى بودم زود ناراحت ميشدم و با كنايه جواب ميدادم،ولى كم كم سكوت اختيار كردم و جوابى نميدم،
وقتى من نوعى به كسى زنگ ميزنم جواب تلفن من رو هر وقت دلش ميخواد ميده، و اين موضوع يك بار نيست و خيلى وقته من باخودم ميگم اگر من يك كاره اى در اين مملكت بودم بازم با من اينطورى برخورد ميكرد؟اگر من صاحب خونش بودم بازم اينطورى برخورد ميكرد؟پس يك جاى كار از طرف خودم ميلنگه كه طرف به خودش براحتى اجازه چنين برخوردى ميده ، اولش آدم ناراحت ميشه ولى مشكل از خود منه كه تو چشم اون ارزشم همينقدر شده، اگر تونستم خودمو اصلاح ميكنم وگرنه سعى ميكنم تو زندگى گذرم به اين شخص نيفته وگرنه خودم اذيت ميشم،
مثالهاى ديگر هم هست كه صلاح نيست عنوان بشه
 سپاس شده توسط
یه چی بگم
یکی از صبح تا حالا تو گوشم داره میگه تو تو عمرت هیچ کار مفیدی نکردی 
دیگه چه فایده
نه کارهای بد میکنی که باهاش از زندگی لذت ببری
نه اونقدر قدرت داری در مقابل کارهای بد وایسی که آخرت قشنگی بسازی
هم راست میگه 
هم دروغ
دروغش واسه اینه که من کلللی راه اشتباه را رفتم
کلی کیف کردم
ولی تهش هیچ احساس خوبی نداشتم
راست هم میگه چون 
خب
راست میگه دیگه ته هر مقاومتی شکست 809197ps94ijjhwg
حقیقتا
دیگه خسته شدم
واقعا بریدم
 خیلی ضعیف و ناتوانم 
یه آدم به درد نخور و به درد نخور
دیگه خسته شدم
 سپاس شده توسط
(1398 دي 16، 1:02)123Sanaz123 نوشته است: یه چی بگم
یکی از صبح تا حالا تو گوشم داره میگه تو تو عمرت هیچ کار مفیدی نکردی 
دیگه چه فایده
نه کارهای بد میکنی که باهاش از زندگی لذت ببری
نه اونقدر قدرت داری در مقابل کارهای بد وایسی که آخرت قشنگی بسازی
هم راست میگه 
هم دروغ
دروغش واسه اینه که من کلللی راه اشتباه را رفتم
کلی کیف کردم
ولی تهش هیچ احساس خوبی نداشتم
راست هم میگه چون 
خب
راست میگه دیگه ته هر مقاومتی شکست 809197ps94ijjhwg
حقیقتا
دیگه خسته شدم
واقعا بریدم
 خیلی ضعیف و ناتوانم 
یه آدم به درد نخور و به درد نخور
دیگه خسته شدم

دقیقا این حرفا، حرفای شیطانه که تو گوشت زمزمه میکنه
بهش توجه نکنی و ببینه اهمیت نمیدی بیخیالت میشه
فقط ده روز تمرین کن هرکسی حالتو پرسید یا تو اینه به خودت بگو امروز عالیم و همه چی خوبه و از پسهر مشکلی برمیام
نتیجه اشو میبیبنی حست بهتر میشه و دوست داری مدت زنان بیشتری این حرفو به خودت بگی
امتحانش صرری نداره
[تصویر:  Untitled_2.png]
[quote pid='473833' dateline='1578302632']

دقیقا این حرفا، حرفای شیطانه که تو گوشت زمزمه میکنه
بهش توجه نکنی و ببینه اهمیت نمیدی بیخیالت میشه
فقط ده روز تمرین کن هرکسی حالتو پرسید یا تو اینه به خودت بگو امروز عالیم و همه چی خوبه و از پسهر مشکلی برمیام
نتیجه اشو میبیبنی حست بهتر میشه و دوست داری مدت زنان بیشتری این حرفو به خودت بگی
امتحانش صرری نداره
[/quote]

کاش شیطون دست از سرمون برداره کلا
باش انجامش میدم
امیدوارم نتیجه خوب بگیرم
ممنونم 
واقعا ممنون
Thankyou
 سپاس شده توسط
عاقا یه چی بگم 
عکس هایی که از  شهید سلیمانی تو فضای مجازی گذاشتن
مثل این میمونه که هنوز زنده هست را داره نگاهت میکنه
حقیقتا من امروز خیلی تنها بودم
ولی انقدر نگاه ایشان تو تصاویر تلویزیون و فضای مجازی تاثیر گذار بود که از فکر های شیطانیم به طور کل خجالت کشیدم
خدا رحمتشون کنه
نگاهشون آدم را آب میکنه میبره تو زمین
Hanghead Khansariha (116)
درود بچه ها تو روزهای سختی هستم لطفا دعام کنید Hanghead 53
ديروز شاهد يك صحنه اى بودم كه يك مرد خودش رو كشت اينقدر يك نفر رو ديد زد،
در حالى كه اون مرد با بچه ش بود 
وقتى ديدم چطور پريشان شده واقعا رقت انگيز بود.
بابا تو زن دارى،بچه دارى، 
خيلى حال به هم زن بود
تنها کسی که حال منو بهتر میدونه 
همون بالاییه
حالم گرفته است خودش خوب میدونه چراشو
امید دارم نگاهی هم به من بکنه
خسته ام
[تصویر:  Untitled_2.png]
گاهی وقتها آدم به خوبی حس میکنه که دعاهاش از سقف خونه بالاتر نمیره و خب گله ای هم نیست بنده خوبی نبودم که انتظار استجابت داشته باشم
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان