امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

(1395 فروردين 17، 0:58)جدی نوشته است: اه خداي من
چرا ما انسان ها تنها هستيم؟
چگونه پشتمان به يك رفيق خوب گرم باشه؟؟؟چرا بر خلاف بقيه تنهاييم
بهش پناه برديم!اشكال از خودمونه1

بقیه برام مهم نیستن. ما هیچ اشکالی نداریم.
(1395 فروردين 15، 22:22)رامین. نوشته است: ...
چرا منو نمیخوایی؟
جز تو هیچکس رو ندارم ، یا رفیق من لا رفیق له
سلام
چ قشنگ بود پستتون..
فقط ی گیر کوچولو داره عاشقانه تون..

"ما ب او محتاج بودیم .. او ب ما مشتاق بود!"
خدا عاشق ماست..
ی طوریه ک انگار از کل هستی فقط ما رو داره.. یک آن غافل از ما نیست..
قطعا این خواستن رو میبینه.. اصلا خودش گذاشته تو دلتون.. همین نظریه ک کرده بهتون...
ان شاء الله ثمره ی این محبت بندگی شما باشه و عمق ایمانتون..

مواظب خوبیهاتون باشین..
یاعلی.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

 سپاس شده توسط
(1395 فروردين 17، 1:19)خدای من نوشته است:
(1395 فروردين 17، 0:58)جدی نوشته است: اه خداي من
چرا ما انسان ها تنها هستيم؟
چگونه پشتمان به يك رفيق خوب گرم باشه؟؟؟چرا بر خلاف بقيه تنهاييم
بهش پناه برديم!اشكال از خودمونه1

بقیه برام مهم نیستن. ما هیچ اشکالی نداریم.


سلام
پ چرا غصه تنهایی میخوری؟!
ی "بقیه " ای باید باشه ک تنهایی رفع بشه..

و
صد البته ما هیچ اشکالی نداریم..سازنده ما خطا نکرده در مورد ساخت و چیدمان ما..
منتها ما کارای اشتباه زیاد داریم..
اشکال از انتخابهامونه.. از افعالمون.. از افکارمون..


عاقبتمون بخیر باشه..
یاعلی.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

 سپاس شده توسط
(1395 فروردين 17، 9:49)سها نوشته است:
(1395 فروردين 17، 1:19)خدای من نوشته است:
(1395 فروردين 17، 0:58)جدی نوشته است: اه خداي من
چرا ما انسان ها تنها هستيم؟
چگونه پشتمان به يك رفيق خوب گرم باشه؟؟؟چرا بر خلاف بقيه تنهاييم
بهش پناه برديم!اشكال از خودمونه1

بقیه برام مهم نیستن. ما هیچ اشکالی نداریم.


سلام
پ چرا غصه تنهایی میخوری؟!
ی "بقیه " ای باید باشه ک تنهایی رفع بشه..

و
صد البته ما هیچ اشکالی نداریم..سازنده ما خطا نکرده در مورد ساخت و چیدمان ما..
منتها ما کارای اشتباه زیاد داریم..
اشکال از انتخابهامونه.. از افعالمون.. از افکارمون..


عاقبتمون بخیر باشه..
یاعلی.
اینکه گفتند برخلاف بقیه تنهاییم. منظورم این بود اگه بقیه تنها نیستن من ناراحت اونا نیستم خوشحالم می
شم میبینم تنهانیستن. ولی دلیل ناراحتیه من اونا نیستن.


چرا همیشه حرفای منو چپه برداشت می کنی؟؟؟


گاهی هیچکدوم اینایی که گفتی دلیل تنهاییمون نیست.بگذریم خدا با من است
 سپاس شده توسط
سلام
هان.. 65
خو من بیتقصیرم... 65

ان شاء الله تنهایت با بهترین ها ( چیز و شخص ) پر بشه..

خدا عاقبتمونو ختم بخیر کنه..
یاعلی.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

 سپاس شده توسط
چقدر باهات موافقم....
نقل قول:  الان خیلی از پسرها مطمئنم بعد از خوندن این حرف میگن تو مرد نیستی و زن ذلیلی و این حرفا 
اصلا اینطور نیست...
 سپاس شده توسط
(1395 فروردين 17، 22:41)رامین. نوشته است: من میفهمم صحبت های خانوم خدای من رو

گاهی اوقات کلی آدم دور و اطرافت رو گرفتن ولی بازم تنهایی
یه زمانی بود تازه به بلوغ رسیده بودیم ، اگه پسر بودیم دختر رو به عنوان جنس مخالف میدیدیم و اگه دختر بودیم پسر رو به عنوان جنس مخالف میدیدیم و تنها نیازی که در جنس مخالف میدیدیم ارضای شهوت بود

ولی دو سه سالی که از بلوغ گذشت ، نیازهامون به مرور زمان عوض شد و یواش یواش نیازهای روحی هم در کنار شهوت اضافه شد ، کم کم حس کردیم کسی که به عنوان جنس مخالف میشناختیم دیگه جنس مخالفمون نیست ، جنس مکمل ماست

چه پسر باشیم چه دختر هرچقدر هم که اطرافمون شلوغ باشه بازم نمیتونه حس تنهاییمون رو پر کنه ، فقط کسی میتونه تو اون لحظه آرامشت باشه که برای خودت باشه

خیلی وقتا این حس تنهایی خیلی زیاد میشه ، آدم دلش میگیره ، هیچکس اونموقع نمیدونه مشکلت چیه

انقدر این درد تنهایی رو دلت سنگینی میکنه که ناخداگاه گریه میکنی و فقط هم با گریه اروم میشی

البته گذراست ... این حس نیاز بعد از یک هفته کم کم فروکش میکنه تا سری بعد !

من روزی بود هدفم از ازدواج ارضای شهوت بود ، ولی الان اصلا اینطور نیست . درسته ازدواج باعث ارضای شهوت هم میشه ولی اصلا هدف این نیست ،  یه روزی میاد حس شهوت براتون گنگ میشه و هدفتون از ازدواج رسیدن به یه همدم و تجربه ی عشق واقعیه

البته منظورم از ازدواج ازدواجیه که دو نفر با هم همدل و هم مسیر باشن

فکر کنم چهار ماهی هست تو کانون فعالیت ندارم و تو مسابقات ترک نیستم ، چون دیگه واقعا اصلا حس نیاز به خودارضایی نمیکنم که بخوام برای کنترلش تو مسابقات شرکت کنم ، نه اینکه شهوت نداشته باشم ، حس شهوت دارم ولی دیگه اصلا ارضای شهوتی که توش هیچ حسی نباشه برام مسخره س

من تو این چند ماه واقعا خیلی حس تنهایی میکنم ، بخصوص این چند روزی که گذشت 

خیلی از پسرها نیازهاشون رو نمیشناسن ! نیاز جنسی نیازیه که تو هر دو طرف هست و ارضا هم میشه ولی چیزی که باعث ایجاد مشکل تو اکثر خانواده ها میشه اینکه نیاز های روحی برآورده نمیشه
یه دختر نیاز داره که محبت ببینه و پسر هم نیاز داره که محبت کنه ، آره یه پسر نیاز داره به معشوقه ش محبت کنه تا آروم شه ، ولی مشکل که هست یه غرور بیجا این اجازه رو نمیده ، الان خیلی از پسرها مطمئنم بعد از خوندن این حرف میگن تو مرد نیستی و زن ذلیلی و این حرفا 

ولی ...

خودمون رو قول نزنیم ، نیاز دختر محبت دیدنه و نیاز پسر محبت کردن . نمیدونم شاید هم فقط این حس من باشه ، ولی واقعا چیزی که میدونم اینکه خیلی وقته حس تنهایی میکنم ، نیاز دارم یه همدم واقعی کنارم باشه بهش محبت کنم تا خودم آروم شم

خیلی وقته خودارضایی برام بی مفهوم شده ، اصلا شهوتی که بدون هیچ حس و محبتی بخواد ارضا بشه مسخره س ، بخدا خیلی مسخره س ، اصلا هیچ لذتی نداره ، یه چیز خیلی بی مفهومیه

حرف خانوم خدای من رو درک میکنم ، چون تو این زمان من واقعا خودم حس میکنم خیلی تنهام ، یه روزی بود کانون میومدم حس شهوتم رو بتونم کنترل کنم ، اما الان از کانون دوری میکنم چون فقط تو این شرایط دردودل با خدا به آدم آرامش میده ، خدا رو خیلی از نزدیک حس میکنی .

و چقدر موانع ازدواج زیاده .. بزرگترینش خدمت مقدس سربازی . و البته برای دختر ها هم نداشتن حق انتخاب .

ما خیلی وقته حسه تنهایی میکنیم، ولی نمیشه از خ.ا هم گذشت، شما دقیقا چطوری برات مسخره شده خ.ا؟

والاه سربازی و کار و پول فقط بهونست، غریبه چرا، بابای من موقع ازدواج وسط سربازی بود تو کردستان! نه کار داشت، نه پول داشت، نه خونه داشت، نه ماشین داشت
اما الان هم خونه داره، هم ماشین داره، هم 3 تا بچه داره، صبح تا شبم دنیا عینه خیالش نیست راحت میخوابه 22 پسرشم اینجا ... بماند 22
 سپاس شده توسط
سلام

آقا رامین هر چی بزرگتر میشین ( روحی منظورمه- دقیقا مثل الان شما ) مراحل بیشتری رو طی میکنین..
میدونین بعد از این مرحله چیه؟
ی وقتی میشه ک میگی خب من تنهام... حتی این خواستن (چ محبت دیدن و چ محبت کردن - ک من میگم هر دو طرف میخوان ) دیگه برات مهم نیست..
تنهایی...خلاص!

صمیمانه امیدوارم ک گذار شما از این مرحله تنهایی(ی نفره) نباشه..

یاعلی.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

 سپاس شده توسط
(1395 فروردين 16، 22:54)می توانم نوشته است: خب بیا انجمن شبانه روزی شلوغ کاری
کجاست شبانه روزی میشه لینک شو برام بزارید لطفا[emoji4]

فرستاده شده از SM-G7102ِ من با Tapatalk
 سپاس شده توسط
یه پست زیر درخت البالو گم نشده ؟

گم شده بود که پیدا شو خدا رو شکر
اینم لینک:
http://www.ktark.com/thread-138-page-2812.html

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
تمام سر منشا مشکلات اینه که فکر نمیکنیم واسه خودمون دیگران زندگیمون 
واقعا خدا چه نعمت بزرگی بهمون داده 
همین فکر و اندیشه.
يؤتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ?

او به هرکس که بخواهد حکمت می‌بخشد و به هرکس که حکمت داده شود قطعا خیر فراوانی داده‌ شده است ، و جز خردمندان کسی پند نمی‌گیرد

آیه ی 269 از سوره ی بقره 53
 سپاس شده توسط
(1395 فروردين 16، 21:42)می توانم نوشته است: کاش آقایون بدونن وقتی مادراشون زنگ می زنن یا می رن خونه دختر چه انتظاراتی دارن (نمی دونم این نظر خودشونم هست یا نه فقط نظر مادرشونه)
راحت می گن دخترتون کار داره؟ حقوقش چقدره؟  چقدر درس خونده ؟ آزاد خونده یا سراسری یا پیام نور؟
واقعا اینا سوالاییه که از خودشون درباره پسرشون بپرسی بهشون بر می خوره یا خود اقا پسر میاد خونه باهش حرف می زنی اگه بپرسی حقوقت چقدره بهشون بر می خوره و در جا عکس العمل ناجوری نشون می دن
کاش یه نفر به آقایون درباره انتظاراتشون تذکر می داد


در مورد تحصیلات زیاد برام عجیب نیست ولی اینکه از دختر توقع کار و حقوق داشته باشند دیگه خیر پرروییه و عجیبه ! Shy
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  
 سپاس شده توسط
کاش اقایون وقتی مادرشون واسه اولین دفعه تماس می گیرن خونه دختر
بشینن پیششون
این طوری کم کم با هم دیگه هم راستا می شه سلیقه هاشون

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
(1395 فروردين 18، 8:04)می توانم نوشته است: یه پست زیر درخت البالو گم نشده ؟

گم شده بود که پیدا شو خدا رو شکر
اینم لینک:
http://www.ktark.com/thread-138-page-2812.html
نمی تونن وارد بشم ...نمی دونم شاید به دلیل اینکه من با گوشی میام کانون
 سپاس شده توسط
هنوز آخرین باری که با صورت خوردم زمین رو فراموش نکردم...
همین چند ماه پیش بود...
اون قدر بد غافلگیر شدم و اون قدر بد خوردم زمین که نای بلند شدن نداشتم...

جای زخمش هنوز تو دلم باقی مونده...

یه سری زخم ها هیچ وقت نباید جاش از بین بره...
که اگه از بین بره، درسی که همراه با اون زخم گرفتیم هم فراموش میشه... 

حس می کنم یه سری آدم ها به دانایی میرسن... به پختگی... به بلوغ... به حکمت...
همیشه می فهمن دارن چی کار می کنن... یا لااقل در خیلی از اوقات!

و یه عده از آدم ها هم هستن که همواره در حال گیج زدنن...
انگار که هیچ تجربه ای ندارن...
همه ی مسائل براشون جدیده و همیشه یک شکست خورده...

 از این دسته ی دوم
عده ای با شناخت شرایط و تلاش و جدیتی که به خرج میدن وارد دسته ی اول میشن...
و عده ای هم آرزوی بالغ بودن رو به گور می برن...

نمی دونم تلاش هایی که انجام میدم چقدر به نتیجه منجر میشه...
و نمی دونم چقدر دیگه فرصت نفس کشیدن دارم...
اما خیلی برام سخته پذیرش به گور رفتن در عین آرزومند بودن!

پی نوشت: 
دوران دانشگاه، رزور غذای ما بعد از سالیان درازی که از اصرار و خواهش ما گذشته بود بالاخره به شکل یک سایت اینترنتی در اومد...
و بالاخره خودمون با دست های خودمون می تونستیم انتخاب کنیم که چه روزهایی توفیق غذا خوردن تو دانشگاه نصیب مون میشه...

سایت بعد از گذشت 1 یکسال همچنان پر از باگ و اشکال بود...
و مهم ترین اشکالش هم درگاه پرداخت اینترنتیش بود... که از هر 10 پرداخت لااقل یکی ناقص انجام میشد...
پول رو از کارت کم می کرد و چیزی به اعتبار کاربر اضافه نمیشد...

مدیر فناوری اطلاعات دانشگاه از استادهای دانشگام بود...
گاهی هم با هم فعالیت های کاری می کردیم...

بهش گفتم آقای دکتر هنوز هم نمی خواید فکری به حال این سیستم پرداختی کنید؟
8000 نفر غذا رزرو می کنن و ماهانه ده ها میلیون تومن معلوم نیست کجا میره!

و در جوابم گفت: 
عجله نکنید...
فرصت بدید تا سیستم به بلوغ برسه!

راستش
هنوز هم نمی تونم درکش کنم...
به نظرم بالغ شدن بیشتر از اینکه به «زمان» احتیاج داشته باشه، به «تعهد» احتیاج داره.... 
و اگه زمانی هم نیاز باشه، در سایه ی همون تعهد هست...

و فقط مربوط به سیستم های کامپیوتری و ماشینی و مکانیکی نیست...
مربوط به سیستم های کاری هم میشه...
حتا مربوط به سیستم های انسانی...

و در این بین
بلوغ جسمی انسان تنها یک استثناست...
همین جوری که بشینی و هیچ کاری هم نکنی، کم کم به خودت میای و می بینی از کودکی وارد بزرگسالی شدی...

بلوغ های فکری و روحی و اجتماعی و هیجانی هم شبیه به همه ی بلوغ های دیگه...
خود به خود حاصل نمیشه...
حتا صرف اینکه بخوای حاصل بشه هم حاصل نمیشه!

و امیدوار بودن به گذشت زمان و بهتر شدن اوضاع چیزی جز یک خوش خیالی ساده پندارانه نیست...
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان