خب شما هر دوتا پستتو پاک کردی ولی من دوباره تاکید می کنم
لحنت و زمان بد و درک نکردن شرایط طرف مقابل باعث این مساله است نه زودرنجی یا حساسیت دوستان
واقعا جا داره یه خرده بیشتر در این مورد فکر کنی
حالا عیب نداره که منظورت علاقه نبوده
من دوباره میگم که برای کانونیا عزیزی
بچه ها امروز داشتم صحبت های یه معتاد رو که توی ماه عسل دعوت کرده بودن رو میدیدم.
چقدر رفتارهایی که اونها دارن شبیه ما هست!
می گفت که وقتی فکرم درگیر بود هر طوری شده دنبال مواد بودم و بالاخره پیداش می کردم و حواسم به هیچ چیز دیگه نبود. فقط دغدغه من این بود که مواد رو پیدا کنم.
مقایسه کنید با حال و هوای خودمون که دچارش هستیم....
بعضی وقتا که عصبی میشم جدا جیگر خودمو خون میکنم
اما ن
نمیتونم این فرصت تا ازمونو از دست بدم
مجبورم خودمو کنترل کنم
شاید اخرین شانس واسه یه کار دائمی با حقوق ثابت و بیمه باشه واقعا از پروژه هیچی در نمیاد
بعضی موقع ها درد دل ها جنس خاصی دارن
یه مدلش هست از جنس دل تنگیه
یه مدلش از جنس غمه
یه مدلش از جنس خستگیه
یه مدل از جنس فراموشیه
یه مدلش از جنس تنهاییه
یه مدلش از جنس باختنه
یه مدلش از جنس سقوطه
یه مدلش از جنس تلاش نکردنه
خـــــــــــــــــــــــــــــــدایا حرفمو پس گرفتم
کاری به شما نداره شکست های ما تو زندگی
هر چیزی هست خودمون هستیم
این اولین قدم برای تغییره یک روند اشتباهه
امروز فقط می خوام بپذیرم که باعث اشتباهاتم خودم هستم
فکر میکنم خیلی از مشکلات اینطوری حل بشن
مریضم بدتر شده... مال بخش روان....
تو خیابون میگفتن میزده تو سر خودش...
دارم دیوونه میشم... چون بهتر بود حالش.... این نشون میده من خرابکاری کردم....
نمیدونم چکارش کنم...دیگه رسما دارم از همه چیزم میزنم!
دستمم خیلی بستست....
ایشالاه بهتر بشه....
دو شب پیش یه خانومی اومده بود شرکت،از مراجعه کنندهای ثابتمون بود
دیدم مثه همیشه شاد نیست، ولی به خودم اجازه فضولی ندادم تا اینکه خودش به حرف اومد و تو تایم انتظارش درددل کرد
گفت کمتر از یک ماه پیش بهترین دوستشو از دست داده ایشون چون همه خانوادش خارج از کشور هستن تنها داراییش همسرشو این دوستش بوده خیلی بهش وابسته بوده
میگفت دوستم مثه همیشه میره یه درمانگاه که یه تزریقی انجام بده
منتهی تزریقاتی به جای اینکه سرنگو توی عضله کنه میکنه توی رگ و در عرض 10-15ثانیه دوست ایشون تموم میکنه
(حالا کاری به این ندارم که مردممون انقد بی مسئولیت شدن که مشغله ذهنیشون رو تو کارشون دخیل میکنن یا اینکه جون یه آدمو به دست یه کارآموز میدن)
بعد میگفت دنیا واقعا ارزش غم و غصه رو نداره آدم از یک ثانیه بعد خودش خبر نداره و نمیدونه چی میشه
اگر آدما به این جمله اعتقاد داشتن و باورش داشتن بی شک هیچ آدمی بدی نمیکرد و غصه نمیخورد
البته خیلیامون فقط شعار میدیم و بعد از چن وقت همه چی یادمون میره
تو همین فکرا بودم که دیروز تو راه تصادف کردم
هنوز پدر و مادرم خداروشکر میکنن و میگن خدا بهمون رحم کرد
همه اینارو گفتم که بگم همه چی چه خوب چه بد میگذره
زندگی خیلی کوتاه تر از این حرفاست که بخوایم با تلخی بگذرونیمش
سلام...خوب باشید انشاالله خانم دارلینگ ...معذرت میخوام خانمی... اانتقاد داشتم عزیزم
ولی شمام که دقیقا همین بی مسئولیتی رو کردید و قید مطلق (همه )بکار بردید!
ای کاش انقدر راحت نبود که همه چیزو به همه کس ربط بدیم:/
ناراحت کنندس...یک بار یکی یک گردو میدزده...و ازون به بعد مردی که فقط و فقط خبر دزدی رو شنیده( و حتی بر فرض محال هم که خودش دیده باشه)هرجا میرسه مردم اون محله رو دزد معرفی میکنه!!!!
امیدوارم گرفته باشید منظورمو...(یعنی شما حاضرید قسم بخورید همه ی 100% مردم اینطورین؟ اگه اره که... با عرض شرمندگی باسد بگم بیانصافیه...اگرم نه پس چرا میگید همه خو؟؟؟؟ بگید بعضی...چمیدونم! خطرناکه اینطور حرف زدن. ادم فکر میکنه پشت حرفتون قسم حضرت عباس هم هست :/
دوم...ایا قبول دارید ممکن بود دیروز در تصادفتون یکی رو با آسفالت یکسان کنید؟؟؟ شمام خودتون توی رانندگی داشتید به روزمرگی فکر میکردید و جون عابر پیاده رو اگر محترم میدونستید هیچ موقع بدون تمرکز پشت فرمون نمینشستید...
پس...
قبل از اینکه از بیمسئولیتی اون پرستار یا پزشک کارآموز ناراحت باشید باید ناراحت این باشید که چرا خودتونم دقیقا همون بیمسئولیتی رو کردید
بله...خدا رحمتون کرد...وگرنه شمام مثل اون کاراموز ممکن بود مجبور بشید بابت جون یک انسان پاسخ گو باشید.
اسم عمل خودتون تصادف بود... بعد اشتباه اون پرستار کاراموز چیزی جز تصادف بود؟؟؟
شاید شما بگید نه خیر!!!اون کاراموزه خیلی بیجا کرد دست به امپول زد وقتی دانشش رو نداشت...
ولی باید بگم شمام دقیقا دانشش رو نداشتید...چراکه توی آیین نامه ذکر شده وقتی که حال مساعد ،چه جسمی چه فکری ، ندارید رانندگی نکنید...
این طور مسائل...یهطوری جلوه داده میشه انگار حقیقتی تغییر ناپذیره...هرچند معتقدم همه گفتن هم بی انصافیه...ولی به قول معروف خدا هم نیستیم که اشتباه نکنیم...
ببخشید طولانی شد . دلم میخواست همونقدر که پرستار بیچاره غم زده شد ماهم غم زده بشیم ازینکه خیلی خوب بلدیم ایرادات دیگرانو بگیرم...اما ایرادات خودمون رو که خدا ارفاق میکنه رحم کردن خدا میبینیم و....به خودمون که میرسه....:/
همین خوده من!
التماس دعاااااا...
دعا برای کاراموزی که شاید در اولین تجربه کاریش این شکستو خورده ...وشاید الان بیشتر ازین که به قضای الهی ربط بده به دستهای خودش ربط بده و ...
شاید نتونیم واقعا جای او باشیم...ولی میتونیم که بفهمیم...مثل اینکه یکی رو با آسفالت خیابون یکی کرده باشیم (!) و ...دیگه راه برگشتی نیستو...شاید حتی بعد از حکم دادگاه هم دلمون نخواد دیگه رانندگی کنیم...!
ما دوستدار اهل بیتیم(ع) ؟؟؟
پس چرا راحت درمورد دوستدارانشون قضاوت میکنیم؟؟؟
شاید امام زمان(عج) از این طور حرف زدن ناراحت شده باشن...وگرنه ازتون انتقاد نمیکردم.دلم نمیخواست اگر مثل خیلی از دوستام دوست دارید مولاامام(عج) رو ناراحت نکنید ؛برخلاف علاقتون امام ناراحت بشه...حتی از این که من سکوت بکنم ودوستانه نکته ای رو به دارلینگ جونم که شما باشی نگم
لطفا نوشتتون رو اگر حرفمو جایز ودرست نمیدونید اصلاح نکنید...
سپاس(((:
التماس دعای فرج مولا
یااااااااا حق(:
[/quote]
سلام
من واقعا نمیدونم چی بگم در برابری صحبتایی که همش قضاوت بود و سوتفاهم
من کجای پستم گفتم که با عابر تصادف کردم یا خودم پشت فرمون بودم؟!؟
من فقط گفتم تصادف کردم و خداروشکر سالمم
برخلاف تصور شما نه پشت فرمون بودم و نه به کسی زدم
خودم یه عابر بودم که یه خانومی زدم بهم
درضمن اصل بحث من زندگی کوتاه بود نه اینکه مسئولیت پذیری قشر خاصی رو زیر سوال ببرم
حرف قشنگی زدید گفتید ما دوستدار اهل بیتیم پس چرا درمورد دوستدارانشون قضاوت میکنیم؟!
قضاوت رو اول از خودمون شروع کنیم ...
یچی دیگه هم گفتید
ازم خواستید پستمو اصلاح نکنم؟!چرا باید اینکارو بکنم؟!چون شما انقد به برداشتتون مطمئنید که انگار من از شرم و خجالت پستمو اصلاح میکنم؟!حتی اگر چنین چیزی هم بود هیچوقت چنین کاری نمیکردم
اینم یه قضاوت دیگه
بنظرم کانون اون قدیما جو خیلی دوستانه تری داشت تا الان که بخوایم راحت هرچی به ذهنمون میرسه رو بگیم
من شرمندم...ای کاش میشد لحنمو هم به نوشتم وصل کنم. شاید بهتر میشد و دلخوری پیش نمیومد. واینکه بابت ندونسته گفتن هم معذرت میخوام.(اقا کلا خلاااصه برا همه چی معذرت میخوام دیگه!!! یکی یکی نگم(: درهرصورت ربطی هم به من نداشت؛ از بابت دخالت بیموردم معذرت میخوام.:/ ...امیدوارم کوتاهی منو وهمینطور قضاوت بدون اطلاعم از حقیقت اتفاق رو ببخشید؛ فکر کردم از قصد گفتید مردممون بی مسئولیت شدن...حواسم نبود خیلی وقتا ناخودآگاه ،درست یا اشتباه، خیلی چیزارو جمع میبندیم...اونم خب وقتی فکر تنش ومشغولیت داشته باشه قابل درکه...مثلا یکی هم بعضی بابا ها!!!
یکی دو بار وقتی ازم خودکار خواستن نداشتم...بعضی وقتا که اعصاب معصاب نداره میگه" هر وقت ما ازت یه چیز خواستیماااا....!"
چی بگم والله:/
حالا واقعا واقعا که همیشه نبوده!!!!
جمع میبنده دیگه...دل هم شکست شکست...نشکست هم نشکست! اصلا به درک!!!خخخ
شب خوبی داشته باشید. روزهاتون پر از برکت خدا...(: