عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

سلام
نمی دونم چرا دیگه نمیتونم مثه قبلترها با شوق بیام کانون 
شاید اینجا هم مثه خیلی از تصمیمات هیجانی زندگیم تبش سرد شده برام
بی رمق و خسته و بی حوصله میام و میرم و دلم میخواد بهانه ای جور کنم که همه بهم حق بدن کم فعالیت باشم 
ولی ادم نمیتونه به خودش دروغ بگه
التماس اندکی تفکر برای خودم
خوب باشید
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد

ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

حافظ


عاشق منم كه يار به حالم نظر نكرد

ای خواجه درد هست و لیكن طبیب نیست

ابتهاج
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

یا صاحب دل 

خدایا امشب شب رحلت پیامبر خوبیهاست 
فردا هم شهادت امام رضاست 
امام دلها 
خیلی دوستش دارم 

خدایا به حق این ثانیه ها 

دوباره شروع محکمی داشته باشم بسمت پاک شدن 
به سمت خوب شدن 

فقط اینبار با تو 
نه با هیچ کس و هیچ چیز دیگه 

خدایا صبوری میکنم 
خدایا به راهی که راه میبری ایمان دارم 
حکمت و صلاح تو رو میخوام 
خودت مسیرو به بهترین راه هدایت کن 
خدایا خطاهایم رو خودت به بهترین شکل جبران کن

یا الله
 سپاس شده توسط
ادم کینه ایی نیستم ولی گاهی بعضی رفتارا بد دل ادمو میشکونه و زخمش خوب نمیشه
و نمیشه هیچ وقت فراموش کرد و هربار با دیدن اون فرد داغ دلت تازه مبشه
[تصویر:  Untitled_2.png]
به نام خدا

رویکرد آدمها چه موثره در واکنششون به پدیده ها ...
تو بگو همین وسوسه؛
تو بگو همین به یاد خاطرات اونی که در گذشته ات بوده و فکر کردی مرده ات رو زنده میکنه یا کوریهات رو شفا میده!
وقتی رویکرد و انتخابت اشتغال به شغل شریف (!) له شدگی در برابر حوادث باشه ... میشینی سر کوچه برو بیای دلت ... بلکه وسوسه ای، خاطره ولگرد و بی اصل و نسبی رد بشه از اونجا و تو هم دل به دلش بدی و ساعتی رو با اون بگذرونی ...
وقتی رویکردت اصلاح خودت باشه و ساختن ... چه واکنشت فرق میکنه برابر این ولگردها ... تا میبینی از دور داره میاد ... میگی: آها آها! این خودشه ... قایم شده بود ... پیداش کردم ... حالا به شیوه سازگار با طبعت از اون ولگرد یه بینش میسازی برای خودت و ردش میکنی بره پی کارش.


داستان همون درد بیمار (ها) و دوای تلخ و تیغ تیز طبیبه ...
یکی بی تابه و جزع داره ...
یکی تسلیمه و سکوت داره ...
یکی راضیه و شکر داره ...
یکی خوشحاله و طلب داره ...


یا طبیب القلوب ...
یا شمس الشموس
یا انیس النفوس
خدایا دو راه دارم در برابر مشکلات زندگی
اینکه همینجا دستامو بگیرم بالا و تلیم بشم  Shy
و اینکه 
تا آخرین لحظه با این سختی ها بجنگم 
با عقل و فکر و پشتکار  Khansariha (69)


قطعا گزینه دوم  303

پ ن 1 : نیازی نیست همه بفهمن من گاهی وقت ها درد میکشم یا سختی میکشم بنظرم یه انسان قوی باید از درون قوی باشه 
پ ن 2 : خدایا یک مسیر مستقیم رو خودت بذار پیش پام  Hanghead ممنونم
 سپاس شده توسط
داداش اراده عزیز ...

ببخشید که ما هم یواشکی گوش کردیم درد دلت با خدا رو ...

عوضش برای قوی بودنت از درون و بزرگ بودنت از بیرون دعا میکنیم.
ادما خیلی عجیبن
انگار نه انگار که قبلا همکار بودیم
انگار نه انگار زنگ میزدن جویای حالم بودن و انرژی میدادن
انگار نه انگار ....
شاید بهشون برخورده که برگشتم 
شاید فکر میکنن که وجود من یعنی از پس کارها نتونستن بر بیان که منو برگردوندن
نمیشه قضاوتشون کرد...
ولی این رفتار یک دو روزه اخیرشون غیر قابل درکه
این رفتارهای بچه گانه که... بماند 53258zu2qvp1d9v
براشون دعا میکنم این حالشون تغییر کنه و بهتر شن 53
از دیروز رسما کارمو شروع کردم Khansariha (69)
دیروز تو خونه و امروز هم رفته بودم سرکار Khansariha (69)
خواسته ایی نیست که انسان از پسش برنیاد Khansariha (46)
جسم مهم نیست این ذهنه که دنیاتو کنفیکووووون میکنه 317
[تصویر:  Untitled_2.png]
خدایا
می خوای بهم بفهمونی تویی که داری همه چی رو می چینی؟
دمت گرم
اصلا می دونی چیه
وقتی اینهمه در ها روی کارم بسته می شن، بیشتر حضورتو حس می کنم
چون می دونم بسته شدن اینهمه در، فقط و فقط کار تو می تونه باشه
من چقدر خوشبختم که تو رو دارم...
راستی خدا
خواسته ی من رو می دونی، اما تو هر کار دلت خواست بکن
شک ندارم برام بهترین رو رقم می زنی

در دایره ی قسمت، ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو می گویی

پی نوشت:
دعا کنید برام... گرهی به کارم افتاده که فعلا حل نشده، به خیلیا امید بسته بودم که ناامیدم کردن، شکر...
زندگی مِلک وقف است دوست من !

تو ، حق نداری روی آن فساد کنی و به تباهی اش بکشی ، یا بگذاری که دیگران روی آن فساد کنند.

حق نداری بایر و برهنه و خلوت و بی خاصیتش نگه داری یا بگذاری که دیگران نگهش دارند. حق نداری بر آن ستم کنی و ستم را ، روی آن ، بر تن و روح خویش ، خاموش و سر به زیر بپذیری.

حق نداری در برابر مظالمی که دیگران روی آن انجام می دهند سکوت اختیار کنی و خود را یک تماشاگر ناتوان مظلوم بی پناه بنمایی.

حق نداری به بازی اش بگیری ، لکه دارش کنی ، آلوده و بی حرمتش کنی ، یا دورش بیندازی.

بریده ای از کتاب ابن مشغله اثر نادر ابراهیمی



 سپاس شده توسط
من و سرما و زیر پتو
من و دردی و یه مشت قرص
من و یه لیوان گل گاوزبون و لیمو
میشه نتیجه اش ارامش، چشامای سنگین شده، اروم اروم
تسلیم یه خواب دارم میشم امیدوارم کابوسی در راه نباشه
[تصویر:  Untitled_2.png]
 سپاس شده توسط
[تصویر:  71.JPG]
[تصویر:  72.JPG]
بچه ها برام دعا کنید نمیخوام کم بیارم ولی بدنم کم اورده
[تصویر:  Untitled_2.png]
خدا قوت و عافیت بده بهتون ان شاء الله و پر از توان و توفیق باشید.
 سپاس شده توسط
شب آرامی بود
 می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم 
زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
 سهراب سپهری

پ.ن: خواهر مهرآسا امیدوارم خود واقعی تون رو پیدا کنید  53
 سپاس شده توسط
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد

به خط و خال گدایان مده خزینه دل
به دست شاه وشی ده که محترم دارد

نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد

ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان
کدام محرم دل ره در این حرم دارد

دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل
به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد

مراد دل ز که پرسم که نیست دلداری
که جلوه نظر و شیوه کرم دارد

ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست
که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان