1396 اسفند 4، 13:34
(1396 اسفند 4، 0:31)bandeKhoda نوشته است: بندخدا
11 روز /
اگه نمیشکستم الان بیشتر از 40 روز شده بود لعنتی همیشه باید خراب شه واقا فکر کردن بهش حالم و بهم میزنه
اصن مهم نیست 40 یا 10 یا 120. مهم اینه که "الان" داری تلاش میکنی داداش. کل هنر ما این باید باشه که همون 2-3 دیقه ای که وسوسه میاد، اراده خودمون رو به خدا اثبات کنیم.
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
در تمام لحظاتم، حامی و حاضر خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
در تمام لحظاتم، حامی و حاضر خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست