عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

موفقیت نامحدود در بیست روز / آنتونی رابینز

#1
[/size]
سلام به تمامی بر و بچه های با حال انجمن ، تمامی کسانی که عضو شده اند و تمامی کسانی که به عنوان مهمان به این انجمن رفت و آمد میکنند و قراراست که به زودی عضو بشوند .
من امین هستم . ( البته این موضوع را از روی نمام کاربری بنده هم که همین بغل درج شده میشود دریافت ولی این طور بیان میکنم تا احساس ارتباط و نزدیکی بیشتری با هم داشته باشیم . )
23 سال سن دارم. از حدود 2 سال مانده به شروع امر خطیر تحصیل یعنی سنین 5، 6 سالگی، به طور کامل معتاد شده بودم و بازگشت برایم دشوار شده بود . چنان به این کار عادت کرده بودم که دیگر هیچگونه زشتی و قبحی برایش متصور نبودم . با دیدن روز و حال خودم به شدت از خودم متنفر می شدم که " این بود ؟ واقعا تو از این کثافت کاری ها لذت میبری؟ یعنی تو تااین حد باید پست باشی؟ "        و این دوگانگی به حدی شدید بود که بارها بعد از خود ارضایی تصمیم قطعی برای خودکشی میگرفتم . ولی خب هیچ وقت دل و جراتش را نداشتم . شدت اعتیاد من بسیار زیاد بود و با نزدیک شدن به سن تکلیف هر چه بیشتر احساس گناه میکردم و از خودم بیزار تر میشدم . و تا امروز که در این جا در حال تایپ این مطالب هستم موفق به ترک نشده ام . اما یک رکورد 5 ماهه در سوابق خود دارم . عوامل زیادی در رسیدن به این رکورد سهیم بودند . از جمله این عوامل کتاب " موفقیت نامحدود در بیست روز"  نوشته انتونی رابینز نویسنده معروف بود . و قصد من هم در این تاپیک آوردن قسمتهایی از این کتاب است که برای خودم مفید واقع شده بود . مطالبی که انتخاب میکنم هیچ کدام به طور مستقیم ربطی به خود ارضایی ندارند. این مطالب میتوانند در ترک هر نوع عادت ناپسند دیگری هم مفید واقع بشوند . در واقع این تاپیک در نقش یک ابزار کمکی است برای ترک خود ارضایی.
شنیده اید که می گویند " ترک خود ارضایی فقط یک جو غیرت می خواهد " ؟ خب این مطالب به نوعی در پرورش این جو موثراند . حالا می نویسم میبینید .

تا بعد .
 سپاس شده توسط
#2
با سلام خدمت شما دوسته عزیز.Khansariha (18)
اول از همه اینکه من مطمئنم بعد گذشت چند ماه همه ماه پاک میشیم. من خیلی جدیم این دفعه دیگه دلیلی واسه این کار احمقانه ندارم. امیدوارم که همه ماها همین انگیزه قوی رو داشته باشیم.


خیلی ناراحت شدم براتون. منم از بچگی متاسفانه از حدود 9 سالگی از طریق یه دوست منحرف افتادم تو این خط. ولی به طور مستمر از سن 14 سالگی شروع کردم. شاید یکی از وجه های مشترک همه ماها همین تحریک ناخواسته از سنین پایین باشه.

به هر حال واقعا دلیلی نداره به گذشته فکر کنیم همه ماها جوونیم و صد تا آرزو برای آینده داریم. فقط کافیه که بخوایم باور کنید فقط باید بخوایم که موفق باشیم تا بشیم. . . . همین.

تو دانشگاه یه استادی داریم حدودای 70 ساله عشق کتاب های آنتونی رابینز بود :P واسش میرفتیم کپ میزدیم از رو کتابو میاوردیم به عنوان تحقیق !! نفری 2 نمره میداد :Laie_19:
البته میدونم ربطی به موضوع نداشت ولی خب گفتم بگم دیگه !:P

اگه بتونید فصل های کتاب رو به صورت منظم هر چند وقت یکبار چکیدشو تایپ کنید واقعا عالی میشه. بعدا میتونیم به صورت ای-بوک و با فرمت پی دی اف بزاریمش رو سایت واسه دانلود. لطف بزرگی به همه ما میکنید.

من شخصا منتظر اولین مقاله شما هستم.
موفق باشید.
 سپاس شده توسط
#3
چه تاپیک جالبی ایجاد شد ! Smiley-face-thumb

«آنتونی رابینز» در یکی از سمینارهای خود مثال زیبایی می آورد :

پدری به فرزندش می گوید : «برو از آشپزخانه، نمکدان را بیاور»
بچه بی درنگ می گوید: « نیست » یا « نمی توانم پیدا کنم » و ...
پدر می گوید: « تو برو پیدا می کنی »
بچه پاسخ می دهد: «می دانم که پیدا نمی کنم ولی می روم»
بچه به آشپزخانه می رود و تمام آشپزخانه را می گردد اما نمکدان را پیدا نمی کند. پدرش را صدا می زند و می گوید که نمکدان اینجا نیست . پدر به آشپزخانه می آید و خیلی زود می گوید: « نمکدان که اینجاست ! جلوی چشمت بود، چطور آن را ندیدی؟»
بچه متعجب و متحیر می ماند که چرا با تمام جستجوی خود، نمکدان را که جلوی چشمش بود، پیدا نکرده است .

در این داستان که شاید در خاطره شما هم به نوعی مستند باشد، واقعیت چیست ؟
چرا بچه نمکدان را پیدا نمی کند ؟

واقعیت این است که این بچه قبل از آنکه به دنبال نمکدان برود بارها به خود گفت : نیست ، نمی توانم پیدایش کنم. یعنی به ذهنش فرمان داد: نمکدان را پیدا نکن ! مغز بچه این فرمان را دریافت کرد. حالا بچه به آشپزخانه می رود و به جستجو می پردازد اما با آنکه نمکدان در میدان دیدش قرار دارد، آن را نمی بیند. یعنی مغز برنامه قبلی دارد که آن را شناسایی و پیدا نکند و به همین خاطر آن را پس می زند.

مغز بچه، مانند یک ماشین، فقط فرمانی را که بچه به او داده بود اجرا می کند .نقش فرمان های ذهنی در تمام موفقیت های زندگی از جمله همین ترک خود ارضائی بسیار مهم است . یعنی ما نباید به خودمون بگیم که نمیشه خودارضائی رو ترک کرد یا اینکه من نمی تونم یا توانش رو ندارم . بلگه بگیم میشه من می تونم دارم ترکش می کنم داریم گروهی ترکش می کنیم Khansariha (18)
#4
Smiley-face-thumb
خیلی عالیه ! من عاشق بحث های روانشناسیم.
روح آدمو جلا میده !!:P

ادامه بدین . . .
 سپاس شده توسط
#5
بسیار خب . طبق قولی که داده بودم امروز اولین بخش منتخب از این کتاب را برای مشاهده دوستان قرار می دهم.
اما یک بار دیگر لازم است که یاد آوری کنم : اولا این مطالب به طور مستقیم هیچ ارتباطی با درمان خود ارضایی ندارند . ارتباط این مطالب با مقوله خودارضایی به این جهت است که ما میتوانیم به " ترک خودارضایی " به عنوان ایجاد یک تغییر و تحول در زندگی و شخصیت انسان نگاه کنیم .و این کتاب نیز راهی است برای کمک به تمام کسانی که از زندگی کنونی خود در حال رنج هستند و کلا به هر دلیلی در وضعیت نامطلوبی به سر میبرند و خواهان رسیدن به شرایط مطلوب تری می باشند.آنچه مسلم است این که روشی که من در اینجا پیش گرفته ام هرگز تاثیر مطالعه کل کتاب را نخواهد داشت. اما از طرفی تایپ کردن کل کتاب گذشته از اینکه بر خلاف اصول اخلاقی است و موجب تضییع حقوق مولف و مترجم خواهد شد به لحاظ زمان بر بودن به هیچ عنوان عملی نیست .
پیش نهاد میلاد این است که در هر پست گزیده ای از فصول کتاب را قرار دهم که به نظر خودم این کار هم چندان عملی نیست . چرا که جمله به جمله ی این کتاب می تواند برای هر کسی سرنوشت ساز و تعیین کننده باشد . اگر تا به حال متنی از آنتونی رابینز مطالعه کرده باشید به وضوح متوجه این مطلب خواهید شد . در حقیقت می توان گفت بخش اعظم این کتاب همان حرف هایی است که تاکنون در بسیاری از مقالات و کتب این چنینی بارها دیده اید و بعضا از حفظ هستید تفاوت این کتاب در نوع نگارش و زبان خاص نویسنده ی آن است که با خلاصه برداری این ویژگی از بین می رود .
اما من در اینجا تنها بخش هایی را ذکر میکنم که برای شخص خودم بیشتر از سایر مطالب موثر و مفید واقع شده اند .مطالبی که یاد آوری آنها در شرایط بحرانی و یا حتی تکرار روزانه شان نقش تعیین کننده ای در زندگی شخصی ام داشته اند ( و افسوس که مدت های مدیدی این کتاب و این مطالب را به فراموشی سپرده بودم .در حالی که نقش موثر این کتاب را قبلا یک بار دیده بودم .) اما به هر حال سعی میکنم برای روشن تر شدن مطالب کلیت هر فصل را بیان کنم . و در عوض از دوستان می خواهم که به کمک هم این مباحث را بشکافند و نکات و تکنیک های ذکر شده را به طور اختصاصی در مورد ترک استمنا مورد بررسی قرار بدهند .


فصل نخست : قدرت درونی

این فصل شامل مطالبی پیرامون :
- تصمیم گیری و غلبه بر موانع موجود در پیش راه آن .
- اصل انعطاف پذیری . چون رسیدن به موفقیت را در سه امل می داند
1- بدانید چه میخواهید
2- دست به کار شوید
3- نتایج کار های خود را زیر نظر داشته باشید
این اصل به مورد سوم مربوط می شود
- الگو برداری ازافراد موفق
- نحوه بر خورد با " شکست "
- " دفتر چه موفقیت " برای برای ثبت هر چه در این برنامه بیست روزه انجام می شود .


". . . بزرگترین دام بر سر راه موفقیت ترس است .ترس از شکست ،( بله مهم تر ازهمه به نظر من همین ترس ازشکست است که جلوی هر حرکتی را می گیرد . ترس از اینکه : اگه موفق نشدم چی ؟) ترس ازموفقیت ، ترس از طرد شدن، ترس از درد وترس از تمام ناشناخته ها .تنها راه برای بر طرف ساختن ترس ، روبرو شدن با آن است . اگر ترس بر زندگی تان سایه انداخته ، به سراغش بروید ، رو دررویش بایستید و به سویش حمله کنید .
مطمئنم نام یکی از سمینار های مرا شنیده اید . ( البته من نشنیده بودم ولی مهم نیست.) سمینار " شکست ترس"
در این سمینار من به شرکت کنندگان می آموزم که چگونه باید ترس های خود را کنار بگذارند و وارد عمل شوند.در انتهای سمینار ، شرکت کنندگان از آنچه در طول سمینار آموخته اند بهره می گیرند و بر یکی از بزرگترین ترس های خود ، یعنی ترس از آتش غلبه میکنند و با پای برهنه بر روی بستری از آتش که حدود 800 الی 2000 درجه فارنهایت حرارت دارد ، راه می روند . شاید بپرسید : " زده به سرتان ؟ این دیگر چه جور آموزشی است ؟ " اما هدف ما آموزش راه رفتن بر روی آتش نیست . بلکه من می خواهم مراجعانم بدانند که میتوانند بر هر ترسی غلبه کنند .حتی ترسی که به قدمت ظهور انسان در دل او ریشه دارد ، یعنی ترس از آتش .
شما نیز می توانید همین حالا بدون نیاز به سخنان و تشویق های من از میان آتش راه بروید . بله ، این کار عملی است ، حتی بدون راهنمایی من . اما بهتر است کارهای به مراتب مفید تری انجام بدهیم ; مثلا هر روز صبح ساعت شش صبح ، با نشاط و سر زنده و پر از شور و اشتیاق از خواب برخیزید . می توانید همین الان تبدیل به همان کسی بشوید که در رویاهایتان می بینید . می توانید هر ماه درآمد سرشاری داشته باشید . می توانید فرزندان خود را بیش از هر کس دیگری تحت تاثیر قرار بدهید . براستی می توان به این موفقیت ها رسید ؟ چرا کمتر کسی در این دنیا میتواند به این موفقیت ها برسد ؟چنین اهدافی با این که میتوانند زندگی ما را دگرگون کنند ، کمتر تحقق میابند . نه به این سبب که به راستی دست نیافتنی هستند .بلکه برای آنکه ما برای نیل به انها تلاش نمی کنیم . اما چرا ؟
به دلیل ترس. ترس مارا محصور میکند . نه اشتباه نکنید . ترس به تنهایی اصلا بد نیست . ترس واکنش طبیعی بدن برای آگاه کردن ما از وقوع احتمالی یک مشکل است . ترس به ما نهیب میزند که مواظب باش. حواست را جمع کن . خطری در کمین است . اگر ترس خود را بزرگ جلوه ندهید بزودی دگرگونی را در خود احساس می کنید . در حقیقت ترس نیز مانند هر چیز دیگری باید به اندازه و به جا باشد .
شاید محدود کردن ترس تان چندان ساده به نظر نرسد ، اما این کار عملی است .این کار باید به تدریج و مداوم صورت گیرد ، درست مثل ورزیده کردن ماهیچه های بدنتان . زمانی که می خواهید اندامی ورزیده و چابک داشته باشید شاید به خود بگویید : " هی ، با ماهیچه هایی کهمن دارم ، این کار غیر مکن است ."
اما اگر کار خود را با نرمش های ملایم شروع کنید و در روز تنها مدت کوتاهی به ورزش بپردازید ، پس از سی روز ماهیچه هایی به مراتب قوی تر از قبل دارید و پس از مدتی انچه به نظرتان غیر ممکن می رسید ، به حقیقت می پیوندد . "


خب دوستان . نظرتان چیست ؟
 سپاس شده توسط
#6
عالی بود جناب امین خانdaghighan
استفاده کردیم. باید کتاب جالبی باشه.
همون طور که گفتین این مطالب به طور مستقیم در ارتباط با خود ارضایی نیست اما باعث تغییر و تحول در شخصیت میشه . ولی به هر صورت خیلی کاربردی هستش.
منتظر پست بعدی شما هستیم.Smiley-face-thumb
#7
سلام به همه دوستان . خوش حالم از اینکه می بینم به تعداد اعضای انجمن کلی اضافه شده ! Smiley-face-thumb

ولی هنوز خیلی راه داریم . خیلی دلم میخواست جناب منهدم ( مدیر وبلاگ کانون ترک خودارضایی) اینجا عضو میشد و با هم دیگه اینجا دور همی چله هامون رو ادامه میدادیم .

به هر حال امروز هم با بخش دیگری از کتاب "موفقیت نامحدود در بیست روز " در خدمت دوستان هستم . ضمن اینکه شنیدم یعنی دیدم که میلاد می خواد چکیده ای از کتاب راز رو تو یه تاپیک نقل کنه . خیلی خوبه . امیدوارم زودتر شروع کنی و موفق باشی.

"... به نتایج کارهای خود خوب توجه کنید ، وگرنه هر قدمی که برمیدارید شما را از هدفتان دورتر خواهد کرد . به محض اینکه دریافتید نتایج حاصل آن چیزهایی نیستند که شما در نظر داشته اید ، از تغییر مسیر خود نهراسید . قابلیت انعطاف از خصایل افراد موفق است . بابت آنچه تاکنون کرده اید ، بابت زحماتی که تا کنون کشیده اید نگران نباشید . تمام آنها تجربیاتی هستند که برای بالا رفتن از نردبان موفقیت می توانند مانند نربان شمارا بالا ببرند .
ممکن است در هر یک از مراحل زندگی به نقطه ای برسید که بگویید : " اوه خدای بزرگ . هر چه رشته بودم پنبه شد . حالا چه کنم ؟" و پاسخ این است : فقط روش خود را تغییر دهید ، راه دیگری را امتحان کنید . شاید بگویید :" خیلی خوب تونی ! اگر آن راه هم به مقصد نرسید چه کنم ؟ " مسلم است ، باز هم روش دیگری را در پیش بگیرید . اگر باز هم موفق نشدید چه ؟ روش دیگری را انتخاب کنید و اگر نشد باز هم راه دیگری انتخاب کنید و اگر باز هم نتوانستید به مقصد برسید روش بعدی را امتحان کنید .
ولی آخر چه قدر ؟ ان قدر روش های گوناگون را امتحان کنید ، ان قدر نحوه ی کار خود را تغییر دهید تا بالاخره شما را موفق کند . به نظر شما دیوانگی است ؟
اجازه دهید سوالی از شما بکنم : چند بار به زمین خوردید تاتوانستید راه رفتن را بیاموزید ؟ چه قدر طول کشید تا بالاخره اولین گام استوار رابر روی زمین نهادید ؟ آیا سعی برای راه رفتن دیوانگی است ؟ فرزند من ماه ها تلاش کرد تا بالاخره توانست راه برود . فرمول جادویی موفقیت همین است .
می دانید که تقریبا تمام کودکان این جهان بالاخره راه رفتن را می آموزند . اما بزرگسالان چنین روشی در پیش نمی گیرند .بزرگسالان شکست را حتمی و محتوم میدانند ، بنابر این اگر برای رسیدن به هدفی شکست بخورند تنها ممکن است یک یا دو بار روش دیگری را امتحان کنند . کمتر کسی هست که بیش از این بر رسیدن به هدفی پافشاری کند . آنها خیلی زود هدف خود را رها میکنند . دیگر ورزش نمیکنند ، شغل خود رارها می کنند ، همسر خود را طلاق میدهند .... . دیگر تلاش نمیکنند فقط برای این که دیگر ناراحتی را تحمل نکنند . قدرت درونی خود را احیا کنید . انعطاف پذیر باشید . توانایی انعطاف پذیری را در خود به وجود آورید .

... "

خب . نظرتون چیه ؟
 سپاس شده توسط
#8
خیلی عالی بود ! نیرویی دوباره می گیریم ! :cool:



خردمند باشید تا توانگر باشید . « قابوسنامه »
 سپاس شده توسط
#9
با سلام به همگي دوستان
من همراه هستم كه از حدود 12-13 سالگي به اين امر اشتغال دارم تا حالا زياد به اين موضوع و تاثيراتش فكر نكرده بودم يعني يك جورايي ميخواستم خودم را فريب بدم كه اصلا به اين موضوعها فكر نكنم اما الان كه همت شماها را ميبينم در اين راه و به گذشته ام فكر ميكنم ميبينم اين مساله چطوريس تمام ابعاد زندگيم را تحت شعاع قرار داده بود همه آن مسائلي كه همگي ميداند و نميخواهم بيش از اين راجع بهش صحبت كنم اما چيزي كه ميخواهم بگم نقش ذهن و فكر در اين رابطه است يك زماني تمام تلاشم اين بود كه دريچه ذهنم را بر روي تمامي اين تصورات و تصاوير ببندم يعني از ريشه بخشكانم كه تا حدودي موفق بودم اما باز با گذشت يك هفته يواش يواش راهشو باز ميكرد و روز از نو و روزي از نو اما يك بار يك كاري كردم كه خيلي موثر بود اما متاسفانه ادامش ندادم كه اگر ادامه ميدادم مطمئنم خيلي زود از شر اين قضيه خلاص ميشدو موضوع از اين قرار بود كه يك زماني كتاب كارلوس كاستاندا را ميخوندم و اونجا از قول پيرش نتوشته بود كه تو طريقت اونا چيزي به عنوان هوس و يا ارضاي جنسي وجو نداره درواقع اين مساله براشون خيلي حياتي چون انرژي مورد نياز براي خيلي از كاراشون را از اين طريق تامين ميكنند و هدر دادن اين انرژي با روشهاي گوناگون براشون مساوي با مرگ بود اما در يك جا از اين مساله استفاده ميكردند و معتقد بودند كه زماني كه دو نفر با هم همخوابه ميشوند در واقع امري مقدس را انجام ميدهند و در آن زمان حيات از طريق اجسام آنها جاري ميشود و موجودي ديگر آفريده ميشود يعني عملي كاملا مقدس و با اين ديدگاه آنها شايد سالي يكبارم با هم همخوابگي نداشته باشند موضوعي كه برام مهم بود نگاه آنها به مساله سكس و همه آن چيزي كه جهان پيرامون ما را فراگرفته نميخواهم كه بگم همه بايد اينطوري باشند اما خودم مدتها به اين مفهوم فكر ميكردم و تو اين قالب انسانها مخصوصا زنان و دختران را مقدس ميديدم و در آن زمانه اگر ناخودآگاه فيلمي يا عكسي ميديدم اصلا تحريك نميشدم و ناخودآگاه بدم ميومد توي خيابونم نسبت به آدما همين احساس را ميداشتم اما اين افكارم ادامه نداشت و من ميبايستس روي اين نوع فكر و يا تلقين پافشاري ميكردم و مطمئنم اگه اين كارو ميكردم خيلي زود موفق ميشدم اين را گفتم تا شايد به درد شما بخورد
ضمنا خوشحال ميشوم نظرات شما را دراين باره بدونم
با تشكر
همراه هميشگي شما
 سپاس شده توسط
#10
همراه نوشته است:با سلام به همگي دوستان
من همراه هستم كه از حدود 12-13 سالگي به اين امر اشتغال دارم تا حالا زياد به اين موضوع و تاثيراتش فكر نكرده بودم يعني يك جورايي ميخواستم خودم را فريب بدم كه اصلا به اين موضوعها فكر نكنم اما الان كه همت
.
.
.
.
همراه هميشگي شما

دوست عزيز جاي اين پست تو تالار آزاد بود نه تو تالار روانشناسي :exclamation:



امين خان كجايي ؟؟؟
#11
بعد از یه وقفه ی طولانی با یه بخش دیگه از کتاب " موفقیت نامحدود در بیست روز " برگشتم :


" ... من تصویر خودم را در حال ناخن جویدن در نظر گرفتم . این تصویر را واضح و بزرگ کردم . به طوری که به راحتی می توانستم آن را ببینم . سپس تصویر شخصی که قرار بود باشم یعنی تونی رابینز نهایی را ساختم . و آنرا در ابعاد کوچک و ظریف در گوشه تصویر بزرگ اول گذاشتم .بعد تصویر بزرگ منفی را عقب کشیدم . عقب ، عقب و عقب تر ! تصویر دورتر و دورتر می شد . حالا تصویر مثبت کوچک خود را جلو آوردم . جلوتر ، جلوتر و باز هم جلوتر ! تصویر هر لحظه بزرگ تر و شفاف تر می شد و روی عکس اول را می گرفت . اکنون تمام ذهن من پر از تصویر رابینزی شده بود که از او خوشم می آمد . لابد می پرسید " تونی راجع به چی داری صحبت می کنی ؟ "
در مورد دوربین مغزتان صحبت میکنم . دوربینی که می تواند از هر چیزی تصویری ضبط کند و این تصویر را بزرگ و کوچک نماید . من چندین بار این کار را تکرار کردم . و هر بار با جلو و عقب بردن تصاویر ، صدای کشیده شدن آن ها را هم تقلید میکردم : غیژژژژژژژژ
با ایجاد صدا در بدنم هیجان و نشاط به وجود میاوردم . پس از این که بار ها این عمل را تکرار کردم . مغز من دیگر نمی توانست ناخن جویدن را تحمل کند زیرا من فردی ایده آل بودم . کسی که ناخن های عالی و زیبا دارد ، دارای مهارت ، جاذبه و لباس های بی نظیری است . پس من ناخن نمی جوم .
بیست و پنج بار با حداکثر سرعتی که می توانستم این کار را بکنم ، روش تجسم را تکرار کردم. چند روز بعد اصلا ناخن نجویدم . چند باری دستانم به دهانم رفت اما بدون اینکه خودم را مجبور کنم آن را پایین آوردم. اما یک بار دوباره ناخنم را جویدم . خدای بزرگ شکست خورده بودم ! با خودم گفتم این روش هم عملی نیست . اما عجب فکر احمقانه ای بود ! خیلی زود به خودم امدم . لازم بود دوباره خودم را شرطی کنم . بیست و پنج بار دیگر این روش ا تکرار کردم . و پس از آن دیگر هیچ وقت ناخن هایم را به دهانم نبردم . کلید این کار تکرار و سرعت است . با این دو عامل می توانید هر تصویری را در چارچوب ذهنتان تثبیت کنید .
اجازه دهید قبل از اتمام این مبحث یک بار دیگر به طور خلاصه روش قدرت تجسم را بررسی کنیم :

1- در ذهن خود تصویری از رفتاری که می خواهید تغییرش دهید بسازید ; مثلا افسردگی .
2- تصویر ایده آل خود را شکل دهید . هیچ مهم نیست که کی قرار است به چنین تصویری تبدیل شوید ، تصور کنید یک میلیون سال دیگر ; فقط آنچه را دوست دارید بشوید در ذهن خود ببینید. این تصویر را کوچک کنید و در گوشه تصویر اول قرار دهید .
3- حالا تصویر کووچک را با صدای غیژژژژ به جلو بکشید. با صدای بلند . ادامه دهید . به طوری که تصویر کوچک آنقدر بزرگ شود که تمام چهار چوب ذهن شما را در بر بگیرد . دوباره تصویر اول ( تصویر منفی ) را سر جای اولش بر گردانید.آن را بزرگ و مشخص سازید . آنرا بزرگ و مشخص سازید . تماشای این تصویر کار جالبی نیست . درست است . شما را دچار حالت نا خوشایندی می کند . اما تصویر دوم حالا کوچک شده و در گوشه تصویر اول قرار گرفته است . پس به راحتی می توانید از شر این احساس نامطلوب خلاص شوید . پس دوباره با صدای غیژژ.. تصویر دوم ( تصویر مطلوب ) را جلو بکشید . تصویر ایده آل شما بزرگ و واضح در مقابل شماست . اکنون مسلما احساس بهتری دارید.
دوباره تصویر اول را می بینید ( تصویر نا مطلوب) ، در حالی که تصویر دوم کوچک شده و در گوشه آن قرار دارد. آماده ! شروع : غیژژژژژژ... ! موفقیت را هر بار بیشتر از پیش لمس کنید . دوباره . این بار سریعتر . غیژژژژ ! این کار را پنج بار تکرار کنید . سریعتر . تا انجا که میتوایند سریع . اگر نتیجه لازم را نگرفتید می توانید پنج بار دیگر آن را تکرار کنید . در واقع این کار بسیار لذت بخش است . با هر بار شنیدن صدای غیژژژ احساس خوشایندی به شما دست می دهد. "


اما اونچه از دست من بر می اومد :

تصویر ایده ال :
مردی را می بینم با قامتی راست و کشیده . سری سر افراز از عزت نفس و سینه ای گشاده از نشاط. قلبی مطمئن و استوار و خالی از شک و ترس و تردید . چشمانی خیره و نگاهی نافذ و گیرا که همت و پشت کار را در وجود آدمی به جریان می اندازد . ذهنی باز و پذیرای تمام مصائب و دشواری ها و مصر در در هم شکستن هر آنچه قامت به شکستش بسته . لذتش در درک است و فهمیدن . آنگاه که سر در کار درس و بحث و کاوش فرو می کند هیچ هوسی بر او غالب نیست . افسار نفس را سخت به دست گرفته پای بر گردن نفس اماره خویش نهاده است . هوس را یارای در افتادن با او نیست . نفسش از وی گریزان است و راه گریزی ندارد جز تن سپردن به آنچه او می خواهد . خوشی اش جز در گرو خوشنودی خدایش نیست و هر کجا که لذتی در برابر امر پروردگارش قرار بگیرد امر خدایش بر افراشته و نفسش خوار شده است . هوا و هوس دیر گاهی است که دست طمع از وی برداشته و امیدشان را از دست داده اند .


تصویر نا مطلوب :
قامتی خمیده و درد کمر امانش را بریده . چشمانی گود که سویی برایشان نمانده لب های آویزان و گونه های فرو رفته از شدت فقر مواد مفیدی که هر روز و هر ساعت از خود دفع می کند . آلتش از شدت مالش زخم شده و بیضه هایش دیگر توانی برای تولید اسپرم ندارند. اما شدت هوسش بیشتر ازآن است که دست بردارد. نفسش به شماره افتاده و شک ندارد که تا لحظه ای دیگر برای دهمین بار بوی تعفن منی از منافذ بینی اش رسوخ میکند واز شدت خستگی بر روی زمین ولو می شود . رنگ زرد کثافت و نجاست در جامه اش فریاد میکند و بوی مشمئز کننده ای مرکب از عرق شهوت و مایع منی را از میان تمام بوهای نامطبوع توالت میتوان استشمام کرد . حالت عجز و ناتوانی در سراسر وجودش هویدا است . در بیرون در صدای خنده های خفه شده ای به گوش میرسد :
" یارو ج ل ق ایه ؟ آره فکر کنم . مگه سر و صدا و بوی گندش رو حس نمیکنی؟"
صدایش هیچ گاه در نمی آید چون اعتماد به نفسی ندارد. هیچ کاری را نمی تواند به پایان برساند چون توان تمرکز ندارد و هر وقت که نفسش اراده کند بی اختیار کشان کشان به دامن گناه کشیده می شود .گردنش در زیر یوغ هوس خم شده و نفس اماره اش با شدت و خشونت به هر طرف که بخواهد می کشدش . مدت های مدیدی است که در هیچ کاری موفق نبوده چون تمام انرژِی و وقتش تنها صرف یک کار شده . اعصاب به هم ریخته ای دارد و از طرفی چون بنیه ای برای دفاع از خود ندارد دائما در ذهنش از کسانی که حقش را پایمال کرده اند انتقام می گیرد اما دردش ساکن نمی شود و تنها بر حس نفرتش افزوده می گردد .



خیلی خب . رفقا . بجنبید ! نوبت شماست . هر چی به ذهنتون میرسه به این دو تا تصویر اضافه کنید . منتظرم .

[/align]
 سپاس شده توسط
#12
خیلی مفید بود

من تصویر آدمی رو دارم تصور میکنم که محیط روش تاثیر نداره. کاره خودشو انجام میده. کاری به حرف مردم نداره . . . با اعتماد به نفس بالا.

تصویر منفی هم ندارم !wacko2
 سپاس شده توسط
#13
بچه ها اینجا خیلی جالبه..
کسی چیز جدیدی نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟Khansariha (48)

من عاشق این کتابایی هستم که ادم و تحت تاثیر قرار میده Smiley-talk002
خوشا باران و وصف بی مثالش
#14
من
تصویر ایده آل:
تصویر ادمی و دارم که با خدا به اوج رسیده...بی اندازه موفقه..همیشه خندانه..افسردگی و کسالت براش بی معنی..هر چیزی رو اراده کنه بهش میرسه..به شدت دوست داشتنی و شوخ طبع.عاشق خداشه.و از زندگی در کنار خدا ش و خانوادش لذت میبره...همیشه تابع دوستورات خداست..هیچ وقت به خدا شکایت نمیکنه..همیشه شاکره و توی زندگی خانوادگیش موفقه .همیشه یه راه حل داره و استوار و محکم با اعتماد به نفس فوق العاده

تصویر نامطلوب :
افسردس..همیشه مریضه..همش میگه چرا؟؟کاشکی اینجوری میشد...از همه چیز شاکیه...هر وقت حالش بد میشه سریع خود...میکنه همیشه میترسه از اینکه کسی از کبودی زیر چشماش چیزی بفهمه...میترسه از اینکه خانوادش بفهمن..هیچ نظری نداره..همیشه تابعه..هیچ وقت هیچ حرفی برای گفتن نداره...فقط شکست میخوره..فقط حرف میزنه...قدرت انجام هیچ کاری رو نداره...یه مفلوک به تمام معناس..کسی که هیچ ترسی از خدا نداره فقط به فکر اینه که سی چیزی نفهمه..

من واقعا همچین آدمی و نمیخواممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم (جیغ)

بچه ها شما ها هم بنویسین..بعد از نوشتن چقدر جندش اور میشه
خوشا باران و وصف بی مثالش
#15
[تصویر:  1240784171.gif]
دیری است که دعاهایمان »ندبه« شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما با زلال اشک روشن می شود. و من در کوچه های سرگردان »غیبت« تو را می جویم شاید مرا به میهمانی نگاهت بخوانی.
...«ღღ
کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست
ღღ»...
[تصویر:  14a5beeb2cd5ff.gif]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان