عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امتیازات: 4.64
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دی باده مرا برد ز مستی به در یار *** امروز چه چاره که در از دار ندانم !
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
 سپاس شده توسط
موي سپيد را فلکم آسان نداد        اين رشته را به نقد جواني داده ام
رهي معيري
 سپاس شده توسط
من
از آن حسن روزافزون که یوسف داشت،
دانستم
که عشق،
از پرده ی عصمت
برون آرد زلیخا را.

حافظ
اشیان داشت در ان دامن دشت 
زاغکی زشت وبد اندام و پلشت
سنگ ها از کف طفلان خورده
 جان ز صد گونه بلا در برده

 این مثنوی از دکتر پرویز ناتل خانلری واقعا فوق العاده ست  53258zu2qvp1d9v
 سپاس شده توسط
(1397 تير 28، 19:22)یوسف نوشته است: اشیان داشت در ان دامن دشت 
زاغکی زشت وبد اندام و پلشت
سنگ ها از کف طفلان خورده
 جان ز صد گونه بلا در برده

 این مثنوی از دکتر پرویز ناتل خانلری واقعا فوق العاده ست  53258zu2qvp1d9v

بي نظيره 53   اصلا به آدم در اوج سختي حس استقامت و اميد ميده من عاشق آخرشم  حس زندگي پاك در اوج سختي.  دم شما گرم

هر كه خواهد در حق ما هر چه خواهد گو بگوي *** ما نمي داريم دست از دامن دلدار خويش 
سعدي
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
 سپاس شده توسط
809197ps94ijjhwg احساساتی شدم

شب تاریک و
بیم موج و
گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما
سبک باران ساحل ها؟

حافظ
(1397 تير 28، 20:53)Queen نوشته است: 809197ps94ijjhwg  احساساتی شدم

شب تاریک و
بیم موج و
گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما
سبک باران ساحل ها؟

حافظ

4chsmu1 65  
ولي واقعا شعر زيباييه اگه وقت داشتيد بخونيد تا آخرشو. Khansariha (56)

ادب و شرم تو را خسرو مه رويان كرد***آفرين بر تو كه شايسته ي صد چنديني
عجب از لطف تو اي گل كه نشستي با خار***ظاهرا مصلحت وقت در آن ميبيني
حافظ
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
 سپاس شده توسط
یک پشت زمین دشمن گر روی به من ارند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم

سعدی
مخسب آسوده، ای برنا که اندر نوبت پیری
به حسرت یاد خواهی کرد ایام جوانی را 53258zu2qvp1d9v

پروین اعتصامی
و کن اللهم بعزتک لی فی کل الاحوال رئوفا
خدایا به عزتت سوگند با من در همه حال مهربان باش

53 دعای کمیل 53
ای پادشه خوبان!
داد از غم تنهایی؛
دل، بی تو به جان آمد
وقت است که بازآیی.

حافظ
 سپاس شده توسط
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ       نیست یاری که مرا یاد کند

فروغ فرخزاد
 سپاس شده توسط
در نظرگاه تو استادم پاك
كه چو رفتي زبرم
چيزي از ماحصل عشق تو برجاي نماند
در خيال و نظرم 
غير اندوهي در دل، غير نامي به زبان
جز خطوط گم و ناپيدايي
در رسوب غم روزان و شبان

شاملو
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
 سپاس شده توسط
نیست در عالم ز هجران تلخ تر       هر چه خواهی کن و لیک آن نکن

مولوی
 سپاس شده توسط
نفس نفس
اگر از باد نشنوم بویش،
زمان زمان
چو گل
از غم کنم، گریبان چاک.

حافظ
 سپاس شده توسط
کجا رواست که از دستِ دوست هم بِکشد /    دلی که این همه از دستِ روزگار کشید؟
شهریار
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان