۩ مشاعره ۩

[می توانم]

جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

هوشنگ ابتهاج

[یوسف]

تا دهن بسته ام از نوش لبان میبرم آزار

من اگر روزه بگیرم رطب آید سر بازار

شهریار 


خدا رو شکر یه نفر اومد اینجا
فکر کردم عین قبل که تاپیک شیش ماه خاک میخورد رفت تا زمستون 

[یاقوت]

رفتم به طبیب و گفتم از درد نهام

‎گفتا: از غیر دوست، بر بند زبان

‎گفتم که: غذا؟ گفت: همین خون جگر

‎گفتم: پرهیز؟ گفت: از هر دو جهان

ابوسعيد ابوالخير

[یوسف]

نی حدیث را ه پرخون میکند
قصه های عشق مجنون میکند

مولانا - نی نامه

[می توانم]

دو دهان داریم گویا همچو نی
یک دهان پنهانست در لبهای وی

همان

[یوسف]

یاد ایام جوانی جگرم خون میکرد 
خوب شد پیر شدم  کم کم و نسیان امد

شهریار

[می توانم]

دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد روی تو بر آب می زدم

حافظ شیرازی

* لطفا با صدای غلامحسین بنان این غزل رو بشنوین

[یوسف]

ملول از ناله بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم

شهریار

[می توانم]

من که شبها ره تقوا زده ام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم؟ چه حکایت باشد؟

حافظ شیرازی

[یاقوت]

دلی دارم که خوی عشق دارد


که جز با عاشقان همدم نگردد

خطی بستانم از میر سعادت

که دیگر غم در این عالم نگردد

 مولانا

[می توانم]

ديدي که من با اين دل بي آرزو عاشق شدم

با آن همه آزادگي، بر زلف او عاشق شدم



علی تجویدی

فکر می کنم خانم مرضیه این تصنیف رو خوندن که دیوانه می کنه آدم رو
بد نیست گوش بفرمائید

[یوسف]

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را 

شهریار

[می توانم]

ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غمهایش سپردم ، نیست آرامم هنوز

حافظ شیرازی

[یاقوت]

زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش


عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا

مولانا

[می توانم]

اگر روزی رسد دستم به دامانت کنم جان را به قربانت
ولی بی لطف و احسانت چگونه شوم ناخوانده مهمانت؟ چگونه