آنچه در همهی مباحث استاد طاهرزاده مورد توجه بوده، عبارت است از داشتن روح استمرار براي يافتن نكتهاي عميقتر از آنچه در ابتداء، هر انساني ميداند. و لذا ارزش مباحث وقتي روشن ميشود كه خود را در دراز مدت در اختيار مباحث قرار دهيم تا طرحي براي تنظيم كل شخصيت خود دريابيم و قدمي فراتر از آنچه هستيم برداريم، و در يك كلمه دستمان را به مطالب بدهيم و بالا برويم، نه اين كه پاي مطالب را بگيريم و پايين بكشيم.
بچه ها ما کتاب اولی یعنی «جوان و انتخاب بزرگ» رو در تاریخ 22 مرداد شروع کردیم و الان حدود دوازده روز از اون تاریخ میگذره !!!
امیدوارم این نه نفری که اسمشون رو بردم کتاب رو کامل خونده باشند ...
بچه ها کلا راجع به این مطالعه جمعی نظری ، پیشنهادی ، انتقادی ندارید ؟؟؟
به نظرتون چیکار کنیم تا کیفیت کار بره بالاتر ؟
احساس میکنم هنوز جنبه ی جمعی و گروهی کار که با بحث و گفتگو گره میخوره ، به اندازه ی کافی نیستش ، موافقید ؟ ایده ای ؟ طرحی ؟
خب به هر روی ، ما لینک دانلود کتاب دوم رو برای اونایی که سرعت مطالعه و وقت شون زیاد بوده اینجا قرار میدیم ، اما دوستانی که هنوز تو کتاب اول هستند ، حتما تمومش کنند و ما رو از نقطه نظارت شون بهره مند کنند ... اونایی تازه وارد این بخش شدند هم همینطور ... خلاصه دورهمیه دیگه ... خیلی سخت نگیرید ... اگه این مباحث براتون مهمه ، بیاین تا با هم راجع بهشون گپ بزنیم.
لینک دانلود pdf کتاب «آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین» :
[url=
]1[/url]
این کتاب حدود سیصد صفحه است و گویا متشکل از پیاده شده ی ده جلسه سخنرانی است که هر کدوم به طور متوسط سی صفحه میشه ! پس ما بر این شدیم که زودتر لینکش رو بذاریم و شروعش کنیم تا قبل پایان تابستون بتونیم جمعش کنیم ...
نمی دونم ، به نظرتون اگه آخر هفته ها یه وقت معینی رو برای مباحثه ی جمعی بذاریم ، جواب میده ؟ یا نه همینجوری جسته گریخته بیایم و بریم ؟
هفته ی اول ، دو جلسه ی اول ، OK ؟
«اگر شما خواننده ي عزيز، احساس ميكني در ميان ديوارهاي بلندي زنداني شده اي كه خود براي خود ساخته اي، و فكر ميكني كه بايد آن را ديوارها را خراب كنی و «خودِ گمشده ات» را و معني خودت را بيابي، شايد بتواني از طريق اين نوشتار يا بگو اين گفته ها كه به صورت نوشته درآمده است! - تا حدي به «خودِ اصيل ات» دست يابي و آرام آرام با او آشنا شوي و در آينه ي او، خود را بيابي. با نور عقل و فطرت،ديوارهاي وَهْم را خراب كني و به بالاتر از آن پرواز كني و در نهايت متوجّه واقعي ترين و آشناترين واقعيات، يعني خدا شوي، آري خدا! اما نه آن خدايي كه افكار، او را مي فهمند و در انديشه هاست، بلكه آن خدايي كه جان ها او را مي يابند و نيز در درياي وجودت، با بهترين انسانها، يعني پيامبران خدا آشنا گردي و در آينه ي جانت متوجّه آشنايان عزيزي به نام امامان شوي. خود را از پيرايه ها جدا بيني و پيرايه ها را خود نبيني، و حجاب جان را جان نپنداري! اگر بخواهي ميتواني خود را از زمان و مكان و از همه چيز، آري از همه چيز آزاد كرده، او را در وسعتي به بيكرانگي ابديت ببيني و از آنجا به جهت گذشته هايت به ريش خود بخندي كه چگونه بوده اي! خواهي ديد كه همه چراغ ها در جان تو روشن شده است، گويي همه چشمه ها از جان تو مي جوشند! حافظ در رويکرد به قصه گذشته خود گفت:
گوهري كز صدف كون و مكان خارج بود طلب از گمشدگان لب دريا مي كرد
بي دلي در همه ايام خدا با او بود او نمي ديدش و از دور خدايا ميكرد
اگر باور داري كه «آدمي گودالي است كه ژرفنايش پايان ندارد و شمردن موهاي تن او آسانتر از شمردن احساسهاي اوست» ؛ و اگر باور داري كه « بيشتر مردم كوه هاي بلند و امواج سهمگينِ درياها و رودهاي پهن خروشان و بيكرانگي اقيانوس ها و گردش ستارگان را به ديده اعجاب مينگرند، ولي به خود خويش اعتنايي ندارند » و عمده مشكلشان نيز همين است، شايد از طريق اين مباحث بتواني الفباي گفتگو با خود را بيابي، و كند و كاو در لايه هاي وجود خود را آغاز كني و كتاب وجود خود را ورق زني و آرام آرام، خود را بخواني - و معني « آشتي با خود » همين است - و اگر با خود آشتي كردي تو هم مثل بقيه، خدا را در خود خواهي يافت و خواهي گفت: .... »
گزیده ای از مقدمه ی کتاب منتخب
من باید میزان هوشیاری ام در عمل رو مدام افزایش بدم
نباید بذارم هرنیرویی هر طرفی که میخواد بکشوندم
من باید خودم باشم و مدام از خودم مراقبت کنم
من میتونم ، آره ...
چون من خدا رو دارم و اون کمکم میکنه