امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امتیازات: 4.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

جملات و دیالوگ های به یاد ماندنی

پاتریک( خطاب به آگستوس): شاید بخوای در مورد ترس هات با بقیه صحبت کنی...
آگستوس: فراموش شدن. من میخواستم زندگی فوق العاده ای داشته باشم همه منو به یاد بیارن
هیزل: می خواستم بگم که میدونی که یه زمانی همه ما می میریم یه دورانی قبل از انسان ها بوده و یه دورانی بعد از اون ها هست شاید فردا شاید میلیون ها سال دیگه و وقتی وقت اون برسه هیچکس کلئوپاترا ، محمدعلی کلی و موتزارت رو هم به یاد نمیاره چه برسه به ما... فراموش شدن غیر قابل اجتنابه

The Fault In Our Stars 2014
: )
Just Do "THE RIGHT THING" H
 سپاس شده توسط
رابرت: «اوه... واو... آلینای خواننده...»
آلینا: «تو و من می دونیم که من واقعاً کی هستم...»
رابرت: «من فکر می کنم که تو هرچیزی که بخوای می تونی باشی.»
آلینا: «شاید توی دنیای تو، رابرت. توی دنیای من واقعاً همچین چیزی اتفاق نمی افته.»
رابرت: «دنیاتو عوض کن.»

The Equalizer 2014
: )
Just Do "THE RIGHT THING" H
 سپاس شده توسط
چه کار خیانت آمیزی که معتقد باشی یک شخص بیشتر از یک شخصه
مارگو یه معجزه نبود
یه آدم ماجراجو نبود
یه چیز عالی و با ارزش نبود
اون فقط یه دختر بود

Paper Towns 2015
: )
Just Do "THE RIGHT THING" H
 سپاس شده توسط
مترسک: من مغز ندارم ,تو سَرم پر از پوشاله !
دوروتی: اگه مغز نداری پس چجوری حرف میزنی؟
مترسک  :نمیدونم ولی خیلی از ادمها هم هستن که بدون مغز یه عالمه حرف میزنن !!

the wizard of oz 1939
 سپاس شده توسط
یه روزی میاد که همه زندگیت از جلوی چشمات میگذره ,جوری زندگی کن که ارزش دیدن داشته باشه 

the bucket list 2007
 سپاس شده توسط
دوتا از مهم ترین روزهای زندگی تان روزی است که متولد شدید ،
و روزی که دلیلش را فهمیدید.

The Equalizer 2014
: )
Just Do "THE RIGHT THING" H
 سپاس شده توسط
والتر وایت: گیل، میخوام بدونم چه جوری کارم به اینجا کشیده!؟ راستش، خودمم موندم چه جوری کارم به اینجا کشیده !!
منظورم اینِ که، نمیتونم تصور کنم که داریم به عنوان دو تا مجرم اختلاط میکنیم...

گیل: اول جرم در حقت انجام میشه، بعدش تو مرتکب جرم میشی...

Breaking Bad
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...

2uge4p4 Khansariha (69) 2uge4p4
 سپاس شده توسط
 خداکه فقط متعلق به آدمهای خوب نیست.
خدا،خدای آدمهای خلافکارهم هست؛
فی الواقع؛ خداوند:
اِند لطافت،
اِند بخشش،
اِند بیخیال شدن،
اِند چشم پوشی،
      و اِند رفاقت است!
     پرویز پرستویی
(کپی شده از امضای یکی از دوستان)
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
 سپاس شده توسط
تراویس بیکل (رابرت دنیرو ) : 
لعنتی روزا فقط میگذرن, تموم نمیشن !

taxi driver 1976
 سپاس شده توسط
(1396 مهر 4، 11:09)موری نوشته است:
 خداکه فقط متعلق به آدمهای خوب نیست.
خدا،خدای آدمهای خلافکارهم هست؛
فی الواقع؛ خداوند:
اِند لطافت،
اِند بخشش،
اِند بیخیال شدن،
اِند چشم پوشی،
      و اِند رفاقت است!
     پرویز پرستویی
(کپی شده از امضای یکی از دوستان)

درواقع جمله ماله پیمان قاسم خانیه
53

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
هرشل : از تمام اتفاقاتی که تا الان برات افتاده در مورد خدا به چه نتیجه ای رسیدی؟
ریک : به این نتیجه رسیدم که خدا حس شوخ طبعی بی نظیری داره !


سریال walking dead
 سپاس شده توسط
رابرت دنیرو : میدونی پسرم بدترین چیز تو این دنیا یه استعداد تلف شده ست  53258zu2qvp1d9v 

a bronx tale 1993
 سپاس شده توسط
بعد از مرگ پدرم زیاد این بالا میومدم
با خودم فکر می کردم کل دنیا یه ماشین خیلی بزرگه ، میدونی که ماشین ها هیچ وقت با قطعات اضافی تحویل داده نمیشن
دقیقا با همون قطعاتی که نیاز دارن ساخته میشن
برای همین با خودم فکر کردم از اونجایی که کل جهان یه ماشین بزرگه ،
نمیتونم براش مثل یه قطعه اضافی باشم و باید دلیلی وجود داشته باشه که من اینجام

Hugo 2011
: )
Just Do "THE RIGHT THING" H
 سپاس شده توسط
من میتونم همه چیز رو به یاد بیارم مرد جوون . این شده بلای جون من .
بزرگترین بلایی که بشر گرفتارش شده همینه : حافظه  65

همشهری کین - اورسون ولز
 سپاس شده توسط
وودی آلن:
در زندگی بعدی، کاش می شد مسیر را وارونه طی کنم. در آغاز، پیکری بیجان و مرده باشم و آنگاه راه آغاز شود. در خانه ای از انسانهای سالمند، زندگی را
 آغاز کنم و هرروز همه چیز، بهتر و بهتر شود. به خاطرِ بیش از حد سالم بودن، از خانه بیرونم کنند. بروم و حقوق بازنشستگی ام را جمع کنم.و سپس، کار 
کردن را آغاز کنم. روز اول، یک ساعتِ طلایی خواهم خرید و به مهمانی و پایکوبی خواهم رفت. سپس چهل سال پیوسته کار خواهم کرد و هرروز ، جوان تر 
خواهم شد. آنگاه برای دبیرستان آماده ام؛ و سپس به دبستان می روم و آنگاه کودک می شوم و بازی می کنم. هیچ مسئولیتی نخواهم داشت. آنقدر جوان و 
جوان تر می شوم تا به یک نوزاد تبدیل شوم. و آنگاه نه ماه ، در محیطی زیبا و لوکس ، چیزی شبیه استخر ، غوطه ور خواهم شد ... و سپس با یک لحظه
 برانگیختگیِ شورانگیز ، زندگی را در اوج به پایان برسانم !
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان