عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

§ سوتی های بچه ها § خاطرات خنده دار §

روز 22 بهمن که رفته بودیم یه پسر خاله داریم حدود 10-12 سالشه بعضی کلماتو نمیتونه درست ادا کنه،آقا اون کسی که توی بلندگو شعار میداد میگفت:
مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرگ بــــــــــــــــــــــــــــــــر آمــــــــــــــــــــــــــریکا
پسرخاله ما هم که تکرار میکرد میگفت:مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرگ بـــــــــــــــــــــــــــــــــر آرمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتا !4chsmu14chsmu1
ما هم میگفتیم:حسین آرمـــــــــــــــــیتا نه پارمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیدا4fvfcja4fvfcjaخلاصه کلی خندیدیم
إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم
خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! 
********
بگذار ابر سرنوشت هرچقدر که میخواهد ببارد؛
ما..
چترمان خداست!
********
(: Ты перед скрытой камерой, пожалуйста, улыбаться
دامادمون مبگه علیرضا بنده خدا هرجا میره سرش کار میریزن و ..
راست هم میگه منو به شکل اچار فرانسه میبین22
 دیروز بیرون بودم ترافیک عجیبی بود هم انسانی هم ماشینی

ی موتور پلیس خاموش کرده بود بهم گفت بیا هول بده اگه وقت داری گفتم باشه

ترافیک بود و هی مجبور میشد ترمز بزنه وسط هل دادن ما

 گفتم عامو بیابریم اون کوچه فرعیه خلوته میشه هل داد گفت باشه هل دادیم و بلاخره روشن شد و تشکری فرمود
گازو داد و رفت نامرد نگفت تا جای قبلی که بودی حداقل برسونمت



برا کارای بیمه ام مجبور بودم برم بابل

دو سه شب پیش رفتم خونه اون یکی داداشم که بابله که صبح زود به کارای بیمه برسم

رفتم اونجا دیدم زن داداشم میگه شیر اشپزخونه مشکل داره اب میده باز کردم کلی ور رفتم درست کردم

بعد ی چایی اورد و گفت شیر دستشویی هم خرابه اب میده22

13اومدم از پایین شیر پیسوار رو ببندم که شیر اصلی رو درست کنم از شانسم اونم هرز شده بود پرتاب شد اونم چی اب داغ

42به زور با چسب 5 سانتی نگهش داشتم تا بتونم از بیرون بخرم

کلی گشتیم بلاخره پیدا کردیم گفتم عوض کردن این سرتاپای منو خیس میکنه

چون ساعتی بود که نمیشد اب کل ساختمون رو بست

خلاصه اومدیم شیرو باز کردیم چنان فشاری داشت که نگو اونم اب داغ 23سرتاپام خیس شد و بلاخره عوضش کردم و درست شد کلا گفتم پس برم ی دوشی بگیرم

دیدم الم یونیکای حمومشونم خرابه4fvfcja خندم گرفتم اونم درست کردم
 
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


سلام
دیشب داشتم برای چله دعوت نامه میذاشتم..
ظاهرا تو بعضی پروفایل ها متن پیامی ثبت نشده..Smiley-happy114

من بی تقصیر بودم خو..!
42
یاعلی.53
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

اقا ما ديروز از خونه اومديم بيرون بريم واسه عيد ديدني
اول رفتيم خونه يكي از اقوام
بابام اصلا كارش برنامه نداره فقط مود خودش در لحظه مهمه
رفتيم خونه فاميل محترممون اون فاميل هم كارش از يكي دو روز ديگه شروع مي شه بنده خدا احتمالا تو فكر بوده كه سريع ما مي ريم و خودش مي ره سراغ عيد ديدني هاي بعدي
اما زهي خيال باطل
هي مونديم
هي مونديم
هي مونديم
ما مي گفتيم بابا پاشو بابا نشسته بود تعريف مي كرد
هيچي ديگه
اخر سر به زور از اونجا پا شديم رفتيم خونه دوم
اونجا يه مقدار شرايط وحشتناك تر بود
اول از همه صاحب خونه دعوامون كرد كه چرا خونه شون كم رفتيم
بعدشم دعوامون كرد كه چرا تا حالا شام نمونديم خونه ش
بعدشم بابام تخت نشستن
ما هم در كمال ارامش تا ساعت 2 نصفه شب خونه اونا بوديم
فكر كن ساعت يك و نيم مي گيم بابا پا شو بريم
يهو صاحب خونه اژدها شد گفت
يعني انقدر بد مي گذره؟
هيچي ديگه منهدم شديم

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام

یادمه تازه گواهینامه که گرفته بودم ماشین استا گچکارو گرفته بودم دور بزنم باهاش

گفتم بنزینشو مصرف کردم برم یکم بنزین بزنم براش رفتم براش ده لیتر بنزین زدم حالا بلد نبودم بذارم سرجاش 

شلنگ پمپ بنزینو میگم

[تصویر:  product2902.jpg]

میذاشتم و میوفتاد طرف رو میگفتم اقا خرابه؟ چرا نمیشه 

اومد گرفت گذاشت سر جاش  منم ضایع شدم و سریع سوار شدم گاز دادم رفتم22


اون اوایل یادمه میخواستم برم جایی که شلوغ بود مجبور شدم کنار ماشینی که خودش پارک بود پارک کنم اومدم کنارش دیدم ا مالوندم به ماشین و اینه من به اینه اون خورد و صدای اژیرش در اومد

منم یاد این افتادم که هنوز گواهینامه ام نیومده بود و گازو گرفتم در رفتم   42 

پیش خودم فکر میکردم الان طرف میاد با ماشینش دنبالم میکنه سریع رفتم تو کوچه پس کوچه هاKhansariha (13)

بعد چند ثانیه عذاب وجدان گرفتم گفتم خب میرم جلو با طرف حرف میزنم هرچی خسارتش شد میدم دیگه

رفتم دیدم ا ماشینش هیچی نشده بوده در اثر همون برخورد دوتا اینه صدای اژیرش دراومده بوده 22
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


خب ی سوتی هم من بگم
تازه ی تازه هست ها
دیروز رفته بودیم خونه ابجیم بعد واسه یکاری مجبور شدم از خونه اشون بزنم بیرون و بعد انجام کار دوباره برگردم همونجا
خواستم برم بیرون بچه ی خواهرم گفت منم میام
هیچی دیگه مام بچه رو برداشتیم بردیم
خلاصه کنم
کار رو که انجام دادیم موقع برگشت گفتم واسه بچه یچیزی بخرم بخوره
رفتیم سوپرمارکتی گفتم براش بستنی بخرم
مقداری بین بستنی ها که گشتیم
گفتم دایی جون از کدوم بستنی خوشت میاد؟
اونم یکیو انتخاب کرد گفتم زشته برا ابجی اینام نگیرم
بعد گشتی که تو بستنیا زدم یکیو انتخاب کردم و شش هفتای ازش برداشتم گفتم هم واسه ابجی اینا باشه هم خودمون که اونجایم
خلاصه 6 تا بستنی گذاشتم رو میز که یارو حساب کنه داشتم نگاه به ماشین حسابش میکردم که ببینم قیمتش چنده
باخودم گفتم دونه ای هزارن دیگه
واقعا هم هزاری بودن یا حداکثر 1500 ی 
اقا چشتون روز بد نبینه
یارو تق تق زد 2500 ضرب در شش بعلاوه 1000 شد 17000 1744337bve7cd1t81
هیچی دیگه بعد از اینکه شکلم شبیه شکل بالا شد به یارو گفتم اقا دوتاش برگردون خودمون نخواستیم بستنی بخوریم
خلاصه که واسه چهار تا بستنی 10 تومن پیاده شدیم
اینم از سوتی ما Gigglesmile
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
سوتی دوران طفولیت: :smily man:

من از بچگی عاشق کشک خوردن بودم =P~
مامانم اون روزها کشک درست می کرد و من تا میامد خشک بشه همشو می خوردم 4
تا اینکه مامان تصمیم گرفت و برای خشک شدن کشک ها آنها رو برد روی پشت بام Vamonde
و بعد هم از دست من قایم کرد 1276746pa51mbeg8j
چند روز بعد منو پسر داداشم در حال جستجو بودیم که چشمون به پلاستیک کشک ها خورد Greenstars
و با سر و کله رفتیم :highfive: :highfive: به ی چشم به هم زدن پلاستیک رو نصف کردیم Khansariha (58)
که ناگهان مامان سر رسید و گفت چرا شما دارید سفیدآب ها رو میخورید :P-
من wacko2
پسر داداشم 46
مامان 19
سفیدآب ها 8-}
همیشه آغاز راه دشوار است

عقاب در آغاز پرواز، پَر می ریزد

اما در اوج

حتی از بال زدن هم بی نیاز است
من‏ ‏هم‏ ‏خیلی‏ ‏سوتی‏ ‏میدم‏!‏

یه‏ ‏بار‏ ‏تو‏ ‏خیابون‏ ‏داشتم‏ ‏راه‏ ‏میرفتم‏ ‏و‏ ‏تو‏ ‏خودم‏ ‏بودم‏ ‏که‏ ‏یهو‏ ‏یه‏ ‏خانومه‏ ‏از‏ ‏تو‏ ‏ماشین‏ ‏از‏ ‏من‏ ‏آدرس‏ ‏فلان‏ ‏رستوران‏ ‏را‏ ‏پرسید‏
من‏ ‏هم‏ ‏هول‏ ‏شدم‏ ‏و‏ ‏آدرس‏ ‏رستوران‏ ‏نزدیک‏ ‏خونه‏ ‏مون‏ ‏را‏ ‏دادم
خانومه‏ ‏هم‏ ‏که‏ ‏معلوم‏ ‏بود‏ ‏مسافر‏ ‏بودند‏ ‏از‏ ‏من‏ ‏تشکر‏ ‏کردند‏ ‏و‏ ‏رفتند
در‏ ‏همین‏ ‏موقع‏ ‏که‏ ‏احساس‏ ‏مفید‏ ‏بودن‏ ‏می‏ ‏کردم‏،‏ ‏یه‏ ‏لحظه‏ ‏یادم‏ ‏اومد‏ ‏که‏ ‏ای‏ ‏بابا‏ ‏اونا‏ ‏که‏ ‏آدرس‏ ‏یه‏ ‏رستوران‏ ‏دیگه‏ ‏را‏ ‏می‏ ‏خواستند‏!

ولی‏ ‏خب‏ ‏رستوران‏ ‏نزدیک‏ ‏خونمون‏ ‏غذاهاش‏ ‏از‏ ‏اون‏ ‏رستورانی‏ ‏که‏ ‏اونا‏ ‏آدرسش‏ ‏را‏ ‏می‏ ‏خواستند‏ ‏بهتره‏ ‏ولی‏ ‏اگه‏ ‏رستوران‏ ‏بهانه‏ ‏ی‏ ‏رفتن‏ ‏به‏ ‏اون‏ ‏آدرس‏ ‏بوده‏ ‏باشه‏

ای‏ ‏بابا‏ ‏هنوز‏ ‏هم‏ ‏وجدان‏ ‏درد‏ ‏دا‏رم‏!‏
[تصویر:  gal82.jpg&917953621]
به جای "شکست عشقی" می تونید نام این بیماری را هم بذارید


كفر متحرك به اسلام می رسد، ولى اسلام راكد، پدر بزرگِ كفر است.
سلمان‏ها در حالى كه كافر بودند، حركتشان آنها را به رسول منتهى كرد

و زبيرها در حالى كه با رسول بودند، ركودِشان آنها را به كفر پيوند زد.
كفرى كه با حركت ما همراه باشد، وحشتى ندارد، وحشت آنجايى است كه با ركودها پيوند خورده باشيم.

علی صفایی

[تصویر:  05_blue.png]

همین الان این یادم اومد
من 17 سالم بود اولین خواستگارم اومد

خیلی استرس داشتم خدایا خواستگار چه موجودیه 17
شب خواستگاری وقتی چایی بردم از بس هول کردم بجا سلام گفتم بسمه الله الرحمن الرحیم 13 13

ارومم نه ها بلند vayy
خب، میرسیم به سوتی بنده  4
2-3 ماه پیش یکی از دوستای مامانم اومده بود خونمون منم تو اتاق خودم بودم.
برای یه کاری مجبور شدم از اتاق بیام بیرون
وقتی باهاشون رودررو شدم بعد سلام و احوال پرسی گفت ببخشید مزاحمتون شدما،
منم گفتم خواهش میکنم دشمنتون شرمنده  17 vayy
چرا آخه؟  13
یعنی آب شدما  1276746pa51mbeg8j
خب میدونید ؟!
من کلا دست به سوتی دادنم خوبه!!! 4
همین امروز همینجا دو دفه سوتی دادم Gigglesmile

اولیش

همون طور ک میدونید دیروز داداشمون "نمیدانم" عزیز  یه پیشنهادی داد گفت ی تایپیک ایجاد بشه بچه ها بیان دست نوشته های خودشون رو بذارن
بعد
صبح تو پروفایل داشتیم باهم حرف میزدیم
بهم پیام داده بود که "تایپیک ه ایجاد شد دست نوشته ات رو بذار ببینیم"
منم پیش خودم فکر کردم گفته "تایپیکه ایجاد شد دست نوشته ات رو بذار ببینیم" 
(اگه دقت کنید جفت جمله های بالایی که مشخص کردم یکی ان) 53258zu2qvp1d9v
خب حالا بقیه ماجرا گوش بدین تا متوجه شین چ سوتی ای دادم
اولش که پیام رو دیدم کلی تو دلم ذوق کردم گفتم ماشالله سرعت عمل چ زود پیشنهاد عملی شده Khansariha (57)
بعدش رفتم کلی گشتم تو تایپیکا دنبال تایپیکه فوق الذکر 17
کلی گشتم اخرش دیدم نه نیست که نیست
رفتم گفتم که گشتم دنباله تایپیکه نبود لینکش برام بذار 42
برگشت گفت که منظورم این بود که "هر وقت تایپیکه ایجاد شد برو دست نوشته ات بذار" Vamonde
کلا خیلی باهوشم نه؟! 1276746pa51mbeg8j
البته از حق نگذریم جمله اش هم کژتابی داشتا 128fs318181
خب من از کجا بدونم منظورش چی بوده
یچی نوشته یچی دیگه منظورش بوده Vamonde
والا تقصیر من نبود که asabani

حالا یکی دیگه اش

عصری تو مسابقه کنترل ذهن و نگاه اسما خانوم ی تصویر از چند تا تفنگ گذاشته بود و خطاب به قاصدک گفته بود که "برادر قاصدک شما فقط بگو با کدوم راحت تری؟"
بعد من پیش خودم فکر کردم منظورش اینه که یکی از تفنگا انتخاب کن تا با اون دخلتو بیارم  Khansariha (98)
وا چ خشن 1744337bve7cd1t81
بعد تو انجمن شبانه همینو بهشون گفتم که اگه بلایی سر قاصدک بیاد پای شما گیره ها
برگشته میگه که منظورم این بود که
"به اقای قاصدک گفتم یکی از تفنگا انتخاب کن تا باهاش منو بزنی"

ینی قوربون خودم بشم با این ذکاوتم vayy
خب به من چ ؟ asabani
اصلا تقصیر خوشونه بد منظور رسانی میکنن asabani
من هوشم خیلیم خوبه :smiley-yell:

خلاصه که از دفعات بعدی حواس همه جمع باشه تا خوب منظور رسانی کنید asabani
بعدا ب من گیر ندین ک ایکیوت پایینه Vamonde
من ایکیوم خیلی هم بالاس
ناسلامتی تو درسای تحلیلی مثل ریاضی و اینا معدل دانشگاهم حساب کنی بالای 18- 19 میشه ها  Khansariha (98)
خب یکم تو حفظی جات و این جور چیزای منظوررسانیو اینا مشکل دارم دیگه 1276746pa51mbeg8j
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
مردیم از بس سوتی دادیم Vamonde
دیروز ی سوتی افتضاح دادم
دوستم تو این شبکه های اجتماعی پست گذاشت بود برادر فلانی تصادف کرده ی هفته اس بی هوشه براش حدیث کسا بخونیم
بعد من که اینو خوندم
کلی ابراز احساسات کردم
که یا خدا ای خدا
چی شده
چرا ب من نگفتین
کی تصادف کرده
الان حالش چطوره
زنده اس مرده اس 
و کلی حرفای دیگه
تهش برگشته میگه خودش نبوده که داداشش بوده
من خیال کرده بودم گفته خود فلانی تصادف کرده
خلاصه ی افتضاح بازار دیگه شد 1276746pa51mbeg8j
من بعد دیگه گزارش سوتی نمیدم :smiley-yell:
گفته باشم asabani
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
چند روز پیش ی تازه وارد خانوم داشتیم
منم خواستم برای خودشیرینی
ی اعتبار بدم که:
آبجی خوش آمدید به کانون
یهو موس رو نوشته های قبلی کلیک خورد
که نوشته بودم
ایوووووووووووووووووووووووووول داداش
و برا اون دختر خانوم فرستادم vayy 
آخه چرا من هر وقت میخوام خودشیرینی کنم
سوتی میدم 42
همیشه آغاز راه دشوار است

عقاب در آغاز پرواز، پَر می ریزد

اما در اوج

حتی از بال زدن هم بی نیاز است
امروز نه دیروز یعنی در اصل:
روز جمعه مورخ 23 مرداد ماه 1394
هر چند مایل نبودم اما طرف بعدازظهر با خانواده رفتیم تفریح
وقتی رسیدیم و بعد از کلی این طرف و آن طرف مستقر شدیم
من چون ذهنم مشوش بود چشمام رو بستم و دراز کشیدم
وقتی چشم باز کردم یک ساعت گذشته بود
خلاصه داشت خوش میگذشت که اسم حکم آمد وسط
داداش گرامی پاسورها رو آورد و گفت ی دست حکم بزنیم
من که 4و5 سال بازی نکرده بودم
من و داداش بزرگ شدیم ی طرف
پسرش و اون داداشم هم شدند ی طرف
حاکم و حکم دست آنها بود
وقتی حاکم به من رسید 6بر 1 عقب بودیم vayy
ی شاه کت خوردیم 3 تا افتادند بالا 13
خلاصه حاکم شدم و نشستم بر تخت پادشاهی
و به همین نام و نشون 7 بر 6 بردیم studsmatta
جایی داداشا و آبجیا پاسوری حسابی خالی
آموزش پاسور در شرایط بحرانی خواستید بهتون میدم
فقط از منشی وقت بگیرد
تا 4 ماه آینده هم تمام وقتام پره Khansariha (13)
همیشه آغاز راه دشوار است

عقاب در آغاز پرواز، پَر می ریزد

اما در اوج

حتی از بال زدن هم بی نیاز است
سلام

کوچیک که بودم موهام بلند شده بود و بدجوری بود معمولا پدرم هر وقت تشخیص میداد میبرد منو سلمونی 

نمیدونم چی شده بود که هنوز تشخیص نداده بودن ما هم مهمون داشتیم و موهام به خصوص دم خطم اینجور ژولیده بود خجالت میکشیدم

رفتم دستشویی و ماشین موزر رو گرفتم که دم خطمو درست کنم چشمتون روز بد نبینه زدیم خراب کردیم

ای کاش خراب میکردیم کلا ترکوندیم اون ناحیه کچل شد

حالا من موندم چیکار کنم تنها راهی که برام مونده بود این بود که برم سلمونی بگم کچل کنه

طرف تا منو دید خندید منم مجبور شدم خالی ببندم که سلمونی قبلی زد خراب کرد پدرم نذاشت کارشو ادامه بده اومدیم اینجا 

طرف هم زد مارو کچل کرد  مهمونا هم اومدن و جور دیگه ای با کچلیمون باعث خنده خاص و عام شدیم 22
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان