عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 
نقل قول: یه نکته به نظرم رسید.
فکر می کنم علت بعضی تنبلی ها یا سستی هایی که به خرج میدیم، نداشتن یا کم بودن اعتماد به نفس و خود باوریه
خودم تجربه‌ی این موردو داشتم.

یعنی وقتایی که ما خودمونو دست کم میگیریم (حالا یا با مقایسه کردن با دیگران یا بعضی مشکلات دیگه که از محیط اطراف ناشی میشه)
توی ذهنمون این فکر منفی میاد که من نمی تونم.
خب وقتی این فکر توی ذهنمون تکرار بشه، باورمون میشه که نمی تونیم. پس در نتیجه تلاشی هم برای رسیدن به هدف مورد نظر نمی کنیم.

هر هدفی رو در نظر بگیریم این مورد صدق می کنه.
هدف پاکی، هدف درس خوندن و کسب علم و...

(یه نکته رو هم توی پرانتز بگم حتی اگه کسی دنبال هدف های باطل و شوم شیطانی هم باشه، تنبلی باعث میشه به اون هدف نرسه.
اینو می تونیم در پشتکار و تلاش بی وقفه دشمنانمون ببینیم و ما اون همت رو در راه حق خرج کنیم)

راه حلش هم اینه که ما روحیه خود باوری رو در خودمون تقویت کنیم.
هی دائم نگیم من نمی تونم. بلکه باید بریم جلو با ضعف ها و موانع رو به رو بشیم و اونا رو بشناسیم.

قطعاً خدا نقاط قوت زیادی به ما داده. ببینیم مزیتمون کجاست. همونا رو روش تکیه کنیم.
اون وقته که ما می تونیم به دنبال بر طرف کردن ضعف هامون باشیم

تا وقتی به تکلیفمون به درستی و با تمام جوانب عمل نکردیم چه طوری انتظار نتیجه‌ی مطلوب داریم؟
-----
نقل قول: در مورد تنبلی به نظرم بیایم کارهای کوچیک رو مستمر انجام بدیم. (حالا کنار کارهای کلان دیگه ای که داریم)
مثلا قرائت روزی 5 آیه قرآن. روزی 3 دقیقه حرکات نرمشی. روزی یک صفحه کتاب.
بهمون نظم میده و خودباوری برای تغییر و حرکت.
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
نقل قول: خب من نشستم فکر کردم که چه کار هایی رو باید تا آخرعید انجام بدم.
بدون بلند پروازی. کار هایی که اگر بخوام خوب باشم باید انجام اشون بدم و دیدم که چطوری می تونم به کار هام برسم. بدون این که کاری رو سر هم بندی کنم یا بخوام ماست مالی کنم. 
دسته بندی کردم ، اولیت بندی ، کار های زشت تر مهم تر اول ، کار های جذاب تر و غیر مهم تر بعدش بعد دیدم:‌ 
اگر روزی ۱۲ ساعت کار کنم تا آخر عید ، همه ی کار هام رو می رسم و ده روز هدر رفتن هم جبران می شه. 
۱۰ ساعت ، فلان مقدار می رسم. ۸ ساعت فلان. حداقل هم باید ۶ ساعت کار کنم روزی تا کار های ضروری انجام بشند.
به همین راحتی ، خدا هم کمک کرد و حالم دگرگون شد. 

حالا که وارد کار شدم می بینم که کار های ضروری هم بزرگتر از چیزی بودند که به نظر می رسند.
یه نکته مهم هم این که به خودم گفتم که : قرار نیست خودت رو خسته کنی و به خودت فشار بیاری.
دیدم خانواده دارند می رن مهمونی ، رفتم. کلی هم حال داد. منظور این که به خودم فشار نیاوردم.
قردا هم قراره مهمون بیاد ، یه حالت اینه که بگم ، وای کلی کار دارم حالا چیکار کنم؟
یه حالت هم اینه که بگم : مهمون می آد کلی خوش می گذره ، ان شاء الله فرداش بیشتر فشار می آرم جبران می کنم.
همین دیگه این بود تجربه ی سه روز بدون تنبلی بنده و البته با کلی خوش گذرونی.
آهان یه نکته ی مهم : از این که برنامه به هم بخوره برای رسیدن به چیز های بهتر نترسید. شما زندانی برنامه نیستید.
دیروز یکی از استادیدم که قبلا باهاش کار می کردم بهم ایمیل زده و پیشنهاد کاری جدید داده. 
منم می تونستم کلی استرس بگیرم که برنامه چی می شه؟ ولی فکر کردم : این یه فرصت خوبه. برنامه ام رو عوض می کنم ، کار ده دقیقه است.
همین دیگه شب بخیر.

اگر غلط غلوط داره ببخشید ، تندی تایپ کردم که زود بخوابم صبح زود بیدار شم کلی دارم. 
آهان اصلا اومده بودم این رو بگم یادم رفت.Khansariha (13)
مهم ترین نیاز برای این که آدم تنبلی رو بذاره کنار اینه که ذهنش خالی باشه از چیز های اضافی.
سوال ها ، شبهه ها ، نگرانی ها ، استرس ها ، غصه ها ، دعواها ، درد ها ، اضطراب ها.
یعنی آینده چی می شه؟ حالا این کارها رو هم کردم که چی؟ و ...
تا وقتی این سوال ها و ناراحتی ها توی مغز آدم رژه می ره ، تنبلی طبیعیه.
راهش هم اینه که راست و حسینی به این سوال ها جواب بدی و اصل برنامه ات رو هم بر همین اساس تنظیم کنی.
به دور از بلند پروازی برای ساختن آینده ای بهتر برای خودت و آینده ات. اون جوری که دوست داری و البته عملی هم هست.
-----
نقل قول: دقیقا همین طوره .. تا حالت خوب نباشه ، نمیشه کاری کرد .
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
نقل قول: بچه ها بیایید بگید چیکار می کنید با تنبلی هاتون؟
همین که این جا مقید باشید حرف بزنید خودش قدم اوله.

من که حالم حسابی خوبه.
می دونید به چه نتیجه ای رسیدم؟
این که تفریح کردن ، تنبلی کردن نیست.
انسان به تفریح نیاز داره. وقتی شما تفریح نکنی به جاش تنبلی می کنی.
البته تفریح درست : صله ارحام ، ورزش کردن ، غذا درست کردن ، مسافرت رفتن.
تفریحاتی که بعدش خسته تر نشده باشید.

این چند روز کلی عید دیدنی رفتیم خونه فامیل و اقوام.
ملت کلی مشکل دارند و چقدر سختی زیادیه.
ناراحتی ها ، قهر ها و دشمنی ها ، فقر ها و بیماری ها
پیری ها و از کار افتادگی
و ما هم در قبال اقوام نزدیک و دور مسئولیم.
حداقل در حد سر زدن

الان کلی حس خوب دارم و کلی شارژ شدم و البته کلی ، کلی ، کلی هم کار دارم.
که ان شاء الله در وقت های خالی انجامشون می دم.Khansariha (69)

یه کاری که باید انجام بدم ، توی غذا خوردن باید دقت کنم.
توی یه دفترچه می خوام امتیاز بدم به ناهار و شامی که خوردم.
این طوری می تونم کنترل بیشتری داشته باشم روی پرخوری نکردن.
-----
نقل قول: سلام
من فعلا برای مقابله با تنبلی سه تا کار روتین رو که خیلی ساده به نظر میان ولی من همیشه در انجام دادنشون مشکل داشتم انتخاب کردم:
۱- مسواک زدن
۲- شستن صورت با صابون صبح ها
3-قرآن گوش دادن شبانه
یواش یواش کارهای دیگه هم بهشون اضافه میکنم. فعلا اینا بسه49-2
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
(1396 فروردين 16، 3:58)صادقین نوشته است:
نقل قول: ازدکتر ابراهیم میثاق یه سری فایل ها که اگه اشتباه نکنم پونزده قسمت برنامه ی صوتیه ( البته ظاهرا تصویری بوده، شبکه چهار!.، صوتیش کردن!)

در مورد تنبلی!....

با میثاق آشتی کنید!....1


.
.....
صحبتاشون خیلی جالبه تا اینجایی که من دارم گوش میدم واقعا درست بوده
به بقیه هم پیشنهاد میکنم

متاسفانه منم خیلی زیاد گرفتار این تنبلی ،راحت طلبی ،اهمال کاری بودم و هستم
به خاطرش خیلی از موقعیتای خوب زندگیم از دست دادم شاید الان تو این سن میتونستم موقعیت خیلی خیلی بهتری داشته باشم ولی همش با بهونه آوردن تنبلی کردن دنبال شرایط بودن و دنبال کمال گرایی بودن
اراده و اعتماد به نفسم ضعیف کردم
یا شاید گاهی امیدم از دست دادم .
باید سعی کنم از اون کمال گرایی فاصله بگیرم چون ریشه اصلی تقریبا همه تنبلیای منه
 أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری؟!
 سپاس شده توسط
سلام
وقت همه‌ی اهالی کانون بخیر باشه ان شاء الله
موضوع چهاردهم:

یه سوال از همه کانونی های عزیز دارم
چه راه‌کارهایی دارید که خودتون رو از گذشته‌ی تلخی که داشتید جدا کنید (کنار اومدن با مشکل) و از نو راهتون رو پیدا کنید ؟
و برای تثبیت این راه جدید چه کار هایی می کنید ؟

(هدفم از پرسیدن این سوال جمع آوری تجربه‌های مختلف توی این زمینه هستش)
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...

2uge4p4 Khansariha (69) 2uge4p4
 سپاس شده توسط
سلام به همه دوستان
اول :اینکه باید قبول کنیم این گذشته تلخ جزئی از زندگی ماست (همین اولیه خیلی مهمه)
دوم:حالا که قبول کردی باید تمام مسئولیتشو بر عهده بگیری  هیچکس مقصر نیست(نکته دوم هم خیلی مهمه.این نکته خیلی کلیه ولی لطفا بسظش بدید به همه چیز)
سوم:حالا همه چی مسئولیتش بر عهده خودته (اینو واسه خودت جا بنداز)باید همرو ببخشی (چون میدونیم که یه سری چیزا در گذشته شما مسئولش نبودی و دیگران مقصر بودن و شما هیچ کاری نمیتونستی بکنی پس باید اون ادم هارو ببخشی(این نکته هم کلیه باید بسطش بدید)حالاذهنتو رها کن چون اگه ذهنت اروم نباشه سنگین باشه احتمال افتادن اتفاق بد میتونه بیشتر باشه (باید بدونیم این نکته رو که نگاه به گذشته و بدتر شدن حالمون رابطه مستقیم با افتادن اتفاق های بد در زندگیمون داره(مثل گناه خودارضایی)
حالا که اینکار هارو انجام دادیم نگاه به گذشته میتونه مفید باشه ////چطوری؟ ازش درس بگیر و دیگه تکرارشون نکن(اینم کلیه لطفا بسطش بدید)
ببخشید خلاصه گفتم (البته اگر بدرد بخور باشه)حس نوشتن نبود گفتم شاید بعدا نتونم بیام همین الان بگم.ممنون که خوندین 53 53 53 53
 سپاس شده توسط
(1396 تير 28، 11:53)chika نوشته است: سلام
وقت همه‌ی اهالی کانون بخیر باشه ان شاء الله
موضوع چهاردهم:

یه سوال از همه کانونی های عزیز دارم
چه راه‌کارهایی دارید که خودتون رو از گذشته‌ی تلخی که داشتید جدا کنید (کنار اومدن با مشکل) و از نو راهتون رو پیدا کنید ؟
و برای تثبیت این راه جدید چه کار هایی می کنید ؟

(هدفم از پرسیدن این سوال جمع آوری تجربه‌های مختلف توی این زمینه هستش)

من فک میکنم جدا شدن از گذشته تلخ، به طور کلی اگه بخوام بگم، اول نیازمنده اینه که خودمون رو در آینده ای تصور کنیم که آرمانمون باشه. 
ینی یه هدفی داریم که براش بخوایم از نو شروع کنیم. 
انسانی که بی هدفه، هر روز و هر ساعت میناله از تلخی الانش ولی کاری انجام نمیده.
خب اینجور آدما هر روز بیشتر به سمت رکود پیش میرن. 
من میگم برای زندگی کردن باید جاری باشیم. چون هر زنده ای نفس میکشه. اگه میخایم از زنده بودن عبور کنیم و زندگی کنیم، نیاز داریم که:
1)گذشته رو با همه ی تلخی هاش فراموش کنیم ولی ازش درس بگیریم
2) چشم به آینده ای بدوزیم که خودمون رو توی اون تصور کردیم.
و اما تثبیت:
راه جدید مثل نهال یا دونه ی جدیدیه که کاشتیم
مادرای همه ماها سبزه سبز کردن و ما هم دیدیم. اولش مراقبت میخاد، نیاز به توجه و رسیدگی میخاد و بعد که سبز میشن، رشد میکنن و بالا میان. 
بحث تثبیت هم همینه. تصمیمی که برای آینده میگیریم نیاز به پیگیری و تعلق به هدف داره وگرنه میپوسه و مارو هم میپوسونه. مثه یه درختِ بی برگ میوفتیم یه گوشه و منتظر اون نجاری میشیم که بیاد و مارو قطع کنه و بندازه. 

به نظر من مهمترین پارامترِ زندگی هدفمند بودن هست.
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
سلام ، وقت به خیر 
واقعا یکی از معضلات زندگی من همین یه مورده ،، 
اینقدر اینقدررررررررررررررر خاطرات بد و نا امید کننده از گذشته دارم که کلا گند زده به اعتماد به نفسم . 
و متاسفانه کار خیلی زیادی نتونستم بکنم واسه حل این مشکل . فقط اینکه خودم و میزنم به اون راه تا یادم بره . ولی هر از چندگاهی دوباره یادم میاد و میریزم به هم .. Hanghead
[تصویر:  u0o_%D9%BE%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D9%86_%D9%8...D9%842.jpg]
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
سلام به همه
من فکر میکنم همه ما که اینجا هستیم با مشکلاتی که خ ا برای ما درست کرد مشکلات تلخ  و شکست های سخت تو کارنامه زندگیمون داریم چون اگر نداشتم هیچ وقت به فکر ترک اون وضعیت نمیافتدیم اما این مشکلات همیشگی نیستن و دیر یا زود تمام میشن ولی مهم نحوه برخورد ما با اونهاست
همه ما تو رده سنی بیست سالیم و هنوز خیلی فرصت داریم اگر سالم زندگی کنیم حداقل 70 سال عمر میکنم پس لزومی نداره که بخواهیم به خاطر 4 یا 5 سال زندگی بد خودمون  رو مجازات کنیم چون همین مجازات که وضعیت رو بدتر میکنه و در سختی های بیشتر فرو میبره فراموش نکنیم خیلی از نابغه های دنیا کارشون از 30 سالگی شروع کردن مثل خانوم رولینگ (نویسنده هری پاتر ) و یا سلوستر استالونه بازیگر نقش راکی
[تصویر:  355b0c83-680a-44de-b22b-8fa226123a99-7457402.png]
 سپاس شده توسط
سلام به همه گی به نظر من باید خودمونا انقد درگیر کارو زندگی و اهدافمون بکنیم که دیگه اصلا به یادمون نیاد
 سپاس شده توسط
(1396 مرداد 1، 23:47)aliunknown نوشته است: سلام ...
من یه راهکار عجیب واسه ی این موضوع دارم ... امتحان کنید شاید بد نبود ؟؟
یه جای تاریک پیدا کنید ، همینطور آروم ، هیچ صدایی نباشه اونجا ...
قبلش یه دوش آب سرد بگیرید 
بعد اون خاطراتی از گذشته که به همراهتون موندن و سخته فراموش کردنشون رو یکی یکی به یاد بیارید .. 
فرقی نداره حالا چه  خوب یا چه بد ، مثل یه گالری عکس ورق بزنید اونایی که خیلی براتون به یاد موندنی و شیرین هستن رو نگه دارین و یه لبخندی بزنید
اونایی هم که خیلی تلخ هستن رو با دستتون پرت کنید دور و باهاش کاری نداشته باشید ( فکر کنید مثل یه فیلمه که میخواید از تو گالری دیلیتش کنید )
شاید یکم عجیب غریب باشه و همینطور خنده دار باشه ولی معجزه میکنه
موفق باشین  53

داداش این فضایی که شما توصیف کردی که من همون ثانیه اول خوابم میبره 4chsmu1 دیگه اصن به فکر کردن و مرور خاطره نمیرسه

به نظرم هر خاطره بدی یه مقطعی از زندگی پر رنگ هست هر کاری هم کنی اون زمان شاید یکم کمرنگ تر شه ولی هست
فقط باید زمان بدی تا سرگرم مشکلات جدید و گرفتارای جدید شی تا اون خاطره کم کم محو شه
 أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری؟!
 سپاس شده توسط
سلام
ممنون از دعوت اقا یوسف

من یک قاعده کلی دارم که برای خودم فقط این جواب داده:

اول اینکه اون گذشته تلخ رو بپذیریم به عنوان جزیی از زندگیمون! نمیشه ازش فرار کرد یا انکارش کرد... 

دوم اعتقاد به اینکه فکر کردن به گذشته فقط یک بار(ولی مفصل) مجاز هست.اون هم با هدف تحلیل اون تجربه و بدست اوردن اشکالات،مزایا ومعایبش جهت درس گرفتن.(البته این کاملا طبیعیه که ذهن ادم بعدش هم گاهی فلاش بک بزنه به گذشته ولی مهم نحوه برخورد بااین بلاش بک هاست که به مرور کم میشه.پس خودتون روسرزنش نکنید.)

سوم(خیلیییی مهممم) توجه به اینکه فکرکردن به گذشته چیزی جز افسوس به بارنداره و نتیجش میشه افسردگی!!!!!!پس بیخیااااالش..گذشته هاااگذشششته!

و چهارم -------》باور عمیق به جمله ی زیر:
            چشم از پنجره بردار، ناجی زندگی تو در آینه است!! 
تنها کسی که الان میتونه وضعیت شمارو تغییر بده خودتون هستید ولاغیر...حتی خداوند هم تا تو نخوااای تغییری ایجاد نمیکنه برات..

پس ای انسان!! اشرف مخلوقااات عالم!! بابت داشتن ویژگی بارز انسانیت" یعنی اراده و اختیار" به خودت ببال و برای تغییر جهت زندگی به سمت دلخوااااه قدم بردار...
1396/6/13
یک قدم به سوی تو...

***  ترک یک گناه ، نذر لبخند امام زمانم  ***
[تصویر:  nasimhayat.png]
Sham عاالیه  Sham





 سپاس شده توسط
نظراتتون خیلی خوب بودن... 53258zu2qvp1d9v
و جالبه که تقریبا همه به نوعی تاکید به پذیرفتن گذشته و کنار گذاشتنش داشتن
منم کاملا موافقم... والبته باید گذشته رو پذیرفت اما شاید بهتر باشه بگیم جزئی از ما بوده تا اینکه بگیم جزئی از ما هست 53258zu2qvp1d9v
اما دیدم که رضا نوشته بود، باید خودمون رو تو آینده تصور کنیم.... با اینجاش مشکل دارم
میدونید! متاسفانه بیشتر ما یاد نگرفتیم که که توی لحظه ی حال زندگی کنیم... همش یا متاسف از گذشته ایم و یا نگران آینده
فک میکنم درگیر آینده شدن هم چیزی از اسیر گذشته شدن، کم نداشته باشه... شاید بیشتر وقتایی که ناراحتیم اما نمیدونیم چرا، بخاطر اینه که داریم لحظه حال رو از دست میدیم
و خیلی بدیهیه که ما نه در گذشته و نه در آینده نمی تونیم کاری کنیم، تنها چیزی که داریم لحظه ی حاله
با فکر کردن به یه آینده آرمانی، در واقع فریب چیزی رو میخوریم که وجود نداره
نمیدونم واستون پیش اومده که مثلا بگین فلان کار رو انجام بدم و بعد خیلی خوشبخت و راحت میشم اما بعدش متوجه میشین که اوضاع خیلی هم فرق نکرده
واسه من زیاد پیش اومده... مثل وقتی که کنکور داشتم و فک میکردم بعد از کنکور زندگی چقد معرکه میشه اما در کمال تعجب زندگی بعدش هم کماکان همونطور بود 53258zu2qvp1d9v
مثل اینه که بفهمی سرت کلاه گذاشتن و خود هم همراهی کردی
اما اصل حرفم اینه ، همونطور که فکر کردن به گذشته شاید خیلی مفید نباشه، فکر کردن به آینده هم همینطوره... البته با این حرفام منکر اهمیت برنامه ریزی  واسه آینده نمیشم... وخیلی خوب میشه که واسه زندگیمون برنامه داشته باشیم اما فراموش نکیم چیزی که واسه زندگی کردن داریم، همین لحظه حال ه ...  53258zu2qvp1d9v
میدونم شاید " زندگی در لحظه حال" یکمی مفهوم بدیهی و در عین حال گنگی داشته باشه....
توصیه میکنم مدیتیشن رو شروع کنین... نه مثه راهب بودایی کل روز رو... روزی ربع ساعت کفایت میکنه 4chsmu1
و کتاب های خوبی هم در این زمینه نوشته شده... مطالعه رو فراموش نکنیم 303
[تصویر:  1516091_1378333602425510_322294495_n.jpg]

535353
[تصویر:  05_blue.png]
روزبه جان ممنون بابت نظرت و نقدِ نظر من. خودم همیشه دوس داشتم توی گفتگو و بحث نظرامو ارزیابی کنم. 
پس نظر من تکمیل کننده ی تو میشه دیگه. چون تو میگی از حال لذت ببریم( که البته مخالف نیستم)، 
منم میگم آینده رو نگاه کن. 
بنظر من از زمان حال لذت بردن، تعریفای مختلفی داره. یه مثال میزنم:
من فرض کن یه هدفی دارم. میخام خدای نوازندگی ویولون شم.(نگاه به آینده)
و هرروز هم برای این هدف تمرین میکنم وکِیف میکنم از نواختنِ ویولونم ( لذت بردن از زمان حال) 
البته اون نوع لذت بردن از حال که گفتی، فک کنم یه تیکه ی خیلی لازمه از روزمره ی انسانه. ولی کلا بهتره آدم ، دینامیک باشه و هی تغییر وضعیت بده
چون سکون، آفتِ انسانیته
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
زدی به هدف... خوب گفتی  رضا 53258zu2qvp1d9v
چیکا بانو فک کنم جواب رضا تا حد خیلی زیادی ، کمک کننده اس
و اگه بخوام خلاصه اش کنم : بهترین راه رهایی از گذشته تلخ ، دریابیدن حال و نیم نگاهی به آینده اس" 53258zu2qvp1d9v
اما
این جمله ای که گفتی " بهتره دینامیک باشه و هی تغییر وضعیت بده " البته جای بحث داره
و بحثشم میشه گفت  مربوط به پرونده 14 فکر برتر نیست 4chsmu1
راستی رضا اگه علاقه به گفتگو و بحثای تقریبا فلسفی داری، یه سری به میزگرد بزن
[تصویر:  1516091_1378333602425510_322294495_n.jpg]

535353
[تصویر:  05_blue.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان