يووه جان من كه دارم نهايت استفاده رو ميكنم.صبحها ساعت 5 تا 7 ميرم زيارت عاشورا.بعدازظهرها هم از ساعت 2 تا 10.11 شب هم هيىت هستم .انشاءالله كه آقا قبول كنه .عزاداري بايد با دل باشه.ريا نداشته باشه.عزادار بايد مخلصانه كار كنه.
خداوند كم كاري هايي كه ما تا حالا در حق خودمون داشتيم رو ببخشه.
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
شهادت شاهزاده ابوالحسن علي بن الحسين الاكبر سلام الله عليه
مادر حضرت علی اکبر ليلي بنت ابي مره بن عروه بن مسعود ثقفي است، و عروه بن مسعود يكي از سادات اربعه در اسلام و از عظماي معروفين است و او را مثل صاحب يس و شبيهترين مردم به عيسي بن مريم گفتهاند. و علي اكبر عليه السلام جواني خوش صورت و زيبا در طلاقت لسان و صباحت رخسار و سيرت و خلقت اشبه مردم بود به حضرت محمد صلي الله عليه و آله شجاعت از علي مرتضي عليه السلام داشت، و به جميع محامد و محاسن معروف بود چنانكه ابوالفرج از مغيره روايت كرده كه يك روز معاويه در ايام خلافت خويش گفت سزاوارتر مردم به امر خلافت كيست؟ گفتند جز تو كسي را سزاوارتر ندانيم، معاويه گفت نه چنين است بلكه سزاوارتر براي خلافت علي بن الحسين عليه السلام است .
بالجمله آن نازنين جوان عازم ميدان گرديد، و از پدر بزرگوار خود رخصت جهاد طلبيد، حضرت او را اذن كارزار داد. علي عليه السلام چون به جانب ميدان روان گشت آن پدر مهربان نگاه مأيوسانه به آن جوان كرد و بگريست و محاسن شريفش را به جانب آسمان بلند كرد و گفت:
اي پروردگار من گواه باش بر اين قوم هنگامي كه به مبارزت ايشان ميرود جواني كه شبيهترين مردم است در خلقت و خلق و گفتار با پيغمبر تو، و ما هر وقت مشتاق ميشديم به ديدار پيغمبر تو نظر به صورت اين جوان ميكرديم، خداوندا بازدار از ايشان بركات زمين را و ايشان را متفرق و پراكنده ساز و در طرق متفرقه بيفكن ايشان را و واليان را از ايشان هرگز راضي مگردان چه اين جماعت ما را خواندند كه نصرت ما كنند چون اجابت كرديم آغاز عداوت نمودند و شمشير مقاتلت بر روي ما كشيدند.
شاهزاده علی اکبر وارد میدان شد و از چپ و راست شروع کرد به شمشیر زدن به گفته ای 120 نفر از لشگریان دشمن را به درک واصل کرد و دگر تاب و توانی نداشت و گرمای زیاد و عطش خیلی او را اذیت کرد تا اینکه به خیمه ها باز گشت و خدمت پدر عرض کرد که پدر جان تشنگی امان من را بریده و دگر تاب ندارم امام که منتظر فرستی بود که فرزند نازنینش را ببوسد فرمود علی جان بیا و زبان داخل دهان پدر بگذار و او نیز این کار را کرد و امام فرمود دیدی که دهان من هم از دهان تو خشک تر است برو به سمت میدان که انشاء الله جدت رسول الله تو را سیراب میکند .
لا حول ولا قوه الا با الله العلی العظیم
او به میدان باز گشت ولی افسوس بعد از اینکه 80 نفر را به درک واصل کرد مره بن منقذعبدي لعين فرصتی پیدا کرد و شمشیری به فرق نازنین حضرت علی اکبر وارد کرد و ایشان از روی اسب به زمین افتاد و نانجیبان از این فرصت استفاده کردند و از هر طرف به او تیغی زدند . ایشا به صورت بلند شد و به روی اسب نشست اما واویلتا وا مصیبتا
اسب به اشتباه به جای اینکه به طرف خیمه ها برود رو به سوی لشگر دشمن رفت این حرامیان هم هر کدام از سمتی به علی تیغ میزدند به طوری که در بعضی مقاتل نوشته شده تمام بدن اربن اربا یعنی قطعه قطعه شده بود تا اینکه صدای یا ابتا بلند شد و فریاد کشید که ای پدر والله جدم رسول الله سیرابم کرد .
امام حسین (ع) به بالای بالین حضرت علی اکبر و علی را به آغوش کشید و فرمود کمرم شکست و فرمود خدا بكشد جماعتي را كه ترا كشند، چه چيز ايشان را جري كرده كه از خدا و رسول نترسيدند و پرده حرمت رسول را چاك زدند، پس اشگ از چشمهاي نازنينش جاري شد و گفت: اي فرزند عَلَي الدُنيا بَعَدَكَ العفَا بعد از تو خاك بر سر دنيا و زندگاني دنيا.
شيخ مفيد ره فرموده اين وقت حضرت زينب سلام الله عليها از سراپرده بيرون آمد و با حال اضطراب و سرعت به سوي نعش جناب علي اكبر ميشتافت و ندبه بر فرزند برادر ميكرد، تا خود را به آن جوان رسانيد و خويش را بر روي او افكند، حضرت سر خواهر را از روي جسد فرزند خويش بلند كرد و به خيمهاش بازگردانيد و رو كرد به جوانان هاشمي و فرمود كه برداريد برادر خود را پس جسد نازنينش را از خاك برداشتند و در خيمهاي كه در پيش روي آن جنگ ميكردند گذاشتند.
یکی از علماء خواب امام حسین رو دید و دید که تمام بدن زخم شمشیر دارد . عرض کرد با حسین چگونه میتوان این زخم ها رو مرحم کرد . امام فرمود تمام زخم های بدن من با گریه شیعیان ما مرحم میشود الا یک زخم که داغ علی اکبرم هست که تا قیامت مرحم ندارد .
حضرت عباس بن علی (علیه السلام) فرزند امیرالمومنین (علیه السلام)، برادر سید الشهداء (علیه السلام)، فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا است. معنای عباس در لغت شیر بیشه، شیری که شیران از او بگریزند آمده است. مادر ایشان جناب فاطمه کلابیه بودند که بعدها با کنیه "ام البنین" شهرت یافتند. علی (علیه السلام) مدتی پس از شهادت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) با ام البنین ازدواج کردند و عباس (علیه السلام)، اولین ثمره این ازدواج بود. ولادتشان را در شعبان ۲۶ام هجری در مدینه نوشتهاند. کنیه ایشان "ابوالفضل" بود و از معروفترین لقبهایشان قمر بنیهاشم است. آن حضرت قامتی رشید، چهرهای زیبا و شجاعتی کم نظیر داشت و به خاطر سیمای جذابش بود که او را "قمر بنیهاشم" میگفتند. در حادثه کربلا، سمت پرچمداری سپاه امام حسین (علیه السلام) را به عهده داشتند و تا زنده بودند، زنان و کودکان وابسته به اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آسایش و امنیت داشتند. در روز عاشورا بیشترین بار جنگ به دوش ایشان بود و بعد از شهادت همه مجاهدان، در رکاب امام حسین (علیه السلام) هنگامی که ایشان برای آوردن آب به فرات رفته بودند، در راه بازگشت به خیمهها، با سپاه دشمن که از فرات محافظت میکرد، درگیر شدند و به شهادت رسیدند.
عباس بن علی (علیه السلام) از حیث شجاعت و معرفت و اخلاص مقامی بسیار والا دارند. تعابیر بلندی که در زیارتنامه ایشان از قول حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده است، بیانگر این حقیقت است. چنانچه در این زیارت آمده است:
"درود بر تو ای بنده صالح فرمانبر خدا و رسول او و امیر مومنان و حسن و حسین (صلی الله علیهم و سلم) ... خدا را گواه میگیرم که تو از جهان درگذشتی با همان مقام رفیع و مرامی که شهدای جنگ بدر و مجاهدان در راه خدا درگذشتند و خیراندیشان او در جهاد با دشمنانش کوشا بودند در یاری دادن اولیایش و دفاع کنندگان از دوستانش.
در این عبارات ابتدا بر بندگی و عبودیت حضرت ابوالفضل تکیه میشود و امام (علیه السلام)، ایشان را بنده صالح خدا معرفی میکنند. بنده آن کسی است که برای خود به هیچ وجه مالکیتی قائل نیست و هر آنچه دارد را برای خدا میداند و لغت صالح که آن را "درست" معنا میکنیم، در اینجا به شخص مبارک ایشان نسبت داده شده است (نه به عمل و رفتارشان)، پس منظور از این کلمه شخصیت درست و بینقص ایشان خواهد بود. بنابراین مفهومی که از کنار هم قرار دادن این دو معنا حاصل میشود، موضوعی است که ما آن را "انسان کامل" میگوییم. لذا در عبارات دیگر این زیارت هر آنچه از کمالات و فضایل ذکر میشود، در ذیل همین مفهوم "انسان کامل" است. چنانچه اطاعت کامل ایشان از خدا و پیامبر و ائمه اطهار (علیهم السلام) و تاکید بر اینکه ایشان سستی نورزیدند و هرگز در مسیر و راهشان که همان راه مجاهدان خدا در بدر و هر معرکه دیگر در تاریخ است، کوتاهی نکردند و بالاخره تصریح به تسلیم و تصدیق و وفای به عهد ایشان در برابر امام زمان خویش، نشانههایی روشن از کمال صفات انسانی و فضایل شخصیتی ایشان به عنوان یک "انسان کامل" میباشد.
حضرت عباس (ع) در کربلا
حضرت عباس(ع) وقتي ديد بيشتر ياران امام به شهادت رسيدند به برادرانش(عثمان، جعفر و عبدالله) فرمود: پيش از من به ميدان برويد و فدا شويد تا من شهادت و اخلاص شما را نسبت به خدا و رسولش(ص) بچشم ببينم. همگي به نوبت اطاعت كردند و بعد از اذن از امام به ميدان رفتند و به شهادت رسيدند. وقتي حضرت ابوالفضل(ع) خودش را تنها مي بيند جلو مي آيد و عرض مي كند: مولا، به من اجازه دهيد من هم بروم. امام گريه سختي نمودند و فرمودند: تو علمدار من هستي. حضرت عباس(ع) عرض كرد: ديگر طاقت ندارم، سينه ام تنگ شده و از زندگاني دنيا بيزارم، مي خواهم از اين گروه منافق خونخواهي كنم. مولا فرمودند: حال كه مي خواهي بروي، برو مقداري آب براي فرزندان بياور.
قبلا به حضرت عباس(ع) لقب سقا داده بودند چرا كه يكي دو نوبت در شبهاي گذشته توانسته بود برود صف دشمن را بشكند و براي اطفال آب بياورد (اينطور نبود كه سه شبانه روز در آن گرماي عراق آب نخورده باشند، بلكه سه شبانه روز آب براي آنها ممنوع بود و شريعه فرات را بسته بودند. حتي شب عاشورا آب تهيه كردند و غسل شهادت نمودند) وقتي امام به حضرت عباس(ع) فرمودند: حالا كه عزم رفتن داري برو آب بياور، حضرت عباس(ع) عرض كرد: چشم. ببينيد چقدر منظره با شكوهي است چقدر عظمت، شجاعت، دلاوري، انسانيت، معرفت، شرافت و فداكاري. يك تنه خودش را به جمعيت سر تا پا مجهز به سلاح مي زند در برابر سپاه دشمن مي ايستد و به پند و اندرز مي پردازد ولي آنها را سودي نمي بخشد، عباس(ع)خدمت امام مي رسد و آنچه از لشكر عمر سعد ديده است به امام ميرساند. عباس(ع) ناگهان صداي فرياد كودكان را شنيد: العطش العطش براي حضرت عباس(ع) خيلي سخت بود صداي العطش كودكان را بشنود و كاري نكند، از اينرو سوار اسب شد، نيزه به دست گرفت،مشك آبي را همراه خود برد و به طرف شط فرات راهي شد. شريعه فرات با چهار هزار نيرو محافظت مي شد؛ اسب را داخل آب مي برد، اول مشك را پر از آب مي كند و بدوش مي اندازد، عباس(ع) تشنه است و هوا بسيار گرم. زمان واقعه عاشورا به روايتي ديگر مهرماه بوده است، او جنگيده تا به فرات رسيده؛ خسته و كوفته وارد آب شده، همانطوريكه سوار بر اسب است آب تا زير شكم اسب را فرا مي گيرد، دست زير آب مي برد مقداري آب با دو دستش بر مي دارد تا نزديك لبانش مي آورد، آنهايي كه از دور ناظر بودند گفته اند: اندكي تامل كرد بعد ديديم آب را نخورد و روي فرات ريخت، هيچكس نفهميد چرا؟
قمر بني هاشم(ع) آب نخورد اطاعت محض را ببينيد با كلمه چشم براي آوردن آب راهي مي شود، آب نمي خورد و با رجزي كه بعد از خروج از آب مي خواند دليل آب نخوردن خود را بيان كرده است. شايد هم حضرت ابالفضل(ع) فكر كرده است كه مولايش فرموده است آب براي بچه ها بياور يعني حسين(ع) نمي خواهد آب بخورد پس به عباس اجازه نداده است كه او هم آب بخورد.
حضرت عباس(ع) همينكه از آب خارج شد رجزي خواند كه در رجز، مخاطب خودش بوده است، نه ديگران و از اين رجز فهميدند كه چرا آب نخورده است:
يا نفس من بعدالحسن هوني فبعده لا كنت ان تكوني
هذالحسين شارب المنون و تشربين باردالمعين
و الله ما هذا فعال ديني و لافعال صادق اليقين
اي نفس ابوالفضل(ع) مي خواهم بعد از حسين(ع) زنده بماني، حسين(ع) شربت مرگ مي نوشد و او در كنار خيمه ها با لب تشنه ايستاده است و تو آب بياشامي؟ پس مردانگي كجا رفت؟ شرف كجا رفت؟ مواسات و همدلي كجا رفت؟ مگر حسين(ع) امام تو نيست؟ هرگز دين چنين اجازه اي به من نمي دهد، هرگز وفاي من چنين اجازه اي به من نمي دهد.
حضرت ابالفضل(ع) مسير برگشت خود را عوض نمود و از داخل نخلستانها برگشت تا شايد مشك را سالم برساند، چون قبلا از راه مستقيمي آمده بود ولي حالا همراه خود امانتي گرانبها دارد، تمام همتش اين بود كه آب را سالم برساند لذا از داخل نخلستانها كه امنيت بيشتري داشت برگشت. دشمنان راه را بر او بستند و او را محاصره كردند تا آنكه نوفل ازرق شمشيري به دست راست حضرت زد و دست از بدن جدا شد. در همين حال بود كه ديدند ابالفضل رجز را عوض كرد و معلوم شد كه حادثه اي تازه پيش آمده است، او مي فرمود: والله ان قطعتم يميني ، اني احامي ابداً عن ديني (بخدا قسم اگر دست راستم را ببريد من دست از دامن حسين بر نمي دارم) مشك آب را بر شانه چپ قرار داد بار ديگر نوفل ازرق ضربه اي ديگر زد و دست چپ حضرت را از مچ جدا نمود. طولي نكشيد كه رجز دوباره عوض شد در اين رجز فهماند كه دست چپش هم بريده شده است. راويان نوشته اند به هر زحمت بود مشك آب را چرخاند و آن را به دندان گرفت و خودش را روي آن انداخت تا سالم بماند اما سپس تيري آمد و به مشك رسيد و آب مشك از دست رفت. ببينيد ابالفضل(ع) آن لحظه چه حالي پيدا كرد، ديگر با چه روئي دست خالي به خيمه ها برگردد و بچه ها به عمو عباس(ع) بگويند: العطش؟!
يا نفس لا تخشي من الكفار و ابشري برحمه الجبار
مع النبي السيد المختار قد قطعوا الببغيهم سري
قربانت اي حضرت عباس(ع) !!! تيري ديگر مي آيد بر سينه حضرت مي نشيند و عده اي گفته اند عمودي آهني بر فرق مباركش مي خورد و او را از اسب به زمين مي اندازد، اينجا بود كه برادر خود حسين(ع) را براي اولين بار به نام برادر مرا درياب خطاب مي كند. مقام معنوي عباس(ع) آنقدر زياد است كه به خود اجازه نمي دهد كمتر از مولا به برادرش بگويد، حضرت صداي برادر را شنيدند، خود را به بالين برادرشان رساندند همينكه بدن پاره پاره و دستهاي جدا شده او را ديدند،گريه كردند و فرمودند: الان انكسر ظهري و قلت حيلتي؛ اكنون پشتم شكست و چاره من گسسته و كم شد. حضرت عباس(ع) نقش زمين است از مولايش حسين(ع) درخواست مي كند كه يك چشمم باز است آن را از خون پاك كن تا يكبار ديگر تو را ببينم، ديگر در خواستش اين بود كه مرا كنار خيمه ها مبر، من به بچه ها قول آب دادم خجالت مي كشم مرا اينطور ببينند. (ام البنين دختر خزام بن خالد بن ربيعه است ،ام البنين خواهر شمر ذي الجوشن يعني شمر دايي حضرت عباس(ع) و دايي ناتني امام حسين(ع) بوده است) از آنجايي که حضرت عباس عليه السلام ، بر اثر فداکاري ها ، اخلاص ، ايثار و ديگر خصال عظيم انساني در پيشگاه حضرت حق ، داراي مقام بسيار والا و ارجمند و آبروي مخصوص گرديدند ، توسل به ذيل عنايت آن حضرت ، موجب روا شدن حاجات است . چرا که پذيرش شفاعت ايشان در درگاه حضرت حق ، قطعي هست و هم چنين بسيار زياد به تجربه رسيده که نذر براي آن حضرت و مادر بزرگوارشان خانم امّ البنين سلام الله عليها و توسل به ايشان ، حاجتمندان را به مقصود مي رساند .
بعضي از علماء ، گفته اند که واژه ي عباس بر اساس حروف ابجد برابر با 133 هست ، بعد ار نماز روز جمعه ، اگر 133 بار با عبارت زير به حضرت عباس متوسل شويد ، به اميد خدا حاجت روا خواهيد شد :
" يا کاشفَ الکرب ِ عَن وَجه ِ الحسين ِ ، إکشف کربي بحقّ أخيک َ الحُسين ِ "
اي که اندوه را از چهره ي حسين برطرف ساختي ، اندوه مرا به حق برادرت حسين عليه السلام ، بر طرف ساز .