عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

§ سوتی های بچه ها § خاطرات خنده دار §

#1
سلام دوستان

این تاپیک رو به پیشنهاد سها خانم راه انداختیم

تمام خاطرات خنده دار و سوتی های خودتون رو میتونید توی این تاپیک بیان کنید

با تشکر پوریا


oooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooo
سلام
من کلا زیاد سوتی میدم...یکی شو براتون تعریف میکنم اگه خوشتون اومد بگین بازم میگم..

یه بار رفته بودیم عروسی...
موقعی که عروس و داماد واسه خوش آمد گویی رسیدن سر میز ما ...چشم تون روز بد نبینه...
من به جای تبریک،گفتم التماس دعا...
حالا شما خودتون عکس العمل اطرافیان ومنو تصور کنین...ملتی که صدای منو شنیدن مردن از خنده...

هرچند خوب بلد نیستم تعریف کنم اما امیدوارم لااقل لبتون به خنده وا شده باشه..

یا علی.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

#2
هفته پیش سر کلاس استاد یه شوخی بی مزه کرد
از فرط بی مزگی هیچ کس نخندید اما یهو یکی از دخترا کاملا ابتدا به ساکن شروع کرد به خندیدن!
من هم حواسم به کتابم بود اما به صورت کاملا غیر ارادی گفتم زهر مار!
اول فکر کردم کسی نشنید اما بعد وقتی کل کلاس از خنده ترکید فهمیدم که بله! طرف و بد جوری ضایع کردم!
البته حقش بود! تا اون باشه که به هر شوخی بی مزه ای نخنده!
من از عهد آدم تو را دوست دارم ---------از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح--------سروديم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطي، نه خالي! نه خواب و خيالي!-- من اي حس مبهم تو را دوست دارم
سلامي صميمي تر از غم نديدم ---------به اندازه ي غم تو را دوست دارم
بيا تا صدا از دل سنگ خيزد --------------بگوييم با هم: تو را دوست دارم
جهان يك دهان شد هماواز با ما: ---------تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
[تصویر:  hosein.jpg]
#3
تایرد جان فقط به خاطر تو...

توی مشهد سر مزار شیخ بهایی رفته بودم و داشتم فاتحه میخوندم وقتی داشتم بلند میشدم
خیلی بلند گفتم دستت درد نکنه....اطرافیانم فکر کردن من دیوونم...
حالا من منظورم به کارایی بود که توی اصفهان کرده...
اما دیگه دیر بود که من درستش کنم...خلاصه تا وقتی از آرامگاه بیرون رفتم
نگاه مردمو همراه با لبخند رو خودم احساس میکردم..

این دوتا باشه ببینم بقیه چی میگن تا من بازم بگم...

یاعلی.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

#4
سلام به همگی
خوب نوبته منه 4fvfcja
یه بار با بابام بودم دنبال جای پارک میگشتیم ، اصلا گیر نمیومد
یهو یه جای پارک دیدیم ، اما یه چند متر ازش رد شدیم ، من پریدم پایین تا موقعی که بابام دنده عقب میگیره من جارو نگه دارم
در همین حین یه خانومی همینجوری با ماشین اومد داخل جای پارک ، انگار نه انگار که من دارم بهش اشاره میکنم که اینجا رو من گرفتم
بعد بهش گفتم خانوم مگه نمیبینی من اینجا وایستم تا اون ماشین ( با دست به پشتم که ماشین خودمون بود اشاره کردم) بیاد پارک کنه
زنه یه نگاه به من کرد خندید
من برگشتم دیدم ماشینومون نیست ، نگو جلوتر بابام یه جای پارک دیده رفته اونجا پارک کرده
آقا منو میگی ، موندم چی بگم.. گفتم الان این زنه پیشه خودش میگه این دیونست ، ماشین نداره توهمه ماشین زده .. گفتم ببخشید و سریع رامو کج کردمو رفتم 4fvfcja4fvfcja
.

خدایا همه جا هستی و تو به خواسته هایم از من آگاه تری و تو از من به من نزدیک تری .

در همه ی امور یاریم ده که تو در یاری نمودن من برای رسیدن به آرزوهای پاکم از من مشتاق تری .

فقط کافیست امور کارهایم را به تو واگذار کنم ای قدرت واقعی و بیکران ، بی شک برآورده می شود .



#5
خوب این سوتی برا من نیست!یه پلیس این سوتی رو داد!!4fvfcja

چند وقت پیش یه جایی کار داشتم دوبل پارک کردم رفتم اون ور خیابون!
بعدش که میخواستم بیام سوار ماشین بشم دیدم پلیسه پارک کرد جلو ماشینم!
دیدم برگه جریمه دستشه!
گفتم دارم میرم کارم تموم شده جریمه نکن!
گفت 20 دقیقه اس اینجا وایسادی!
کارته ماشینتو بده!
گفتم نمیدم میگم دارم الان میرم جریمه نکن!
(پلیسم از این بچه ها بود بنده خدا فکر کنم اونم این کار بود منظورم خودارضاییه)4fvfcja
بعدش گفت لااقل یه خودکار بده جریمه بنویسمhaha(خودکار نداشت خودش)
گفتم من خودکار بدم برا من جریمه بنویسی!
گفت نده خودم الان میرم از تو ماشینم میارم!
گفتم برو بابا!
گازه ماشینو گرفتم رفتم!4fvfcja
 سپاس شده توسط
#6
سلام

تابستون پارسال میرفتم کلاس کامپیوتر. آخراش دیگه خیلی خسته کننده شده بود. یه روز که تو کلاس دو نفر بودیم تصمیم گرفتیم که ساعتو جلو ببریم تا زودتر تعطیل بشیم. ساعتش از اونایی بود که شیشه نداشت راحت میتونستی عقربه رو جلو ببری.
خلاصه ...من مامور این کار شدم:cool:(البته مربی رفته بود بیرون)
دقیقا همون لحظه که دستمو بردم رو عقربه ،مدیر آموزشگاه اومد تو کلاس و منو دید. منو میبینی17 مونده بودم چی بگم

جالب نبود؟؟

یه روز دیگه تو همون آموزشگاه میخواستم امتحان کتبی بدم... بعد وقتی ورقه رو دادن دستم، یه نیگا انداختم دیدم سوالاش آسونه، همون لحظه از دهنم پرید که آقا عجب سوالای آسونی دادی... که مدیر هم سوالارو از همه گرفت و یه سری سوال سخت به همه داد. بعد از امتحان هم خودتون حدس بزین بچه ها با من چیکار کردن؟؟؟Smiley-talk038

یکی دیگه بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این یکی مال خودم نیست

چند روز پیش با دوستم رفته بودیم که یه ورقی رو کپی کنیم. ورقه در مود برنامه های آزمون یه آموزشگاه کنکور بود.Khansariha (56)
اون خانومی که داشت ورقه رو کپی میکرد گفت: پسر من هم تو همین آموزشگاه میرفت ولی نتونست وارد دانشگاه بشه
که همون لحظه دوستم زد زیر خندهhaha
بعد یهو ساکت شد1276746pa51mbeg8j
 سپاس شده توسط
#7
سلام بچه ها
یه بار سر کلاس استادمون حضور غیاب می کرد اسم یکی از دخترا خوند غایب بود من بلند گفتم رفته گل بچینه کلاس زد زیر خنده بعد از اینکه کلاس ساکت شد استاد بهم گفت معمولا این جمله رو خواهر عروس میگه مگه شما خواهر عروس هستی؟ خلاصه کلی بچه ها بهم خندیدن
اینو هم بگم که معمولا سر کلاس یواش تیکه می ندازم ولی نمی دونم چرا اون روز به اون بلندی گفت
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
#8
سلام
هفته پیش به استادم گفتم کی واسه تحویل پروزه تشریف بیارم!!!!!!!...................317
#9
4fvfcja

من این رو به یه دکتر سرشناس گفتم ، گفتم میخوام از هفته آینده سر کلاساتون تشریف بیارم ،

گفت از کودوم دانشگاه "تشریف میارین؟"
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
#10
4fvfcja آقا حالا که همه اعتراف کردن بذار منم یکی از سوتیام رو اعتراف کنم !!

یه روز اوایل دانشگاه بود داشتم تو راهرو راه میرفتم و با دوستم صحبت می کردم که یهو یه خانوم جوونی خورد بهم بعد یکم مکث کردم دیدم پر رو عذر خواهی نکرد !! منم بهش گفتم خانوم احیانا وقت کردین یه نگا به جلوتم بنداز!!
بعد گفت که ندیدمتون! (توجه چند تا دیگه هم جلب شد بعدش ...) ! گفتم پس حتما خودتون رو به یه چشم پزشک نشون بدین 4fvfcja! خلاصه این و که گفتم همه خندیدن و طرف بعد شاکی شد و هیچی نگفت و رفت !! بعد یه نیم ساعتی کلاسمون شروع شد و رفتیم نشستیم سر کلاس داشتیم جریان پیش اومده رو به بچه ها می گفتیم و می خندیدیم که دیدم یکی از بچه ها هی محکم میزنه تو پام !! بر گشتم نیگا کردم دیدم oh oh این خانومه استاد این درسس ! اصلا بهش نمیومد !! زیر چشمی یه نگا انداختم دیدم کپ کرده رو من و داره با خشونت نگا می کنه ! بعد شروع کرد به نوشتن بارم بندی بعد آخرش گفت البته من یه سری پارامتر هایی واسم خیلی مهمه که اگه اونا رو رعایت نکنید حتی اگه نمره کتبی بالایی بگیرید میفتین ! حالا هی بچه ها بر می گشتن می گفتن ببین با تو ها گوش کن !
منم دیدم چاره ای نیست این خانومه بد به دل گرفته !! سر جلسه امتحان نرفتم و درس و حذف کردم !4fvfcja

خلاصه با یه شوخی کوچولو پول یه درس سه واحدی رفت تو پاچمون 4fvfcja !
هوشیاری غمه بزرگیه
#11
(1388 آبان 13، 20:59)سلام نوشته است: آره دیگه از این حرفا پیش میاد بعضا. یه دفعه یه یه نفر گفتم: ان شاء الله اولین فرصت یه سفر بیاین پیش ما در خدمتمون باشین!

یه دفعه توی خوابگاه دیدم صدای گروه موسیقی میاد. رفتم تو باهاشون رفیق شدم و ساز هم دم دست بود یکی دوتا تصنیف ۴-۵ نفری زدیم. آخرش اون خواننده شون بهم گفت: آقا واقعا ما رو مستفیض کردین. شرمنده که با صدای نابهنجارمون سرتونو به درد اوردیم دهنتونو سرویس کردیم! بعدم متوجه نشد چی گفته.

hahahahahahahahahaha
 سپاس شده توسط
#12
دبیر ادبیات سر شعر سعدی:
بچه ها بیاین با هم این شعر سعدی رو بخونیم ببینیم حافظ چی میگه...


hahahahahahahahahahahaha
 سپاس شده توسط
#13
سلام ما یه کلاس داشتیم به اسم هوش مصنوعی. استاد غرق درس دادن قسمت گزارهای شرطی بود.داشتن مثلا مثال میزدن که فرمودن:رضا انسان است وانسان پستاندار. پس رضا پستاندار است. خوب خودتون قیافه ما رو تصور کنید من از بس خودم رو نگه داشتم که نخندم کبود شده بودم. Khansariha (134)17
خداوندا حکمت قدمهایی که برایم برمیداری بر من آشکار کن
تا درهایی که به سویم باز میکنی ندانسته نبندم
ودرهایی را که به رویم می بندی به اصرار باز نکنم
#14
چندتا هم من بگم بی مزست :

1- ناظم جدید اومده بود سن بالای 50 می شد هر روز می اومد میگفت غایب کیه ؟ ما میگفتیم آرش شریفی(چنین شخصی وجد نداره اصلا تو کلاس) یه بار مدیر اومد گفت دیگه سر کارش نزارین

2-داشتیم شوخی میکردیم تو کلاس یکی بی جنبه بازی درآورد کفشو انداخت طرفم من جلو در بودم سرمو کشیدم کنار که به من نخوره از شانس بد پشت معلم عربی بود صاف خورد تو فرق سرش !
هدف حد نداره !
مرز و سد نداره !
-------------------------
PeOpLe WiTh GoAls Succeded, Because ThEy KnOw WheRe ThEy Are GoInG
 سپاس شده توسط
#15
جاتون خالی یه بار رفتم سفر خارجی(کجاش؟ بماند;) )
کلی تو صف وایستادیم که سوار هواپیما بشیم
جلوی گیت آخر کارت پروازو چک میکردند از شانس بده ما یه زن بود در حد لالیگا4fvfcja !!!!!
بابام پشتم بود ،زنه دستشو دراز کرد که بلیط ببینه فکر کردم میخاد بامن دست بده منم باهاش دست دادم
چشتون روزه بد نبینه!!
بعدش هم زنه از خنده روده بر شد، هم جلوی بابام ضایع شدم و هم جلوی کل مسافرا!!!!!
الان هر وقت برای کسی تعریف میکنم اعصابم خورد میشه
الان عصبانی ام:smiley-yell:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان