1390 بهمن 17، 21:31
برای اینکه به طریق خود ایمان داشته باشیم لازم نیست ثابت کنیم طریق دیگران اشتباه است . کسی که چنین میپندارد به گامهای خود نیز ایمان ندارد.
(1390 بهمن 17، 21:31)همایون نوشته است: و به مسافر پاکی که بعد از مدتی دوباره اینجاست ( جاسوس دوگانه )
(1390 بهمن 17، 22:43)همایون نوشته است: بچه ها رفته بودم دکتر چشم جاتون نه خالی 3ساعت و ربع تو نوبت بودم(حالا یعنی از هفته قبلش نوبت گرفته بودم !) خلاصه چشم راستم بخاطر همون زونا که یعنی خوب شدم درگیر شده و 3تا نقطه افتاده روی قرنیه ام . حالا باید برم پیش فوق تخصص بلکه بفهمم چیکار باید بکنم
(1390 بهمن 18، 18:41)همایون نوشته است: م سهیل بهت گفته بودم این بچه های گروه باحالترین هان که از تابستون اومدن اینجا؟ _
(1390 بهمن 18، 19:45)----- نوشته است: سلام یچه هامحمد رضا........اتفاقا بحث های اصلیمون باید حل مشکلاتمون باشه......
نمیدونم میتونم این بحث رو اینجا بکنم یا نه من خیلی با این موضوع مشکل دارم
از روزی که من یادم میاد بابام وقتی میره که من خوابم و وقتی میاد که من خوابم
کل گفت و گو های من و بابام در طول روز به بیش از 500 کلمه نمیرسه
این یه مدت که تنها بودم شوهر عمم شبا میومد خونمون که تنها نباشم
واقعا تازه فهمیدم یه گوش شنوا داشتن و یه پدری که عقایدت رو بشنوه و به اون ها عکس العمل نشون بده یعنی چی
مادرم به من میگه چرا همش پشت کامپیوتری؟؟ وقتی برام تو خونه یه محیطی ایجاد نمی کنن که من رو جزب کنه
من چرا پشت کامپوتر نشینم؟؟
مادرم یکی از بهترین مادر های دنیاست ولی برخی از نیاز ها هستند که مادر نمی تونه به اون ها پاسخ بده
پدرم از نظر مالی به هیچ وجه برام کم نزاشته ولی تمام نیاز های من فقط پول نیست
حالا که پدرم اومده و دیگه شوهر عمم هم رفته شهر شون من باز به این کامپیوتر رو آوردم
و باز هم اعتراض ها شروع شد که چرا پشت کامپوتری؟؟
من رو راهنمایی کنید..
دلم برای اون شبایی که با شوهر عمم بحث میکردم تنگ شده
واقعا نمی دونم چی کار کنم؟؟
یا علی