آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)

[حریق خزان]

پشتکاره پشتکار جالبه برام . موافقم. پیام جعبه اطلاعات هم زیبا و بدرد بخور بود.

[رامتین]

تو اين هفته تقريبا هرروز شكستم.



ديگه اون آدم سابق نيستم.



خيلي وضعم خرابه.



وضع نماز خوندنمم خيلي ناجوره.



از كي بگم؟ از چي بگم؟



ديگه واقعا فهميدم كه ترك برا من محاله.



طوري شده كه كنترل ذهنم مثه گذشته دست خودم نيست.



بذاريد ماجرا رو از اولش تعريف كنم.



منِ خاك بر سر جمعه ي گذشته يعني 29 دي صبح شكستم.



اون روز واقعا روز عجيبي بود. چپ مي رفتم راست مي رفتم عوامل تحريك كننده جلومون سبز مي شد.



خلاصه هرچي مقاومت كردم نشد. تا شب دو بار ديگه هم شكستم! اين ميشه سه بار شكست در يك روز.



اين شد كه ديگه كنترل ذهن از دستم در رفت. فرداشم شكستم.



روز يكشنبه هم شكستم.



روز دوشنبه پاك بودم.



روز سه شنبه شكستم.



چهارشنبه پاك بودم.



امروزم شكستم.



اون قد از دست خودم ناراحتم كه دلم مي خواد بزنم زير گريه. البته من معتقدم گريه مال مردا نيست. خيلي وقته جلوي ديگران گريه نكردم. چندين سالي ميشه. ولي بعضي وقتا كه خيلي ناراحت مي شم ممكنه تو موقعي كه تنهام گريه كنم. بگذريم... بحثو عوض نكنيم.



داشتم با خودم فكر مي كردم ديدم بهتره بيام اينجا.



تو اين يه هفته كه نيومدم كانون واقعا منو ببخشيد. خيلي كار داشتم.



الانم كامپيوترو گذاشتن يه جايي كه نمي شه هر موقعي اومد.



بايد حواسم جمع باشه وقتي همه رفتن بيرون و تنها شدم بيام.



خلاصه، داستان ما اين بود.



ولي... ولي هنوز يه نكته ي مثبت تو خودم مي بينم و اونم اينه كه هنوز دلم مي خواد ترك كنم.



اما نمي دونم از كجا شروع كنم؟



داغونم... داغون به تمام معنا...



ناي نفس كشيدنم ندارم چه رسد به ترك كردن.



خيلي نوشتم... سرتونو درد آوردم... ديگه خودتون ببخشيد...



در پناه ايزد.

[محمد رضا3002]

پشتکار جان بسيار فکر خوبيه چون به نظرم خيلي از شکستا اين جوري جلوش گرفته ميشه.

[آرشام]

بیاین یه دور ترکچه رو بخونید... تو رو خدا یه دور از اول تا آخرش رو بخونید... خیلی که طول بکشه نیم ساعته... این نیم ساعت رو بزارید واسه خودتون واسه ترکتون...اشک تو چشام جمع شده... بخونیدش و سعی کنید با تک تک سلولای بدنتون حساشو بگیرید... همه می تونیم ترک کنیم! واقعا بریا همیشه!نیازی به تغییر جایی از کانون نیست اول باید خودمونو تغییر بدیم. نوبت بهتر کردن کانون هم میرسه...از چیزایی که تو کانون داریم درست استفاده کنیم...

ترکچه

[K.E Traveler]

من شدیدا پایه اوژانس انگیزم و همچنین پاکم!

[Alireza 68]

سلام

دوستان اصلا هدف گروه چیه؟

اینکه بهم کمک کنیم

توی مسابقات قراره اعلام وضعیت هست و کمک کردن و ریشه یابی توسط حامیا و دوستان باتجربه توی گروه ترک (رهروان پاکی)

یعنی در اصل این گروه ترک برای همین هدفیه که پشتکار جان دنبالشه

یعنی اگه من شکستم بچه های گروهه که همجنس خودمن و باهام راحت ترن بیان کمک کنن منو

اما اگه ببریم یکی رو توی ی فضای جداگانه که مخصوص کسایی هست که دچار تزلزل زیادن یجورایی اعتماد به نفسش پایین میاد



رامتین جان

خودت مشکلتو میدونی عزیزم

وضع نماز خوندنمم خيلي ناجوره.

خودت درد میدونی درمانشم میدونی

فقط این وسط ی باوره که باید من نمازمو درست کنم تحت هر شرایطی

خیلی احادیث هست درباره نماز

یکیش اینه که دژ محکمیه جلو شیطان

یکیش اینه که مثل چشمه میمونه که ادم خودشو 5 بار در روز توش میشوره وقتی که ادم 5 بار خودشو خوب بشوره در روز اثری از کثیفی نمیمونه

نماز ستون دینه

وقتی که ی خونه ستون هاش ضعیف باشه اون خونه لرزان میشه و اون صلبیت و استحکام لازمو نخواهد داشت

پس الان چیزی که نیاز داری علاقه دوباره به ترک هست که خودت اشاره کردی داریش

ولي... ولي هنوز يه نكته ي مثبت تو خودم مي بينم و اونم اينه كه هنوز دلم مي خواد ترك كنم.

چیزایی بعدیش ی غسلل کردنه ی توبه از ته دل و با حضورقلب پیش خدا و گریه کردن پیش خدا که اصلا هم با غرور مردونه تضادی نداره چون فقط خودتی و خدا کسی نمیبینه

بعدش هم محکم چسبیدن به نمازاته

حتی اگه بازم خدای نکرده لغزیدی نباید بذاری سریالی بشه و نمازات شل بشن باید زود خودتو دوباره جمع و جور کنی

ببینم چیکار میکنی گل پسر

یا علی

[رامتین]

نمي دونم... شايدم شما درست ميگيد.
خودم كه خيلي دلم مي خواد مثه گذشته نمازو با علاقه و حضور قلب بخونم.
اما نمي شه. قبلا از نماز خوندن لذتي مي بردم كه با هيچ لذت دنيوي قابل مقايسه نبود.
ولي حالا حتي از نماز هم خسته شدم.
يه جور احساس پوچي و بي هدفي دارم.

[عبد الله]

خیلی ممنون آقای پشتکار
مثلا تو همین تاپیک میشه دائم از ضرر های استمنا بنویسیم همین یادآوری خودش باعث انگیزه میشه
میدونید که انسان فراموشکاره

[Yeganeh]

منم موافقم داداش پشتکار
خودمن 13 روز پاک بودم ولی اون روز یه جوری بودم مثه این بود که نمیخواستم ترک کنم کلا همه چیزرو فراموش کرده بودم از انگیزه افتادم همین سست شدن باعث شکست شد............................................................لعنت بر شیطان

ولی حالا پاکم....

[سها]

سلام
شرمنده جمع هستم.. ببخشين...

فقط چون نميتونم(دو س تا از مديريا ديگه هم هميطور) توي پروفايل آقاي يگانه پيام بذارم اومدم اينجا ك ميدونم ميخونن تا بهشون بگم بي زحمت بيان توي اين تاپيك http://www.ktark.com/showthread.php?tid=...#pid211179 تا مشكلشونو حل كنيم ان شاء الله...

(هر چند همي حالا كلي چك كردم نميدونم چرا اينطوريه! فك كنم لازم بشه ي يورز جديدبسازن. يا پسشونو ب من بدن وارد شم و چك كنم! )

بازم شرمنده..
ياعلي.

[Alireza 68]

سلام

نمي دونم... شايدم شما درست ميگيد.
خودم كه خيلي دلم مي خواد مثه گذشته نمازو با علاقه و حضور قلب بخونم.
اما نمي شه. قبلا از نماز خوندن لذتي مي بردم كه با هيچ لذت دنيوي قابل مقايسه نبود.
ولي حالا حتي از نماز هم خسته شدم.
يه جور احساس پوچي و بي هدفي دارم.

رامتین جان

تو فقط بخون به هر ترتیبی که شده بخون

وقتی که حوصه ات سر جاشه و میزونه یکی دعا و اینا هم بخون

وقتی که حوصله نداری فقط به واجباتش کفایت کن

بحث خوشم اومدن و نیومدنش نیست عزیزم

تو فقط بخون

موقعی که میخونی به معنیش توجه کن یا یکم بلند بلند بخون تا حضور قلب هم داشته باشی

[bache dehat]

سلام من پاکم

[مبین]

قسم به دلهاي خسته ي خسته دلان
قسم به قلب شکسته ي خسته دلان
به آه بر لب نشسته ي خسته دلان
که من در اين سينه جز غمي آشنا به دل همزبان ندارم
ازو جدا مانده ام در اين رهگذر ز يارم نشان ندارم


ببين به شام بي ستاره ام نکرده چاره ام نگاه چاره سازي
نخوانده با نواي خسته ام ني شکسته ام نواي دلنوازي

ز حسرتم آه بي ثمر بر لب تا کي؟ يا رب تا کي؟
به سينه ام سوز پر شرر هر شب تاکي؟ يا رب تا کي؟

چه کنم، چه کنم
چه کنم، چه کنم

ببين به شام بي ستاره ام نکرده چاره ام نگاه چاره سازي
نخوانده با نواي خسته ام ني شکسته ام نواي دلنوازي

قسم به دلهاي خسته ي خسته دلان
قسم به قلب شکسته ي خسته دلان
به آه بر لب نشسته ي خسته دلان
که من در اين سينه جز غمي آشنا به دل همزبان ندارم
ازو جدا مانده ام در اين رهگذر ز يارم نشان ندارم

[اهورا]

سلام
این روز ها یک ندای درونی همش می گه ترک را بذار برای بعد کنکور
تو هم مثل بقیه تو هم مثل هزاران نفر اطرافیانت تو چرا می خوای ترک کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیروز تا مرز شکست رفتم یعنی شاید ده ثانیه کمتر مونده بود تا بشکنم اما نشکستم(خیلی سخت بود ک تو اون لحظه دستم را کنترل کتنم) ولی امروز شکستم نه یک بار بلکه دو بار اون هم در کمتر از نیم ساعت!!!!!!!!!!!!
اوایل برای ترک قاطع بودم ولی الان ... همش می گم بذار برای بعد........
الان اول باید دوباره انگیزه ایجاد کنم
دوم ارتباطم با خدا ک کلا بر باد فنا رفته(در این باره کسی با من صحبت نکنه )
سوم یک مشکل دیگه هم هست ک اونم نمی تونم بگم
اما اصل کار این ندای درونی
کنترل ذهنم ک بر باد فنا رفته
نکته مثبتش اینه ک هنوز نگاهم را در خارج از خانه پاک نگه داشتم(تا ب حال ب هیچ کس نگاه ناپاک نداشتم و لی خب اگر ادامه بدم می ترسم همین هم از دست بره)
و در اخر اون عده ای ک بهم کمک کردن و من وقیحانه ناامیدشون کردم بهم نخندن و با خوندن این متن پوزخند نزنند راه گم کردم ب کمک نیاز دارم)
کمکم کنید(از کمک خواستن از دیگران تو زندگی عادی بیزارم ولی یک حسی بهم می گه اعتماد کنم پس واقعا ازتون کمک می خوام)


از کسانی ک پ.پ شون را جواب ندادم عذر می خوام در شرایط حواب دادن نبودم)

[اهورا]

خیلی پستم خواهرم بیمارستانه اون وقت من ....