1392 فروردين 27، 11:51
ولی چگونه شد آن روز حال و روز علی
که دید روی زمین گوشواره ای نیلی
دو گوشواره عرش خدا به خاک افتاد
و مرتضی وسط کوچه داشت جان می داد
خودش نوشت: چنان ضربه ای زدم با دست
که یاس یک طرف افتاد و گوشواره شکست
دو گوشواره که دیگر کسی ندید آن را
گذشت؛ کرببلا یک نفر کشید آن را
دو گوشواره خونی دو گوش پاره شده
و تکه معجر سرخ و
روپوش پاره شده
روپوش پاره شده
یادتان باشد تا زمانی که نفس میکشید برای آغازی دوباره هرگز دیر نیس.