1398 آذر 25، 8:44
(1398 آذر 25، 5:47)مهرخدا نوشته است: سلام
الان یه کابوسی بدتر از روزای قبل دیدم
علتشو میدونم عذاب وجدانمه که دارم
و ناراحتم بخاطر اینکه دیروز لغزش داشتم و شکستم
و علت این لغزش رو هم میدونم
کاملا متوجه بودم اوضاع چقدر بده و خطریه و نزدیک شکستنم
دو سه روزه بد درگیرشم و به روی خودم نمیارم
یه علتش بخار عادت ماهانه است که همیشه قبل و بعد و مدتش لغزشم بیشتر میشه
علت دیگه اش نشخوار ذهنی بخاطر یه ماجرایی بود که باعث میشد و میشه که از خودم متنفر شم که چرا جرات ایستادگی و دفاع از خودم رو ندارم
علت دیگه اش اینکه هرکاری کردم نشد حواسمو پرت کنم و ذهنمو ازاد کنم خواستم بیام کانون و سرگرم کنم خودمو که نمیدونم چرا هرکاری میکردم با هر بروزر یا نت همراه یا نت وایفای سعی میکردم کانون باز نمیشد سایتهای دیگه راحت باز میشد اما کانون گیر میکرد از وقتی که وبلاگ کانون اصافه شده این اتفاق برام زیاد میوفته
الان از خودم بدم میاد و این خیلی خطرناکه چون باید سعی کنم اروم شم وگرنه همین حس به خودم کافیه که نابودم کنه و سریالی شم
درسته از لحاظ منطقی نمیخواستم این اتفاق بیوفته ولی حس میکنم اگر احساسی هم نمیخواستم شاید رخ نیمداد برای همین از خودم بدم میاد
از یه طرف بدم میاد و خسته شدم از خ ا از طرفی نمیکنم و بدنم به سمتش کشیده میشه و میخواد روحیه ام بد میشه و مثل سگ پاچه میگیرم و گند میزنم به اطرافیان و روابطم، از طرف دیگه به خودم میگم بزنم به سیم اخر و برم یه دوست پسری چیزی پیدا کنم از طرف دیگه میگم کار درستی نیست، از طرف دیگه میدونم با شرایطم حاصر نیستم زندگی کسیو سخت و بدبختش کنم به خاطر نیاز جنسی خودم این خودخواهانه است، از طرفی میگم اصلا منی که این همه تو این زمینه شدت و نیاز دارم چرا ازش به عنوان.... کار استفاده نکنم، از طرفی میگم تو بیجا کردی چنین قکری حتی به ذهنت میرسه
از طرفی...
از طرفی...
دارم دیوونه میشم کم اوردم شاید از الان به بعد که درگیر پایان نامه میشم این حسام کمتر شه چون سرم شلوغ شه
از خودم خجالت میکشم من اون دختری که همه فکرشو میکنن نیستم و حس میکنم یه نقاب دختر خوب بودن برای همه زدم و تظاهر میکنم به خوب بودن