1394 مهر 22، 22:56
1394 مهر 23، 13:11
من خدا رو شکر سبزم امیدوارم هفته ی بعد هم بتونم سبز باشم
ترنم2 / دختران ابر قدرت / سبز
1394 مهر 24، 11:36
ویرایش شده
من گلبرگ هستم 18 سال و خوردی دارم
نمی دونم همگروهیام کیا هستن
فقط یه خاطره از دمپایی نرم نیکتا متعلق به باد صبا رو به یاد میارم
در جریان اسم گروهمون نیستم
از همگروهیام خبر ندارم
صندوق گوجه هم مختص گلبرگه هیچکی هم اجازه استفاده علیه خودم رو نداره
و
اومدم که بگم اومدم که با عشق بگم که پاک و پاکیمو دوس دارم سخت و سفت چسبیدم بهش خودمو دوس دارم خوبم
اینا
و هر کسی که در مسابقه ی هفته به هفته شرکت نکند جایش در کوچه است
با امکانات در کوچه شامل چادر + هیزم + سنگ
با سنگ به شیوه ی قدیم و استفاده از اصطکاک آتیش درست کنید خودتون و گرم نگه دارین
لینک مسابقه ی هفته به هفته >>>>>اینجا
1394 مهر 24، 11:53
ویرایش شد
بفرمایین بقیه صحبت های گلبرگ بانوووووووووووو قدرت خدا است را بخوانید در صفحه ی قبل
1394 مهر 24، 11:55
ویرایش شده
ترنم2 / دختران ابر قدرت / سبز
می توانم / دختران ابر قدرت / سبز
خدا همراهمونه/ دختران ابرقدرت/ سبز
سها/ دختران ابر قدرت/ ؟؟؟؟؟؟
دیگه همگروهی داریم؟یادم رفته
1394 مهر 24، 12:05
اینجا میایم حرف میزنیم
می دونم که الان هیچکی نمیاد کلا سکوت می نمایید
1394 مهر 24، 12:13
گلبرگ جان چه خبر؟
می گم یادت باشه از اونا واسه من و خودتم پیدا کنی
1394 مهر 24، 12:29
گلبرگ خانوم ما اومدیم ک سکوت نباشه
چرا آواتار میتوانم غمگینه. فکر کنم میتوانم شوهر میخاد جمله ای ک هروقت غصه میخوردیم یا قهر میکردیم باهاش مواجه میشدیم
1394 مهر 24، 12:36
و هنوز هم با تمام ناامیدی ظاهری در دلم امیدوارم خیلی شیک
1394 مهر 24، 12:40
منم خوشم میاد توی این جور تیما باشم
دیشب موقع تمیز کاری ناخونم شکست
امروز رفتم همه شو گرفتم
عیب نداره همه ش با هم بزرگ می شه
دیروز خانومه تو صف گفت خوش به حالت ناخونات بلند می شه!! البته مطمینم چشمش شور نبود
شما ها تفریحتون چیه این روزا؟
با توجه به شروع شدن محرم یه جورایی در همه چی تخته می شه
1394 مهر 24، 12:47
خدا همراهمونه ممنون که هستی ، امضاتو هنوز هم دوس دارم
در قدیم الایام وقتی کسی می گفت امضاتو دوس دارم می کفت بیا مال تو باشه ، یادمه دوران دانشجویی از یه دم کلید یکه یه هاپو بود خوشم اوده بود
مال یکی از بچه ها بود
با هم از این شوخیا داشتیم که مثلا من اومدم این هاپو رو برداشتم ازش بدون اینکه به خودش بگم
و خودش با توجه به ابراز علاقه های فراوانی که قبلا به این هاپو داشتم فهمید و گفت
باشه مال خودت
یادمه بعد از 5 سال دوباره همدیگه رو دیدیم من دانشجوی اون شهر بودم و دوستم تو اون شهر خونه گرفته بود کار می کرد
با هم که رفتیم بازار چمشم یه چیزی رو گرفت . بهش گفتم قشنگه نه ؟
گفتش کدومش قشنگ تره ؟ مام بی خبر از همه جا جدی گفتیم این
و هنوز هدیشو دارم برام خریدش
خدا همراهمونه نتیجه گیری این داستان رو تو یه خط برام توضیح میده ،
1394 مهر 24، 12:54
قابل شمارو نداره عجیجم. مال شما.
منم همیشه وقتی ب دوستام ی چیزی تعارف میکردم اونام ی چیزی ب من میدادند. حالا نتیجه گیزی شما؟
1394 مهر 24، 12:57
ویرایش شده
شک نکن...
درست در لحظه آخر
در اوج توکل و در نهایت تاریکی
نوری نمایان میشود
معجزه ای رخ میدهد
خدا از راه میرسد....
لطفا با احتیاط نا امید شوید , معجزه خبر نمیدهد ...