امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آشنایی با زندگی ائمه اطهار (ع)

#16
نماد كمال عقل‏


برترين معيار عقل‏گرايى در زندگى، ادب و ادب‏ آموزى است. كيميايى كه تيرگى‏ ها و تاريكى‏ هاى قلب را مى‏ زدايد و نور و روشنايى در رواق وجود انسان مى‏ افزايد به گونه‏اى كه بهاى بى ‏نظير آدمى با سنجش مقدار ادب هر فردى، قابل تشخيص خواهد بود.


زينب كبرى‏ عليها السلام شخصيت شايسته اى بود كه درس ادب را در مكتب امامت آموخته بود و سيره و سخن پدر و مادر خود را از اعماق وجود خود پذيرفته بود. در گفتار و رفتار، صميمى، مهربان، صادق و مؤدب بود به گونه‏ اى كه زنان بسيارى در نخستين برخورد، شيفته شيوه و مجذوب اخلاق روح‏ پرور او مى‏ شدند(13).

ادب و احترام حضرت زينب ‏عليها السلام به برادر خود آن‏چنان بود كه هنگامى كه عبداللَّه بن عباس به امام حسين ‏عليه السلام گفت: شما كه به اين سفر خطرناك مى‏رويد چرا زن‏ها را با خود مى‏ بريد؟ حضرت زينب‏ عليها السلام با شنيدن اين سخن سر از محمل خود برآورده و فرمود: «اى پسر عباس! آيا مى‏ خواهى بين من و برادرم جدايى بيندازى؟ هرگز من از او جدا نخواهم شد(14)»..


در حادثه عاشورا در برابر آن‏ همه مصائب و داغ‏ها و حوادث، هرگز از مسير ادب و عبوديّت نسبت به حضرت حق خارج نشد و هيچ‏گاه كلمه ‏اى حاكى از دلتنگى، نارضايتى، اعتراض، شكايت و تنگ‏نظرى بر لب نراند. هرچه مى‏ گفت بر طبق رضايت خداوند متعال و مقدرات او بود و بلكه بالاتر از آن در پاسخ طعنه پسر زياد، مى ‏فرمود:



«إنّى ما رَأَيْتُ إلاّ جَميلاً(15)»: «من جز زيبايى نديدم».



كه اين كلام در نظر اهل آن، از بالاترين مراتب توحيد، عرفان، قرب به خداى متعال و رسم بندگى و عبوديت، حكايت دارد و كمال ادب عاشق را نسبت به معشوق نشان مى‏دهد.
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


#17
ايثار



عقيله بنى هاشم ‏عليها السلام در اين صفت، گوى سبقت را از ديگران ربوده بود. او براى حفظ جان ديگران، خطر را به جان مى ‏خريد و در تمام صحنه ‏ها، ديگران را بر خود مقدم مى ‏داشت. او در ماجراى كربلا حتى از سهميه آب خويش استفاده نمى ‏كرد و آن را نيز به كودكان مى ‏داد. در بين راه كوفه و شام با اين كه خود گرسنه و تشنه بود، «ايثار» را به بند كشيده و آن را شرمنده ساخت.



امام زين‏ العابدين‏ عليه السلام مى‏ فرمود: «عمه ‏ام، زينب ‏عليها السلام، در مدت اسارت، غذايى را كه به عنوان سهميه و جيره مى ‏دادند، بين كودكان تقسيم مى‏كرد؛ زيرا در شبانه ‏روز به هر يك از ما يك قرص نان مى‏ دادند. او سختى‏ ها و تازيانه ‏ها را به جان خود مى‏ خريد و نمى ‏گذاشت بر بازوى كودكان اصابت كند(16)». 




دفاع از حريم ولايت‏



حضرت زينب ‏عليها السلام حركت و هدايت انسان‏ها را بدون امام‏ عليه السلام، سكون و هلاكت مى ‏دانست و زمام‏دارى زيان‏ آلود نااهلان را باعث دورماندن توده ‏ها از صراط مستقيم مى‏ديد.


بدين علت، دفاع و حمايت از مقام امامت و ولايت را سرلوحه مسوؤليت‏ هاى خويش قرار داده بود و با تمام توان، بعد از حادثه عاشورا به ارائه رهنمودهاى شايسته و مبارزه با زرمداران و زورمحوران در قالب خطابه مى‏ پرداخت.



وى چون دست ‏پرورده زهراى اطهر عليها السلام بود، درس ولايت‏مدارى را از مادر فراگرفته بود. از يك سو در جهت معرفى و شناساندن ولايت، از طريق نفى اتّهامات و يادآورى حقوق فراموش شده اهل بيت تلاش كرد و از سوى ديگر سر تا پا تسليم امامت بود؛ چه در دوران امامت امام حسين ‏عليه السلام و چه در دوران امام سجادعليه السلام كه حتى در چند مورد از جان امام سجادعليه السلام دفاع كرد و تا پاى جان از او حمايت نمود.
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


 سپاس شده توسط
#18
كرامت‏



هر چند هزاران كرامت از اين بانوى بزرگوار سر زده است، اما فقط نمونه ‏اى را نقل مى‏كنيم. مرحوم ثقةالاسلام نورى از سيد محمدباقر سلطان‏ آبادى نقل مى‏ كند:



«به چشم ‏درد شديدى در چشم چپ مبتلا شدم. هرچه درمان كردم فايده ‏اى نكرد و برعكس مريضى‏ی ام شديدتر شد. بعضى از دكترها مى ‏گفتند قابل علاج نيست. برخى هم قول شش ماه بعد مى ‏دادند و من هر روز از روز قبل نالان ‏تر مى‏ شدم تا اين‏كه سياهى چشمم گرفته شد و ديگر نمى‏توانستم بخوابم.



در آن موقع يكى از دوستانم براى خداحافظى به ديدنم آمد. او مى‏ خواست به كربلا برود. من هم با او همراه شدم. در منزل اول دردچشم شديدتر شد و همه مرا شماتت مى‏كردند مگر يك نفر. بالاخره به منزل دوم رسيديم، درد شديدتر از قبل شد و ورم چشمم افزون‏تر؛ تا اينكه نزديك سحر آرام شد.



در عالم رؤيا عقيله بنى هاشم، زينب كبرى‏3، را ديدم كه گوشه مقنعه‏ اش را به چشمم مى كشيد. از خواب بيدار شدم و چشمم خوب شد. دوستانم باور نمى‏كردند، سوار شديم در بين راه درد و ناراحتى احساس نمى‏ كردم. من كه هميشه ناراحت و عاجز بودم، پيش خود گفتم: كاش بسته روى چشمم را باز مى‏كردم. تا باز كردم، ديدم همه‏ چيز را مى‏بينم. صدا زدم كه رفقا بياييد. همه آمدند و گفتند: كدام چشمت درد مى‏ كرد؟ گفتم: چشم چپم بود. هرچه نگاه كردند تفاوتى بين چشم چپ و راستم نديدند(17)».پي نوشتها:


1) كهف، 65. 
2) سفينة البحار، ج 1، ص 558. 
3) رياحين الشريعة، ج 3، ص 57. 
4) زندگى زينب‏ عليها السلام، رسولى محلاتى، ص 10. 
5) زينب قهرمان‏ عليها السلام، احمد صادقى اردستانى، ص 103. 
6) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، جمادى‏الاولى 1423، ص 21. 
7) زنان دانشمند و راوى حديث، صادقى اردستانى، ص 278. 
8) تاريخ طبرى، ج 6، ص 238. 
9) رياحين الشريعة، ج 3، ص 62. 
10) همان، ص 62. 
11) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، ص 18. 
12) بحارالانوار، ج 45، ص 134. 
13) مجله پيام زن، شماره 128، ص 19. 
14) رياحين الشريهة، ج 3، ص 41. 
15) بحارالانوار، ج 45، ص 116. 
16) ماهنامه مبلّغان، شماره 33، رجب 1423، ص 43. 
17) زندگانى زينب كبرى‏ عليها السلام، شهيد دستغيب، ص 19 به نقل از ماهنامه مبلّغان، پيش شماره 7، ص 15 - 14.

http://delezeynab.blogfa.com/post/88
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


 سپاس شده توسط
#19
محل زندگي حضرت مهدي (عليه السلام) در دوران ظهور
نويسنده:خدامراد سلیمیان

 
دوران ظهور  

دوران ظهور حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) که درخشان‌ترين فراز تاريخ و روشن‌ترين دوران زندگي انساني است، ويژگي‌هاي فراواني دارد از جمله مهم‌ترين آن‌ها حاکميت واپسين معصوم و حجت الهي است. درباره محل زندگي حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و حکومت آن حضرت در عصر ظهور، روايات فراواني وجود دارد. در اين روايات، به طور عمده مسجد سهله را منزل آن حضرت و شهر کوفه را به عنوان پايگاه حکومتي آن حضرت معرفي کرده‌اند.1
1.‏ روزي در محضر مقدس رئيس مذهب، حضرت امام صادق(عليه السلام) از مسجد سهله گفت و شنود شد، آن حضرت فرمود:
أَما اِنَّهُ مَنْزِلُ صاحِبِنا اِذا قامَ بِاَهْلِهِ؛2
آن‌جا اقامتگاه صاحب ما است؛ هنگامي كه با خانواده‏اش قيام كند.
در برخي از منابع، به جاي «قام»، «قدم» تعبير شده است؛ يعني هنگامي كه تشريف بياورد3.
2. اميرمؤمنان علي(عليه السلام) هنگام ترسيم خط سير حضرت ولي عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در آستانه ظهور، مي‏فرمايد:
گويي او را با چشم خود مي‏بينم كه از وادي السلام عبور كرده، بر فراز اسبي كه سپيدي پاها و پيشاني‏اش همي درخشد، به سوي مسجد سهله در حركت است و زير لب زمزمه دارد و خدا را اين‏گونه مي‌‏خواند: لااله الااللّه حقاً حقاً...4.
2. امام صادق(عليه السلام) خطاب به يار با وفايش ابوبصير فرمود:
اي ابا محمد! گويي فرود آمدن قائم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را با اهل و عيالش در مسجد سهله، با چشم خود مي‏بينم.
ابوبصير عرض کرد: «آيا محل اقامت دائمي آن حضرت، در مسجد سهله خواهد بود؟»
حضرت فرمود: «آري».
سپس فرمود:
مسجد سهله، اقامتگاه حضرت ادريس(عليه السلام) بود. مسجد سهله اقامتگاه حضرت ابراهيم(عليه السلام) بود. خداوند، پيامبري را مبعوث نكرده، جز اين‌كه در مسجد سهله نماز گزارده است. مسجد سهله، پايگاه حضرت خضر(عليه السلام) است. كسي كه در مسجد سهله اقامت كند، همانند كسي است كه در خيمه رسول اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم) اقامت كند. مرد و زن با ايماني يافت نمي‏شود، جز اين‌كه دلش به سوي مسجد سهله پر مي‏زند...5.
البته چگونگي زندگي در عصر ظهور مشخص نشده است؛ ولي به نظر مي‌رسد تفاوت بسياري با نحوه زندگي امروزي داشته باشد. تکامل علوم بشري، کمال عقلاني بشر، گسترش خارق العاده امکانات و رفاه عمومي، امنيت فراگير بر کل کره زمين و... به طور قطع ويژگي‌هايي را براي زندگي در آن زمان ايجاد خواهد کرد که به راستي در تصوّر ما نمي‌گنجد.
پي نوشت ها:
1. شيخ صدوق، تهذيب، ج3، ص252.
2. شيخ کلينی، كافی، ج 3، ص 495؛ شيخ صدوق، تهذيب، ج 3، ص 252.
3. شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 380؛ شيخ طوسی، كتاب الغيبة، ص 471.
4. طبری، دلائل الامامة، ص 243.
5. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 97، ص 435، ح3.
یا عباس
 سپاس شده توسط
#20
غیبت صغری ونائبان امام زمان (عج)قسمت اول
یکی از مسائلی که از زمانهای گذشته تا کنون در مورد غیبت صغری امام زمان (عج) مطرح بوده  است مساله چگونگی ارتباط ایشان با مردم میباشد.می دانیم که مسئلۀ غیبت امام زمان (علیه السلام) در طول تاریخ همواره از زوایای مختلف مورد سؤال پرسش بوده است.و یکی از جنبه‌هائی که از دیر زمان مورد پرسش بوده، ادعای اصحاب خاص حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) پیرامون نیابت خاص امام زمان (علیه السلام) است.


همگی ما میدانیم که در زمان غیبت صغری نواب اربعه رابط بین امام ومردم بوده اند اما این میان همواره این سئوالات و شبهات  مطرح بوده که :
این نواب چگونه انتخاب شده اند؟ چه دلیل ومدرکی برای اثبات اینکه آنها واقعا نایب  امام زمان بوده اند وجود دارد؟ آیا آنها شایسته این مقام بوده اند ؟
متاسفانه دشمنان اسلام با دامن زدن به این شبهات عنوان میکنندکه:                                                       
شیعیان که از طریق امام حسن عسکری منتظر تولد مهدی موعود بودند ناگهان با وفات ایشان شوکه شدند و امامت را در خطر دیدند؛ لذا بیش از بیست فرقۀ شیعی پس از این رحلت به وجود آمد. گروهی گفتند: امام حسن عسکری نمرده و زنده است؛ گروهی گفتند: امام هادی همچنان امام است، گروهی جعفر، برادر امام را امام بعدی دانستند و ...اما در این میان چهار مرد زرنگ هم پیدا شدند؛ افرادی که در بین شیعیان نفوذ داشتند و فرصت خوبی برای جمع مال و ثروت به دستشان آمده بود ...آنها داستان عجیبی را سر هم کردند ...
آنها میگفتند : امام حسن عسکری فرزندی داشته اما کسی او را ندیده است، ولی ما او را دیده‌ایم!!
 اما اینکه چرا نواب اربعه  چنین افسانه‌ای را ساختند کاملاً روشن است. آنها مأمور وصول خمس و دریافت پول از شیعیان بودند و اگر به تاریخ رجوع کنید، این چهار نفر جز پول جمع کردن کار دیگری انجام نمی دانند! آنها به مردم می‌‌گفتند خمس و زکات را بدهید و ما آن را به امام زمان می‌دهیم ..وازاین راه ثروت فراوانی به جیب زدند آنها مأمورین دروغین اخذ پول بوده اند !!
 
همگی ما میدانیم که در زمان غیبت صغری نواب اربعه رابط بین امام ومردم بوده اند اما این میان همواره این سئوالات و شبهات  مطرح بوده که :
این نواب چگونه انتخاب شده اند؟ چه دلیل ومدرکی برای اثبات اینکه آنها واقعا نایب  امام زمان بوده اند وجود دارد؟ آیا آنها شایسته این مقام بوده اند ؟
متاسفانه دشمنان اسلام با دامن زدن به این شبهات عنوان میکنندکه:                                                       
شیعیان که از طریق امام حسن عسکری منتظر تولد مهدی موعود بودند ناگهان با وفات ایشان شوکه شدند و امامت را در خطر دیدند؛ لذا بیش از بیست فرقۀ شیعی پس از این رحلت به وجود آمد. گروهی گفتند: امام حسن عسکری نمرده و زنده است؛ گروهی گفتند: امام هادی همچنان امام است، گروهی جعفر، برادر امام را امام بعدی دانستند و ...اما در این میان چهار مرد زرنگ هم پیدا شدند؛ افرادی که در بین شیعیان نفوذ داشتند و فرصت خوبی برای جمع مال و ثروت به دستشان آمده بود ...آنها داستان عجیبی را سر هم کردند ...
آنها میگفتند : امام حسن عسکری فرزندی داشته اما کسی او را ندیده است، ولی ما او را دیده‌ایم!!
 اما اینکه چرا نواب اربعه  چنین افسانه‌ای را ساختند کاملاً روشن است. آنها مأمور وصول خمس و دریافت پول از شیعیان بودند و اگر به تاریخ رجوع کنید، این چهار نفر جز پول جمع کردن کار دیگری انجام نمی دانند! آنها به مردم می‌‌گفتند خمس و زکات را بدهید و ما آن را به امام زمان می‌دهیم ..وازاین راه ثروت فراوانی به جیب زدند آنها مأمورین دروغین اخذ پول بوده اند !!
 
همگی ما میدانیم که در زمان غیبت صغری نواب اربعه رابط بین امام ومردم بوده اند اما این میان همواره این سئوالات و شبهات  مطرح بوده که :
این نواب چگونه انتخاب شده اند؟ چه دلیل ومدرکی برای اثبات اینکه آنها واقعا نایب  امام زمان بوده اند وجود دارد؟ آیا آنها شایسته این مقام بوده اند ؟
متاسفانه دشمنان اسلام با دامن زدن به این شبهات عنوان میکنندکه:                                                       
شیعیان که از طریق امام حسن عسکری منتظر تولد مهدی موعود بودند ناگهان با وفات ایشان شوکه شدند و امامت را در خطر دیدند؛ لذا بیش از بیست فرقۀ شیعی پس از این رحلت به وجود آمد. گروهی گفتند: امام حسن عسکری نمرده و زنده است؛ گروهی گفتند: امام هادی همچنان امام است، گروهی جعفر، برادر امام را امام بعدی دانستند و ...اما در این میان چهار مرد زرنگ هم پیدا شدند؛ افرادی که در بین شیعیان نفوذ داشتند و فرصت خوبی برای جمع مال و ثروت به دستشان آمده بود ...آنها داستان عجیبی را سر هم کردند ...
آنها میگفتند : امام حسن عسکری فرزندی داشته اما کسی او را ندیده است، ولی ما او را دیده‌ایم!!
 اما اینکه چرا نواب اربعه  چنین افسانه‌ای را ساختند کاملاً روشن است. آنها مأمور وصول خمس و دریافت پول از شیعیان بودند و اگر به تاریخ رجوع کنید، این چهار نفر جز پول جمع کردن کار دیگری انجام نمی دانند! آنها به مردم می‌‌گفتند خمس و زکات را بدهید و ما آن را به امام زمان می‌دهیم ..وازاین راه ثروت فراوانی به جیب زدند آنها مأمورین دروغین اخذ پول بوده اند !!
به نام یگانه خدای هستی
ارادتمند شما

diamond111

[تصویر:  8.gif]
 
 سپاس شده توسط
#21
ناسزا

روایت است روزی امام حسن مجتبی علیه‏السلام از راهی عبور می‏کردند. مردی از اهل شام با آن‏حضرت روبرو شد و بدون مقدمه شروع به ناسزا گفتن نسبت به امام علیه‏السلام کرد. حضرت امام حسن علیه‏السلام هیچ عکس‏العملی نشان نداد. وقتی آن مرد از ناسزا گفتن باز ایستاد، امام علیه ‏السلام به او نزدیک‏تر شده، با تبسم به او سلام کردند. آن گاه فرمودند: «اگر اجازه بدهید حاضرم به شما کمک کنم. اگر چیزی لازم داری آن را برایت فراهم کنم یا اگر راه را گم کرده‏ ای آن را به تو نشان دهم و اگر گرسنه‏ ای ترا سیر کنم. اگر فقیری بی نیازت سازم. به هرحال اگر حاجتمندی حاضرم در برآوردن حاجت تو بکوشم». چون مرد شامی این رفتار را از امام حسن علیه‏السلام دید، ناگهان به گریه افتاد و گفت: «اَشْهَدُ انَّکَ خَلِیفُة اللّهِ فی ارضِهِ؛ گواهی می‏دهم که تو خلیفه خدا در روی زمین هستی».
راهكار الهي ترك

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾
 إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾


چرخه:
پس چون فراغت يافتي،[در طاعت] بكوش(٧) و با اشتياق بسوي پروردگارت روي آور(٨) -->آيا كار را بر تو راحت نكرديم؟(١-٢-٣-٤-٥-٦)

-->چون نفس را مشغول نكني،وي تورا به بازي ميگيرد<--
--->كار را بر نفست سخت گردان<---
(تو دهني به نفس با نه گفتن به تمايلات حتي حلال)
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
#22
انس بن مالك گويد: 





«يكي از كنيزان امام حسن(ع)شاخه‌ي گلي را به آن حضرت اهدا كرد. 

امام(ع)آن گل را گرفت و به او فرمود: 

«تو را در راه خدا آزاد كردم.»
من به حضرت گفتم: «اي پسر رسول خدا ! آيا به راستي به خاطر اهداي يك شاخه گل ناچيز،او را آزاد كرديد؟ » 

امام(ع)فرمود: 

«كَمالُ الْجُودِ بَذْلُ الْمَوْجودِ»
“نهايت بخشش آن است كه تمام موجودی (دارایی و هستی) خود را ببخشي”
و آن كنيز از مال دنيا جز آن شاخه‌ي گل را نداشت.

خداوند در قرآنش فرموده: 

«وَ إذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّهٍ فَحَيّوا بِأحْسَنِ مِنْها اَوْ رُدُّها.» (سوره نسا؛آيه 86) 

“هر گاه كسي به شما تحييت گويد او را همان گونه و بلكه بهتر پاسخ دهيد.”

پاسخ بهترِ بخشش او، همان آزاد كردنش بود.»

راهكار الهي ترك

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾
 إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾


چرخه:
پس چون فراغت يافتي،[در طاعت] بكوش(٧) و با اشتياق بسوي پروردگارت روي آور(٨) -->آيا كار را بر تو راحت نكرديم؟(١-٢-٣-٤-٥-٦)

-->چون نفس را مشغول نكني،وي تورا به بازي ميگيرد<--
--->كار را بر نفست سخت گردان<---
(تو دهني به نفس با نه گفتن به تمايلات حتي حلال)
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
#23
مردی نزد امام حسین (ع ) آمد و گفت :

"من مردی گناهكارم و از معصیت پرهیز نمی كنم ، مرا پند و اندرز بده ".

امام حسین (ع ) فرمودند: "پنج كار انجام بده و هر چه می خواهی گناه كن .

اول : روزی خدا را نخور و هر چه می خواهی گناه كن .

دوم : از ولایت و حكومت خدا خارج شو و هر چه می خواهی گناه كن .

سوم : جایی را پیدا كن كه خدا تو را نبیند و هر چه می خواهی گناه كن .
چهارم : وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو می آید، او را از خود دور كن و هر چه می خواهی گناه كن .

پنجم : وقتی مأمور و مالك جهنم می خواهد تو را در آتش بیندازد، در آتش نرو و هر چه می خواهی گناه كن...
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


#24
حدیث کردند جماعتی از شیخ مفید ... از بشار مکاري که گفت:

وارد شدم بر حضرت صادق (ع)، در شهر کوفه، ديدم در خدمت آن جناب طبقي از خرماي طبرزد بود و حضرت تناول مي‏فرمود.
پس به من فرمود: بشار! نزديک بيا و بخور.
گفتم: خدا بر تو گوارا کند و مرا قربان تو گرداند، مرا به واسطه چيزي که در راه ديده‏ ام، غيرت گرفته و دلم را به درد آورده و ناراحتي شديدي به من دست داده است.
حضرت فرمود: قسم مي‏دهم تو را به حق من که نزديک بيايي و از اين خرما بخوري.
من نزديک رفتم و از آن خرما خوردم.
سپس فرمود: قضيه چه بوده؟
عرض کردم: در راه که مي‏ آمدم، ديدم پاسباني بر سر زني مي‏ زد و او را به سمت زندان مي‏برد.
آن زن فرياد مي‏ کشيد: از براي خدا و رسول خدا، به فرياد من برسيد. و کسي به داد او نرسيد.
امام صادق (ع) فرمود: به چه جهت با او چنين مي‏کردند؟
عرض کردم: از مردم شنيدم که مي‏ گفتند: پاي آن زن لغزيده و گفته خدا لعنت کند ظلم کنندگان بر تو را، اي فاطمه (ع)؛
بدين جهت او را زنداني مي‏کردند.

 چون حضرت اين سخن را شنيد، دست از خوردن کشيد و چندان بگريست که ريش و سينه و دستمالش از اشک چشمش تر شد،
بعد از آن فرمود: اي بشار! برخيز تا به مسجد سهله رويم و دعا کنيم و خلاصي آن آن زن را از خدا بخواهيم.

آن گاه يکي از شيعيان را بر در خانه حاکم فرستاد و به او فرمود: در آن جا باش تا فرستاده من به سوي تو بيايد، و اگر مطلب تازه‏ اي نسبت به آن زن واقع شد، فورا به ما خبر ده، در هر کجا که باشيم.

 پس به مسجد رفتيم و هر يک از ما دو رکعت نماز گزارد.

سپس حضرت صادق (ع) دست خود را به آسمان بلند کرد و اين دعا را خواند:
«(بسم الله الرحمن الرحيم) انت الله لا اله الا انت مبدئ الخلق و معيد هم و انت الله لا اله الا انت خالق الخلق و رازقهم و انت الله لا اله الا انت القابض الباسط و انت الله لا اله الا انت مدبر الامور و باعث من في القبور انت وارث الارض و من عليها اسئلک باسمک المخزون المکنون الحي القيوم و انت الله لا اله الا انت عالم السر و اخفي اسئلک باسمک الذي اذا دعيت به اجبت و اذا سئلت به اعطيت و اسئلک به اعطيت و اسئلک بحق محمد و اهل بيته و بحقهم الذي اوجبته علي نفسک ان تصلي علي محمد و آل محمد و ان تقضي لي حاجتي الساعة الساعة يا سامع الدعاء يا سيداه يا مولاه يا غياثاه اسئلک بکل اسم سميت به نفسک او استاثرت به في علم الغيب عندک ان تصلي علي محمد و آل محمد و ان تعجل خلاص هذه المرأة يا مقلب القلوب و الابصار يا سميع الدعاء».


پس از آن سر به سجده گذاشت و جز نفس از او چيزي شنيده نمي‏شد.

 آن گاه سر برداشت و به من فرمود: برخيز که آن زن رها و آزاد شد.

 پس هر دو از مسجد بيرون آمديم. در راه بوديم که مأمور آن حضرت به ما رسيد؛
 حضرت به او فرمود: چه خبر است؟
عرض کرد: آن زن را رها کردند.
فرمود: کيفيت خلاصي او چگونه بود؟
عرض کرد: من سبب آن رانمي دانم، ليکن بر در خانه حاکم ايستاده بودم که حاجب بيرون آمد و زن را طلبيد، و از او پرسيد که چه گفتي؟
زن گفت: پايم لغزيد، گفتم: لعن الله ظالميک يا فاطمه
پس به سرم آمد آن چه که آمد.
حاجب دويست درهم به آن زن داد و گفت: اين پول را بگير و امير را حلال کن.
زن از قبول پول خودداري کرد.
حاجب نزد امير رفت تا او را آگاه کند که زن از قبول پول امتناع مي ‏ورزد و سپس برگشت و زن را مرخص کرد، و زن به منزلش بازگشت.

امام صادق (ع) پرسيد: زن از قبول پول خودداري کرد؟
عرض کرد: بلي، قسم به خدا که او کمال احتياج را به پول داشت.
حضرت کيسه‏ اي از جيب بيرون آورد که در آن هفت دينار بود. و فرمود: اين پول را به آن زن بده و سلام مرا به او برسان.


بشار گويد: همگي به خانه آن زن رفتيم و سلام آن حضرت را به او رسانديم.
زن گفت: شما را به خدا قسم، جعفر بن محمد (ع) به من سلام رسانده؟
گفتم: خدا تو را رحمت کند، قسم به خدا که جعفر بن محمد (ع) به تو سلام رسانده.
چون اين سخن از من شنيد، جامه خود دريد و بيهوش بر زمين افتاد.
ما صبر کرديم تا به هوش آمد و گفت: آن چه امام فرموده به من باز گو. من سلام حضرت را تکرار کردم.
باز غش کرد و به زمين افتاد.
تا سه نوبت اين حالت به وي دست داد.
پس به او گفتم: اين پول را بستان که آن حضرت برايت فرستاده و به آن خشنود باش.
زن پول را گرفت و گفت: از حضرت بخواهيد مرا ببخشيد.
بشار گويد: من نديدم کسي را که بيشتر از آن زن به آن جناب و پدران بزرگوارش توسل جويد.
ما به حضور امام صادق (ع) بازگشتيم و تمام جريان را عرض کرديم. حضرت گريست و در حق آن زن دعا فرمود...

برای دیدن سلسله ی راویان و توضیحات سندی و ترجمه ی دعا، اینجا رو ببینید:
http://www.ashoora.ir/%D8%AF%D8%A7%D9%86...e/382.html
 سپاس شده توسط
#25
شمر چگونه عذاب می شود؟

 علامه امینی فرموده اند که: مدتها فکرمی‌کردم خداوند چگونه شمر ملعون را عذاب می‌کند؟ و جزای آن تشنه لبی و جگر سوختگی حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) را چگونه به او می‌دهد؟ 
تا اینکه شبی در عالم رویا دیدم که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستاده‌ام، در کنار ایشان دو کوزه بود، فرمود: این کوزه‌ها را بردار و برو از آنجا آب بیاور و اشاره به محلی فرمود که بسیار باصفا و با طراوت بود، استخری پرآب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود که صفا و شادابی محیط و گیاهان قابل بیان و وصف نیست. کوزه‌ها را برداشته و رو به آن محل نهادم آنها را پرآب نموده حرکت کردم تا به خدمت امیرالمومنین(علیه السلام) باز گردم. 
ناگهان دیدم هوا رو به گرمی نهاده و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر می‌شد، دیدم از دور کسی به طرف من می‌آید و هرچه او به من نزدیکتر می‌شد هوا گرمتر می شد گویی همه این حرارت از آتش اوست، در خواب به من الهام شد که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) است. وقتی به من رسید دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست، آن ملعون هم از شدت تشنگی به هلاکت نزدیک شده بود، رو به من نمود که از من آب بگیرد، من مانع شدم و گفتم: اگر هلاک هم شوم نمی گذارم از این آب قطره‌ای بنوشد.

حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می نمودم، دیدم اکنون کوزه‌ها را از دست من می‌گیرد لذا آنها را به هم کوبیدم، کوزه‌ها شکسته و آب آنها به زمین ریخت چنان آب کوزه‌ها بخار شد که گویی قطره آبی در آنها نبوده است، او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد، من بی‌اندازه ناراحت و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر بیاشامد و سیراب گردد، به مجرد رسیدن او به استخر، آب استخر خشک شد چنان که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است. درختان هم خشک شده بودند او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت. هرچه دورتر می‌شد، هوا رو به صافی و شادابی و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.
به حضور امیرالمؤمنین[علیه السلام] شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب می‌دهد، اگر یک قطره آب آن استخر را می‌نوشید از هر زهری تلخ تر و هرعذابی برای او دردناک تر بود. بعد از این فرمایش از خواب بیدار شدم.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک، اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسين علیه السلام و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جميعا

لعن الله قاتلیک یا اباعبدالله الحسین 
_________________________

1-البدایه النهایه، ج 8، ص 297
2-یادنامه علامه امینی ص 13 و 14
3-سرنوشت قاتلان شهدای کربلا، عباسعلی کامرانیان
 سپاس شده توسط
#26
امام جعفر صادق عليه السلام حكايت فرمودند:
پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، ساعات روزانه خود را براى ملاقات با اصحاب تنظيم و تقسيم مى نمود و با نظم و با رعايت نوبت افراد، با ملاقات كنندگان مجالست و صحبت مى فرمود.
آن حضرت در مجالس ، در حضور اصحاب و دوستان هرگز پاى خود را دراز نمى كرد؛ بلكه هميشه در حضور اشخاص ، دو زانو مى نشست ؛ و هيچگاه به طور سَرِ پا و زانوها بالا نمى نشست .
هنگامى كه شخصى با حضرت دست مى داد و با ايشان مصافحه مى كرد، دست خود را نمى كشيد و جدا نمى كرد مگر آن كه آن شخص ، دست خود را از دست حضرت جدا كند.
در هر كجا سائلى را مى ديد، نا اميدش نمى كرد و اگر چيزى همراه خود نداشت كه به او بدهد مى فرمود: خداوند، انشاء اللّه تو را كمك نمايد و دعاى خيرى در حقّ او مى نمود.
هركس با حضرت آشنا، هم نشين و يا هم سفر مى گشت ، حضرت نام او را جويا مى شد و سؤ ال مى نمود.
و هركس حضرت را به طعامى دعوت مى كرد، قبول مى نمود و اگر بر سفره اى حاضر مى شد، از غذاى آن ها ميل مى كرد.(1)
همچنين آورده اند:
روزى يكى از اصحاب و دوستان پيامبر عالى قدر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، كه در مدينه منزل داشت ، آن حضرت را به همراه چهار نفر ديگر از يارانش به ميهمانى در منزل خود دعوت كرد.
پيامبر خدا دعوت آن شخص صحابى را پذيرفت ؛ و چون به همراه چهار نفر ديگر به سوى منزل ميزبان حركت كردند، در بين راه يك نفر ديگر نيز به عنوان نفر ششم به ايشان ملحق شد.
هنگامى كه آن حضرت با همراهانش نزديك منزل ميزبان رسيدند، پيامبر اكرم صلوات اللّه عليه به آن شخص ششم فرمود: ميزبان تو را دعوت نكرده است ، همين جا منتظر باش تا با صاحب منزل صحبت كنيم و براى تو نيز اجازه ورود بگيريم .
همچنين روايت كرده اند:
هرگاه پيامبر خدا سوار بر مركب مى شد و به سمتى مى رفت ؛ اگر در مسير راه به شخص پياده اى برخورد مى نمود، او را نيز بر مركب خود سوار مى كرد.(2)

──────────────────────────────
1 - ﻭﺳﺎﺋﻞ ﺍﻟﺸﻴﻌﻪ : ﺝ12 ، ﺹ 142
2- ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻻ ﻧﻮﺍﺭ: ﺝ16 ، ﺹ236، ﺑﻪ نقل ﺍﺯ ﻣﻜﺎﺭﻡ ﺍﻻ ﺧﻼﻕ .

──────────────────────────────
 سپاس شده توسط
#27
مختصری از زندگانى‌ حضرت امام صادق (ع)



1. امام‌ صادق‌ ( ع‌ )


حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ السلام‌ رئيس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( شيعه‌ ) در روز 17ربيع‌ الاول‌ سال‌ 83 هجرى‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود . 

پدرش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و مادرش‌ "ام‌ فروه‌" دختر قاسم‌ بن‌ محمد بن‌ ابى‌ بكر مى‌باشد. 

كنيه‌ آن‌ حضرت‌ : "ابو عبدالله‌" و لقبش‌ "صادق‌" است‌ . حضرت‌ صادق‌ تا سن‌ 12 سالگى‌ معاصر جد گراميش‌ حضرت‌ سجاد بود و مسلما تربيت اوليه‌ او تحت‌ نظر آن‌ بزرگوار صورت‌ گرفته‌ و امام‌ ( ع‌ ) از خرمن‌ دانش‌ جدش‌ خوشه‌چينى‌ كرده‌ است‌ . 

پس‌ از رحلت‌ امام‌ چهارم‌ مدت‌ 19 سال‌ نيز در خدمت‌ پدر بزرگوارش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) زندگى‌ كرد و با اين‌ ترتيب‌ 31 سال‌ از دوران‌ عمر خود را در خدمت‌ جد و پدر بزرگوار خود كه‌ هر يك‌ از آنان‌ در زمان‌ خويش‌ حجت‌ خدا بودند ، و از مبدأ فيض‌ كسب‌ نور مى‌نمودند گذرانيد . 

بنابراين‌ صرف‌ نظر از جنبه‌ الهى‌ و افاضات‌ رحمانى‌ كه‌ هر امامى‌ آن‌ را دار مى‌باشد ، بهره‌مندى‌ از محضر پدر و جد بزرگوارش‌ موجب‌ شد كه‌ آن‌ حضرت‌ با استعداد ذاتى‌ و شم‌ علمى‌ و ذكاوت‌ بسيار ، به‌ حد كمال‌ علم‌ و ادب‌ رسيد و در عصر خود بزرگترين‌ قهرمان‌ علم‌ و دانش‌ گرديد . 

پس‌ از درگذشت‌ پدر بزرگوارش‌ 34 سال‌ نيز دوره‌ امامت‌ او بود كه‌ در اين‌ مدت‌ "مكتب‌ جعفرى‌" را پايه‌ريزى‌ فرمود و موجب‌ بازسازى‌ و زنده‌ نگهداشتن‌ شريعت‌ محمدى‌ ( ص‌ ) گرديد . 

زندگى‌ پر بار امام‌ جعفر صادق‌ ( ع‌ ) مصادف‌ بود با خلافت‌ پنج‌ نفر از بنى‌ اميه‌ ( هشام‌ بن‌ عبدالملك‌ - وليد بن‌ يزيد - يزيد بن‌ وليد - ابراهيم‌ بن‌ وليد - مروان‌ حمار ) كه‌ هر يك‌ به‌ نحوى‌ موجب‌ تألم‌ و تأثر و كدورت‌ روح‌ بلند امام‌ معصوم‌ ( ع‌ ) را فراهم‌ مى‌كرده‌اند ، و دو نفر از خلفاى‌ عباسى‌ ( سفاح‌ و منصور ) نيز در زمان‌ امام‌ ( ع‌ ) مسند خلافت‌ را تصاحب‌ كردند و نشان‌ دادند كه‌ در بيداد و ستم‌ بر امويان‌ پيشى‌ گرفته‌اند ، چنانكه‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) در 10 سال‌ آخر عمر شريفش‌ در ناامنى‌ و ناراحتى‌ بيشترى‌ بسر مى‌برد .



2. عصر امام‌ صادق‌ ( ع‌ )


عصر امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) يكى‌ از طوفانى‌ترين‌ ادوار تاريخ‌ اسلام‌ است‌ كه‌ از يك‌ سواغتشاشها و انقلابهاى‌ پياپى‌ گروههاى‌ مختلف‌ ، بويژه‌ از طرف‌ خونخواهان‌ امام‌ حسين‌ ( ع‌ ) رخ‌ مى‌داد ، كه‌ انقلاب‌ "ابو سلمه‌" در كوفه‌ و "ابو مسلم‌" در خراسان‌ و ايران‌ از مهمترين‌ آنها بوده‌ است‌ . و همين‌ انقلاب‌ سرانجام‌ حكومت‌ شوم‌ بنى‌ اميه‌ را برانداخت‌ و مردم‌ را از يوغ‌ ستم‌ و بيدادشان‌ رها ساخت‌ . ليكن‌ سرانجام‌ بنى‌ عباس‌ با تردستى‌ و توطئه‌ ، بناحق‌ از انقلاب‌ بهره‌ گرفته‌ و حكومت‌ و خلافت‌ را تصاحب‌ كردند . دوره‌ انتقال‌ حكومت‌ هزار ماهه‌ بنى‌ اميه‌ به‌ بنى‌ عباس‌ طوفانى‌ترين‌ و پر هرج‌ و مرج‌ ترين‌ دورانى‌ بود كه‌ زندگى‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) را فراگرفته‌ بود . 

و از ديگر سو عصر آن‌ حضرت‌ ، عصر برخورد مكتبها و ايده‌ئولوژيها و عصر تضاد افكار فلسفى‌ و كلامى‌ مختلف‌ بود ، كه‌ از برخورد ملتهاى‌ اسلام‌ با مردم‌ كشورهاى‌ فتح‌ شده‌ و نيز روابط مراكز اسلامى‌ با دنياى‌ خارج‌ ، به‌ وجود آمده‌ و در مسلمانان‌ نيز شور و هيجانى‌ براى‌ فهميدن‌ و پژوهش‌ پديد آورده‌ بود . 

عصرى‌ كه‌ كوچكترين‌ كم‌ كارى‌ يا عدم‌ بيدارى‌ و تحرك‌ پاسدار راستين‌ اسلام‌ ، يعنى‌ امام‌ ( ع‌ ) ، موجب‌ نابودى‌ دين‌ و پوسيدگى‌ تعليمات‌ حيات‌بخش‌ اسلام‌ ، هم‌ از درون‌ و هم‌ از بيرون‌ مى‌شد . 

اينجا بود كه‌ امام‌ ( ع‌ ) دشوارى‌ فراوان‌ در پيش‌ و مسؤوليت‌ عظيم‌ بر دوش‌ داشت‌ . پيشواى‌ ششم‌ در گير و دار چنين‌ بحرانى‌ مى‌بايست‌ از يك‌ سو به‌ فكر نجات‌ افكار توده‌ مسلمان‌ از الحاد و بى‌دينى‌ و كفر و نيز مانع‌ انحراف‌ اصول‌ و معارف‌ اسلامى‌ از مسير راستين‌ باشد ، و از توجيهات‌ غلط و وارونه‌ دستورات‌ دين‌ به‌ وسيله‌ خلفاى‌ وقت‌ جلوگيرى‌ كند . 

علاوه‌ بر اين‌ ، با نقشه‌اى‌ دقيق‌ و ماهرانه‌ ، شيعه‌ را از اضمحلال‌ و نابودى‌ برهاند ، شيعه‌اى‌ كه‌ در خفقان‌ و شكنجه‌ حكومت‌ پيشين‌ ، آخرين‌ رمقها را مى‌گذراند ، و آخرين‌ نفرات‌ خويش‌ را قربانى‌ مى‌داد ، و رجال‌ و مردان‌ با ارزش‌ شيعه‌ يا مخفى‌ بودند ، و يا در كر و فر و زرق‌ و برق‌ حكومت‌ غاصب‌ ستمگر ذوب‌ شده‌ بودند ، و جرأت‌ ابراز شخصيت‌ نداشتند ، حكومت‌ جديد هم‌ در كشتار و بى‌عدالتى‌ دست‌ كمى‌ از آنها نداشت‌ و وضع‌ به‌ حدى‌ خفقان‌آور و ناگوار و خطرناك‌ بود كه‌ همگى‌ ياران‌ امام‌ ( ع‌ ) را در معرض‌ خطر مرگ‌ قرار مى‌داد ، چنانكه‌ زبده‌هايشان‌ جزو ليست‌ سياه‌ مرگ‌ بودند . 

"جابر جعفى‌" يكى‌ از ياران‌ ويژه‌ امام‌ است‌ كه‌ از طرف‌ آن‌ حضرت‌ براى‌ انجام‌ دادن‌ امرى‌ به‌ سوى‌ كوفه‌ مى‌رفت‌ . در بين‌ راه‌ قاصد تيز پاى‌ امام‌ به‌ او رسيد و گفت‌ : امام‌ ( ع‌ ) مى‌گويد : خودت‌ را به‌ ديوانگى‌ بزن‌ ، همين‌ دستور او را از مرگ‌ نجات‌ داد و حاكم‌ كوفه‌ كه‌ فرمان‌ محرمانه‌ ترور را از طرف‌ خليفه‌ داشت‌ از قتلش‌ به‌ خاطر ديوانگى‌ منصرف‌ شد . 

جابر جعفى‌ كه‌ از اصحاب‌ سر امام‌ باقر ( ع‌ ) نيز مى‌باشد مى‌گويد : امام‌ باقر ( ع‌ ) هفتاد هزار بيت‌ حديث‌ به‌ من‌ آموخت‌ كه‌ به‌ كسى‌ نگفتم‌ و نخواهم‌ گفت‌ ... 
او روزى‌ به‌ حضرت‌ عرض‌ كرد مطالبى‌ از اسرار به‌ من‌ گفته‌اى‌ كه‌ سينه‌ام‌ تاب‌ تحمل‌ آن‌ را ندارد و محرمى‌ ندارم‌ تا به‌ او بگويم‌ و نزديك‌ است‌ ديوانه‌ شوم‌ . 
امام‌ فرمود : به‌ كوه‌ و صحرا برو و چاهى‌ بكن‌ و سر در دهانه‌ چاه‌ بگذار و در خلوت‌ چاه‌ بگو : حدثنى‌ محمد بن‌ على‌ بكذا وكذا ... ، ( يعنى‌ امام‌ باقر ( ع‌ ) به‌ من‌ فلان‌ مطلب‌ را گفت‌ ، يا روايت‌ كرد ) . 

آرى‌ ، شيعه‌ مى‌رفت‌ كه‌ نابود شود ، يعنى‌ اسلام‌ راستين‌ به‌ رنگ‌ خلفا درآيد ، و به‌ صورت‌ اسلام‌ بنى‌ اميه‌اى‌ يا بنى‌ عباسى‌ خودنمايى‌ كند . 
در چنين‌ شرايط دشوارى‌ ، امام‌ دامن‌ همت‌ به‌ كمر زد و به‌ احيا و بازسازى‌ معارف‌ اسلامى‌ پرداخت‌ و مكتب‌ علمى‌ عظيمى‌ به‌ وجود آورد كه‌ محصول‌ و بازده‌ آن‌ ، چهار هزار شاگرد متخصص‌ ( همانند هشام‌ ، محمد بن‌ مسلم‌ و ... ) در رشته‌هاى‌ گوناگون‌ علوم‌ بودند ، و اينان‌ در سراسر كشور پهناور اسلامى‌ آن‌ روز پخش‌ شدند . 
هر يك‌ از اينان‌ از طرفى‌ خود ، بازگوكننده‌ منطق‌ امام‌ كه‌ همان‌ منطق‌ اسلام‌ است‌ و پاسدار ميراث‌ دينى‌ و علمى‌ و نگهدارنده‌ تشيع‌ راستين‌ بودند ، و از طرف‌ ديگر مدافع‌ و مانع‌ نفوذ افكار ضد اسلامى‌ و ويرانگر در ميان‌ مسلمانان‌ نيز بودند . 

تأسيس‌ چنين‌ مكتب‌ فكرى‌ و اين‌ سان‌ نوسازى‌ و احياگرى‌ تعليمات‌ اسلامى‌ ، سبب‌ شد كه‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) به‌ عنوان‌ رئيس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( تشيع‌ ) مشهور گردد . 
ليكن‌ طولى‌ نكشيد كه‌ بنى‌ عباس‌ پس‌ از تحكيم‌ پايه‌هاى‌ حكومت‌ و نفوذ خود ، همان‌ شيوه‌ ستم‌ و فشار بنى‌ اميه‌ را پيش‌ گرفتند و حتى‌ از آنان‌ هم‌ گوى‌ سبقت‌ را ربودند. . 

امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) كه‌ همواره‌ مبارزى‌ نستوه‌ و خستگى‌ناپذير و انقلابيى‌ بنيادى‌ در ميدان‌ فكر و عمل‌ بوده‌ ، كارى‌ كه‌ امام‌ حسين‌ ( ع‌ ) به‌ صورت‌ قيام‌ خونين‌ انجام‌ داد ، وى‌ قيام‌ خود را در لباس‌ تدريس‌ و تأسيس‌ مكتب‌ و انسان‌ سازى‌ انجام‌ داد و جهادى‌ راستين‌ كرد .



3. جنبش‌ علمى‌


اختلافات‌ سياسى‌ بين‌ امويان‌ و عباسيان‌ و تقسيم‌ شدن‌ اسلام‌ به‌ فرقه‌هاى‌ مختلف‌و ظ‌هور عقايد مادى‌ و نفوذ فلسفه‌ يونان‌ در كشورهاى‌ اسلامى‌ ، موجب‌ پيدايش‌ يك‌ نهضت‌ علمى‌ گرديد . نهضتى‌ كه‌ پايه‌هاى‌ آن‌ بر حقايق‌ مسلم‌ استوار بود . چنين‌ نهضتى‌ لازم‌ بود ، تا هم‌ حقايق‌ دينى‌ را از ميان‌ خرافات‌ و موهومات‌ و احاديث‌ جعلى‌ بيرون‌ كشد و هم‌ در برابر زنديقها و ماديها با نيروى‌ منطق‌ و قدرت‌ استدلال‌ مقاومت‌ كند و آراى‌ سست‌ آنها را محكوم‌ سازد . گفتگوهاى‌ علمى‌ و مناظ‌رات‌ آن‌ حضرت‌ با افراد دهرى‌ و مادى‌ مانند "ابن‌ ابى‌ العوجاء" و "ابو شاكر ديصانى‌" و حتى‌ "ابن‌ مقفع‌" معروف‌ است‌ .
 
به‌ وجود آمدن‌ چنين‌ نهضت‌ علمى‌ در محيط آشفته‌ و تاريك‌ آن‌ عصر ، كار هر كسى‌ نبود ، فقط كسى‌ شايسته‌ اين‌ مقام‌ بزرگ‌ بود كه‌ مأموريت‌ الهى‌ داشته‌ باشد و از جانب‌ خداوند پشتيبانى‌ شود ، تا بتواند به‌ نيروى‌ الهام‌ و پاكى‌ نفس‌ و تقوا وجود خود را به‌ مبدأ غيب‌ ارتباط دهد ، حقايق‌ علمى‌ را از درياى‌ بيكران‌ علم‌ الهى‌ به‌ دست‌ آورد ، و در دسترس‌ استفاده‌ گوهرشناسان‌ حقيقت‌ قرار دهد .
تنها وجود گرامى‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مى‌توانست‌ چنين‌ مقامى‌ داشته‌ باشد ، تنها امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) بود كه‌ با كناره‌گيرى‌ از سياست‌ و جنجالهاى‌ سياسى‌ از آغاز امامت‌ در نشر معارف‌ اسلام‌ و گسترش‌ قوانين‌ و احاديث‌ راستين‌ دين‌ مبين‌ و تبليغ‌ احكام‌ و تعليم‌ و تربيت‌ مسلمانان‌ كمر همت‌ بر ميان‌ بست‌ . 
زمان‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) در حقيقت‌ عصر طلايى‌ دانش‌ و ترويج‌ احكام‌ و تربيت‌ شاگردانى‌ بود كه‌ هر يك‌ مشعل‌ نورانى‌ علم‌ را به‌ گوشه‌ و كنار بردند و در "خودشناسى‌" و "خداشناسى‌" مانند استاد بزرگ‌ و امام‌ بزرگوار خود در هدايت‌ مردم‌ كوشيدند . 

در همين‌ دوران‌ درخشان‌ - در برابر فلسفه‌ يونان‌ - كلام‌ و حكمت‌ اسلامى‌ رشد كرد و فلاسفه‌ و حكماى‌ بزرگى‌ در اسلام‌ پرورش‌ يافتند . همزمان‌ با نهضت‌ علمى‌ و پيشرفت‌ دانش‌ بوسيله‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) در مدينه‌ ، منصور خليفه‌ عباسى‌ كه‌ از راه‌ كينه‌ و حسد ، به‌ فكر ايجاد مكتب‌ ديگرى‌ افتاد كه‌ هم‌ بتواند در برابر مكتب‌ جعفرى‌ استقلال‌ علمى‌ داشته‌ باشد و هم‌ مردم‌ را سرگرم‌ نمايد و از خوشه‌چينى‌ از محضر امام‌ ( ع‌ ) بازدارد . 

بدين‌ جهت‌ منصور مدرسه‌اى‌ در محله‌ "كرخ‌" بغداد تأسيس‌ نمود . منصور در اين‌ مدرسه‌ از وجود ابو حنيفه‌ در مسائل‌ فقهى‌ استفاده‌ نمود و كتب‌ علمى‌ و فلسفى‌ را هم‌ دستور داد از هند و يونان‌ آوردند و ترجمه‌ نمودند ، و نيز مالك‌ را - كه‌ رئيس‌ فرقه‌ مالكى‌ است‌ - بر مسند فقه‌ نشاند ، ولى‌ اين‌ مكتبها نتوانستند وظ‌يفه‌ ارشاد خود را چنانكه‌ بايد انجام‌ دهند . 

امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) مسائل‌ فقهى‌ و علمى‌ و كلامى‌ را كه‌ پراكنده‌ بود ، به‌ صورت‌ منظم‌ درآورد ، و در هر رشته‌ از علوم‌ و فنون‌ شاگردان‌ زيادى‌ تربيت‌ فرمود كه‌ باعث‌ گسترش‌ معارف‌ اسلامى‌ در جهان‌ گرديد . دانش‌گسترى‌ امام‌ ( ع‌ ) در رشته‌هاى‌ مختلف‌ فقه‌ ، فلسفه‌ و كلام‌ ، علوم‌ طبيعى‌ و ... آغاز شد . فقه‌ جعفرى‌ همان‌ فقه‌ محمدى‌ يا دستورهاى‌ دينى‌ است‌ كه‌ از سوى‌ خدا به‌ پيغمبر بزرگوارش‌ از طريق‌ قرآن‌ و وحى‌ رسيده‌ است‌ . 

بر خلاف‌ ساير فرقه‌ها كه‌ بر مبناى‌ عقيده‌ و رأى‌ و نظر خود مطالبى‌ را كم‌ يا زياد مى‌كردند ، فقه‌ جعفرى‌ توضيح‌ و بيان‌ همان‌ اصول‌ و فروعى‌ بود كه‌ در مكتب‌ اسلام‌ از آغاز مطرح‌ بوده‌ است‌ . ابو حنيفه‌ رئيس‌ فرقه‌ حنفى‌ درباره‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) گفت‌ : من‌ فقيه‌تر از جعفرالصادق‌ كسى‌ را نديده‌ام‌ و نمى‌شناسم‌ . فتواى‌ بزرگترين‌ فقيه‌ جهان‌ تسنن‌ شيخ‌ محمد شلتوت‌ رئيس‌ دانشگاه‌ الازهر مصر كه‌ با كمال‌ صراحت‌ عمل‌ به‌ فقه‌ جعفرى‌ را مانند مذاهب‌ ديگر اهل‌ سنت‌ جايز دانست‌ - در روزگار ما - خود اعترافى‌ است‌ بر استوارى‌ فقه‌ جعفرى‌ و حتى‌ برترى‌ آن‌ بر مذاهب‌ ديگر . و اينها نتيجه‌ كار و عمل‌ آن‌ روز امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) است‌ . 

در رشته‌ فلسفه‌ و حكمت‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) هميشه‌ با اصحاب‌ و حتى‌ كسانى‌ كه‌ از دين‌ و اعتقاد به‌ خدا دور بودند مناظ‌راتى‌ داشته‌ است‌ . نمونه‌اى‌ از بيانات‌ امام‌ ( ع‌ ) كه‌ در اثبات‌ وجود خداوند حكيم‌ است‌ ، به‌ يكى‌ از شاگردان‌ واصحاب‌ خود به‌ نام‌ "مفضل‌ بن‌ عمر" فرمود كه‌ در كتابى‌ به‌ نام‌ "توحيد مفضل‌" هم‌ اكنون‌ در دست‌ است‌ . مناظ‌رات‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) با طبيب‌ هندى‌ كه‌ موضوع‌ كتاب‌ "اهليلجه‌" است‌ نيز نكات‌ حكمت‌آموز بسيارى‌ دارد كه‌ گوشه‌اى‌ از درياى‌ بيكران‌ علم‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) است‌ . براى‌ شناسايى‌ استاد معمولا دو راه‌ داريم‌ ، يكى‌ شناختن‌ آثار و كلمات‌ او ، دوم‌ شناختن‌ شاگردان‌ و تربيت‌شدگان‌ مكتبش‌ . 

كلمات‌ و آثار و احاديث‌ زيادى‌ از حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ ما حتى‌ قطره‌اى‌ از دريا را نمى‌توانيم‌ به‌ دست‌ دهيم‌ مگر "نمى‌ از يمى‌" . اما شاگردان‌ آن‌ حضرت‌ هم‌ بيش‌ از چهار هزار بوده‌اند ، يكى‌ از آنها "جابر بن‌ حيان‌" است‌ . جابر از مردم‌ خراسان‌ بود . پدرش‌ در طوس‌ به‌ داروفروشى‌ مشغول‌ بود كه‌ به‌ وسيله‌ طرفداران‌ بنى‌ اميه‌ به‌ قتل‌ رسيد . جابر بن‌ حيان‌ پس‌ از قتل‌ پدرش‌ به‌ مدينه‌ آمد . ابتدا در نزد امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و سپس‌ در نزد امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) شاگردى‌ كرد . جابر يكى‌ از افراد عجيب‌ روزگار و از نوابغ‌ بزرگ‌ جهان‌ اسلام‌ است‌ . 

در تمام‌ علوم‌ و فنون‌ مخصوصا در علم‌ شيمى‌ تأليفات‌ زيادى‌ دارد ، و در رساله‌هاى‌ خود همه‌ جا نقل‌ مى‌كند كه‌ ( جعفر بن‌ محمد ) به‌ من‌ چنين‌ گفت‌ يا تعليم‌ داد يا حديث‌ كرد . از اكتشافات‌ او اسيد ازتيك‌ ( تيزآب‌ ) و تيزاب‌ سلطانى‌ و الكل‌ است‌ . 

وى‌ چند فلز و شبه‌ فلز را در زمان‌ خود كشف‌ كرد . در دوران‌ "رنسانس‌ اروپا" در حدود 30. رساله‌ از جابر به‌ زبان‌ آلمانى‌ چاپ‌ و ترجمه‌ شده‌ كه‌ در كتابخانه‌هاى‌ برلين‌ و پاريس‌ ضبط است‌ . 

حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) بر اثر توطئه‌هاى‌ منصور عباسى‌ در سال‌ 148 هجرى‌ مسموم‌ و در قبرستان‌ بقيع‌ در مدينه‌ مدفون‌ شد . عمر شريفش‌ در اين‌ هنگام‌ 65 سال‌ بود . از جهت‌ اينكه‌ عمر بيشترى‌ نصيب‌ ايشان‌ شده‌ است‌ به‌ "شيخ‌ الائمه‌" موسوم‌ است‌ . 
حضرت‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) هفت‌ پسر و سه‌ دختر داشت‌ . 

پس‌ از حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مقام‌ امامت‌ بنا به‌ امر خدا به‌ امام‌ موسى‌ كاظ‌م‌ ( ع‌ ) منتقل‌ گرديد . 
ديگر از فرزندان‌ آن‌ حضرت‌ اسماعيل‌ است‌ كه‌ بزرگترين‌ فرزند امام‌ بوده‌ و پيش‌ از وفات‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) از دنيا رفته‌ است‌ . طايفه‌ اسماعيليه‌ به‌ امامت‌ وى‌ قائلند .


4. خلق‌ و خوى‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ )


حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مانند پدران‌ بزرگوار خود در كليه‌ صفات‌ نيكو و سجاياى‌ اخلاقى‌ سرآمد روزگار بود . حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) داراى‌ قلبى‌ روشن‌ به‌ نور الهى‌ و در احسان‌ و انفاق‌ به‌ نيازمندان‌ مانند اجداد خود بود . داراى‌ حكمت‌ و علم‌ وسيع‌ و نفوذ كلام‌ و قدرت‌ بيان‌ بود . 

با كمال‌ تواضع‌ و در عين‌ حال‌ با نهايت‌ مناعت‌ طبع‌ كارهاى‌ خود را شخصا انجام‌ مى‌داد ، و در برابر آفتاب‌ سوزان‌ حجاز بيل‌ به‌ دست‌ گرفته‌ ، در مزرعه‌ خود كشاورزى‌ مى‌كرد و مى‌فرمود : اگر در اين‌ حال‌ پروردگار خود را ملاقات‌ كنم‌ خوشوقت‌ خواهم‌ بود ، زيرا به‌ كد يمين‌ و عرق‌ جبين‌ آذوقه‌ و معيشت‌ خود و خانواده‌ام‌ را تأمين‌ مى‌نمايم‌ . 

ابن‌ خلكان‌ مى‌نويسد : امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) يكى‌ از ائمه‌ دوازده‌گانه‌ مذهب‌ اماميه‌ و از سادات‌ اهل‌ بيت‌ رسالت‌ است‌ . از اين‌ جهت‌ به‌ وى‌ صادق‌ مى‌گفتند كه‌ هر چه‌ مى‌گفت‌ راست‌ و درست‌ بود و فضيلت‌ او مشهورتر از آن‌ است‌ كه‌ گفته‌ شود . مالك‌ مى‌گويد : با حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) سفرى‌ به‌ حج‌ رفتم‌ ، چون‌ شترش‌ به‌ محل‌ احرام‌ رسيد ، امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) حالش‌ تغيير كرد ، نزديك‌ بود از مركب‌ بيفتد و هر چه‌ مى‌خواست‌ لبيك‌ بگويد ، صدا در گلويش‌ گير مى‌كرد . به‌ او گفتم‌ : اى‌ پسر پيغمبر ، ناچار بايد بگويى‌ لبيك‌ ، در جوابم‌ فرمود : چگونه‌ جسارت‌ كنم‌ و بگويم‌ لبيك‌ ، مى‌ترسم‌ خداوند در جوابم‌ بگويد : لا لبيك‌ ولا سعديك‌ . 

منبع: سایت شهید آوینی
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
#28
نگاهی به زندگانی امام جواد علیه السلام



آگاهی های تاریخی درباره زندگی امام جواد علیه السلام چندان گسترده نیست؛ زیرا افزون بر آن که محدودیت های سیاسی همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به امامان معصوم علیهم السلام می گردید، تقیه و شیوه های پنهانی مبارزه که برای "حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمیت" بود، عامل مؤثری در عدم نقل اخبار در منابع تاریخی است. افزون بر آن، زندگی امام جواد علیه السلام چندان طولانی نبوده است که اخبار فراوانی هم از آن در دسترس ما قرار گیرد.

و نیز گفتنی است، زمانی که امام رضا علیه السلام به خراسان برده شد، هیچ یک از اعضای خانواده خود را به همراه نبرد و در آنجا تنها زندگی می کرد. و از اخبار مربوط به شهادت امام رضا علیه السلام چنین بر می آید که امام جواد علیه السلام آن هنگام در مدینه اقامت داشت و تنها برای غسل پدر و اقامه نماز به آن حضرت در طوس حضور یافت.

هنگامی که مأمون بعد از شهادت امام رضا علیه السلام در سال 204 ق به بغداد بازگشت، از ناحیه حضرتش اطمینان خاطر پیدا کرده بود، ولی این را می دانست که شیعیان پس از امام رضا علیه السلام فرزند او را به امامت خواهند پذیرفت و در این صورت خطر همچنان بر جای خود خواهد ماند. او سیاست کنترل امام کاظم علیه السلام توسط پدرش را- که او را به بغداد آورده و زندانی کرده بود- به یاد داشت و با الهام از این سیاست، همین رفتار را با امام رضا علیه السلام در پیش گرفت، ولی با ظاهری آراسته و فریبکارانه، به گونه ای که می کوشید نه تنها در ظاهر امر مسأله زندان و مانند آن در کار نباشد، بلکه با برخورد دوستانه، چنین تبلیغ شود که او علاقه و محبت ویژه نیز به ایشان دارد. اینک نوبت امام جواد علیه السلام فرا رسیده بود تا به نحوی کنترل شود. مأمون برای انجام این هدف، دختر خود را به عقد وی درآورد و او را داماد خود کرد. از همین رهگذر بود که مأمون به راحتی می توانست از طرفی امام را در کنترل خود داشته باشد و از طرف دیگر آمد و شد شیعیان و تماس های آنان را با آن حضرت زیر نظر بگیرد.

بر اساس برخی نقلها، مأمون پس از ورود به بغداد - در سال204 - بلافاصله امام جواد علیه السلام را از مدینه به بغداد فراخواند(1). افزون بر این، مأمون متهم بود که امام رضا علیه السلام را به شهادت رسانده است. اکنون می بایست با فرزند وی به گونه ای رفتار کند که از آن اتهام نیز مبرّی شود.

از روایتی که شیخ مفید از ریان بن شبیب نقل کرده، چنین بر می آید: موقعی که مأمون تصمیم به ازدواج ام فضل با امام جواد علیه السلام گرفت، عباسیان برآشفتند؛ زیرا ترس آن داشتند که پس از مأمون، خلافت به خاندان علوی برگردد، چنانکه درباره امام رضا علیه السلام هم به سختی دچار همین نگرانی شده بودند(2). ولی به طوری که از دو روایت فوق بر می آید، آنان مخالفت خود را به گونه دیگری وانمود کرده و گفتند: دختر خود را به ازدواج کودکی درمی آورد که :" لَم یتَفَقَّهُ فی دینِ الله ولا یعرف حلاله من حرامه ولا فرضاً من سنّته"؛کودکی که تفقه در دین خدا ندارد، حلال را از حرام تشخیص نمی دهد و واجب را از مستحب باز نمی شناسد.

مأمون در مقابل این برخورد، مجلسی برپا کرد و امام جواد علیه السلام را به مناظره علمی با یحیی بن اکثم، بزرگترین دانشمند و فقیه سنی آن عصر، فراخواند تا بدین وسیله مخالفان و اعتراض کنندگان عباسی را به اشتباه خود آگاه کند(3). این در حالی بود که بنا به این دو روایت، هنگام عقد ازدواج ام فضل با امام جواد علیه السلام هنوز به آن حضرت " صبی" اطلاق می شده است.


مكتب علمى امام جواد علیه السلام

مى ‏دانیم كه یكى از ابعاد بزرگ زندگى ائمه ما، بعد فرهنگى آنها است. این پیشوایان بزرگ هركدام درعصر خود فعالیت فرهنگى داشته در مكتب خویش شاگردانى تربیت مى ‏كردند و علوم و دانش هاى خود را توسط آنان در جامعه منتشر مى ‏كردند، اما شرائط اجتماعى و سیاسى زمان آنان یكسان نبوده است، مثلا در زمان امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام شرائط اجتماعى مساعد بود و به همین جهت دیدیم كه تعداد شاگردان و راویان حضرت صادق علیه السلام بالغ بر چهار هزار نفر مى‏ شد، ولى از دوره امام جواد تا امام عسكرى علیهم السلام به دلیل فشارهاى سیاسى و كنترل شدید فعالیت آنان از طرف دربار خلافت، شعاع فعالیت آنان بسیار محدود بود و از این‏ نظر تعداد راویان و پرورش یافتگان مكتب آنان نسبت ‏به زمان حضرت صادق علیه السلام كاهش بسیار چشمگیرى را نشان مى ‏دهد.
بنابراین اگر مى ‏خوانیم كه تعداد راویان و اصحاب حضرت جواد علیه السلام قریب صد و ده نفر بوده ‏اند(4)  و جمعا 250 حدیث از آن حضرت نقل شده (5) ، نباید تعجب كنیم، زیرا از یك سو، آن حضرت شدیدا تحت مراقبت و كنترل سیاسى بود و از طرف دیگر، زود به شهادت رسید و به اتفاق نظر دانشمندان بیش از بیست و پنج‏ سال عمر نكرد!

درعین حال، باید توجه داشت كه در میان همین تعداد محدود اصحاب و راویان آن حضرت، چهره ‏هاى درخشان و شخصیتهاى برجسته‏ اى مانند: على بن مهزیار، احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى، زكریا بن آدم، محمد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازى، احمد بن محمد بن خالد برقى بودند كه هر كدام در صحنه علمى و فقهى وزنه خاصى به شمار مى ‏رفتند، و برخى داراى تالیفات متعدد بودند.

از طرف دیگر، روایان احادیث امام جواد علیه السلام تنها در محدثان شیعه خلاصه نمى‏ شوند، بلكه محدثان و دانشمندان اهل تسنن نیز معارف و حقایقى از اسلام را از آن حضرت نقل كرده‏ اند. به عنوان نمونه «خطیب بغدادى‏» احادیثى با سند خود از آن حضرت نقل كرده است(6).  هم چنین حافظ «عبد العزیز بن اخضر جنابذى‏» در كتاب «معالم العترة الطاهرة‏» (7) و مؤلفانى نیز مانند: ابو بكر احمد بن ثابت، ابواسحاق ثعلبى، و محمد بن مندة بن مهربذ در كتب تاریخ و تفسیر خویش روایاتى از آن حضرت نقل كرده ‏اند(8). 


نحوه شهادت حضرت

درباره آمد و شد امام در مدینه و احترام مردم نسبت به آن حضرت، اطلاعات مختصری در پاره ای از روایات آمده است.(9)

فراخوانی آن حضرت به بغداد، در سال 220، توسط معتصم عباسی، آن هم درست در همان اولین سال حکومت خود، نمی توانست بی ارتباط با جنبه های سیاسی قضیه باشد. به ویژه که درست همان سال که حضرت جواد علیه السلام به بغداد آمد، رحلت کرد؛ این در حالی بود که تنها 25 سال از عمر شریفش می گذشت. عناد عباسیان با آل علی علیه السلام به ویژه با امام شیعیان که در آن زمان جمعیت متنابهی تابعیت مستقل آنها را پذیرفته بودند، شاهدی است بر توطئه حکومت در شهادت امام جواد علیه السلام. همچنین خواستن آن حضرت به بغداد و درگذشت وی در همان سال در بغداد، همگی شواهد غیرقابل انکاری بر شهادت آن بزرگوار به دست عوامل عباسی می باشد.

مرحوم شیخ مفید، با اشاره به روایتی درباره مسمومیت و شهادت امام جواد علیه السلام، رحلت آن حضرت را مشکوک دانسته است(10). بنا به روایت مستوفی، عقیده شیعه بر این است که معتصم آن حضرت را مسموم نموده است(11).

پاره ای از منابع اهل تسنن، اشاره بر این دارند که امام جواد علیه السلام به میل خود و برای دیداری از معتصم عازم بغداد شده است(12). در حالی که منابع دیگر، حاکی از آنند که معتصم به ابن زیات مأموریت داد تا کسی را برای آوردن امام به بغداد بفرستد(13). ابن صبّاغ نیز با عبارت" اِشخاص المعتصم له من المدینة"(14) این مطلب را تأیید کرده است.

مسعودی روایتی نقل کرده که بنابر آن، شهادت آن حضرت به دست ام فضل، در زمانی رخ داده که امام از مدینه به بغداد نزد معتصم آمده بود(15). ام فضل پس از شهادت امام، به پاس این عمل خود به حرم خلیفه پیوست(16). این نکته را نباید از نظر دور داشت که ام فضل در زندگی مشترک خود با امام جواد علیه السلام از دو جهت ناکام مانده بود:

نخست آن که از آن حضرت دارای فرزندی نشد.
دوم آن که امام نیز چندان توجهی به وی نداشت .
ام فضل یک بار (گویا از مدینه) نامه ای نگاشت و از امام نزد مأمون شکایت کرد و از این که امام چند کنیز دارد گله نمود، ولی مأمون در جواب او نوشت:

ما تو را به عقد ابوجعفر درنیاوردیم که حلالی را بر او حرام کنیم، دیگر از این شکایتها نکن(17). به هر حال، ام فضل پس از مرگ پدر، امام را در بغداد مسموم کرد و راه یافتن او به حرم خلیفه و برخورداری از مواهب موجود در آن، نشانی از آن است که این عمل به دستور معتصم انجام شده است(18). و بالاخره امام جواد علیه السلام به شهادت رسید و حرم مطهر ایشان در کاظمین عراق قرار دارد که ملجأ و پناهگاه عاشقان ایشان است .


پی نوشت ها
──────────────────────────────
1- الحیاة السیاسیة للامام الجوادعلیه السلام، ص 65.

2- الارشاد، ص 319.

3- همان، صص319-320.

4- شیخ طوسى، رجال، الطبعة الاولى، نجف، منشورات المكتبة الحیدریة، 1381 ه. ق، ص 397-409. مؤلف «مسند الامام الجواد» تعداد یاران و شاگردان امام جواد را 121 نفر مى ‏داند (عطاردی، شیخ عزیز الله، مسند الامام الجواد، مشهد، المؤتمر العالمی للامام الرضاعلیه السلام، 1410 ه. ق) و قزوینى آنها را جمعا 257 نفر مى‏ داند (قزوینی، سید محمد كاظم، الامام الجواد من المهد الى اللحد، الطبعة الاولى، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1408 ه. ق)

5- آقاى عطاردى در مسند الامام الجواد با احصائى كه كرده مجموع احادیث منقول از پیشواى نهم را در زمینه‏ هاى مختلف فقهى، عقیدتى، اخلاقى، و... ، تعداد مذكور در فوق ضبط كرده است.

6- تاریخ بغداد، بیروت، دارالكتاب العربی،ج3، صص54 و55.

7- امین، سید محسن، اعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات،1403 ه. ق،ج2، ص 35.

8- ابن شهرآشوب،قم،المطبعة العلمیة،ج 4، ص384.

9- الکافی، ج1، صص492-493.

10- الارشاد، ص 326.

11- تاریخ گزیده ، صص 205-206.

12- الائمه الاثنی عشر، ابن طولون، ص 103؛ شذرات الذهب، ج2، ص 48.

13- بحارالانوار، ج50، ص8.

14- الفصول المهمه، ص 275.

15- مروج الذهب، ج3، ص 464.

16- الائمة الاثنی عشر، ابن طولون ص 104، الفصول المهمه، ص 276. ام فضل، خواهرزاده معتصم بود.

17- الارشاد، ص 323.

18- الکافی، ج 1، ص 323.
──────────────────────────────
منبع: سایت شهید آوینی
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
#29
هفتم ماه ذی الحجه مصادف است با سالروز شهادت پنجمین اختر تابناک آسمان ولایت حضرت امام محمد باقر (( علیه السلام )) ، 
شهادت این بزرگوار را به تمامی ارادتمندان خاندان اهل بیت عصمت و طهارت تسلیت می گوییم .


امام باقر علیه السلام :
«إِنَّما یُداقُّ اللّهُ الْعِبادَ فِى الْحِسابِ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَلى قَدْرِ ما آتاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِى الدُّنْیا.»:
خداوند در روز قیامت در حساب بندگانش، به اندازه عقلى که در دنیا به آنها داده است، دقّت و باریک بینى مى کند.


خلاصه ای از زندگی پر برکت حضرت امام محمد باقر ( ع )
نام مبارک امام پنجم محمد بود . لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ،
بدين جهت که : دريای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . 
القاب ديگری مانند شاکر و صابر و هادی نيز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هريک باز گوينده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است .
کنيه امام " ابوجعفر " بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی ( ع ) است .
بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع ) و از سوی پدر به امام حسين ( ع ) می رسيد .
پدرش حضرت سيدالساجدين ، امام زين العابدين ، علی بن الحسين ( ع ) است .


تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57هجری در مدينه اتفاق افتاد . 
در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سيد الشهداء کودکی بود که به چهارمين بهار زندگيش نزديک می شد .


دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95هجری که سال درگذشت امام زين العابدين ( ع ) است آغاز شد
و تا سال 114ه . يعنی مدت 19سال و چند ماه ادامه داشته است .



در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) مسائلی مانند انقراض امويان
و بر سر کار آمدن عباسيان و پيدا شدن مشاجرات سياسی و ظهور سرداران و مدعيانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی و ديگران مطرح است ،
ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در اين دوره پيش می آيد ، و عده ای از مشايخ صوفيه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پيدا می شوند .
قاضيها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پديد می آيند و فقه و قضاء و عقايد و کلام و اخلاق را
- بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسير می نمايد ، و تعليمات قرآنی -
به ويژه مسأله امامت و ولايت را ، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا ، افکار بسياری از حق طلبان را به حقانيت آل علی ( ع ) متوجه کرده بود ،
و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و دين به دنيا فروشان برگرفته بود ، به انحراف می کشاندند و احاديث نبوی را در بوته فراموشی قرار می دادند .
برخی نيز احاديثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و يا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون می نمودند .


اينها عواملی بود بسيار خطرناک که بايد حافظان و نگهبانان دين در برابر آنها بايستند . 
بدين جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وی امام جعفر صادق ( ع ) از موقعيت مساعد روزگار سياسی ،
برای نشر تعليمات اصيل اسلامی و معارف حقه بهره جستند ، و دانشگاه تشيع و علوم اسلامی را پايه ريزی نمودند.



زيرا اين امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقی تعليمات پيامبر ( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند ، 
و می بايست به تربيت شاگردانی عالم و عامل و يارانی شايسته و فداکار دست يازند ، و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوين و تدريس کنند . 
به همين جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء و دانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران بنام بود .
در مکتب تربيتی امام باقر ( ع ) علم و فضيلت به مردم آموخته می شد .
امام باقر ( ع ) دارای خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامی بود . سيرت و صورتش ستوده بود . 
پيوسته لباس تميز و نو می پوشيد . در کمال وقار و شکوه حرکت می فرمود .


از آن حضرت می پرسيدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش می پوشيد ، تو چرا لباس فاخر بر تن می کنی ؟
پاسخ می داد : مقتضای تقوای جدم و فرمانداری آن روز ، که محرومان و فقرا و تهيدستان زياد بودند ، چنان بود . 
من اگر آن لباس بپوشم در اين انقلاب افکار ، نمی توانم تعظيم شعائر دين کنم .



امام پنجم ( ع ) بسيار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود .
با همه اصحاب مصافحه می کرد و ديگران را نيز بدين کار تشويق می فرمود .
در ضمن سخنانش می فرمود : مصافحه کردن کدورتهای درونی را از بين می برد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - می ريزد . 
امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگيری از نيازمندان و تشييع جنازه مؤمنين و عيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن دينی ، کمال مواظبت را داشت .


می خواست سنتهای جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بين مردم زنده کند و مکارم اخلاقی را به مردم تعليم نمايد .
در روزهای گرم برای رسيدگی به مزارع و نخلستانها بيرون می رفت ، و با کارگران و کشاورزان بيل می زد و زمين را برای کشت آماده می ساخت .
آنچه از محصول کشاورزی - که با عرق جبين و کد يمين - به دست می آورد در راه خدا انفاق می فرمود .


بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) می رفت ، پس از گزاردن فريضه ، مردم گرداگردش جمع می شدند 
و از انوار دانش و فضيلت او بهره مند می گشتند .
مدت بيست سال معاويه در شام و کارگزارانش در مرزهای ديگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقايق اسلامی
- با زور و زر و تزوير و اجير کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسيار کردند .


ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای بی سابقه آل ابوسفيان ، 
که مردم به حقانيت اهل بيت عصمت ( ع ) توجه کردند ، در اصلاح عقايد مردم به ويژه در مسأله امامت و رهبری ، که تنها شايسته امام معصوم است ، 
سعی بليغ کردند و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جايی رسيد که فرزند گرامی آن امام ، 
حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پايه گذاری نمود ، و احاديث و تعليمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .
امام سجاد ( ع ) با زبان دعا و مناجات و يادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکر و امام باقر ( ع ) با تشکيل حلقه های درس ، 
زمينه اين امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دينی را برای مردم روشن فرمود .
رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بينی وحی الهی وظايفی را که فرزندان و اهل بيت گرامی اش در آينده انجام خواهند داد
و نقشی را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احاديثی که از آن حضرت روايت شده ، تعيين فرموده است .


چنان که در اين حديث آمده است :
روزی جابر بن عبدالله انصاری که در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريک شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفياب شد .
صدای کودکی را شنيد ، پرسيد کيستی ؟ گفت من محمد بن علی بن الحسينم ، جابر گفت : نزديک بيا ،
سپس دست او را گرفت و بوسيد و عرض کرد : روزی خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم . 
فرمود : شايد زنده بمانی و محمد بن علی بن الحسين که يکی از اولاد من است ملاقات کنی . 
سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد . علم و دين را نشر بده .
امام پنجم هم به امر جدش قيام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دينی و تعليم حقايق قرآنی و احاديث نبوی ( ص ) پرداخت .


نام نامی آن حضرت با دهها و صدها حديث و روايت و کلمات قصار و اندرزهايی همراه است ، 
که به ويژه در 19سال امامت برای ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شايسته خود بيان فرموده است . 
بنا به رواياتی که نقل شده است ، در هيچ مکتب و محضری دانشمندان خاضعتر و خاشعتر از محضر محمد بن علی ( ع ) نبوده اند .


در زمان اميرالمؤمنين علی ( ع ) گوئيا ، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان که بايد - بر مردم روشن نبود ، 
گويا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حيات مادی بيرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی ننوشيده بودند ، 
و در کنار دريای بيکران وجود علی ( ع ) تشنه لب بودند و جز عده ای معدود قدر چونان گوهری را نمی دانستند . 
بی جهت نبود که مولای متقيان بارها می فرمود : سلونی قبل از تفقدونی "پيش از آنکه من را از دست بدهيد از من بپرسيد . 
" و بارها می گفت : من به راههای آسمان از راههای زمين آشناترم .


ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر وجود علی را بداند ؟ اما به تدريج ،
به ويژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامی را درک می کردند ، 
و مانند تشنه لبی که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آن را ندانسته باشد ،
زلال گوارای دانش امام باقر ( ع ) را دريافتند و تسليم مقام علمی امام ( ع ) شدند ، و به قول يکی از مورخان : 
" مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشکر کشی متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند " .
امام باقر ( ع ) نيز چون زمينه قيام بالسيف ( قيام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرينان - فراهم نبود ،
از اين رو ، نشر معارف اسلام و فعاليت علمی را و هم مبارزه عقيدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را ، از اين طريق مناسب تر می ديد ،
و چون حقوق اسلام هنوز يک دوره کامل و مفصل تدريس نشده بود ، به فعاليتهای ثمر بخش علمی در اين زمينه پرداخت . 
اما بدين خاطر که نفس شخصيت امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهای مختلف - بر ضرر حکومت بود ، مورد اذيت و ايذاء دستگاه قرار می گرفت .


دستگاه خلافت آنجا که پای مصالح حکومتی پيش می آمد و احساس می کردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمی گيرد و
خط صحيح را در شناخت " امام معصوم ( ع ) " و امامت که دنباله خط " رسالت " و بالاخره " حکومت الله " است تعليم می دهد ،
تکان می خوردند و دست به ايذاء و آزار و شکنجه امام ( ع ) می زدند و گاه به زجر و حبس و تبعيد ...


برای شناخت اين امر ، به بيان اين واقعه که در تاريخ ياد شده است می پردازيم :
" در يکی از سالها که هشام بن عبدالملک ، خليفه اموی ، به حج می آيد ، جعفر بن محمد ، امام صادق ، در خدمت پدر خود ، امام محمد باقر ، نيز به حج می رفتند .


روزی در مکه ، حضرت صادق ، در مجمع عمومی سخنرانی می کند 
و در آن سخنرانی تأکيد بر سر مسأله پيشوايی و امامت و اينکه پيشوايان بر حق و خليفه های خدا در زمين ايشانند 
نه ديگران ، و اينکه سعادت اجتماعی و رستگاری در پيروی از ايشان است و بيعت با ايشان و ... نه ديگران . 
اين سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته می شود ، آن هم در مکه در موسم حج ، طنينی بزرگ می يابد و به گوش هشام می رسد. 
هشام در مکه جرأت نمی کند و به مصلحت خود نمی بيند که متعرض آنان شود . 
اما چون به دمشق می رسد ، مأمور به مدينه می فرستد و از فرماندار مدينه می خواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه کند، و چنين می شود .


در محفلی که هشام برای توهین به امام ترتیب داده بود بر سر مقام رهبری و خلافت اسلامی با امام باقر ( ع ) سخن می گويد .
امام باقر درباره رهبری رهبران بر حق و چگونگی اداره اجتماع اسلامی و اينکه رهبر يک اجتماع اسلامی بايد چگونه باشد ، سخن می گويد.


اينها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام - بيش از پيش ناراحت می کند .
بعضی نوشته اند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند . و چون به او خبر می دهند که زندانيان دمشق مريد و معتقد به امام ( ع ) شده اند ،
امام را رها می کند و به شتاب روانه مدينه می نمايد . و پيکی سريع ، پيش از حرکت امام از دمشق ، می فرستد 
تا در آباديها و شهرهای سر راه همه جا عليه آنان ( امام باقر و امام صادق - ع - ) تبليغ کنند تا بدين گونه ، مردم با آنان تماس نگيرند
و تحت تأثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند . با اين وصف امام ( ع ) در اين سفر ، از تماس با مردم - حتی مسيحيان - و روشن کردن آنان غفلت نمی ورزد.


حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين ( ع ) زندگی کرد
و در تمام اين مدت به انجام دادن وظايف خطير امامت ، نشر و تبليغ فرهنگ اسلامی ، تعليم شاگردان ، رهبری اصحاب و مردم ،
اجرا کردن سنتهای جد بزرگوارش در ميان خلق ، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحيح رهبری و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعی و امام معصوم ،
که تنها خليفه راستين خدا و رسول ( ص ) در زمين است ، پرداخت و لحظه ای از اين وظيفه غفلت نفرمود .

سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114 هجری در سن 57 سالگی در مدينه با توطئه هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .
پيکر مقدسش را در قبرستان بقيع - کنار پدر بزرگوارش - به خاک سپردند.



منبع: اسک دین
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
#30
شناخت مختصرى از زندگانى امام حسن عسكرى (علیه السلام)

نام: حسن بن علی.
كنيه: ابومحمد.
القاب: عسكرى، زكى، خالص، صامت، سراج، تقى و خاص (به امام حسن عسكرى(ع)، امام على النقى(ع) و امام محمد تقى(ع)، ابن الرضا نيز گفته می ‏شد.)
منصب: معصوم سيزدهم و امام يازدهم شيعيان.
تاريخ ولادت: هشتم ربيع الثانى سال 232هجرى.
همچنين چهارم و دهم ربيع الثانى نيز نقل شده است. در مورد سال تولد ايشان نيز برخى گفته ‏اند كه 231 هجرى بوده است.
محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز.
نسب پدرى: ابوالحسن، على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابی طالب(ع).
نام مادر: حُديث، كه او را جدّه می ‏گفتند.
برخى نام او را سليل و برخى ديگر، سوسن نقل كرده ‏اند. اين بانوى پاكيزه، كه در عصر خويش از بهترين زنان عالم بوده و مفتخر به همسرى ذريه پيامبر اكرم(ص) است، در ولايت خويش پادشاه زاده بود. امام هادى(ع) در شأن او فرمود: سليل، دور از هر آفت، پليدى و آلودگى است.
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، حضرت امام هادى(ع)، در سال 254 تا سال 260هجرى، نزديك به شش سال.
تاريخ و سبب شهادت: هشتم ربيع الاول سال 260 هجرى، در سن 28 (يا 29) سالگى، به وسيله زهرى كه معتمد عباسى به آن حضرت خورانيد.
محل‏ دفن: سامرا (درسرزمين عراق ‏كنونى)، در جوار مرقد پدرش، امام ‏هادى(ع).
همسر: نرجس (صيقل).
فرزند : ابوالقاسم، محمد بن حسن، صاحب الزمان(ع).
امام زمان(ع) تنها فرزند امام حسن عسكرى(ع) هستند. امام عسكرى(ع) تولد و زندگىی تنها فرزندش را بر بيگانگان پنهان نگه می ‏داشت تا از سوى دشمنان اهل‏ بيت(ع) و مزدوران خليفه‏ آسيبى به وى نرسد. 
اصحاب و ياران:
1. احمد بن اسحاق اشعرى.
2. احمد بن محمد بن مطهر.
3. اسماعيل بن على نوبختى.
4. محمد بن صالح همدانى.
5. عثمان بن سعيد عمروى.
6. محمد بن عثمان عمروى.
7. حفص بن عمرو عمروى.
8. ابوهاشم، داود بن قاسم جعفرى.
9. احمد بن ابراهيم بن اسماعيل.
10. احمد بن ادريس قمى.
در برخى منابع، تعداد اصحاب و ياران امام حسن عسكرى(ع) بيش از صد نفر ذكر شده است. 
خلفاى معاصر حضرت
امام عسكرى - عليه السلام - در مدت كوتاه امامت خويش با سه نفر از خلفاى عباسى كه هر يک از ديگرى ستمگرتر بودند، معاصر بود، اين سه تن عبارتند از:
1 - المعتزّ بالله (252 - 255)
2 - المهتدى الله(255 - 256)
3 - المعتمد بالله(256 - 279)
خلفاى عباسى كه روز نخست به نام طرفدارى از علويان و به عنوان گرفتن انتقام آنان از بنى اميه قيام كردند، آنچه را كه قبلاً به مردم وعده داده بودند، ناديده گرفته و مانند خلفاى بنى اميه و بلكه بدتر از آنان ستمگرى و خود كامگى را آغاز كردند.

اوضاع سياسى، اجتماعى عصر امام عسكرى (ع)

چنانكه ديديم، خلفاى عباسى از هر گونه اِعمال فشار و محدوديت نسبت به امامان دريغ نمى ‏كردند و اين فشارها در عصر امام جواد و امام هادى و امام عسكرى در سامّرأ به اوج خود رسيد. شدّت اين فشارها به قدرى بود كه سه پيشواى بزرگ شيعه كه در مركز حكومت آنها (سامّرأ) مى ‏زيستند، با عمر كوتاهى جام شهادت نوشيدند: امام جواد در سن 25 سالگى، امام هادى در سن 41 سالگى و امام عسكرى در سن 28 سالگى كه جمعاً 92 سال مى ‏شود؛ و اين حاكى از شدّت فشارها و صدمات رسيده بر آنها مى ‏باشد. ولى در اين ميان، فشارها و محدوديتهاى زمان امام حسن عسكرى، به دو علّت، از دو پيشواى ديگر بيشتر بود:
1 - در زمان امام عسكرى - عليه السلام - شيعه به صورت يك قدرت عظيم در عراق درآمده بود و همه مردم مى ‏دانستند كه اين گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حكومت هيچ يك از عباسيان را مشروع و قانونى نمى‏ داند، بلكه معتقد است امامت الهى در فرزندان على - عليه السلام - باقى است، و در آن زمان شخصيت ممتاز اين خانواده امام حسن عسكرى - عليه السلام - بود. گواه قدرت شيعيان، اعتراف «عبيد الله»، وزير «معتمد» عباسى، به اين موضوع است. توضيح اينكه پس از شهادت حضرت عسكرى، برادرش جعفر «كذّاب» نزد عبيد الله رفت و گفت: منصب برادرم را به من واگذار، من در برابر آن ساليانه بيست هزار دينار به تو مى ‏دهم. وزير به او پرخاش كرد و گفت: احمق! خليفه آن قدر به روى كسانى كه پدر و برادر تو را امام مى‏ دانند، شمشير كشيد تا بلكه بتواند آنان را از اين عقيده برگرداند، ولى نتوانست، و با تمام كوششهايى كه كرد توفيقى به دست نياورد، اينك اگر تو در نظر شيعيان امام باشى نيازى به خليفه و غير خليفه ندارى واگر در نظر آنان چنين مقامى نداشته باشى، كوشش ما، در اين راه كوچكترين فايده ‏اى نخواهد داشت. (16)
2 - خاندان عباسى و پيروان آنان، طبق روايات و اخبار متواتر، مى ‏دانستند مهدى موعود كه تار و مار كننده كليه حكومتهاى خود كامه است، از نسل حضرت عسكرى - عليه السلام - خواهد بود، به همين جهت پيوسته مراقب وضع زندگى او بودند تا بلكه بتوانند فرزند او را به چنگ آورده و نابود كنند (همچون تلاش بيهوده فرعونيان براى نابودى موسى!) چنانكه در جريان شهادت امام توضيح خواهيم داد.
به دلائل ياد شده در بالا، فشار و اختناق در مورد پيشواى يازدهم فوق العاده شديد بود و از هر طرف او را تحت كنترل و نظارت داشتند. حكومت عباسى به قدرى از نفوذ و موقعيت مهم اجتماعى امام نگران بود كه امام را ناگزير كرده بود هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود.(17)(18)
دربار عباسى به قدرى وحشت داشت كه به اين مقدار كفايت نكرد، بلكه «معتز» امام را بازداشت و زندانى كرد (19) و حتى به «سعيد حاجب» دستور داد امام را به سمت كوفه حركت داده و در راه او را به قتل برساند، ولى پس از سه روز، تركان، خودِ او را به هلاكت رساندند(20).
پس از او «مهتدى» نيز امام را بازداشت و زندانى كرد و تصميم به قتل حضرت داشت كه خداوند مهلت نداد و تركان بر ضدّ او شوريدند و وى را به قتل رساندند (21).
 
تدابير امنيتى امام عسكرى (ع)
علاوه بر آنچه گفتيم، اسناد و شواهد ديگرى در دست است كه از يك سو عمق شيطنت و وسعت نقشه ‏هاى خائنانه دربار عباسى در مورد امام و يارانش را نشان مى‏ دهد، و از سوى ديگر هشيارى و تدابير امنيتى امام را بخوبى جلوه گر مى‏ سازد كه از آن جمله چند مورد ياد شده در زير را مى ‏تاون نام برد:
1 - «ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى» (22) مى ‏گويد: ما چند نفر در زندان بوديم كه «امام عسكرى» و برادرش «جعفر» را وارد زندان كردند. براى عرض ادب و خدمت، به سوى حضرت شتافتيم و گرد ايشان جمع شديم. در زندان، مردى «جمحى» (خ ل: عجمى) بود و ادعا مى ‏كرد كه از علويان است. امام متوجه حضور وى شد و گفت: اگر در جمع شما فردى كه از شما نيست نمى ‏بود، مى ‏گفتم كى آزاد مى‏ شويد. آنگاه به مرد «جمحى» اشاره كرد كه بيرون رود، و او بيرون رفت. سپس فرمود: اين مرد از شما نيست، از او بر حذر باشيد، او گزارشى از آنچه گفته ‏ايد براى خليفه تهيه كرده كه هم اكنون در ميان لباسهاى اوست. يكى از حاضران او تفتيش كرد و گزارش را كه در لاى لباس پنهان كرده بود، كشف كرد، مطالب مهم و خطرناكى درباره ما نوشته بود.(23)
اين حادثه نشان مى ‏دهد كه حتى در زندان هم براى كنترل امام و شيعيان، مأمور مخفى گماشته بودند.
2 - يكى از ياران امام به نام «احمد بن اسحاق» مى ‏گويد: به حضور امام رسيدم و از او درخواست كردم كه چيزى بنويسد و من خط او ببينم تا اگر نام ه‏اى از او رسيد، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند به نام امام نامه جعل كند) امام فرمود: خط من، گاهى با قلم باريك و گاهى با قلم پهن است، اگر چنين تفاوتى مشاهده كردى نگران نباش...(24)
3 - يكى از ياران امام مى‏ گويد: ما گروهى بوديم كه وارد سامرّأ شديم و مترصد روزى بوديم كه امام از منزل خارج شود تا بتوانيم او را در كوچه و خيابان ببينيم. در اين هنگام نامه ‏اى به اين مضمون از طرف امام به ما رسيد: هيچ كدام بر من سلام نكنيد، هيچ كس از شما به سوى من اشاره نكند، زيرا براى شما خطر جانى دارد! (25)
4 - «عبدالعزيز بلخى» مى ‏گويد: روزى در خيابان منتهى به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسكرى را ديدم كه به سوى دروازه شهر حركت مى ‏كرد. در دلم گفتم: خوب است فرياد كنم كه: مردم! اين حجت خدا است، او را بشناسيد. ولى با خود گفتم در اين صورت مرا مى‏ كشند! امام وقتى به كنار من رسيد و من به او نگريستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره كرد كه سكوت! من بسرعت پيش رفتم و بوسه بر پاهاى او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش كنى، هلاك مى‏ شوى! شب آن روز به حضور امام رسيدم. فرمود: بايد رازدارى كنيد وگرنه كشته مى ‏شويد، خود را به خطر نيندازيد. (26)
5 - در زمان امام عسكرى - عليه السلام - شخصى از علويان به عزم كسب و كار از سامرّأ بيرون آمده و به سوى بلاد جبل (قسمتهاى كوهستانى غرب ايران تا همدان و قزوين) رفت. شخصى از دوستداران امام از مردم «حلوان» (پل ذهاب) به او برخورد كرد و پرسيد:
- از كجا آمده‏ اى؟
- از سامرّأ.
- آيا فلان محله و فلان كوچه را مى‏ شناسى؟
- آرى.
- از حسن بن على خبرى دارى؟
- نه.
- براى چه به جبل آمده ‏اى؟
- براى كسب و كار.
- من پنجاه دينار دارم، آن را بگير و با هم به سامرّأ برويم و مرا به خانه حسن بن على (عسكرى) برسان. علوى پذيرفت و او را به خانه امام برد...(27)
اين ماجرا بخوبى نشان مى ‏دهد كه به واسطه كنترل بسيار شديد حكومت، دسترسى به امام تا چه حدّ دشوار بوده است.
از طرف ديگر، مبلغى كه مرد حلوانى - در برابر راهنمايى او به خانه حضرت - به شخص علوى پرداخت، نشانه اهميّت ديدار با امام در آن روزگا است ،زيرا پنجاه دينار در آن زمان مبلغ قابل توجهى بوده است، چه، ارزش يك دينار در آن زمان را برخى از دانشمندان، معادل يك شتر دانسته‏ اند (28)، بنابر اين پنجاه دينار از نظر قدرت خريد در آن زمان، مثل اين بوده است كه كسى در زمان ما، قيمت پنجاه شتر را بپردازد!
 
ادامه...
يادمان نرود گاهی با گناه به اندازه‌ی یک لايک فاصله داريم...
يادمان نرود فضای مجازی هم «محضر خداست» نکند که شرمنده باشيم؛ امان از لحظه‌ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...
روی مانيتور بچسبانيم:«ورود شيطان ممنوع»
مراقب دستی که کليک می کند، چشمی که می بيند و گوشی که می شنود باشيم... و بدانيم و آگاه باشيم که خدا يک کاربر «هميشه آنلاين» است...
[تصویر:  05_blue.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان