عزیز :.:.::. * اعلام وضعیت اولین بسته پاکی مسابقه #پاکی_رمضان * .::.:.


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آیه های منتخب قرآنی

#61
سوره : القيامة آیه : 5


بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ

بلکه آدمی می خواهد که در آينده نيز به کارهای ناشايست پردازد





اين سوره و سوره بلد با جمله «لا اُقسم» آغاز شده است. به گفته بسيارى از مفسّران، حرف «لا» براى تأكيد است ولى بعضى آن را براى نفى مى‏دانند، يعنى مطلب به قدرى روشن است كه سوگند نمى‏خورم. شايد شباهت قيامت با نفس لوّامه كه هر دو مورد قسم واقع شده‏اند، در اين باشد كه در دنياى كوچك وجود انسان دادگاهى به نام نفس لوّامه وجود دارد، در عالم هستى نيز دادگاهى به نام قيامت قرار دارد.<588> پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به ابن مسعود فرمود: اعمال خوب را زياد انجام بده كه نيكوكار و بدكار، هر دو در قيامت پشيمان خواهند بود. نيكوكاران از اين كه چرا كارهاى نيك بيشترى انجام نداده‏اند و بدكاران از كوتاهى‏ها و تقصير خود. سپس فرمود: آيه <<و لا ا م بالنفس اللوّامة>> شاهد و گواه اين مطلب است.<589> نفس در قرآن در قرآن و روايات و دعاها، چند گونه نفس براى انسان تصوير شده است: الف) نفس امارّة: كه همواره انسان را به بدى‏ها فرمان مى‏دهد و اگر با عقل و ايمان مهار نشود، انسان را به سقوط و تباهى مى‏كشاند. در قرآن مى‏خوانيم: <<انّ النّفس لامّارة بالسوء الاّ ما رحم ربّى>><590> به درستى كه نفس (انسان را) به كارهاى زشت و ناروا فر مى‏دهد مگر آن كه پروردگارم رحم كند. اين نفس، آنقدر خواهش و خواسته خود را تكرار مى‏كند تا انسان را گرفتار سازد. حضرت على‏عليه السلام مى‏فرمايد: نفس امّارة همچون فرد منافق تملّق انسان را مى‏گويد و در قالب دوست جلوه مى‏كند تا بر انسان مسلّط شود و او را به مراحل بعد وارد كند.<591> قرآن كريم در سوره يوسف مى‏فرمايد: پس از آن كه برادران يوسف، بنيامين را در سرزمين مصر به جاى گذاشته و به نزد پدر برگشتند و ماجراى دستگير شدن او به اتهام سرقت بيان كردند، حضرت يعقوب به آنان فرمود:<<بل سوّلت لكم انفسكم>><592> بلكه نفس، اين كار زشت را اى شما زينت داد و شما را به سوى آن كشاند. در حديث ديگرى مى‏خوانيم: بعد از نماز، از خداوند چنين بخواهيد: «الهى لا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابداً» حتّى به اندازه چشم بر هم زدنى مرا به نفس خودم وامگذار.<593> امام زين العابدين عليه السلام در مناجات شاكّين به خداوند متعال عرض مى‏كند: من از نفسى به تو شكايت مى‏كنم كه به بدى‏ها فرمان مى‏دهد، به سوى خطاها مى‏رود، نسبت به انجام گناه شتابان است، هنگامى كه شرّى به او مى‏رسد فرياد مى‏زند و هنگامى كه قرار است خيرى ز ناحيه او به كسى برسد بخل مى‏ورزد، به لهو و لعب تمايل شديد دارد، از غفلت و سهو و اشتباه پر شده است، به سوى گناه سرعتم مى‏بخشد و براى توبه، مرا به طفره وا مى‏دارد. ب) نفس لوّامة: كه در اين سوره (قيامت) آمده است و شايد مراد از آن، همان وجدان اخلاقى باشد. آرى، انسان داراى حالتى است كه در برابر انجام بدى‏ها يا كم شدن خوبى‏ها، هم در دنيا خود را ملامت مى‏كند و هم در آخرت. اين ملامت‏ها، همان ندامت و پشيمانى است كه مى اند مقدّمه توبه باشد و يا بسترى براى يأس و خودباختگى فراهم آورد. ج) نفس مطمئنّة: كه در اثر نماز و ياد خدا حاصل مى‏شود و انسان به آرامش و اطمينان دست پيدا مى‏كند. قرآن كريم در يك مى‏فرمايد: <<اقم الصلوة لذكرى>><594> نماز را به پادار تا به ياد من برسى و در جاى ديگر مى‏فرمايد: <<الا بذكر اللّه تطمئنّ القلوب>><595] گاه باشيد كه با ياد خداوند دلها اطمينان و آرامش پيدا مى‏كنند. انسان مطمئن، از مرگ نمى‏هراسد، مشتاق شهادت است، به زرق و برق‏ها و جلوه‏هاى دنيا بى‏اعتنا است و به مقدّرات الهى همواره راضى است. منكران معاد گاهى سؤالاتى را براى انكار قيامت مطرح مى‏كردند. از جمله اين كه مى‏گفتند: <<من يحيى العظام و هى رميم>><596> چه كسى اين استخوان‏ها را زنده مى‏كند در حالى كه پوسيده و پراكنده شده‏اند؟ و گاهى به طور علنى قيامت را انكار مى‏كردند و مى‏گفتند: <ان هى الاّ حياتنا الدنيا نموت و نحيى و ما نحن بمبعوثين>><597> جز اين زندگانى دنيا، زندگانى ديگرى نيست كه ما در آن به دنيا مى‏آييم و مى‏ميريم و ما مبعوث نمى‏شويم. در مقابل ترديد و تشكيك مخالفان در معاد كه بازگشت آن به قدرت خداوند است، قرآن بر قدرت الهى در باز آفريدن انسان‏ها تأكيد مى‏كند كه به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏كنيم: <<قادر على ان يخلق مثلهم>><598> او قادر است كه همانند آنها را دوباره خلق كند. <<بقادر على ان يحيى الموتى>><599> خداوند بر اينكه مردگان را زنده كند توانا است. <<على رجعه لقادر>> خداوند بر بازگرداندن او توانا است. و در اين آيه مى‏فرمايد: نه تنها بازگرداندن اصل انسان، بلكه آفرينش خطوط نوك انگشتان او در نزد خداوند كار مهمّى نيست. <<بلى قادرين على ان نسوّى بنانه>> در انگشتان هر انسانى خطوط خاصّى است كه مخصوص به اوست و هيچ دو نفرى پيدا نمى‏شوند كه خطوط انگشتان آنها يكسان باشد و به همين جهت براى شناسايى مجرمان، از انگشت نگارى استفاده مى‏كنند. آرى علم خداوند و قدرت او بر ظريف‏ترين ذرّات وجود هر فردى جارى است. <<ن ّى بنانه>> 1- در نزد خداوند، وقوع قيامت قطعى است و لذا به آن سوگند مى‏خورد. <<لا اقسم بيوم القيامة>> 2- يكى از ويژگى‏هاى انسان، داشتن وجدان اخلاقى و شناخت فطرى خوبى‏ها و بدى‏ها و سرزنش و ملامت خود يا ديگران به هنگام انجام بدى‏ها است. <<النفس اللوّامة>> 3- در ميان سه نفس امّاره، مطمئنّة و لوّامة، آن كه به سرزنش‏ها و حسرت‏هاى روز قيامت شباهت دارد، نفس لوّامة است. <<لااقسم بيوم القيامة... بالنفس اللوّامة>> 4- ايمان به معاد مانع از انجام فسق و فجور است. لذا آنان كه بناى بر انجام گناه و فجور دارند، معاد را زير سؤال مى‏برند. <<بل يريد الانسان ليفجر امامه يسئل ايّان يوم القيامة>> 5 - منكران معاد، بر اساس پندار و خيال به انكار قيامت مى‏پردازند نه استدلال و دليل و برهان. <<أ يحسب الانسان ان لن نجمع عظامه>> 6- اعضا و جوارح و استخوان‏هاى پوسيده و پراكنده، در قيامت قابل جمع‏آورى است. <<نجمع عظامه>> 7- معاد جسمانى است و در قيامت وجود انسان از استخوانهاى خودش است. <<نجمع عظامه>> 8 - نقل پندارهاى باطل و را ردّ آنها جايز است. <<أيحسب... بلى قادرين>> 9- آفريده خداوند، داراى نظم و نظام است، چه در دنيا: <<الّذى خلق فسوّى>><600> و چه در آخرت: <<نسوّى بنانه>> 10- انسان قيامت، همان انسان دنيايى است. <<بلى قادرين على ان نسوّى بنانه>> 11- خداوند به انسان قدرت انتخاب و اختيار و اراده عطا كرده است و او مى‏تواند بر خلاف عقل و فطرت و آگاهى خود تصميم بگيرد. <<بل يريد الانسان ليفجر امامه>> 12- بسيارى از كسانى كه قيامت را انكار مى‏كنند مشكل علمى ندارند، بلكه از نظر روانى انكار آنان براى آن است كه به خيال خود راه را براى خواسته‏هاى خود باز كنند. <<يريد الانسان ليفجر امامه>>
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#62
سوره : يونس آیه : 55

أَلا إِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَلاَ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ

بدانيد که هر چه در آسمانها و زمين است از آن خداست و آگاه باشيد که وعده خدا حق است ، ولی بيشترشان نمی دانند



1- دانستن كافى نيست، تذكّر وتوجّه به دانسته‏ها و باورها مهّم است. «اَلا» 2- چون مالك همه‏ى هستى خداست، كفّار از خود چيزى ندارند كه براى نجات خويش فديه بدهند. (با توجّه به آيه قبل) 3- مالكيّت او بر هستى، نشانه‏ى توانمندى او بر تحقّق وعده‏هاست. «للّه ما فى السموات... انّ وعد الله حقّ» 4- همان كسى كه هستى از اوست، مى‏تواند زنده كند و بميراند. «للّه ما فى السموات... يحيى و يميت» 5 - حيات و مرگ و سرانجام كار همه به دست خدا و به سوى اوست. «يحيى و يميت و اليه ترجعون»
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#63
سوره : العنكبوت آیه : 45


اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ

هر چه را از اين کتاب بر تو وحی شده است تلاوت کن و نماز بگزار ، که نماز آدمی را از فحشا و منکر باز می دارد و ذکر خدا بزرگ تر است و خدا به کارهايی که می کنيد آگاه است




در اين آيه خداوند به پيامبرش دستور تلاوت قرآن و نماز را در كنار هم داده و اين به خاطر آن است كه قرآن و نماز دو منبع نيروبخش مى‏باشند. خداوند كه به پيامبرش از يك مسئوليّت سنگين خبر مى‏دهد، (انّا سنلقى‏ عليک قولاً ثقيلاً) <35> به او مى‏فرمايد: براى‏ انجام اين مسئوليّت سنگين، از دو منبع نيروبخش كمك بگير: يكى‏ تلاوت قرآن. (و رَتّل القرآن ترتيلا) <36> و ديگرى‏ نماز شب. (اِنّ ناشئه الليل هى‏ اَشدّ وَطاً و أقوم قيلاً) <37> البتّه علاوه بر اين آيه، نماز و قرآن، بارها در كنار هم آمده است؛ از جمله: (يتلون كتاب الله و اقاموا الصلوه) <38> و (يمسّكون بالكتاب و اقاموا الصلوه) <39> براى‏ جمله «لذكر الله اكبر» چند معنا بيان شده است: الف: نماز، بزرگ‏ترين ذكر الهى‏ است. به دليل آيه‏ى (اقم الصلوه لذكري) <40> كه نماز را ذكر خداوند مى‏داند. ب: ياد خدا (و حضور قلب)، بالاتر از ظاهر نماز است. ج: ياد خدا براى‏ انسان از همه كارها برتر است. د: ياد خدا، براى‏ جلوگيرى‏ از فحشا و منكر بالاتر از هر اهرم ديگر است. ه: ياد خدا از شما، بزرگتر از ياد شما از خدا است. (البتّه اين معنا با توجّه به روايات در ذيل آيه (اذكرونى‏ اذكركم) <41> برداشت شده است. <42> ) به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفته شد: فلانى‏ هم نماز مى‏خواند و هم خلاف مى‏كند، فرمود:«انّ صلاته تنهاه يوماً» <43> بالاخره نماز او روزى‏ نجاتش خواهد داد. امام صادق (عليه السلام) فرمود: هر كسى‏ دوست دارد قبولى‏ يا ردّ نمازش را بداند، ببيند نمازش او را از فحشا و منكر باز داشته است يا نه. سپس امام (عليه السلام) فرمود: «فبقدر ما منعته قبلت منه» <44> به اندازه‏اى‏ كه نماز، انسان را از منكرات باز مى‏دارد، به همان اندازه قبول مى‏شود. 1- تنها آشنايى‏ با مفاهيم، تلاوت و آموزش قرآن كافى‏ نيست، بلكه عمل لازم است. (اُتلُ أقُم) 2- قرآن و نماز، در رأس برنامه‏هاى‏ تربيتى‏ است. (اُتلُ أقُم) 3- رابطه پيامبر با مردم از طريق تلاوت آيات قرآن و ابلاغ دستورات خداوند به آنان و رابطه او با خدا از طريق عبادت و نماز است. (اُتلُ أقُم) 4- در تبليغ و ارشاد، حكمت و آثار دستورات دينى‏ را بيان كنيم. (أقِم الصلوه انّ الصلوه تنهى‏ عن الفحشاء و المنكر) 5- در پيشگاه خداوند، نماز از عظمت و جايگاه خاصّى‏ برخودار است. (اقم الصلوه اِنّ الصلوه) (تكرار كلمه‏ى «صلوه») 6- نقش اصلاحى‏ نماز در فرد و جامعه حدسى‏ و پيشنهادى‏ نيست، بلكه قطعى‏ است. (اِنّ الصلوه) (كلمه‏ى «انّ» و جمله‏ى اسميه) 7- اگر نمازِ انسان، او را از فحشا و منكر باز نداشت، بايد در قبولى‏ نماز خود شك كند. (اِنّ الصلوه تنهي) 8-گسترش كارهاى‏ نيك و معروف، به طور طبيعى‏ مانع رشد منكر است. (الصلوه تنهي) 9- علم خداوند، ضامن اجراى‏ صحيح دستورات اوست. (والله يعلم ما تصنعون) 10- در نماز، انواع راز و رمزها، هنرها و سليقه‏ها نهفته است. (ما تصنعون) نماز و بازدارندگى‏ از منكرات سؤال: چگونه نماز فرد و جامعه را از فحشا و منكر باز مى‏دارد؟ پاسخ: 1- ريشه‏ى تمام منكرات غفلت است و خداوند در آيه 179 سوره‏ى اعراف، انسان غافل را از حيوان بدتر شمرده است. (اولئک كالانعام بل هم اضلّ اولئک هم الغافلون) و نماز چون ياد خدا و بهترين وسيله‏ى غفلت زدايى‏ است، پس زمينه‏ى منكرات را از بين مى‏برد. 2- اقامه‏ى نماز و داشتن رنگ الهي، مانع گرفتن رنگ شيطانى‏ است. چنانكه كسى‏ كه لباس سفيد بپوشد، حاضر نيست در جاى‏ كثيف و آلوده بنشيند. 3- در كنار نماز، معمولاً توصيه به زكات شده است، كه فرد را از منكر بخل و بى‏ تفاوتى‏ در برابر محرومان و جامعه را از منكر فقر كه زمينه‏ى رويكرد به منكرات است، رها مى‏سازد. 4- نماز، داراى‏ احكام و دستوراتى‏ است كه رعايت هر يك از آنها انسان را از بسيارى‏ گناهان باز مى‏دارد، مثلاً: شرط حلال بودن مكان و لباس نمازگزار، انسان را از تجاوز به حقوق ديگران باز مى‏دارد. رعايت شرط پاك بودن آب وضو، مكان، لباس و بدن نمازگزار، انسان را از آلودگى‏ و بى‏ مبالاتى‏ دور مى‏كند. شرط اخلاص، انسان را از منكر شرك، ريا و سُمعه باز مى‏دارد. شرط قبله، انسان را از منكر بى‏ هدفى‏ و به هر سو توجّه كردن باز مى‏دارد. ركوع و سجده، انسان را از منكر تكبّر باز مى‏دارد. توجّه به پوشش مناسب در نماز، انسان را از منكر برهنگى‏ و بى‏ حيايى‏ حفظ مى‏كند. توجّه به عدالت امام جماعت، سبب دورى‏ افراد از فسق و خلاف مى‏شود. نماز جماعت، انسان را از گوشه گيرى‏ نابجا نجات مى‏دهد. احكام و شرايط نماز جماعت، بسيارى‏ از ارزش‏ها را زنده مى‏كند از جمله: مردمى‏ بودن، جلو نيافتادن از رهبر، عقب نماندن از جامعه، سكوت در برابر سخن حقّ امام جماعت، نظم و انضباط، ارزش گذارى‏ نسبت به انسان‏هاى‏ با تقوا، دورى‏ از تفرقه، دورى‏ از گرايش‏هاى‏ مذموم نژادي، اقليمي، سياسى‏ و حضور در صحنه كه ترك هريك از آنها، منكر است. لزوم تلاوت سوره حمد در هر نماز، رابطه‏ى انسان را با آفريننده‏ى جهان، «ربّ العالمين»، با تشكّر، تعبّد و خضوع در برابر او، «ايّاک نعبد» با توكّل و استمداد از او، «ايّاک نستعين»، با توجّه و يادآورى‏ معاد، «مالک يوم الدين» با رهبران معصوم و اولياى‏ الهي، «انعمت عليهم»، با برائت از رهبران فاسد، «غيرالمغضوب» و رابطه‏ى انسان را با ديگر مردم جامعه «نعبد و نستعين» بيان مى‏كند كه غفلت از هريك از آنها منكر، يا زمينه ساز منكرى‏ بزرگ است.
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#64
سوره : مريم آیه : 87

لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا

از شفاعت بی نصيبند ، مگر آن کس که با خدای رحمان پيمانی بسته باشد



قرآن، براى شفاعت شرايطى قائل است و چنين نيست كه هر كس هر چه را خواست شفيع خود قرار دهد. در قيامت، كفّار به هر درى مى‏زنند و از هر كسى پناه مى‏خواهند، ولى جواب منفى مى‏شنوند. ممكن است مراد از «عَهد»، همان عهد بندگى خدا و دورى از شيطان باشد كه قرآن مى‏فرمايد: «ألم اَعهَد اليكم يا بنى آدم أن لا تعبدوا الشيطان اِنّه لكم عدوّ مبين و أنِ اعبدونى هذا صراط مستقيم» <495> اى انسان‏ها! آيا از شما پيمان نگرفتم كه از شيطان اطاعت نكنيد كه او براى شما دشمنى آشكار است و اينكه تنها مرا پرستش كنيد كه اين صراط مستقيم است. و در جاى ديگرى مى‏خوانيم: «لا تَنفع الشفاعة الاّ مَن أذن له الرّحمن و رَضِى له قولا» <496> در آن روز، شفاعت هيچ كس سودى نمى‏بخشد جز كسى كه خداوند به او اجازه داده و به گفتار او راضى است. در روايات، «عهد» به چند چيز تفسير شده است از جمله: الف: تعهّد به ولايت اميرالمؤمنين علىّ‏بن ابيطالب‏عليهما السلام و امامان پس از او. <497> ب: وصيّت هنگام مرگ كه انسان مردم را گرد خود جمع كند و بگويد: من متعهّدم به «لا اله الاّ اللّه، محمّد رسول اللّه»، و حقانيّت بهشت و دوزخ. <498> ج: تعهّد ومواظبت بر نمازهاى شبانه‏روزى. <499> 1- شفاعت، داراى نظامى قانون‏مند و تحت نظارت خداوند است. «لايملكون الشفاعة الاّ مَن...» 2- كسى خودسرانه و از پيش خود قدرت و حقّ شفاعت ندارد. «لا يملكون» 3- شفاعت، جلوه‏اى از رحمت گسترده‏ى الهى است. «عند الرّحمن عهدا» 4- افراد خاص ومتعهّد از طرف خداوند حقّ شفاعت دارند. «الاّ مَن اتّخذ عند الرّحمن عهدا»
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#65

سلام ازم خواست فعالیت رو از سر بگیرم
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#66
کسی نمی دونه داداش سایه چرا نمیاد؟
بهترین راه پیش بینی آینده،ساختن آن است

زندگي يک آرزوي دور نيست؛ زندگي يک جست و جوي کور نيست
زيستن در پيله پروانه چيست؟

زندگي کن ؛ زندگي افسانه نيست
گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛ هرچه ناپيدا صدايت ميزند
جنگل خاموش ميداند تو را؛ با صدايي سبز ميخواند تو را
زير باران آتشي در جان توست؛
قمري تنها پي دستان توست
پيله پروانه از دنيا جداست؛

زندگي يک مقصد بي انتهاست؛ هيچ جايي انتهاي راه نيست؛
اين تمامش ماجراي زندگيست...


راستش از بی احترامی ها و نا مهربانی ها خسته شدم ... اینجا روزگاری جای مهربونی و محبت بود ... ولی متاسفانه مدتیه که دیگه اون رنگای قشنگ کمرنگ شدن ... امیدوارم شماها که هنوز اینجایین دوباره بهش رنگ بدین وزیباترش کنین (البته از درون و نه فقط در ظاهر) ... براتون دعا می کنم ... فراموشم نکنین ... حلالم کنین ... التماس دعا ... دلم برای تک تکتون تنگ میشه ... خیلی دوستون دارم
:13:

#67
فعلا که از سایه جان خبری نیست
_________________________________________________________________________________________


سوره : البقرة آیه : 271

إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاء فَهُوَ خَيْرٌ لُّكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنكُم مِّن سَيِّئَاتِكُمْ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ

اگر آشکارا صدقه دهيد کاری نيکوست و اگر در نهان به بينوايان صدقه دهيدنيکوتر است و گناهان شما را می زدايد و خدا به کارهايی که می کنيد آگاه است




امام باقر عليه السلام ذيل اين آيه فرمود: زكات واجب را علنى پرداخت كنيد، ولى زكات مستحبّ را مخفيانه بدهيد. <749> شايد دليل اين باشد كه زكات واجب يك وظيفه عمومى، معمولى و دور از ريا است. گرچه آيه در مورد كمك‏هاى مالى است، ولى در فرهنگ اسلام، به هر كار خيرى صدقه گفته مى‏شود. حتّى اگر سنگى را از ميان راه مسلمين كنار زديم، صدقه است. بنابراين كمك به محرومان از طريق علم و آبرو و وساطت نيز صدقه مى‏باشد. 1- انفاقِ علنى، سبب تشويق ديگران و رفع تهمت بخل از انسان و يك نوع تبليغ عملى است. «فنعمّاهى» 2- شرط رسيدگى به فقرا، مسلمان بودن آنها نيست. «فقراء» 3- با اينكه صدقات و زكات، مصارف زيادى دارد، لكن نام فقرا در آيه نشانه اولويّت آنان است. «تؤتوها الفقراء» 4- شما بايد به سراغ فقرا برويد، نه آنكه آنان به سراغ شما بيايند. «تؤتوها الفقراء» و نفرمود: «يأتكم الفقراء» 5 - انفاقِ پنهانى، از ريا و خودنمايى دور و به اخلاص نزديك است و آبروى گيرنده صدقه را محفوظ نگه مى‏دارد. «فهو خير لكم» 6- انسان، غريزه سودجويى وخيرخواهى دارد، گرچه در مصداق گاهى به سراغ شر مى‏رود. لذا پيامبران الهى، مصاديق ونمونه‏هاى خير را براى انسان بيان كرده‏اند. «فهو خير لكم» 7- كمك به فقرا، بخشى از گناهان صغيره را مى‏بخشد. «يكفّر عنكم من سيئاتكم» «سيّئات» در قرآن در برابر گناهان كبيره آمده وبه گناهان صغيره گفته مى‏شود. 8 - آن <750> چه مهم است علم خداست، نه اطلاع و آگاهى مردم. «واللّه بما تعملون خبير»
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#68
سوره : المؤمنون آیه : 57

إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ

آنهايی که از خوف پروردگارشان لرزانند



«خَشيت» ترسى است كه برخاسته از علم وشناخت باشد و «اِشفاق» ترسى است كه با محبّت و احترام آميخته باشد. خشيت، بيشتر جنبه‏ى قلبى دارد و اشفاق جنبه‏ى عملي. آيه مى‏فرمايد: مؤمنان و سبقت گيرندگان در خيرات، كسانى هستند كه در دل آنان ترس آميخته با عظمت خدا جاى كرده است و در عمل، حريم خدا را حفظ مى‏كنند و حيا دارند. 1- ترس از روى آگاهى و توجّه به عظمت خداوند، مايه‏ى رشد است. (من خَشيه ربّهم مشفقون) 2- ايمان آوردن به هر قانونى كه خداوند مى‏فرستد و دور شدن از انواع شرك ها، وظيفه‏ى دائمى ماست. (كلمه‏ى «يؤمنون» و «لايشركون» فعل مضارع و نشانه‏ى دوام و استمرار است)
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#69
سوره : فصلت آیه : 36

وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ

و اگر از جانب شيطان دستخوش وسوسه ای گردی ، به خدا پناه ببر ، که ، اوشنوا و داناست




كلمه‏ى «نزغ» به معناى ورود در كارى به قصد فساد است و به وسوسه‏ى شيطان و تحريك او نيز نزغ گفته مى‏شود. در اين آيه و سه آيه‏ى قبل، چهار نكته براى مناديان راه خدا مطرح شده است: <47> در آيه‏ى 32 مى‏فرمايد: بهترين سخن، دعوت به سوى خداست، مشروط بر آن كه دعوت كننده، خود اهل عمل و تسليم فرمان خدا باشد. در آيه‏ى بعد مى‏فرمايد: اگر در مسير دعوت با مخالفان روبرو شدى با بهترين شيوه برخورد كن تا او را تغيير دهى، يا به گونه‏اى عمل كن كه گويا همان مخالف، دوست صميمى تو است و هيچ به روى خود نياور. در آيه‏ى بعد فرمود: اين ناديده گرفتن عداوت‏ها و دشمنى‏ها نياز به صبر دارد و مخصوص كسانى است كه بهره‏ى بزرگى از كرامت و لطف خدا را دريافت كرده باشند. در اين آيه مى‏فرمايد: اگر شيطان تو را وسوسه كرد كه با دشمن برخورد خشن داشته باش به خدا پناه ببر. وسوسه‏ى شيطان «نزغ»، راه‏ها و ابزار و انواعى دارد: گاهى از طريق ترساندن است. «الشيطان يعدكم الفقر» <48> گاهى از طريق زيبا جلوه دادن است. «زيّن لهم الشيطان اعمالهم» <49> گاهى از طريق وعده‏هاى تو خالى است. «يعدهم و يمنيهم» <50> گاهى از طريق دشمنى و كينه است. «يوقع بينكم العداوة و البغضاء» <51> 1- برانگيختن حسّ انتقام‏جويى در انسان، از شگردهاى شيطانى است، ولى پاسخ دادن بدى‏ها با نيكى، از سفارشات الهى است. «ادفع بالتى هى احسن... امّا ينزغنّك» 2- از وسوسه‏ى شيطان، هيچ كس حتّى پيامبر در امان نيست. «و امّا ينزغنّك» 3- وسوسه‏ى شيطان دائمى است. («ينزغنّك» فعل مضارع و رمز استمرار است). 4- هر عنصرى كه وسوسه‏گر باشد شيطانى است. «من الشيطان نزغ» 5- صبر نكنيد كه شيطان مسلط شود، با پيدا شدن كوچك‏ترين وسوسه به خدا پناه ببريد. «من الشيطان نزغ» 6- داروى وسوسه‏ى شيطان، پناهندگى به خدا و توبه است. «و امّا ينزغنّك فاستعذ باللّه» 7- استعاذه از ابزارهاى عصمت انبيا است. «فاستعذ...» 8- به كسى بايد پناه برد كه جامع همه‏ى كمالات و شنوا و آگاه باشد. «فاستعذ باللّه» (كلمه «اللّه» به معناى ذات مقدّس است كه تمام كمالات را داشته باشد) 9- با اين كه خدا مى‏داند ولى ما بايد ضعف و پناهندگى خود را با زبان و دل اظهار كنيم. «فاستعذ... السميع العليم» 10- پناه خواستن از خداوند بى پاسخ نمى‏ماند. «السميع العليم» 11- تنها خداوند شنوا و داناى مطلق است. «انّه هو السميع العليم»
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#70
با سلام
آيه 21 از سوره فاطر -

مساوي نيستند ...

وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الحَْرُورُ(21)

(آيه 21)- سپس مى‏افزايد: «و هرگز سايه (آرام بخش) با باد داغ و سوزان يكسان نيستند».
مؤمن در سايه ايمانش در آرامش و امن و امان به سر مى‏برد، اما كافر به خاطر كفرش در ناراحتى و رنج مى‏سوزد.

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
#71
آن کس که از خدای رحمان ترسید و با قلب خاشع به در گاه او باز آمد ، برآن بندگان در آنجا هرچه بخواهند مهیاست و باز افزونتر از آن نزد ما خواهد آمد(34 و 35 سوره قاف)
#72
سوره : الفجر آیه : 15

فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ

اما آدمی ، چون پروردگارش بيازمايد و گرامی اش دارد و نعمتش دهد ، می گويد : پروردگار من مرا گرامی داشت




«اكرام» اگر منسوب به لطف خدا شد، خوب است ولى اگر آن را منسوب به لياقت خود دانستيم بد است. در اين آيات دو بار كلمه اكرام آمده است: اكرام اول، چون به خدا منسوب است در مقام كمال است <<اكرمه>> اكرام دوم چون به انسان منسوب است سرزنش شده است. <<اكرمنِ>> جا اينكه قرآن اكرام را به خدا نسبت داده <<اكرمه>> ولى اهانت را به خدا نسبت نداده است، بلكه اين انسان است كه مى‏گويد: <<اهانن>> <<اَكلاً لمّا>> يعنى يكجا خوردن، بدون دقت در اين كه حلال است يا حرام و آيا مال ديگران به آن اضافه شده يا نه. «لمّا» مصدر «لَمَمت» به معناى جمع و ضميمه كردن است. «جَمّا» به معناى زياد و انباشته است. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: من و كسى كه يتيم را تحت تكفل خود قرار دهد، در بهشت در كنار هم هستيم.<834> يكى از سنّت‏ها و برنامه‏هاى قطعى خداوند، آزمايش مردم است؛ البتّه نه براى شناختن، بلكه براى ظهور خصلت‏ها و بروز تلاش‏ها تا بر اساس آن اجر و پاداش دهد. آزمايشهاى الهى گوناگون است، گاهى با رفاه و ثروت انسان را آزمايش مى‏كند و گاهى با تنگدستى و مشكلات. و انسان عجول كه از آزمايش الهى و اهداف آن غافل است، دست به قضاوت‏ها و تحليل‏ها و تفسيرهاى غلط زده و از خداوند گلايه مى‏كند. 1- آزمايشهاى الهى، جلوه‏اى از در كمين بودن پروردگار نسبت به انسان است <<انّ ربّك لبالمرصاد فامّا الانسان اذا ما ابتلاه...>> 2- آزمايش، وسيله تربيت و رشد انسان است. <<الانسان ابتلاه ربّه>> 3- دريافت‏هاى انسان بر اساس لطف اوست نه استحقاق ما. پس گرفتار غرور و عجب نشده و از آزمايش غفلت نكنيد. <<اكرمه و نعّمه>> 4- نه فقر نشانه اهانت است و نه دارايى نشانه كرامت؛ بلكه هر دو وسيله آزمايش است. <<ابتلاه... فاكرمه، ابتلاه فقدر عليه رزقه>> 5 - مهمتر از جسم يتيم روح اوست كه بايد گرامى داشته شود. <<تكرمون>> 6- كمبودهاى روحى را با احترام و محبت جبران كنيد. (اولين انتظار يتيمان احترام به شخصيّت آنان است) <<تكرمون اليتيم>> 7- در مورد كارهاى خداوند، قضاوت نابجا نكنيد. دليل تنگى رزق را بى‏اعتنائى خداوند نپندازيد، بلكه نتيجه عملكرد خودتان بدانيد.<<كلاّ بل لاتكرمون اليتيم>> 8 - احسان به ديگران، در رزق و روزى انسان نقش مهمى دارد. <<لاتكرمون - فقدر عليه رزقه>> 9- بينوايان نبايد گرسنه بمانند. يا با انفاق خود، يا با تشويق ديگران بايد به آنان رسيدگى كرد. <<تحاضون على طعام المسكين>> 10- در دردرآمدهاى خود دقت كنيد؛ هر نانى مصرف كردنى نيست. <<اكلا لّما>> 11- علاقه به مال فطرى است، آنچه مذموم است، علاقه شديد است <<حُبّاً جمّاً>> 12- تكريم خداوند از شما، بايد سبب تكريم شما از يتيمان باشد، نه عكس آن. <<اكرمه... لا تكرمون>>
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#73
با سلام

آيه 83 از سوره يس-

معاد ، آخرت ، قيامت و حسابرسي ...

(آيه 83)- اين آيه كه آخرين آيه سوره «يس» است به صورت يك نتيجه‏گيرى كلى در مسأله مبدأ و معاد اين بحث را به طرز زيبايى پايان مى‏دهد.

مى‏گويد: «پس منزه است خداوندى كه ملكوت همه چيز در دست قدرت اوست و همه شما به سوى او باز مى‏گرديد» (فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).

نكته‏ها:
در اينجا نظر خوانندگان عزيز را به مباحث ششگانه زير كه بحث فشرده‏اى پيرامون مسائل معاد است، جلب مى‏كنيم:

1- اعتقاد به معاد يك امر فطرى است‏

اگر انسان براى فنا آفريده شده بود بايد عاشق «فنا» باشد، و از مرگ- هر چند مرگ به موقع- و در پايان عمر لذت برد، در حالى كه مى‏بينيم قيافه مرگ به معنى نيستى براى انسان در هيچ زمانى خوشايند نبوده، سهل است، با تمام وجودش از آن مى‏گريزد! كوشش براى باقى نگهداشتن جسم مردگان از طريق موميايى كردن و ساختن مقابر جاويدانى همچون اهرام مصر، و دويدن دنبال آب حيات، و اكسير جوانى، و آنچه مايه طول عمر است، دليل روشنى از عشق سوزان انسان به مسأله بقا است.
اگر ما براى فنا آفريده شديم اين علاقه به بقا چه مفهومى مى‏تواند داشته باشد؟ جز يك علاقه مزاحم و حد اقل بيهوده و بى‏مصرف!
فراموش نكنيد ما بحث معاد را بعد از پذيرش وجود خداوند حكيم و دانا دنبال مى‏كنيم، ما معتقديم هر چه او در وجود ما آفريده روى حساب است، بنابر اين عشق به بقا نيز بايد حسابى داشته باشد، و آن هماهنگى با آفرينش و جهان بعد از اين عالم است.
به تعبير ديگر اگر دستگاه آفرينش در وجود ما عطش را آفريد، دليل بر اين است كه آبى در خارج وجود دارد، همچنين اگر غريزه جنسى و علاقه به جنس مخالف در انسان وجود دارد نشانه اين است كه جنس مخالفى در خارج هست، و گر نه جاذبه و كشش بدون چيزى كه به آن مجذوب گردد با حكمت آفرينش سازگار نيست.
از سوى ديگر هنگامى كه تاريخ بشر را از زمانهاى دوردست و قديميترين ايام بررسى مى‏كنيم نشانه‏هاى فراوانى بر اعتقاد راسخ انسان به زندگى پس از مرگ مى‏يابيم.
آثارى كه امروز از انسانهاى پيشين- حتى انسانهاى قبل از تاريخ- در دست ما است، مخصوصا طرز دفن مردگان، كيفيت ساختن قبور، و حتى دفن اشيائى همراه مردگان، گواه بر اين است كه در درون وجدان ناآگاه آنها اعتقاد به زندگى بعد از مرگ نهفته بوده است.
يكى از روانشناسان معروف مى‏گويد: «تحقيقات دقيق نشان مى‏دهد كه طوائف نخستين بشر داراى نوعى مذهب بوده‏اند، زيرا مردگان خود را به طرز مخصوص به خاك مى‏سپردند و ابزار كارشان را در كنارشان مى‏نهادند، و به اين طريق عقيده خود را به وجود دنياى ديگر به ثبوت مى‏رساندند.
اينها نشان مى‏دهد كه اين اقوام زندگى پس از مرگ را پذيرفته بودند، هر چند در تفسير آن راه خطا مى‏پيمودند، و چنين مى‏پنداشتند كه آن زندگى درست شبيه همين زندگى است.
به هر حال اين اعتقاد قديمى ريشه‏دار را نمى‏توان ساده پنداشت و يا صرفا نتيجه يك تلقين و عادت دانست.
از سوى سوم وجود محكمه درونى به نام «وجدان» گواه ديگرى بر فطرى بودن معاد است.
هر انسانى در برابر انجام كار نيك در درون وجدانش احساس آرامش مى‏كند، آرامشى كه گاه با هيچ بيان و قلمى قابل توصيف نيست.
و به عكس در برابر گناهان، مخصوصا جنايات بزرگ، احساس ناراحتى مى‏كند، تا آنجا كه بسيار ديده شده دست به خودكشى مى‏زند و يا خود را تسليم مجازات و چوبه دار مى‏كند، و دليل آن را رهائى از شكنجه وجدان مى‏داند.
با اين حال انسان از خود مى‏پرسد: چگونه ممكن است عالم كوچكى همچون وجود من داراى چنين دادگاه و محكمه‏اى باشد، اما عالم بزرگ از چنين وجدان و دادگاهى تهى باشد؟
و به اين ترتيب فطرى بودن مسأله معاد و زندگى پس از مرگ از طرق مختلف بر ما روشن مى‏شود.
از راه عشق عمومى انسانها به بقاء.
از طريق وجود اين ايمان در طول تاريخ بشر.
و از راه وجود نمونه كوچك آن در درون جان انسان.

2- بازتاب معاد در زندگى انسانها

اعتقاد به عالم پس از مرگ و بقاى آثار اعمال آدمى، و جاودانگى كارهاى او اعم از خير و شر، اثر بسيار نيرومندى بر فكر و اعصاب و عضلات انسانها مى‏گذارد و به عنوان يك عامل مؤثرى در تشويق به نيكيها و مبارزه با زشتيها مى‏تواند مؤثر شود.
اثراتى كه ايمان به زندگى پس از مرگ مى‏تواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف و تشويق افراد فداكار و مجاهد و ايثارگر بگذارد به مراتب بيش از اثرات دادگاهها و كيفرهاى معمولى است چرا كه مشخصات دادگاه رستاخيز با دادگاههاى معمولى بسيار متفاوت است، در آن دادگاه نه تجديد نظر وجود دارد، و نه زر و زور روى فكر ناظرانش اثر مى‏گذارد، نه ارائه مدارك دروغين در آن فايده‏اى دارد، و نه تشريفات آن نيازمند به طول زمان است.
قرآن مجيد مى‏گويد: «از روزى بپرهيزيد كه هيچ كس بجاى ديگرى جزا داده نمى‏شود و نه شفاعتى از او پذيرفته خواهد شد و نه غرامت و بدل، و نه كسى به يارى او مى‏آيد». (بقره/ 48) و نيز مى‏گويد: «هر كس از آنها كه ظلم و ستم كرده، اگر تمامى روى زمين را در اختيار داشته باشد، در آن روز همه را براى نجات خويش مى‏دهد، و هنگامى كه عذاب الهى را مى‏بينند پشيمانى خود را مكتوم مى‏دارند (مبادا رسواتر شوند) و در ميان آنها به عدالت داورى مى‏شود و ستمى بر آنها نخواهد رفت». (يونس/ 54) و نيز مى‏خوانيم: «هدف اين است كه خداوند هر كس را به آنچه انجام داده جزا دهد چرا كه خداوند سريع الحساب است». (ابراهيم/ 51) به قدرى حساب او سريع و قاطع است كه طبق بعضى از روايات: «خداوند در يك چشم به هم زدن حساب همه را مى‏رسد!» به همين دليل در قرآن مجيد سر چشمه بسيارى از گناهان فراموش كردن روز جزا ذكر شده، آنجا كه مى‏فرمايد: «بچشيد آتش دوزخ را به خاطر اينكه ملاقات امروز را فراموش كرديد». (الم سجده/ 14) حتى از پاره‏اى از تعبيرات استفاده مى‏شود كه انسان اگر گمانى در باره قيامت داشته باشد نيز از انجام بسيارى از اعمال خلاف خوددارى مى‏كند.
چنانكه در باره كم فروشان مى‏فرمايد: «آيا آنها گمان نمى‏كنند كه براى روز بزرگى مبعوث مى‏شوند». (مطففين/ 4) حماسه‏هاى جاويدانى كه مجاهدان اسلام در گذشته و امروز در ميدانهاى جهاد مى‏آفرينند، و گذشت و ايثار و فداكارى عظيمى كه بسيارى از مردم در زمينه دفاع از كشورهاى اسلامى و حمايت از محرومان و مستضعفان نشان مى‏دهند، همه بازتاب اعتقاد به زندگى جاويدان سراى ديگر است، مطالعات دانشمندان و تجربيات مختلف نشان داده كه اين گونه پديده‏ها در مقياس وسيع و گسترده جز از طريق عقيده‏اى كه زندگى پس از مرگ در آن جاى ويژه‏اى دارد امكان پذير نيست.
سربازى كه منطقش اين است: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ» بگو:
شما دشمنان در باره ما چه مى‏انديشيد؟ جز رسيدن به يكى از دو خير و سعادت و افتخار» (يا پيروزى بر شما و يا رسيدن به افتخار شهادت) (توبه/ 52) قطعا سربازى است شكست ناپذير.
چهره مرگ كه براى بسيارى از مردم جهان وحشت انگيز است، و حتى از نام آن و هر چيز كه آن را تداعى كند مى‏گريزند، براى عقيده‏مندان به زندگى پس از مرگ نه تنها نازيبا نيست، بلكه دريچه‏اى به جهانى بزرگ، شكستن قفس و آزاد شدن روح انسان، گشوده شدن درهاى زندان تن، و رسيدن به آزادى مطلق است.
اصولا مسأله معاد بعد از مبدأ، خط فاصل فرهنگ خداپرستان و ماديين است، چرا كه دو ديدگاه مختلف در اينجا وجود دارد:
ديدگاهى كه مرگ را فنا و نابودى مطلق مى‏بيند، و با تمام وجودش از آن مى‏گريزد، چرا كه همه چيز با آن پايان مى‏گيرد.
و ديدگاهى كه مرگ را يك تولد جديد و گام نهادن به عالمى وسيع و پهناور و روشن، و پر گشودن در آسمان بيكران مى‏شمرد.
طبيعى است كه طرفداران اين مكتب نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتى به خود راه نمى‏دهند، بلكه با الهام گرفتن از مكتب امير مؤمنان على عليه السّلام كه مى‏فرمايد: «به خدا سوگند فرزند ابى طالب علاقه‏اش به مرگ بيشتر است از كودك شيرخوار به پستان مادر» از مرگ در راه هدف استقبال مى‏كنند.
و به همين دليل هنگامى كه ضربه شمشير جنايتكار روزگار «عبد الرحمن بن ملجم» بر مغز مباركش فرو نشست فرمود: «فزت و ربّ الكعبة به خداى كعبه، پيروز و رستگار و راحت شدم!» كوتاه سخن اينكه ايمان به معاد از انسان ترسو و بى‏هدف، آدم شجاع و با شهامت و هدفدارى مى‏آفريند كه زندگيش مملو از حماسه‏ها و ايثارها و پاكى و تقواست.

3- دلائل عقلى معاد

گذشته از دلائل نقلى فراوانى كه براى معاد در قرآن مجيد آمده است و شامل صدها آيه در اين زمينه مى‏شود دلائل عقلى روشنى نيز بر اين امر وجود دارد كه بطور فشرده در اينجا قسمتى از آن يادآورى مى‏شود:

الف- برهان حكمت:

اگر زندگى اين جهان را بدون جهان ديگر در نظر بگيريم پوچ و بى‏معنى خواهد بود، درست به اين مى‏ماند كه زندگى دوران جنينى را بدون زندگى اين دنيا فرض كنيم.
اگر قانون خلقت اين بود كه تمام جنينها در لحظه تولد خفه مى‏شدند و مى‏مردند چقدر دوران جنينى بى‏مفهوم جلوه مى‏كرد؟ همچنين اگر زندگى اين جهان بريده از جهان ديگر تصور شود اين سر در گمى وجود خواهد داشت.
زيرا چه لزومى دارد كه ما هفتاد سال يا كمتر و بيشتر در اين دنيا در ميان مشكلات دست و پا زنيم؟ مدتى خام و بى‏تجربه باشيم «و تا پخته شود خامى، عمر تمام است!» مدتى به دنبال تحصيل علم و دانش باشيم هنگامى كه از نظر معلومات به جايى رسيديم برف پيرى بر سر ما نشسته! تازه براى چه زندگى مى‏كنيم؟ خوردن مقدارى غذا و پوشيدن چند دست لباس و خوابيدن و بيدار شدنهاى مكرر و ادامه دادن اين برنامه خسته كننده تكرارى را دهها سال؟! آيا به راستى اين آسمان گسترده، اين زمين پهناور و اين همه مقدمات و مؤخرات و اين همه استادان و مربيان و اين همه كتابخانه‏هاى بزرگ و اين ريزه كاريهايى كه در آفرينش ما و ساير موجودات به كار رفته، همه براى همان خوردن و نوشيدن و پوشيدن و زندگى مادى است؟
اينجاست كه آنها كه معاد را قبول ندارند، اعتراف به پوچى اين زندگى مى‏كنند و گروهى از آنها اقدام به خودكشى و نجات از اين زندگى پوچ و بى‏معنى را مجاز و يا مايه افتخار مى‏شمرند!
چگونه ممكن است كسى به خداوند و حكمت بى‏پايان او ايمان داشته باشد و زندگى اين جهان را بى‏آنكه مقدمه‏اى براى زندگى جاويدان جهان ديگر باشد قابل توجه بشمرد؟
قرآن مجيد مى‏گويد: «آيا گمان كرديد بيهوده آفريده شده‏ايد و به سوى ما باز نمى‏گرديد؟» (مؤمنون/ 115) يعنى اگر بازگشت به سوى خدا نبود زندگى اين جهان عبث و بيهوده بود.
آرى در صورتى زندگى اين دنيا مفهوم و معنى پيدا مى‏كند و با حكمت خداوندى سازگار مى‏شود كه اين جهان را مزرعه‏اى براى جهان ديگر و گذرگاهى براى آن عالم وسيع و كلاس تهيه و دانشگاهى براى جهان ديگر و تجارتخانه‏اى براى آن سرا بدانيم، همانگونه كه امير مؤمنان على عليه السّلام در كلمات پرمحتوايش در نهج البلاغه فرمود: «اين دنيا جايگاه صدق و راستى است براى آن كس كه با آن به راستى رفتار كند و خانه تندرستى است براى آن كس كه از آن چيزى بفهمد، و سراى بى‏نيازى است براى آن كس كه از آن توشه برگيرد، و محل اندرز است، براى آنكه از آن اندرز گيرد، مسجد دوستان خداست، نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحى الهى و تجارتخانه اولياء حق است».
كوتاه سخن اينكه مطالعه و بررسى وضع اين جهان به خوبى گواهى مى‏دهد بر اينكه عالم ديگرى پشت سر
آن است: «شما نشئه اولى و آفرينش خود را در اين دنيا ديديد چرا متذكر نمى‏شويد كه از پى آن جهان ديگرى است؟» (واقعه/ 62)

ب- برهان عدالت:

دقت در نظام هستى و قوانين آفرينش نشان مى‏دهد كه همه چيز آن حساب شده است.
در سازمان تن ما آنچنان نظام عادلانه‏اى حكمفرماست كه هرگاه كمترين تغيير و ناموزونى رخ مى‏دهد سبب بيمارى يا مرگ مى‏شود، حركات قلب ما، گردش خون ما، پرده‏هاى چشم ما و جزء جزء سلولهاى تن ما مشمول همان نظام دقيق است كه در كل عالم حكومت مى‏كند. آيا انسان مى‏تواند يك وصله ناجور در اين عالم پهناور باشد؟ درست است كه خداوند به انسان آزادى اراده و اختيار داده تا او را بيازمايد و در سايه آن مسير تكامل را طى كند، ولى اگر انسان از آزادى سوء استفاده كرد، چه مى‏شود؟ اگر ظالمان و ستمگران، گمراهان و گمراه كنندگان با سوء استفاده از اين موهبت الهى به راه خود ادامه دادند عدل خداوند چه اقتضا مى‏كند؟
درست است كه گروهى از بدكاران در اين دنيا مجازات مى‏شوند و به كيفر اعمال خود- يا لااقل قسمتى از آن- مى‏رسند، اما مسلما چنان نيست كه همه مجرمان، همه كيفر خود را ببينند، و همه پاكان و نيكان به پاداش اعمال خود در اين جهان برسند، آيا ممكن است اين دو گروه در كفّه عدالت پروردگار يكسان باشند؟
به گفته قرآن مجيد: «آيا كسانى را كه در برابر قانون خدا به حق و عدالت تسليمند همچون مجرمان قرار دهيم، چگونه حكم مى‏كنيد؟» (قلم/ 35 و 36) و در جاى ديگر مى‏فرمايد: «آيا ممكن است پرهيزگاران را همچون فاجران قرار دهيم؟» (ص/ 28) به هر حال تفاوت انسانها در اطاعت فرمان حق جاى ترديد نيست همان گونه كه عدم كفايت دادگاه «مكافات اين جهان» و «محكمه وجدان» و «عكس العملهاى گناهان» براى برقرارى عدالت نيز به تنهايى كافى به نظر نمى‏رسد، بنابر اين بايد قبول كرد كه براى اجراى عدالت الهى لازم است محكمه و دادگاه عدل عامى باشد كه سر سوزن كار نيك و بد در آنجا حساب شود و گر نه اصل عدالت تأمين نخواهد شد.
بنابر اين بايد پذيرفت كه قبول عدل خدا مساوى است با قبول وجود معاد و رستاخيز، قرآن مجيد مى‏گويد: «ما ترازوهاى عدالت را در روز قيامت بر پا مى‏كنيم». (انبياء/ 47) و نيز مى‏فرمايد: «در روز قيامت در ميان آنها به عدالت حكم مى‏شود و ظلم و ستمى بر آنها نخواهد شد». (يونس/ 54)

ج- برهان هدف:

بر خلاف پندار ماديين، در جهان بينى الهى، براى آفرينش انسان هدفى بوده است كه در تعبيرات فلسفى از آن به «تكامل» و در لسان قرآن و حديث گاهى از آن به قرب به خدا و يا عبادت و بندگى تعبير شده است: «من جنّ و انس را نيافريدم مگر به اين منظور كه مرا پرستش كنند» و در سايه عبادت و بندگى كامل شوند و به حريم قرب من راه يابند. (ذاريات/ 56) آيا اگر مرگ پايان همه چيز باشد اين هدف بزرگ تأمين مى‏گردد؟
بدون شك پاسخ اين سؤال منفى است.
بايد جهانى بعد از اين جهان باشد و خط تكامل انسان در آن ادامه يابد، و محصول اين مزرعه را در آنجا درو كند، و حتى در جهان ديگر نيز اين سير ادامه يابد تا هدف نهايى تأمين شده باشد.
خلاصه اينكه تأمين هدف آفرينش بدون پذيرش معاد ممكن نيست و اگر ارتباط اين زندگى را از جهان پس از مرگ قطع كنيم همه چيز شكل معما به خود مى‏گيرد و پاسخى براى چراها نخواهيم داشت.

د- برهان نفى اختلاف:

بى‏شك همه ما از اختلافاتى كه در ميان مكتبها و مذهبها در اين جهان وجود دارد رنج مى‏بريم، و همه آرزو مى‏كنيم روزى اين اختلافات برچيده شود در حالى كه همه قرائن نشان مى‏دهد كه اين اختلافات در طبيعت زندگى اين دنيا حلول كرده، و حتى از دلائلى استفاده مى‏شود كه بعد از قيام حضرت مهدى- عج- آن بر پا كننده حكومت واحد جهانى هر چند بسيارى از اختلافات حل خواهد شد ولى باز اختلاف مكتبها به كلى برچيده نمى‏شود، و به گفته قرآن مجيد: «يهود و نصارا تا دامنه قيامت به اختلافاتشان باقى خواهند ماند.» (مائده/ 14) ولى خداوندى كه همه چيز را به سوى وحدت مى‏برد سر انجام به اختلافات پايان خواهد داد، و چون با وجود پرده‏هاى ضخيم عالم ماده اين امر بطور كامل در اين دنيا امكان پذير نيست، مى‏دانيم در جهان ديگرى كه عالم بروز و ظهور است سر انجام اين مسأله عملى خواهد شد، و حقايق آنچنان آفتابى مى‏گردد كه اختلاف مكتب و عقيده به كلى برچيده مى‏شود.
جالب اينكه در آيات متعددى از قرآن مجيد روى اين مسأله تكيه شده است، در يك جا مى‏فرمايد: «خداوند در روز قيامت در ميان آنها داورى مى‏كند در آنچه با هم اختلاف داشتند». (بقره/ 113) و در جاى ديگر مى‏فرمايد: «آنها سوگند مؤكد ياد كردند كه خداوند كسانى را كه مى‏ميرند هرگز زنده نمى‏كند، ولى چنين نيست. اين وعده قطعى خداست (كه همه آنها را زنده كند) ولى اكثر مردم نمى‏دانند هدف اين است كه آنچه را در آن اختلاف داشتند براى آنها روشن سازد تا كسانى كه منكر شدند بدانند دروغ مى‏گفتند». (نحل/ 38 و 39)

4- قرآن و مسأله معاد

بعد از مسأله توحيد كه اساسى‏ترين مسأله در تعليمات انبياء است مسأله معاد با ويژگيها و آثار تربيتى و فرهنگيش در درجه اوّل قرار دارد، لذا در بحثهاى قرآنى بيشترين آيات را بعد از توحيد و خداشناسى به خود اختصاص داده است.
مباحث قرآنى معاد گاه به صورت استدلالهاى منطقى است و گاه به صورت بحثهاى خطابى و تلقينات مؤثر و كوبنده كه گاه از شنيدن آن مو بر بدن انسان راست مى‏شود، و لحن صادقانه كلام چنان است كه همچون استدلالات در اعماق جان و روح انسان نفوذ مى‏كند.
در بخش اوّل، يعنى استدلالات منطقى، قرآن بيشتر روى موضوع امكان معاد تكيه مى‏كند، چرا كه منكران غالبا آن را محال مى‏پنداشتند، و معتقد بودند معاد آن هم به صورت «معاد جسمانى» كه مستلزم بازگشت اجسام پوسيده و خاك شده به حيات و زندگى نوين است، امكان پذير نيست.
در اين بخش، قرآن از طرق كاملا گوناگون و متنوع وارد مى‏شود، و طرقى كه همه به يك جا ختم مى‏گردد و آن مسأله «امكان عقلى معاد» است.
گاه زندگى نخستين را در نظر انسان مجسم مى‏كند، و در يك عبارت كوتاه و گويا و روشن مى‏گويد:
«همان گونه كه شما را از آغاز آفريد باز مى‏گرديد». (اعراف/ 29) گاه زندگى و مرگ گياهان، و رستاخيز آنها را كه همه سال با چشم مى‏بينيم مجسم كرده و در پايان آن مى‏گويد: رستاخيز شما نيز همين گونه است.
«ما از آسمان آب پر بركتى فرستاديم و به وسيله آن باغهاى سرسبز رويانديم و دانه‏هاى درو شده ... و به وسيله آن سرزمين مرده‏اى را زنده كرديم، رستاخيز (شما) نيز همين گونه است؟» (ق/ 9 تا 11) در جاى ديگر مى‏گويد: «خداوند همان كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرها را به حركت درآورند و آن را به سوى سرزمين مرده رانديم و به وسيله آن زمين را بعد از مرگش حيات بخشيديم، رستاخيز نيز چنين است!» (فاطر/ 9) گاه مسأله قدرت خداوند را در آفرينش آسمانها و زمين مطرح كرده، مى‏گويد:
«آيا نمى‏دانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريد و از آفرينش آنها خسته نشد قادر است كه مردگان را زنده كند؟ آرى او بر هر چيز تواناست». (احقاف/ 33) و گاه رستاخيز انرژيها و بيرون پريدن آتش از درون درخت سبز را به عنوان نمونه‏اى از قدرت او، و قرار گرفتن آتش در دل آب، مطرح كرده، مى‏گويد:
«آن خدايى مردگان را لباس حيات مى‏پوشاند كه از درخت سبز براى شما آتش آفريد!» (يس/ 80) گاه زندگى جنينى را در نظر انسان مجسم مى‏سازد و مى‏گويد: «اى مردم! اگر در رستاخيز شك داريد فراموش نكنيد كه ما شما را از خاك آفريديم، سپس از نطفه، و بعد از علقه (خون بسته شده) سپس از مضغه (پاره گوشتى همچون گوشت جويده شده) كه بعضى داراى شكل و خلقت است و بعضى بى‏شكل. هدف اين است كه ما براى شما روشن سازيم (كه بر هر چيز قادريم) و جنينهايى را كه بخواهيم تا مدت معينى در رحم مادران نگاه مى‏داريم، سپس شما را به صورت طفلى به عالم دنيا مى‏فرستيم». (حجّ/ 5) و بالاخره گاه شبح رستاخيز را در خوابهاى طولانى- خوابهايى كه برادر مرگ است بلكه از جهاتى خود مرگ باشد- مانند خواب سيصد و نه ساله اصحاب كهف نشان مى‏دهد، و بعد از شرح جالب و زيبايى پيرامون خواب و بيدارى آنها مى‏فرمايد: «اين چنين مردم را متوجه حال آنها كرديم تا بدانند وعده رستاخيز خداوند حق است و در قيام قيامت ترديدى نيست». (كهف/ 21) اين شش راه مختلف است كه در لا به لاى آيات قرآن براى بيان امكان معاد مطرح شده است.
علاوه بر اين داستان مرغان چهار گانه ابراهيم (بقره/ 260) و سرگذشت عزير (بقره/ 259) و داستان كشته‏اى از بنى اسرائيل (بقره/ 73) كه هر كدام يك نمونه تاريخى براى اين مسأله است شواهد و دلائل ديگرى است كه قرآن در اين زمينه ذكر مى‏كند.
كوتاه سخن اينكه ترسيمى كه قرآن مجيد از معاد و چهره‏هاى آن و مقدمات و نتايج آن دارد، و دلائل گويايى كه در اين زمينه مطرح كرده است به قدرى زنده و قانع كننده است كه هر كس كمترين بهره‏اى از وجدان بيدار داشته باشد تحت تأثير عميق آن قرار مى‏گيرد.

5- معاد جسمانى‏

منظور از معاد جسمانى اين نيست كه تنها جسم در جهان ديگر بازگشت مى‏كند، بلكه هدف اين است كه روح و جسم تواما مبعوث مى‏شود، و به تعبير ديگر بازگشت روح مسلم است، گفتگو از بازگشت جسم است.
جمعى از فلاسفه پيشين تنها به معاد روحانى معتقد بودند، و جسم را مركبى مى‏دانستند كه تنها در اين جهان با انسان است، و بعد از مرگ از آن بى‏نياز مى‏شود، آن را رها مى‏سازد و به عالم ارواح مى‏شتابد.
ولى عقيده علماى بزرگ اسلام اين است كه معاد در هر دو جنبه روحانى و جسمانى صورت مى‏گيرد. در اينجا بعضى مقيد به خصوص جسم سابق نيستند، و مى‏گويند: خداوند جسمى را در اختيار روح مى‏گذارد، و چون شخصيت انسان به روح اوست اين جسم جسم او محسوب مى‏شود! در حالى كه محققين معتقدند همان جسمى كه خاك و متلاشى گشته، به فرمان خدا جمع‏آورى مى‏شود، و لباس حيات نوينى بر آن مى‏پوشاند، و اين عقيده‏اى است كه از متون آيات قرآن مجيد گرفته شده است.
شواهد معاد جسمانى در قرآن مجيد آن قدر زياد است كه بطور يقين مى‏توان گفت: آنها كه معاد را منحصر در روحانى مى‏دانند كمترين مطالعه‏اى در آيات فراوان معاد نكرده‏اند و گر نه جسمانى بودن معاد در آيات قرآن به قدرى روشن است كه جاى هيچ گونه ترديد نيست.
همين آياتى كه در آخر سوره يس خوانديم به وضوح بيانگر اين حقيقت است چرا كه مرد عرب بيابانى تعجبش از اين بود كه اين استخوان پوسيده را كه در دست دارد چه كسى مى‏تواند زنده كند؟
و قرآن با صراحت در پاسخ او مى‏گويد: «بگو: همين استخوان پوسيده را خدايى كه روز نخست آن را ابداع و ايجاد كرد زنده مى‏كند».
تمام تعجب مشركان و مخالفت آنها در مسأله معاد بر سر همين مطلب بود كه: «چگونه وقتى ما خاك شديم و خاكهاى ما در زمين گم شد، دوباره لباس حيات در تن مى‏كنيم؟» (الم سجده/ 10) آنها مى‏گفتند: «چگونه اين مرد به شما وعده مى‏دهد وقتى كه مرديد و خاك شديد بار ديگر به زندگى بازمى‏گرديد». (مؤمنون/ 35) آنها به قدرى از اين مسأله تعجب مى‏كردند كه اظهار آن را نشانه جنون و يا دروغ بر خدا مى‏پنداشتند.
كافران گفتند: «مردى را به شما نشان دهيم كه به شما خبر مى‏دهد هنگامى كه كاملا خاك و پراكنده شديد ديگر بار آفرينش جديدى مى‏يابيد». (سبأ/ 7 و 8) به همين دليل عموما استدلالات قرآن در باره امكان معاد بر محور همين معاد جسمانى دور مى‏زند، و بيانات ششگانه‏اى كه در فصل قبل گذشت همه شاهد و گواه اين مدعاست.
بعلاوه قرآن كرارا خاطر نشان مى‏كند كه شما در قيامت از قبرها خارج مى‏شويد (يس/ 51- قمر/ 7) قبرها مربوط به معاد جسمانى است.
داستان مرغهاى چهار گانه ابراهيم، و همچنين داستان عزير و زنده شدن او بعد از مرگ، و ماجراى مقتول بنى اسرائيل، همه با صراحت از معاد جسمانى سخن مى‏گويد.
توصيفهاى زيادى كه قرآن مجيد از مواهب مادى و معنوى بهشت كرده، همه نشان مى‏دهد كه معاد هم در مرحله جسم و هم در مرحله
روح تحقق مى‏پذيرد، و گر نه حور و قصور و انواع غذاهاى بهشتى و لذائذ مادى در كنار مواهب معنوى معنى ندارد.

به هر حال ممكن نيست كسى كمترين آگاهى از منطق و فرهنگ قرآن داشته باشد و معاد جسمانى را انكار كند، و به تعبير ديگر انكار معاد جسمانى از نظر قرآن مساوى است با انكار اصل معاد! علاوه بر اين دلائل نقلى، شواهد عقلى نيز در اين زمينه وجود دارد كه اگر بخواهيم وارد آن شويم سخن به درازا مى‏كشد.

6- بهشت و دوزخ‏

بسيارى چنين مى‏پندارند كه عالم پس از مرگ كاملا شبيه اين جهان است، منتهى در شكلى كاملتر و جالبتر.
ولى قرائن زيادى در دست داريم كه نشان مى‏دهد فاصله زيادى از نظر كيفيت و كميت ميان اين جهان و آن جهان است، حتى اينكه اگر اين فاصله را به تفاوت ميان عالم كوچك جنين با اين دنياى وسيع تشبيه مى‏كنيم باز مقايسه كاملى به نظر نمى‏رسد.
طبق صريح بعضى از روايات در آنجا چيزهايى است كه چشمى نديده و گوشى نشنيده، و حتى از فكر انسانى خطور نكرده است.

قرآن مجيد مى‏گويد: «هيچ انسانى نمى‏داند چه چيزهايى كه مايه روشنى چشم است براى او پنهان نگهداشته شده». (سجده/ 17) نظامات حاكم بر آن جهان نيز با آنچه در اين عالم حاكم است كاملا تفاوت دارد. در اينجا افراد به عنوان شهود در دادگاه حاضر مى‏شوند ولى در آنجا دست و پا و حتى پوست تن شهادت مى‏دهد. (يس/ 65- فصّلت/ 21) به هر حال آنچه در باره جهان ديگر گفته شود تنها شبحى از دور در نظر ما مجسم مى‏كند، و اصولا الفباى ما و فرهنگ فكرى ما در اين جهان قادر به توصيف حقيقى آن نيست و از اينجا به بسيارى از سؤالات در زمينه بهشت و دوزخ و چگونگى نعمتها و عذابهايش پاسخ داده خواهد شد.

همين قدر مى‏دانيم بهشت كانون انواع مواهب الهى اعم از مادى و معنوى است، و دوزخ كانونى است از شديدترين عذابها در هر دو جهت.
اما در مورد جزئيات اين دو، قرآن اشاراتى دارد كه ما به آن مؤمن هستيم اما تفصيل آن را تا كسى نبيند نمى‏داند!

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
#74
آره سلام راست میگه
آدم می بینه طولانیه رغبت نمی کنه بخونه53258zu2qvp1d9v
حداقل تیکه تیکه بیاین بگین اینطوری یه دفعه می گین کسی نمی خونه...
من که یه کمشو خوندم دیگه نخوندم...42
بهترین راه پیش بینی آینده،ساختن آن است

زندگي يک آرزوي دور نيست؛ زندگي يک جست و جوي کور نيست
زيستن در پيله پروانه چيست؟

زندگي کن ؛ زندگي افسانه نيست
گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛ هرچه ناپيدا صدايت ميزند
جنگل خاموش ميداند تو را؛ با صدايي سبز ميخواند تو را
زير باران آتشي در جان توست؛
قمري تنها پي دستان توست
پيله پروانه از دنيا جداست؛

زندگي يک مقصد بي انتهاست؛ هيچ جايي انتهاي راه نيست؛
اين تمامش ماجراي زندگيست...


راستش از بی احترامی ها و نا مهربانی ها خسته شدم ... اینجا روزگاری جای مهربونی و محبت بود ... ولی متاسفانه مدتیه که دیگه اون رنگای قشنگ کمرنگ شدن ... امیدوارم شماها که هنوز اینجایین دوباره بهش رنگ بدین وزیباترش کنین (البته از درون و نه فقط در ظاهر) ... براتون دعا می کنم ... فراموشم نکنین ... حلالم کنین ... التماس دعا ... دلم برای تک تکتون تنگ میشه ... خیلی دوستون دارم
:13:

#75
سوره : يس آیه : 83


متن عربی آیه : فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

منزه است آن خدايی که ملکوت هر چيزی به دست اوست و همه به سوی او بازگردانده می شويد



شان نزول آیه

مردى از مشركان به نام "ابى بن خلف" يا "امية بن خلف" و يا" عاص بن وائل" قطعه استخوان پوسيده‏اى را پيدا كرد و گفت با اين دليل محكم به مخاصمه با محمد (صلي الله عليه و آله) برمى‏خيزم، و سخن او را درباره‏ معاد ابطال مى‏كنم. آن را برداشت و نزد پيامبر اسلام آمد (و شايد مقدارى از آن را در حضور پيامبر نرم كرد و به روى زمين ريخت) و گفت: چه كسى مى‏تواند اين استخوانهاى پوسيده را از نو زنده كند (و كدام عقل آن را باور مى‏كند). آيات فوق نازل شد و پاسخ منطقى و دندان‏شكنى به او و همفكران او داد.


تفسیر:
از آن جا كه ايمان به معاد بايد بسيار جدى و قوى باشد، هر گونه شبهه زدايى از آن بايد طورى انجام گيرد كه ذره‏اى خلل در ذهن باقى نماند. خداوند در پاسخ كسى كه استخوان پوسيده‏اى را خورد كرد و به زمين ريخت، چندين جواب داد كه آخرين آن اين آيه است. «انّما امره اذا...» تحقّق فرمان و اراده‏ى الهى زمان نمى‏خواهد، به اصطلاح مثل يك چشم به هم زدن است. (و ما امرنا الاّ واحده كلمح بالبصر) <45> خداوند حتّي نياز به گفتن كلمه «كُن» ندارد، زيرا اين خود نياز است و در شأن او نيست، بنابراين مراد از كلمه «كُن» همان اراده و حكم اوست. به فرموده‏ى حضرت على (عليه السلام) «لا بصوت يقرع و لابنداء يسمع» <46> . 1- براى خداوند، آفرينش همه اشيا يكسان است. (اذا اراد شيئاً) 2- خداوند در آفرينش هستى، نه وسيله مى‏خواهد نه كمك و نه كسى كه موانع را بر طرف كند. (كن فيكون) 3- ميان اراده‏ى خدا و انجام كار فاصله‏اى نيست. (كن فيكون) 4- چگونه خدا را در برپايى قيامت عاجز مى‏دانيد؟ او از هر عجز و ناتوانى منزّه است. (فسبحان الّذي) 5- هم سرچشمه‏ى هستى به دست اوست و هم بازگشت همه چيز به سوى اوست. (بيده ملكوت كلّ شيء و اليه ترجعون) «و الحمد لله ربّ العالمين




مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان