امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

کانون خلوقت شده از مهر به بعد !1276746pa51mbeg8j
بابا بزرگ هم که نیست
هیچی کی هم چیزی نمیگه
[تصویر:  51960705784679108839.jpg]
سلام
خو شما وآقا هادی ک ی چیزی گفتین..4fvfcja
و
طبیعیه.. بچه ها رفتن سر درس و مدرسه.. تا هیجانشون بخوابه زمان میبره...
53258zu2qvp1d9v
ان شاء الله هر جا هستن خوش باشن و پاک!

در پناه خدا..
یاعلی.53
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

اره اين پيام دست منم رسيد ، انجام ميديم ببينيم چه شود 4fvfcja
بهترين راه مبارزه هم همين كاراست ، نه آشوب كه اخرش به اين ختم ميشه كه ميگن مسلمونا ** افراطي ان
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .

بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.


[تصویر:  0607.jpg]
من همون الون من بودم که شدم مــَرد .... 4fvfcja
همه مردا 4fvfcja
[تصویر:  51960705784679108839.jpg]
(1391 مهر 3، 0:02)مـَرد نوشته است: من همون الون من بودم که شدم مــَرد .... 4fvfcja
همه مردا 4fvfcja

نام کاربری جدیدتون مبارک53

خیلی ابهت داره ها!!!
نسبت علم موسى و خضر با علوم اميرالمؤمنين عليه السلام
وقتى حضرت موسى عليه السلام از نزد خضر برگشت و آن حوادث عجيب مثل سوراخ كردن كشتى و تعمير ديوار و كشتن آن نوجوان به وقوع پيوست ،
برادر او هارون از موسى در مورد دانش خضر پرسيد.
حضرت موسى عليه السلام فرمود: اين امر، دانشى است كه نداشتن آن ضرر ندارد ولى حادثه اى عجيب تر روى داد! هارون پرسيد: چه حادثه اى ؟ حضرت موسى عليه السلام گفت :
من و خضر كنار دريا ايستاده بوديم كه پرنده اى شبيه به چلچله ظاهر شد، با منقار خود قطره اى آب برداشت و به طرف مشرق پرتاب كرد! بار دوم قطره اى ديگر برداشت و آن را به طرف مغرب انداخت ، بار سوم آن را به طرف جنوب و بار چهارم به طرف شمال پرتاب كرد! و در دفعه پنجم به طرف آسمان و دفعه ششم به خشكى و دفعه هفتم به دريا انداخت و سپس ‍ پركشيد و پرواز كرد.
ما دو نفر حيرت زده مانديم و سر اين كار را نفهميديم تا اينكه خداوند فرشته اى را به صورت آدمى فرستاد و به ما گفت :
چرا شما را متحير مى بينم ؟ گفتيم : در كار اين پرنده متحيريم ، گفت : منظور او را نمى دانيد؟ گفتيم : خدا بهتر مى داند، گفت : اين پرنده با عملش ‍ مى گويد: به حق آنكه شرق و غرب زمين را آفريد و آسمان را بر پا داشت و زمين را به حركت آورد و بگستراند، بطور قطع خداوند در آخر الزمان پيامبرى را خواهد فرستاد كه نامش محمد صلى الله عليه وآله است ، او را وصيى است بنام على عليه السلام كه علم شما دو نفر روى هم در مقابل دانش آن دو همانند اين قطره است در مقابل اى دريا!!
بحار الانوار، ج 40، ص 177.
هدیـــــه به امام رضــــــــا(ع)
او که حافظ توست هرگز نخواهد خوابید ...

2uge4p4 Khansariha (69) 2uge4p4
با تشکر از لاو ایز مای گاد


می گم نظرتون چیه ؟
اسم اقای الون من خیلی با حال شد
همچین جنمی داره ها
ابهتتتتتتتتتتتتتتتتت
نیست؟


اسم اقای خوش حال خیلی با مزه شد
ادم احساس می کنه از این بچه تپل ها هستن
Khansariha (46)
پسر دایی خودم این جوری توپوله اخر دبستانه
من همش یاد اون می افتم از اسم خوش حال

این تغییره اسمه خیلی خوب شد
نظتون چیه ؟


با تشکر مجدد از لاو ایز مای گاد

[تصویر:  nasimhayat.png]
خيلي هم خوب
خط فاصله ما چي شد 4fvfcja
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .

بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.


[تصویر:  0607.jpg]
اخه اون خط فاصله چ تاثیری داره ؟!

17


بقیه جشن پتویی ها خودشونو معرفی کنن

[تصویر:  nasimhayat.png]
دقت نميكني ديگه

اثر معنوي داره 53258zu2qvp1d9v
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .

بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.


[تصویر:  0607.jpg]
(1391 مهر 3، 15:00)mojtaba pilot نوشته است: خيلي هم خوب
خط فاصله ما چي شد 4fvfcja
سلام
خط فاصله ک نه.. اما فاصله درست شد...53258zu2qvp1d9v


و
یکی بیاد جشن پتویی ها رو معرفی کنه...
خوبه ها..cheshmak

یاعلی.53
(1391 مهر 3، 16:56)mojtaba pilot نوشته است: دقت نميكني ديگه

اثر معنوي داره 53258zu2qvp1d9v
منتظر این اثر معنوی هستم شدیــــــــــــــــــــــــــد!4fvfcja
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

سلام

باید اینایی که اسمشون جشن پتو لازم داره رو همون دم در که میان تو بگیریم ببریم جشن پتو

تازگی ها یکی رو دیدم دل مرده بود اسمش!17 یادم قدیمی های خودم افتادم...هعی روزگار53258zu2qvp1d9v....تاریخو داشته باشین...


(1389 اسفند 14، 20:12)کیمیا نوشته است: به خودم قول دادم اگه تو مسابقات ترک کاپ بردم نام کاربریمو عوض کنمcheshmak

والا ما حتی نام کاربری عوض کردنمون هم میکردیم واسه خودمون انگیزه...کلا همه چی اون وقتها انگیزه بود53258zu2qvp1d9v
(1389 اسفند 15، 21:58)کیمیا نوشته است:
مصمم عزیز...خیلی ممنون از این همه مثبت نگریتKhansariha (8)...خیلی باحال اسمم ( افسرده دل) رو ترجمه کردیSmiley-face-thumb....من اینو نمیدونستم که :

افسر=تاج


پس بهم بگین افسر خانوم
4fvfcja

وای خدا.....عجب پستی رو پیدا کردمhahahaha

افسر خانوم هستم...در خدمتمhaha

اصلا از اون اولش سرنوشت من با تاج گره خورده بودهhaha
یا عباس
سلام دوستان [تصویر:  1315562832_16.gif]
من این شبا باید زود بخوابم اما شما انگار خوابتون نمی بره
گفتم طبق عادت بیام برای شما هم قصه بی غصه بگم تا خواب به چشماتون بیاد


[تصویر:  aaaapoerqqqq.jpg]

بلههههههه جونم براتون بگه
یکی بود یکی نبود
غیر از خدای خوب و مهربون هیچ کس نبود
زیر گنبد کبود یه شهری بود
از اون شهرایی ک توصیفشو فقط تو قصه های پدر بزرگا می تونید بشنوید

[تصویر:  1315512498_28.gif]

بله تو این شهر قشنگ که چشم ادمی زاد بی اجازه بهش نخورده عروسی دختر شاه پریون بر پا بود

[تصویر:  1315512414_22.gif]

7 روز و هفت شب جشن و پایکوبی به راه بود
همه مردم از پیر و جوون مشغول شادی و پای کوبی بودن

[تصویر:  80256974-2796436.jpg]

توی این جشن یه پیرمرد بود ک بابا بزرگ تقریبا 5000 نفر بود
اما ... کل این روز و شبای عروسی رو به رقص مشغول بود
خسته می شد ، از حال می رفت ! اما از رو نمی رفت
همین جوری با عصاش رقص بابا کرم می اومد [تصویر:  1315562797_25.gif]

خلاصه

پریا تو کار این بابا بزرگ مونده بودن

ملتفید ک بابا بزرگ به این با حالی عمرا بتونه کسی به جز بابا بزرگ علیرضای خودمون باشه

[تصویر:  1315512386_8.gif]

خلاصه بابا بزرگ اونجا انقدر از خودش چشمه نشون داد که شاه پریون تصمیم گرفت که ایشونو به مادر بزرگ شاه پریون معرفی کنههههه


وقتی بابا بزرگ رو به مادر بزرگ شاه پریون نشون دادن
:

[تصویر:  1315512491_29.gif]

( پریا ک پیر نمی شن cheshmak )
ایشونم همچین بگی نگی یک دل نه صد دل ...
[تصویر:  1315562789_23.gif]
( دهه مگه پیرا دل ندارن ؟ نمونه ش بابا بزرگ زنده دل خودمون چند شبانه روزه رفته عروسی حرکات موزون در وکنه نمی گه بابا این پنج هزار تا نوه رو من ولشون کردم در چ حالن اخه ؟! ...:smiley-yell: )


بله کجا بودیم؟
این جوری شد که با شیرنی و دسته گل و حلقه راهی شدن پریا ک بیان کانون خواستگاری بابا بزرگ [تصویر:  1315512528_51.gif]

تا این جای قصه رو قشنگ گرفتید دیگه ؟!
خوب ...


پس لطف کنید تقسیم کار رو شروع کنید جارو و گرد گیری و پنجره ها و اینه ها و لوسترا و ...

کامارو کوش بیاد طی بکشه ؟

بعله بعد از تمیز کاری هم اونقدر خسته می شید ک شب به راحتییییییی مثل بچه دو ساله خوابتون می بره

قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه ش نرسید
بالا رفتیم دوغ بود پایین اومدیم ماست بود قصه ی ما راست بود
حالا بجمبید تنبلیو بذارید کنار


[تصویر:  1315562820_9.gif]


[تصویر:  nasimhayat.png]
كيميا خانم
تحويل بگير haha
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .

بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.


[تصویر:  0607.jpg]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان