1389 اسفند 25، 16:32
خدا
حداقل نشد بیام از آقا هادی خداحافظی کنم !
ایشالا که بهشون خوش بگذره و سال خوبی رو آغاز کنن .
هییی ....
حالا دعوت عمومی میکنم به شرح زیر :
شرکت در دعای عهد جمعی در آخرین جمعه سال 89
از سر كوچه ي يك دسته شقايق امروز
مي وزد بوي نسيم
مي رسد عطر بهار
من به همراه نسيم
همسفر با گل سرخ
پا به پاي صلوات
جمعه را مي جويم
سنبل از چينه ي باغ
اشك هاي گل حسن
خنده ي شانه به سر
نغمه قمري مست
مي سرايند گل نرگس را
باغ پر مي شود از نرگس مست
دشت پر مي شود از گندم عشق
باز دل وسوسه ي خوردن گندم دارد
امتحان نزديك است
از سر كوچه ي يك دسته شقايق امروز
مي وزد بوي نسيم
مي رسد عطر بهار
من به همراه نسيم
همسفر با گل سرخ
پا به پاي صلوات
جمعه را مي جويم
سنبل از چينه ي باغ
اشك هاي گل حسن
خنده ي شانه به سر
نغمه قمري مست
مي سرايند گل نرگس را
باغ پر مي شود از نرگس مست
دشت پر مي شود از گندم عشق
باز دل وسوسه ي خوردن گندم دارد
امتحان نزديك است
الهي، من به حور و قصور ننازم، اگر نفسي با تو پردازم از آن هزار بهشت ميسازم.
الهي، ميپنداشتم كه ترا شناختم، اكنون آن پنداشت و شناخت را در آب انداختم.
الهي، همه شاديها بی ياد تو غرور است، و همه غمها با ياد تو سرور.
اِلـهی.... وَرَبّی.... مَنْ لی غَیْرُکَ ...
الهی ... حالا دیگه من و تو و عبدَک ... (: