انجمن شبانه روزی

[mahsa20]

نگا چجوري واسه مردم حرف در ميارين.

بابا حسين تعريف كرد،‌ كه با خانومش رفتن خريد.

ولي جداي از شوخي رفتم يه شامپو و يه اسپري گرفتم شدن 25 تومن.

جالبش اينجاس كه بعضيا اگه به نون شبشون هم محتاج باشن، ولي لوازم آرايششون بايد كامل باشه.( پسرا بياين تاييد كنين )

كاش يه كمپين را ميوفتاد كه مصرف لوازم آرايشيو هم تحريم كنيم.

بچه ها یادتون سر شایعه ای اقا مهدی برا حسین 422 در اورد من گفتم داش مهدی خودش دوماد شده روش نمیشه بگه
ان بیان اینم شاهد دوم
داش مهدی رفته برا خانومش لوازم ارایشی بخره دیده ای خدا نه تنها طلا گرون لوازم ارایشی هم گرون شده و با خودش گفته وای خدا چه اشتباهی کردم زن گرفتما
بیاین اعتراف کنید ؟؟؟؟؟؟

[Alone man]

معمولا زمانی که خورشید زمین و ماه در یک مدار قرار گرفتن بدونید اون روز قراره یه نفر از پسرای کانون ازدواج کنه
اینو گفتم که حالا حالا ها منتظر بدبخت شدن ما ها نباشید :d

[alOne but Happy]

الون از کجا میدونی یزد ؟
من این چندماهه تقسیم بندی ارتش واس تهرانیا زیر نظر داشتم :دی
دیپلمه ها بیرجند
لیسانس  و ... 01 و 02 تهران

پــــــــــــــــــــس خطـــر داااارین...

[مــانــا]

سلاااااااااام

زن واقعی کسیه ک پای زندگیش چ با عشق چ بی عشق بسازه و بسوزه حالا بخاطر بچه ها و آیندشونم  ک شده .......

به نظرم مادرانه از همشون قشنگ تره... احساسات جالب و در بعضب مواقع قشنگی هم توش داره به نظر من البته! و خیلی آموزنده هست در زندگی مشترک و نحوه تربیت بچه ها... و خب واقعا واقعیت جامعه رو نشون میده ها!!!

به یاد واقعا ناامیدم کردی 
اخه این سریال ابکی با این همه سوتی کجاش قشنگه ؟ 


حالا همه ی داستان و سوتی هاش ی طرف
اصن من هلاک شخصیت محمد جواد و همسر سوپر مثبتش هستم 
همیشهههههههههی خدا ی لیوان چای دستشه به شوهرش شب و نصفه شب میگه برو پیش رفقیت رانندشم هست تازه :21:

[alOne but Happy]

بعد از مدت ها روووز خووووبم ديدمممممم شككككككرررررر!!!!!!

[رند]

سلام
ما ظاهرا باید اول برج شیش بریم خدمت :13:
اونم یزد 
آره خلاصه که رفتیم نیومدیم بدونید شهیدی مفقودی چیزی شدیم 
یکی از رفیقام اونجا بوده میگه تو خواب ناز بودم یه یارو اومد دم گوشم با کلاشینکف رگبار بست
گفت هرچی داشتم ریخت
بعد گفت همه پاشده بودن میخوردن بهم تو این حین 2 تا گاز اشک آور زدن :21:
فرمانده گفت پاشید بیرید بیرون گفت به محضه اینکه رفتیم بیرون یه بشکه گازوئیل که بهش C4 وصل کرده بودن رو ترکوندن صداش هم اینقدر زیاد بوده این بدبختا فکر کردن دیگه اتم چیزی ترکوندن ... خلاصه که 20 30 نفر حالشون بهم خورده بود ... 
من قراره همچین جایی برم 
چه خوش شانستم:99:

سلام دادا
یعنی اینقدر ترسناکه یزد؟
دادا ما برج 3رفتیم یزد
یعنی 4 و 5 اونجا بودیم
هی لوله گاز
کف ماهی تابه سینه خیز رفتی
برو برای دوستان بتعریف

[darling]

این حرف شما مثله این می مونه که من بیام بگم مثلا حاملگی که سختی نداره!! اینقدر دوست دارم منم حامله بشم!!

:21:
نه دیگه نمیشه،بهشت فقط زیر پای مادران است نه پدران

نکن خوب خواهر من. با اعصاب و روان ما بازی نکن 

انقدر دوست دارم برم سربازی

دارینگ خانم 2 تا دیگه نقل قول میکردی رکورد بیشتری نقل قول کننده دنیا رو میزدی 

به نکته خوبی اشاره کردین فقط اینکه من دارلینگم
دارینگ هنوز رویت نشده

اینو گفتم که حالا حالا ها منتظر بدبخت شدن ما ها نباشید

آقا این پست ی اشتباه تایپی نه املایی نه
نمیدونم ی اشتباه داره
منظور ایشون این بود: 
حالا حالا منتظر نباشید کسی رو بدبخت کنیم

[Alone man]

سلام
ما ظاهرا باید اول برج شیش بریم خدمت :13:
اونم یزد 
آره خلاصه که رفتیم نیومدیم بدونید شهیدی مفقودی چیزی شدیم 
یکی از رفیقام اونجا بوده میگه تو خواب ناز بودم یه یارو اومد دم گوشم با کلاشینکف رگبار بست
گفت هرچی داشتم ریخت
بعد گفت همه پاشده بودن میخوردن بهم تو این حین 2 تا گاز اشک آور زدن :21:
فرمانده گفت پاشید بیرید بیرون گفت به محضه اینکه رفتیم بیرون یه بشکه گازوئیل که بهش C4 وصل کرده بودن رو ترکوندن صداش هم اینقدر زیاد بوده این بدبختا فکر کردن دیگه اتم چیزی ترکوندن ... خلاصه که 20 30 نفر حالشون بهم خورده بود ... 
من قراره همچین جایی برم 
چه خوش شانستم:99:

سلام دادا
یعنی اینقدر ترسناکه یزد؟
دادا ما برج 3رفتیم یزد
یعنی 4 و 5 اونجا بودیم
هی لوله گاز
کف ماهی تابه سینه خیز رفتی
برو برای دوستان بتعریف

:13::11:~X(X_X^#(^

حالا حالا منتظر نباشید کسی رو بدبخت کنیم

هــــــــــــــــــی
اون برا زمان قاجار اون زمانا بود ... الان باید همه چیزت رو مهر کنی که چی؟

[حسین چار دو دو]

عاقا من اینقد بم تبریک ازدواج گفتن و داماد بم میگن کم کم داره باورم میشه یه خبرایی بوده خودم خبر ندارم انگار 

مهدی بیا توضیح بده 

نکنه من زن و بچه دارم فراموشی گرفتم یادم نی 

[alOne but Happy]

عاقا من اینقد بم تبریک ازدواج گفتن و داماد بم میگن کم کم داره باورم میشه یه خبرایی بوده خودم خبر ندارم انگار 

مهدی بیا توضیح بده 

نکنه من زن و بچه دارم فراموشی گرفتم یادم نی 

تبرررررررررررررررررررررریک ب««««««ااااا  بــــــــا حسین

[soheil70]

همینجا میخوام از خانومی که اومد تو گروه ما به جنگجویان رای داد تشکر کنم.....

یه تبریک مشتی هم به همای رحمت نه بخاطر رتبه ی خوبش بلکه واسه خاطر یه سال زحمتی که کشید.

[darling]

اقا اینجا کسی هست درمورد زبان فرانسوی اطلاعاتی داشته باشه؟؟؟؟؟؟

[Lucky bOy]

اقا اینجا کسی هست درمورد زبان فرانسوی اطلاعاتی داشته باشه؟؟؟؟؟؟

سلام علیکم 
من اطلاعی ندارم 

---

فراسی جان شاید بلد باشه 

[alOne but Happy]

كسي از خانم اچ اف زهراااا خبر نداره؟؟؟؟

[darling]

فراسی جان شاید بلد باشه 

کی هست ایشون؟؟؟