انجمن شبانه روزی

[سها]

سلام


فک کنم من الان مصداق ی ادم شکست خورده ی غمیگین و دپرس و ناراحت و ناراضی و معترض و صفت هایی از این قبیل هستم..:shame::11:=((


کل تابستون امسال هفته ای ی جلسه میرفتم کلاس آموزشی برای ی کاری ک خیلی دوستش دارم..:icare:
امروز خبر پذیرفته شدگان رو داده بودن.. من نبودم..


الخیر فی ما وقع...
ان شاء الله خیرشو ببینم..


در پناه خدا..
یاعلی.

[سنــا]

سلام

سها جون شاید خیرت تو همین بوده

منم گیر کردم وسط یه چند راهی .. خدا خودش کمک کنه بهترین راه رو انتخاب کنم
بابام خسته شد از دستم از بس هر روز  تصمیمو عوض میکنم

خدا خودش کمک کنه هرچیزی که به خیر و صلاحمه اتفاق بیوفته
التماس دعا

[parastoo]

مجری: جیگر تو چرا امروز انقدر ساکتی؟جیگر: عاشق شدم! عاشق شدم!

 عاشق شدم!مجری: بله!؟ مگه خرام عاشق میشن!؟

فامیل: آقای مجری با این مهریه های امروزی دیگه فقط خران که عاشق میشن!

جیگر: جیگرم! جیگرم! جیگرم!مجری: خب حالا طرف کی هست!؟ ایشون هم مثل

 شما خر…ببخشید جیگره!؟فامیل: آقای مجری حتماٌ خره که قبول کرده زن این

 شه دیگه!

جیگر: نه…مثل من نیست! آهوئه! آهوئه! آهوئه!فامیل: رفتی عاشق آهو شدی

 الاغ!؟ تو با این اعتماد به نفست چطور سلطان جنگل نشدی!؟؟

[اميد فردا]

وااااااااااااای خوش بحاااااااااااااااااااالتووووووووون
مبااااااااااااااااااااارکه 
مممنننووووووووننننننننن
به شدت دلم نی نی میخواد ، وقتی تو خیابون میبینم یه بچه رو دلم میخواد بخورمش
خوردني نيست آبجي..ايشالله چندتاشو خدا بهتون بده بعد راحت بخووريد ني ني هاتونو

و واقعا به درد من مبتلا شدین
ممنون از همدرديتون

منم سال سوم دبیرستان بودم که به دنیا اومد
یعنی سال کنکورم یک سالش بود و اوج شیطونیاش(البته خیلی شیرین بود )
ولی مامانم خیلی کمکم کرد هر روز عصرا میبردش بیرون تا من راحت درس بخونم

منم برا پزشکی میخوندم و سخت در تلاش بودم
تازه علاوه بر اون میخواستیم خونمون رو بساز و بکوب کنیم تو همون سال کنکور اسباب کشی کردیم به یه خونه ی دیگه
دقيقا ما هم همين حالتيم،يك سال پيش البته اومديم

بعد اتاق من و داداش بزرگم مشترک بود
،داداش كوچيكم

بعد مدام اون میخواست تلویزیون تماشا کنه و پلی استیشن بازی کنه
مشكل اينه كه تمام صداها جمع ميشه مياد تو اتاق ما،دوبلكسه،اصولا اسرار خاصي داره كه من هم باهاش بازي كنم ايكس باكس،خدارو شكر فهميده تر از سال پيشه،هفته اي يك ساعت شده قرارمون

شبا و صبحای زودم تو تاریکی بیدار میشدم با چراغ مطالعه درس میخوندم
یک عذابی بود یعنی
ابراز همدردي كلا:
جالب اینکه یه  سوال تو دفترچه ی کنکورم مشکل تایپی داشت اونم درس شیمی و یه غلط حساب شد
جالب تر اینکه یه سوال شیمی با نمودار رو ندیدم ( این دیگه خیلی جای تعجبه !! شایدم دفترچم نداشت اون سوالو)
جالب تر تر  اینکه رتبم 1000 شد و با وجود اینکه پزشکی همه جارو تقریبا زدم هیچ جا پزشکی قبول نشدم
هنوزم که هنوزه به هرکی میگم از تعجب شاخ درمیاره
خدا به خير كنه در اين موارد،ظرفيت پزشكي هم امسال كمتر شده

هم در حقم ناحقی شده (سال 87  و طرح بومی سازی رو خیلی ها بخاطر دارن)
اگه خدا بخواد از سهميه بومي و هيات علمي استفاده كنيم

هم اینکه مطمئنم حکمت خدا  بوده
حتما همه چيز همين طوره
چون رشته ی فعلیم رو خیلی دوست دارم
تو اين مورد فكر كنم به بيوتكنولوژي هم علاقه داشته باشم

و یه درس بزرگی که گرفتم این بود که آدم همیشه تو شرایط سخت بیشتر تلاش میکنه و موفق تره

موفق باشید ان شاء الله
ممنون،به دعاي شما و هم چنين

امروز خبر پذیرفته شدگان رو داده بودن.. من نبودم..

گفتيد پذيرفته شدگان
از بقيه شنيدم بچه هاي المپياد زيست جمعه برميگردن
هرچي چك كردم نتايج مدالهارو نزدن،شيمي اعلام شده دو تا نقره داشتيم،اما زيست نه
خلاصه دلو زديم به دريا از خود دوستم پرسيدم ببينم چيكار كرده؛اميد طلامونه
اونوقت خواستم غير مستقيم بپرسم كه يهو بد نشه،پرسيدم طلا١ ديگه؟؛در جواب گفت نتايج قطعي شده نميدونم چرا نزدن..منم گفتم مياركه!! بعد پرسيد مدرسه كي شروع ميشه
اونوقت الان من واقعا گير كردم كه طلا١ هست يا اينكه ناراحته طلا نشده!!

فک کنم من الان مصداق ی ادم شکست خورده ی غمیگین و دپرس و ناراحت و ناراضی و معترض و صفت هایی از این قبیل هستم..

فقط هيچ وقت همچين حسي نكنيد
درسته بعضي وقتا حس شكست دست ميده،مهم اينه كه ازون شكست استفاده كنيم(البته اينارو شما بهتر ميدونيد)
چون خود من همين المپياد،يجورايي نتيجه شكست بود،اما در اصل كلي ازش استفاده كردم،و اگر پزشكي قبول شم بازم استفاده ميكنم
و فهميدم كه حتما يه جاي كار ميلنگيده

[گل سرخ]

یه مهمونی یه ساعته تو نسیم حیات داره میچرخه دیگه رو اعصابه

برو تا نگفتم مال کجایی :icare:

[ata]

یه مهمونی یه ساعته تو نسیم حیات داره میچرخه دیگه رو اعصابه
 
برو تا نگفتم مال کجایی :icare:

چه خشن خیلی جالب گفتین

اینطوری که شما گفتین فک کنم دیگه توی کانون پیداش نشه

[رامین.]

یه مهمونی یه ساعته تو نسیم حیات داره میچرخه دیگه رو اعصابه

برو تا نگفتم مال کجایی :icare:

یعنی میشه یه روز شاهد این باشیم مهمان ها بجای نسیم بیان رهروان

من خودم آخرین باری که رفتم رهروان سال 92 بود ... اونم برای پارازیت جمع شده بودیم زن بگیریم که قسمت نشد

امروز والیبال میده ... من که میدونم انقدر میشینم والیبال ببینم آخر موقع شروع شدن میزنن شبکه های استانی جومونگ ببینن

شبکه قم هم بیکارنا ... از صبح تا شب افسانه جومونگ و جواهری در قصر و  ... همیشه هم فیلماش با والیبال تداخل داره  یعنی رسما تلویزیون هیچوقت به من نمیرسه

[گل سرخ]

شما هم مثل من حس میکنید جای می توانم خالیه؟ :-/

[سها]

سلام

اینقدر دلم براش تنگ شده....

هی دنبال تشکراش و پست هاش میگردم..
هی منتظرم بهم پ پ بده...



آره خیلی جاش خالیه...

ان شاء الله هر جا هست سلامت باشه و برقرار...

در پنا خدا..
یاعلی.

[گل سرخ]

هی دنبال تشکراش و پست هاش میگردم..

منم همینطور دقیقا!

=======================================================================

آخرش ما گوگل و یاهو رو هم درسخون کردیم :we: روزبه خان اسم این دو تا رو هم توی لیست وارد کن :smily man:

[روزبه]

کار بنیادی اینجوریه دیگه...

[گل سرخ]

از گوگل  و یاهو میان سراغت

بعدشم که سریع رفتی رو صندلی داغ

سال دیگه هم لابد میری ماه عسل!!!

[روزبه]

ببخشین سرم خیلی شلوغه خانوم...
الان میگم منشیم بیاد جوابتونو بده...

[سها]

سلام
شب بخیر..

داشتم انلاین ها رو نگاه میکردم..
دیدم هی میرن بچه ها و میان..

چرا بیدارین خو؟؟؟
(میپرین خودت چرا بیداری؟ میگم : ما مهمان داریم.. زیادی شادن.. نمیذارن بخوابیم.. منم غنیمت دانسته ام زمان را.. )



تو ذهنم میاد دلایل شب بیداری و اثراتش رو..

ان شاء الله هم شما بهترین دلیل باشه و خیرترین دلایل رو داشته باشین..




دلم برا آقا علیرضا تنگ شده..خیلی کم هستن!!
ایضا برای خیلی های دیگه..
ان شاء الله هر کی هر جا هست سلامت باشه و شاد..


و
والیبال هم ک داریم میبازیم..
14-14


درپناه خدا..
یاعلی.

[آقای فراسی]

بازم یه امتیار گرفتیم. امید داریم دیگه به فردا . ان شالله که فردا می ریم بالا