1390 خرداد 16، 14:24
علیرضا ساعت 6 صبح بچه ها رو بیدار می کنی؟! بابا بذار بخوابند. هنوز اول صبحه
بذار برسیم به حدوده ساعت 11 یا 12 بعدش کم کم نیمرو ها رو آماده کن! اینجوری سرد میشه و رو دستت باد می کنه!
رضا اصلا نگران غذا ها نباش!
فردا شب دوباره گرمشون می کنیم و میریزیم تو خورد بچه ها! کسی هم نمی فهمه که غذاها کهنه است!
هر کی هم نخوره با باربی طرفه!
هرچند حال و روز زمین و زمان بد است \ یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمده \ انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست، نه اینجا مدینه نیست \ پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟
حتی اگر به آخرخط هم رسیده ای \ اینجا برای عشق شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل می شود \ جایی که بین عالم و آدم، زبانزد است
هر جا دلی شکست به این جا بیاورید \ اینجا بهشت، شهر خدا، شهر مشهد است
حسین ارام جانم، حسین روح و روانم
بیا نگار اشنا، شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما