امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

[dir=rtl]من نمیتونم پستهامو ویرایش کنم و چون معمولا نوشته هام پر از غلطهایه نگارشی و معنایی و املایی هست  اینجوری خیلی نوشته هام غلط غلوط میشه خواستم ببینم واسه همه اینجوری هستش یا فقط برای من این امکان وجود نداره...راستی نقل قول هم نمیتونم کنم...ممنون میشم یکی جواب بده
و اما ترک...
الان داشتم پستهایه قدیمی رهروان رو میخوندم . به این نکته توجه کردم چقدر آدم اومده اینجا و رفته؟خدایا اونا الان کجان؟چند درصدشون پاکن؟چکار میکنن؟
چند وقت دیگه هم شاید یکی  راجع به ما همچین چیزی بگه... یادها رفتند و ما هم میرویم
این همه بالا و پایین رفتنها برای چیه؟به عمر آنلاین بودنم تو کانون دقت کردم، بازدهش چی بوده؟
خوش به حال هر کسی که این دقایقش به کمک به خودش و بقیه گذشت.واسه من که عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی

رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده اند : که در قیامت هیچ بنده ای قدم از قدم بر نمی دارد تا به این پرسش پاسخ دهد : اول آنکه عمرش را در چه کار فانی نموده است ، دوم جوانیش را چگونه و در چه راه تمام کرده است.و از مالش كه از چه راهي بدست آورده و چگونه مصرف نموده است و از محبت ما اهل بيت(علیهم السلام)
من حتی به بازدهی داشتن کانون اومدنم مطمئن نیستم کانون اومدن که کار مفیدم بوده اینه وضعش  دیگه خدا به داد بقیه کارهایی برسه که وقتمو خرجش کردم.[/dir][dir=RTL]جان کندن مدام بود بی دوست زندگی[/dir][dir=RTL]این احتضار بود که از عمر ما گذشت[/dir][dir=RTL]خدایا لحظات و دقایق من و بقیه خواهر برادرام تو کانون رو پر برکت قرار بده پر از پاکی و پر از کمک به همدیگه،آمین53[/dir][dir=rtl] [/dir]
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
 سپاس شده توسط
[dir=rtl]سلام دوستان
اقای همساده پیام پروفایلتون ک بستس نمیشه پیام گذاشت

یه داستان بود یاادمه میزاشتین من تا قسمت سه شو همراهی کردم

میشه بگین تو کودوم موضوعه ؟ کجاست
دلم میخواد بقیشو بخونم

ممنونم[/dir]
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و خود پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ ...

[تصویر:  05_blue.png]

لوتی ها [تصویر:  khansariha%20(18).gif] 

عاشق فاطمه زهرا    هادی   همت   الون واریور

شعار ما:
مردانه و دست در دست هم تلاش می کنیم

تا از ننگ خلاص شویم و به دنیای سبز پاکی قدم بگذاریم
(1393 اسفند 22، 7:41)Alireza 68 نوشته است: امضات که هست من دارم میبینم
نه نبود آقا علیرضا دوباره از روی امضای قبلیم یکی دیگه طراحی کردمSmiley-face-cool-2
پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير

پروردگارا، هيچ بار گرانى بر دوش‏ ما مگذار؛ همچنان كه بر دوش‏ كسانى كه پيش از ما بودند نهادى

پروردگارا، و آنچه را که توان و طاقت آن را نداريم بر ما تحميل مكن‏؛ و از ما درگذر

و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى‏؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن‏.


ترجمه آیه 286 سوره بقره

[تصویر:  profile800_lgvv.jpg]
دفعه قبلی که می خاستم برم سر کار، به یکی از هندی ها گفتم اونم داره میاد،
سر راه ش از دوبای دیوتی فری برام عطر بگیره.
قبل از رفتن م هم رفتم صرافی پول ش رو آماده کردم.

دفتر نشسته بودیم؛ نصفه شبی رسیدند.
پسره داشت رد می شد، گفتم چی شد، عطر رو گرفتی؟
گفت نه.
گفتم شوخی نکن، بیارشون.
گفت پیام ت رو نگرفتم، اسم و عکس شون رو!
ولی من فرستاده بودم شون.
دل م گرفت، چه قدر هیجان داشتم 20

... یه روز، کار گیر کرده بود. کارگرا حسابی کار می کردند.
یکی از کارگرا، همین جور که آب و گل به صورت ش می پاشید، داشت پتک می زد. می گفت: شوره!
ازش عکس گرفتم. بعدن بهش گفتم یه چیزی بیار بهت بدم.
اونم گفت باشه، خوبه تا نشون خونه بدم.

چند روز بعدش، یه فلش آورد، عکس ها رو ریختم براش.
خواست بره، گفت دوست داری، فیلم عروسی م رو ببینی؟
گفت م خوب باشه، خیلی هم ممنون. قرار شد یه ساعت دیگه بیاد و فلش ش رو از تو اتاق م برداره.

یه روستای کوچک و سرسبز. یه خونه ی نه چندان بزرگ، بی دیوار.
خانواده ی "سونو" همه بودند. پدرش لباس سنتی تن ش بود، مادرش هم همان "ساری" های هندی.
لباس و خلعت دامادی روی تخت ی قرار داده شده بود.
بعد اون ها رو پوشید. آماده ی رفتن بود، حرف ها و نگاه ها ...
سوار ماشینی شد با گل کاری مختصری،
راهی شد از میان جاده ای که تنها به اندازه ی دو نوار باریک سبز نبود.

کلیسایی ...
سونو رفت سراغ نامزدش که در ماشینی دیگر نشسته بود: یک "ساری" قرمز رنگ با تزیینات طلایی رنگ پوشیده بود.
از پله های کلیسا بالا رفتند در میان حضور میهمانان.
کشیش خطبه ی عقد را جاری کرد، همراه با دعاها، سرودها و چیزهای دیگر.
عروس و داماد حلقه های ازدواج را در دست یکدیگر کردند.
کلیسا فرش شده بود و میهمانان حین مراسم نشسته بودند.
موقع خروج از کلیسا، عروس، داماد و میهمانان یکی یکی می آمدند و کشیش چیزی را در دهانشان می گذاشت؛ شیرینی مختصری شاید، برای تبرک.
کشیش هنگام بدرقه شان در کنار درِ کلیسا، به عروس و داماد هر کدام کتابی داد: احتمالن انجیل.

این بار، با هم سوار ماشینی شدند و به سمت تالاری رفتند،
یک سالن با یک سِن در جلو، و باقی همه میز و صندلی.
آن بالا، عروس و داماد هر یک برای دیگری غذا کشیدند. مثل باقی میهمانان، آن ها هم با دست غذا خوردند.
پس از صرف غذا، میهمانان، می آمدند بالای سِن، اغلب به صورت خانوادگی؛ هدایای خود را تقدیم می کردند و عکسی می گرفتند به یادگار.

بعد از آن، میهمانان عروس و داماد را تا خانه ی پدری داماد بدرقه کردند.
کمی نشستند، مادر داماد چیزی برای شان آورد تا بنوشند.
مادر داماد هدیه ای به عروس ش داد، مادر عروس هم انگشتری در دست داماد کرد.
بعد هم در آغوش گرفتن ها ...
عروس و داماد سوار ماشین شدند، باران می بارید، دور شدند ...

سکانس پایانی فیلم، جایی بود پر از درخت و سبزی.
میان سبزی ها می رفتند،
نگاه ها و لبخندها،
در حالی که عروس و داماد، دست در دستِ هم، دور می شدند، فیلم تمام شد؛
و زندگی مشترک شان شروع ...

فیلم رو دیدم،
احساس کردم برام ارزش قایل شده که فیلم عروسی ش رو نشون م داده.
دلم خواست هدیه ای به ش بدم، چی بدم!؟
دیدم چیزی هست.
دنبال پاکت نامه گشتم، نبود.
سریع یه کاغذ سفید برداشتم، درست کردم.
پشت پاکت هم آرزویی کردم برایشان.
هدیه رو گذاشتم توی پاکت،
یه پاف عطر هم زدم توی پاکت تا خوش بو بشه.
فلش رو گذاشتم روی پاکت هدیه، و از اتاق زدم بیرون.
الان ها بود که برگرده برا برداشتن فلش ش.

53 53 53
[تصویر:  iwcsonu.JPG]
[تصویر:  tree.jpg]

خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش  ***  بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر


" مولوی "

53   53   53

این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...

53 5353
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
[dir=rtl] الان هفت الی هشت روزه از خوابگاه  اومدم ولی اصلا نتونستم با حال و هوای اینجا اخت بشم همش مثه اینا که ازگردن به پایین فلجن تو خونه نشستم اصلا حوصله بیرون رفتن ندارم پروژه و پایان نامه مو پهن کردم ولی هیچ کاری نمیکنم.تا اخر هفته باید یه چیزی واسه استاد بفرستم الان یه هقته ست فقط عزا گرفتم بالا سرش.
حال نیست
حوصله ندارم
استرس پایان نامه دارم
این حال و هوا رو هم دوست ندارم[/dir]
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
سلام
من زمانایی که اینجوری میشم وسایلم و تو پزیرایی پهن میکنم تا تو جمع باشم اینجوری انگار آرامش بیشتری دارم و از یه جا شروع میکنم

اگه هم نه .. یهسخنرانی میزارم تو گوشم و برگه هام و پهن میکنم...اینجوری تمرکز پیدا میکنم...

هر چی بیشتر نگاهش گنید سخت تره..
از یه جا شروع کنید..
شروع که کردید خودش میره جلو 
the first step is the hardest
4
خوشا باران و وصف بی مثالش
سلام

ممنون از راهنمایی های تخصصی تون می توانم خانم...
دفعه بعد باز تلاش کنم ببینم چی میشه...

البته که روش فرمانده سهیل هم خیلی خوب جواب میده... 4fvfcja

داداش همساده 
اشتباهی که من نکردم رو تو نکن.... هر چی آدم دیرتر شروع کنه، روز به روز استرس بیشتر میشه...
از هر جا که می تونی شروع کن... حتا شده روزی نیم ساعت... خودتو اولش مجبور کن...
بعد که کم کم جلو رفتی... خیالت راحت تر میشه و استرست هم کمتر... Khansariha (18)
The hardest step is the first one
4
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

سلام

كي بود مي گفت شمام لباس مي خريد پشيمون مي شيد يا نه
اره ما هم پشيمون مي شيم
در حد تيم ملي هم پشيمون مي شيم
يه لباس خريدم
عكسشو براي دوستام ارسال كردم
اكثريت قريب به يقين گفتن افتضاحه

الانم ديگه رو ندارم برم پسش بدم
يه جوري از چشمم افتاده كه نگو و نپرس
دلم مي خواد فقط بزنم تو سر خودم

كاش ادماي راحت تري بوديم

 

[تصویر:  nasimhayat.png]
امروز صبح از خواب برخیزیدم کلی برنامه برای خودم داشتم که برم بیرون ناهار و ...
در حال پاکسازی ایمیل هام بودم ساعت 7 و نیم صبح که یکدفعه چشمم خورد به یک ایمیل به نام "کال فور پیپر" برای 9 مارس بود!!!

بازش نمودیم و دیدم واوووووووووو.... تا 15 مارس زمان داره و چه دل انگیزه یه ژورنال بود...
حالا بگید باران چه کرد؟؟؟؟
و اینکه امروز چندمه!!!

امروز 15 مارس ه ...
بعد از چک کردن موضوع و مطمئن شدن 
دو عدد پیامک ارسال نمودم 
1- به دوست گرام جهت خیزش از خواب 
2- به استاد گرام جهت گرفتن اوکی

و یک تلفن چهتت کنسل نمودن قرار امروز

سپس...

Khansariha (69)فایتیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنگ

 زدم تو دل جنگ و جبهه ی علمی و تصمیم گرفتم تا شب مقاله رو بفرستم 
4

به اطلاع دوستان برسونم که مقاله رو 5 دقیقه ی پیش فرستادم Gigglesmile

به جون خودم جک نبود...فقط یه واقعیت خنده دار بود از یک روز زندگی من Smiley-face-cool-2
خوشا باران و وصف بی مثالش
 سپاس شده توسط
سلام دوستان

همگی بیاین تاپیک جشن

قهرمان مدیریت مسابقاته

هووووورا
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]





اگه واقعا میخوای ترک کنی اینو بخون


افرین اراده......... 317 Khansariha (48)

آیت الله جوادی آملی
ایران اسلامی از فرهنگ غنی برخوردار است و زمانی که دانشمندان و فرهیختگان ایرانی وجود داشتند هنوز بعضی کشورها کشف نشده بودند، ولی انسانهایی که فکر الهی نداشته باشند به فکر خدمت به بیگانگان می افتند.


وی گفت: فکر الهی را باید در جامعه اسلامی هزینه کرد و چون این گونه انسانها فکر می کنند که مرگ تنها یک پل برای رفتن از این دنیا است و به همین دلیل دست به این خدمت رسانی به بیگانگان می زنند، ولی مرگ یک چاله نیست؛ بلکه یک پوست اندازی است. اگر این گونه فکر کنند استعداد خود را رایگان برای پیشرفت غرب قرار نمی دهند.

وی همچنین اضافه کرد: دین از راه علم، استواری و شرف را به جامعه اسلامی عنایت­ کرده و تاکید فراوانی بر اهمیت این موضوع در جامعه دارد.

آیت الله جوادی آملی ادامه داد: اسلام، جامعه ای را مستقل و استوار می داند که در سایه ادراک و تعقل صحیح باشد؛ اگر در جامعه اندیشه نباشد، تعقل و ادراک مستقل هم نخواهد بود.

وی گفت: هر بیگانه ای گاهی طمع مالی و گاهی طمع استقلالی به یک جامعه دارد و حرکات دشمن در طول زمان تاریخ اسلام بیانگر این حقیقت است که دشمنان همیشه بیدار بوده و از هر فرصتی برای ضربه زدن به اسلام استفاده کرده اند.

آیت الله جوادی آملی افزود: بیگانگان نه تنها به دنبال ضربه زدن به اقتصاد بودند بلکه قبل از هر نوع ضربه ای به فکر تخریب و غارت فرهنگ بوده تا از این طریق جامعه را به عَمَلِگی بکشانند.

این مرجع تقلید ابراز داشت: حضرت علی (ع) در سفارش خود به مالک اشتر که در مسیر رفتن به سرزمین مصر بود تاکید فراوانی بر فرهنگ می کنند و می فرمایند هدف از دین اجرای فرهنگ است؛ ولی این فرهنگ به وسیله عوامل دشمن به یغما رفته و نگذاشته اند با حضور یک دولت و حکومت اسلامی ارتقاء پیدا کند.

وی گفت: مردم زمانی می توانند دین را نگه دارند که دارای درک و فهم صحیح باشند و در نگاه حضرت، مردم مانند سد هستند که قدرت را در خود ذخیره می کنند و به عنوان مرکز قدرت به شمار می آیند، این مرکز قدرت اگر بتواند عالم باشد می تواند بسیار تاثیر گذار باشد.

آیت الله جوادی آملی خاطرنشان کرد: توده مردم باید اینگونه رفتار از خود در جامعه بروز دهند و به دنبال علم و تعلیل باشند، اگر جامعه ای اینگونه نباشد مانند رسانه می شود که کار او تنها تبلیغ و تکرار شده است.

این مرجع تقلید افزود: دشمن از طریق غارت فرهنگی به دنبال این است که معیار را از انسان بگیرد و از این طریق می خواهد جامعه را تحت فشار قرار دهد. 
منظورش چیه؟

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام
منظورشون اینه بچه های ما رو تطمیع میکنن برن خارج برای ادامه تحصیل و اونا همون جا میمونن و به خاطر وضعیت مالی و تطمیع مالی دیگه حاضر نیستن برای کشورشون کاری انجام بدن
چون اصطلاحشون اینه..اونجا همه چیز هست اینجا باید با تلاش به یک دهم چیزایی که اونجا داریم برسیم خوب چه کاریه داریم راحت زندگیمون و میکنیم و به پیشرفت علمیمون میرسیم 1

البته این برداشت من بود
خوشا باران و وصف بی مثالش
[dir=rtl]این حرفهایی که میزنم اصلا پاسخ، نقد و یا نظر راجع به پست داداش مرد مجاهد نیست.
صرفاپراکنده گویی های همساده راجع به پدیده دشمن خارجی و مهاجرت و البته ترک است.
من توصیه میکنم مستند میراث آلبرتا رو ببینید راجع به همین فرار مغزهاست.البته این حرفی که اینجا میزنم اصلا ربطی به این مستند نداره این بخشی از پایان نامه  منه ولی خوب اون مستند جالبه.[/dir]
وقتی از استان فقیر نشین یه نابغه مجبور میشه بیاد تهران کار کنه و کارآفرینی کنه خوب جوان مستعد فارغ التحصیل از دانشگاههای تاپ تهران هم میره خارج از کشور.فقط سقف ارزوهایه اون نابغه ها با هم فرق داره وگرنه مهاجرت درون کشوری نخبه ها به قطبهای اقتصادی سیاسی آسیبش اصلا کمتر از مهاجرت بین کشوری نیست.منتهی طرف که میره خارج از کشور به راحتی میگیم تطمیع شده توسط دشمن و به مملک خودش تعصب نداشته رفته اونجابه بیگانه خدمت میکنه ولی کار آفرین فارغ التحصیل از دانشگاههای قوی غیر از تهران که از استان محروم هجوم میبره به سمت تهران دیگه نمیتونیم بگیم دست دشمن در کاره و با یک غفلت باور نکردنی چشمامونو روی مهاجرتهایه از این دست میبندیم.

کلا جدیدا هر اظهار نظر سیاسی دینی فرهنگی و مخصوصا اقتصادی(صرف نظر از جایگاه علمی اون شخصیت) که میخونم وقتی سریع از دشمن بیگانه حرف میزنه به خوندنش ادامه نمیدم.اصلا به این کلمه دشمن آلرژی شدید پیدا کردم.
و اما ترک...
چقدر میشد من لغزش میکردم و بعدش فحش میدادم به صهیونیستها که چرا این سایتها و فیلم های پورنو رو درست کردن...یه مدتی هم رفته بودم تو جو رائفی پور لغزش که میکردم میگفتم کار فراماسونرها و کابالیستهاست و این حرفا...بدحجابی؟کار دشمن...فیلم پورنو؟کار دشمن...دید زدن ناموس مردم؟مسببش دشمن...تو کله  من پر از افکار شهوانیه؟کار پروژه کنترل ذهن بیگانگانه..
خوب به زمین و زمان لغزشم رو ربط میدادم و از عالم آدم شاکی میشدم بدون توجه به نقطه اصلی...
نقطه اصلی خودم بودم...خود همساده بدتر از هر دشمن و فراماسونر و صهیونیستی داشت به خودش و افراد دیگه ضربه میزد...
راستی یه زمانی همه تلاشم این بود منم هر طوری شده از ایران برم بزرگترین آرزوم بود و روی تمام جزوه هام نوشته بودم:دور باید شد از این خاک غریب...
اما الان کلی آرزو دارم...آرزوهایی از جنس آرزوهای باران خانم ولی یه کم متفاوتتر...
خدایا من و همه خواهر برادرهامو نسبت به شهوت هوشیار کن در قدم اول بعد کمکون کن به آرزوهامون برسیم و بشیم یه وسیله از وسیله های تو برای خدمت به بقیه آمین53
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان