کلا اول صبح یه عالمه کار دارم و کلی مقاله هست باید بخونم ولی دیدم یه دوستمون تو پروفایلم زحمت کشیده یه فایل فرستاده در مورد استمنا رفتم اونو خوندم...
یه چند وقته تو رهروان یه موضوعی مینویسیم بعد راجع به اون نظراتمونو میگیم تو یکی از موضوعات که نوشتیم قسمت مهم متن اینجا بود:
ما دریافتیم که اگر غیرممکن نباشد،بسیار دشوار و بعید است که آثار جسمی عادتمان انگیزه ای کافی برای ترک باشد.وقتی میفهمیم که باید ترک کنیم،راه زیادی برای یافتن دلایل آن طی میکنیم.
"من ممکن است بیمار شوم"
"من میدانم که دیر یا زود حتما سرطان میگیرم"
"من اگر نوشیدن الکل را متوقف نکنم دچار سیروز کبدی و ضایعه مغزی خواهم شد"
"اگر این چنین به پرخوری ادامه دهم،دچار حمله قلبی خواهم شد"
به ندرت پیش می آید چنین دلایلی برای توقف عادتهای ناپسندمان کافی باشند.برای اینکه این دلایل فقط با عوامل بیرونی در ارتباطند.کلید اینجاست که ما باید بین رفتار جسمانی و نگرش روحانی که همزمان برای یک فرد روی میدهد،تفاوت قائل شویم.
فقط فعلا نقدم به نامه هایی بود که از دوستان فرستاده شده بود و تو این فایل بود...جملات بسیار غمگین سرگذشتها بسیار دردآور ولی در یک تضاد آشکار ( حداقل واسه من) اصلا اثر نمیزاره فقط استرس میده چون به ندرت پیش می آید چنین دلایلی برای توقف عادتهای ناپسندمان کافی باشند...
خلاصه راجع به این فایل کلی نقد دارم ولی شاعر میگه "عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی" پس برای رعایت انصاف یه نکته رو که عالی بیان کرده ذکر میکنم:
اینگونه افراد(ما رو میگه ها) هرگز نباید خود را یک فرد نفرین شده مطرود از درگاه خداوند بدانند...با آفریننده مهربان و بخشنده خود راز و نیاز کنند و با تمام دل و جان و با تمام ذرات وجود خویش از او بخواهند که آنها را در ترک این عادت زشت یاری کند و مطمئنا هرگاه به جان و دل به او توجه نماید،لطف خداوند مهربان به یاری آنها خواهد شتافت و در این مبارزه حیاتی پیروز خواهند شد.
چه جالب میشه هر کی از نظر خودش اون متنو بخونه و مشارکت کنه...منظورم این نیست که بحث کنیم...اصلا تو مشارکت کردن اصل اول اینکه نظرات همو نقد نکنیم مگه اینکه طرف خودش سوال کنه...ولی هر کی نظرشو بگه میشه انتقال تجربیات...