امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

(1394 خرداد 3، 10:23)می توانم نوشته است: یه نکته جالب بگم

بعضی مادرا می رن خواستگاری واسه پسره دیگه حتی ریشش هم سفید شده ! چهل سالشه! شکم در آورده ! حال خودشم نداره حتی !

مادر عزیز مگه پسرت چند سال دیگه عمرمی کنه ؟ زن برا چیشه ؟این چند صباحم بذار ور دل خودت باشه دیگه گلم

تازه دنبال دختر خوشگل و چشم رنگی و خوش تیپ و تحصیل کرده و ... می گردن! اولم خودشون برن باهش بیرون ببیننش بعد برن خونه ش و پسره رو ببرن

خب مادر من دختری با این شرایط مرض نداره که زن پسره شما شه!!! 


والا ما نَوَفهمیم این دخترا از جون ما پسرا چی وَخان ؟ موقعی که دانشجوییم میریم خاستگاری میگن بچه است ، دانشگاه که تموم میشه میریم خاستگاری میگن سربازی نرفتی ، سربازی هم که میریم تموم میشه میگن ای بابا کار نداری ، سر کار هم که میریم میگن پس انداز مس انداز چی داری ، خونه مونه داری ، ماشین اینا چی ؟ چند سال که کاری میکنیم خونه ماشین اینا هم میگیریم اینجوری میگن که زن میخای چیکار کنی ، موهات سفید شده !  آقا تکلیف مارو روشن کنین ، ما کی باید بریم خاستگاری حرف و حدیثی توش نباشه؟ 53
سلام 317
من دوباره اومدم. ولی زودی باید برم. 
اومدم یه اتفاق جالب که همین چند دقه پیش افتاد و کلی خندیدم رو  براتون بگم و برم.
خب اماده اید؟ clapping
بسم الله
 با هم اتاقی ها تو اتاق سه نفری نشسته بودیم و هرکدوم پشت میز خودش مشغول خوندن درسا بودیم که یهو در اتاق باز شد و  یکی از بچه های سال پایینی(یک سال پایین تر) که از رفقا هم بود طالبی به دست اومد تو . بعد سلام و علیک و همین جوری که طالبی دستش بود برگشت گفت که بچه ها پدر و مادر شما سوغاتی چی آوردن بدین من ببرم (درجریان هستید که دیروزجشن فارغ التحصیلی ما بود و خیلی از بچه ها خانوادشونم  اومده بودن) طالبیم که دستش بود نگو از اتاق بغلی غنمیت گرفته بود که ببره اتاقشون با هم اتاقیاش بخورن . اول که اینو گفت سعی کردیم حرفش رو نادیده بگیریم و به کارمون برسیم ولی اصرار که کرد گفتیم طالبی رو بیار همین جا دورهمی بخوریم و صداشم در نیار .اینو که شنید بنده خدا اولش جا خورد.همچنین طالبی رو محکم گرفت تو دستش اما ما دست بردار نبودیم و گفتیم که همینجا باید بخوریمش. خلاصه که اول کلی مقاومت کرد که نه نمیشه میخوام ببرم اتاق با بچه ها بخوریم از این حرفا ولی ما کوتاه نیومدیم . این بنده خدام که دید نه قضیه جدیه ول کن نیستیم طالبیش رو محکم گرفت تو بغل که از اتاق فرار کنه ولی غافل از اینکه تو همین حین یکی از بچه ها در رو از پشت بسته بود. هیچی دیگه این بنده خدا موند و ی طالب تو دستش و یه در قفل شده و سه نفری که دلشون هوس طالبی کرده .بنده خدا خیلی تلاش کرد که طالبیش رو از دست نده ولی خب بخت باهاش یار نبود و طالبی رو سه نفری از چنگش دراوردیم و جلو خودش بریدیم و خوردیم کلی هم خندیدم البته مام نامردی نکردیم و قاچ اول رو دادیم خودش خورد اول نمیخواست بخوره  بش گفتم ببین اگه میخوای کتک نخورده و سالم از اتاق بری بیرون بگیر بخور. بنده خدام که دید  چاره ای جزخوردن نداره گرفت خورد.بماند که طالبیش مزه هم نداشت. ولی خب کلی خندیدم دور همی. Khansariha (13)
دوران دانشجویی هم همین چیزاش خوبه دیگه. صمیمیت ها و دور هم بودن ها...  128fs318181
دارم با لب تاب دوستم مینوسیم . کیبوردش افتضاحه کلی حرف داشتم بگم ولی کیبوردش جون به لبم کرد. Vamonde بخاطر همین حرفا بمونه برا بعد اگه عمری بود.
 لب تاب خودم رو جمع کردم که مثلا درس بخونما Gigglesmile
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
یه دوست دارم خیلی پسر خوبیه
سر کار رفته تازه  حقوقشم خدا رو شکر خوبه
بعد تا الان 15 جا رفته خواستگاری بهش جواب رد دادن
خلاصه خیلی واسش ناراحت شدم اومد پیش من درد و دل کرد گفت آخرین جایی که رفته خانواده دختر گفتن قدت کوتاهه بهت دختر نمیدیم میگفت با معرفتا یه بهونه ای دیگه میاوردین مثلا دخترمون میخواد درس بخونه یا شیرینی خورده کسی هستش چرا اینجور اعتماد به نفسمو خرد میکنین...

کلا چه پسرا چه دخترا چه خانواده ها...
بحثم سر گروه خاصی نیست
حال جامعه ایرانی در مقوله خواستگاری و انتخاب همسر و ازدواج به شدت بحرانیه مدتهاست وضعیت قرمز رو رد کردیم...
فرهنگ ازدواج داغون شده...
1بیکاری،2تورم،3دزدی،4اختلاس،5فقر 6 فساد کم بود ازدواج هم به مقوله هایی پیوست که دیگه کاریش نمیشه کرد...
با اجازه از این خوانندهه زمانی:
حالا بازم بشمرم اینا گزینه های روی میز ماست...
....................................................................................................
یعنی میشه من هوشیار نشم و ازدواج کنم؟
هرگززززززززززززززززززززززززززز

داداش به امید خدا من هر چی نگاه کردم به این خاطرت چیزی از صمیمیت ندیدم صهیونیست بازی درآوردن طرف بنده خدا رو خفت کردن طالبیشو خوردن بعد میگن دانشجوییه و همین صفا ها...منم یاد یه خاطره افتادم یه بار تو خوابگاه به بچه ها گفتم گشنمونه بیاین شیر یا خط کنیم بریم یه چیزی بخریم و درست کنیم بقیه قبول نکردن گفتن سیریم.منم با کلی غر غر رفتم سیب زمینی و تخم مرغ خریدم و درست کردم وارد اتاق نشده دیدم یکی داره سفره میندازه یکی نمک میاره یکی آب خوب منم (ادامه ش حال به هم زنیه) قشنگ یه چهار پنچ تا تف گنده انداختم تو ماهیتابه گفتم بفرمایین در خدمت باشیم. آره دیگه دوران دانشجویی هستش و این دور همی ها 128fs318181
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
نقل قول: بسم الله
 با هم اتاقی ها تو اتاق سه نفری نشسته بودیم و هرکدوم پشت میز خودش مشغول خوندن درسا بودیم که یهو در اتاق باز شد و  یکی از بچه های سال پایینی(یک سال پایین تر) که از رفقا هم بود طالبی به دست اومد تو . بعد سلام و علیک و همین جوری که طالبی دستش بود برگشت گفت که بچه ها پدر و مادر شما سوغاتی چی آوردن بدین من ببرم (درجریان هستید که دیروزجشن فارغ التحصیلی ما بود و خیلی از بچه ها خانوادشونم  اومده بودن) طالبیم که دستش بود نگو از اتاق بغلی غنمیت گرفته بود که ببره اتاقشون با هم اتاقیاش بخورن . اول که اینو گفت سعی کردیم حرفش رو نادیده بگیریم و به کارمون برسیم ولی اصرار که کرد گفتیم طالبی رو بیار همین جا دورهمی بخوریم و صداشم در نیار .اینو که شنید بنده خدا اولش جا خورد.همچنین طالبی رو محکم گرفت تو دستش اما ما دست بردار نبودیم و گفتیم که همینجا باید بخوریمش. خلاصه که اول کلی مقاومت کرد که نه نمیشه میخوام ببرم اتاق با بچه ها بخوریم از این حرفا ولی ما کوتاه نیومدیم . این بنده خدام که دید نه قضیه جدیه ول کن نیستیم طالبیش رو محکم گرفت تو بغل که از اتاق فرار کنه ولی غافل از اینکه تو همین حین یکی از بچه ها در رو از پشت بسته بود. هیچی دیگه این بنده خدا موند و ی طالب تو دستش و یه در قفل شده و سه نفری که دلشون هوس طالبی کرده .بنده خدا خیلی تلاش کرد که طالبیش رو از دست نده ولی خب بخت باهاش یار نبود و طالبی رو سه نفری از چنگش دراوردیم و جلو خودش بریدیم و خوردیم کلی هم خندیدم البته مام نامردی نکردیم و قاچ اول رو دادیم خودش خورد اول نمیخواست بخوره  بش گفتم ببین اگه میخوای کتک نخورده و سالم از اتاق بری بیرون بگیر بخور. بنده خدام که دید  چاره ای جزخوردن نداره گرفت خورد.بماند که طالبیش مزه هم نداشت. ولی خب کلی خندیدم دور همی. [تصویر:  8.gif] 
دوران دانشجویی هم همین چیزاش خوبه دیگه. صمیمیت ها و دور هم بودن ها...  [تصویر:  128fs318181.gif] 
دارم با لب تاب دوستم مینوسیم . کیبوردش افتضاحه کلی حرف داشتم بگم ولی کیبوردش جون به لبم کرد. [تصویر:  15.gif] بخاطر همین حرفا بمونه برا بعد اگه عمری بود.
 لب تاب خودم رو جمع کردم که مثلا درس بخونما [تصویر:  gigglesmile.gif]
نقل قول: داداش به امید خدا من هر چی نگاه کردم به این خاطرت چیزی از صمیمیت ندیدم صهیونیست بازی درآوردن طرف بنده خدا رو خفت کردن طالبیشو خوردن بعد میگن دانشجوییه و همین صفا ها...منم یاد یه خاطره افتادم یه بار تو خوابگاه به بچه ها گفتم گشنمونه بیاین شیر یا خط کنیم بریم یه چیزی بخریم و درست کنیم بقیه قبول نکردن گفتن سیریم.منم با کلی غر غر رفتم سیب زمینی و تخم مرغ خریدم و درست کردم وارد اتاق نشده دیدم یکی داره سفره میندازه یکی نمک میاره یکی آب خوب منم (ادامه ش حال به هم زنیه) قشنگ یه چهار پنچ تا تف گنده انداختم تو ماهیتابه گفتم بفرمایین در خدمت باشیم. آره دیگه دوران دانشجویی هستش و این دور همی ها [تصویر:  128fs318181.gif]

وای خدا سرم درد میکرد به زور داشتم درس میخوندم گفتم بیام کانون این دوتا پست رو خوندم سردردم یادم رفت به جاش استرس اومد! 42

چقدر باید تقدیم کنیم که نریم خوابگاه؟ Khansariha (13)  وای خدا برم بخونم بیوفتم تهران از خونه دور نباشم نرم خوابگاه vayy

 دو روز و نیم(البته داره نزدیک به 3 روز میشهKhansariha (46))پاکی
بعد از شاید ماه ها
تقدیم به همسر مهربونم که خیلی در حقش بدی کردم1276746pa51mbeg8j.

این پست رو نوشتم تا ماندگار شه واسم این لحظات با شکوه:smily man:




دوستان منتظر 11 خرداد ماه باشید... 317
مبارک باشه
انشالله بهتر بشید

امشب دست گل به آب دادم
کی عاقل می شم خدا میدونه
فقط خودش
این همه اتفاق افتاده تو زندگیم اما هنوز غاقل نشدم


ای بابا اینم که شد تقصیر دخترا
:دی

[تصویر:  nasimhayat.png]
(1394 خرداد 3، 22:24)درخشنده نوشته است:
نقل قول: بسم الله
 با هم اتاقی ها تو اتاق سه نفری نشسته بودیم و هرکدوم پشت میز خودش مشغول خوندن درسا بودیم که یهو در اتاق باز شد و  یکی از بچه های سال پایینی(یک سال پایین تر) که از رفقا هم بود طالبی به دست اومد تو . بعد سلام و علیک و همین جوری که طالبی دستش بود برگشت گفت که بچه ها پدر و مادر شما سوغاتی چی آوردن بدین من ببرم (درجریان هستید که دیروزجشن فارغ التحصیلی ما بود و خیلی از بچه ها خانوادشونم  اومده بودن) طالبیم که دستش بود نگو از اتاق بغلی غنمیت گرفته بود که ببره اتاقشون با هم اتاقیاش بخورن . اول که اینو گفت سعی کردیم حرفش رو نادیده بگیریم و به کارمون برسیم ولی اصرار که کرد گفتیم طالبی رو بیار همین جا دورهمی بخوریم و صداشم در نیار .اینو که شنید بنده خدا اولش جا خورد.همچنین طالبی رو محکم گرفت تو دستش اما ما دست بردار نبودیم و گفتیم که همینجا باید بخوریمش. خلاصه که اول کلی مقاومت کرد که نه نمیشه میخوام ببرم اتاق با بچه ها بخوریم از این حرفا ولی ما کوتاه نیومدیم . این بنده خدام که دید نه قضیه جدیه ول کن نیستیم طالبیش رو محکم گرفت تو بغل که از اتاق فرار کنه ولی غافل از اینکه تو همین حین یکی از بچه ها در رو از پشت بسته بود. هیچی دیگه این بنده خدا موند و ی طالب تو دستش و یه در قفل شده و سه نفری که دلشون هوس طالبی کرده .بنده خدا خیلی تلاش کرد که طالبیش رو از دست نده ولی خب بخت باهاش یار نبود و طالبی رو سه نفری از چنگش دراوردیم و جلو خودش بریدیم و خوردیم کلی هم خندیدم البته مام نامردی نکردیم و قاچ اول رو دادیم خودش خورد اول نمیخواست بخوره  بش گفتم ببین اگه میخوای کتک نخورده و سالم از اتاق بری بیرون بگیر بخور. بنده خدام که دید  چاره ای جزخوردن نداره گرفت خورد.بماند که طالبیش مزه هم نداشت. ولی خب کلی خندیدم دور همی. [تصویر:  8.gif] 
دوران دانشجویی هم همین چیزاش خوبه دیگه. صمیمیت ها و دور هم بودن ها...  [تصویر:  128fs318181.gif] 
دارم با لب تاب دوستم مینوسیم . کیبوردش افتضاحه کلی حرف داشتم بگم ولی کیبوردش جون به لبم کرد. [تصویر:  15.gif] بخاطر همین حرفا بمونه برا بعد اگه عمری بود.
 لب تاب خودم رو جمع کردم که مثلا درس بخونما [تصویر:  gigglesmile.gif]
نقل قول: داداش به امید خدا من هر چی نگاه کردم به این خاطرت چیزی از صمیمیت ندیدم صهیونیست بازی درآوردن طرف بنده خدا رو خفت کردن طالبیشو خوردن بعد میگن دانشجوییه و همین صفا ها...منم یاد یه خاطره افتادم یه بار تو خوابگاه به بچه ها گفتم گشنمونه بیاین شیر یا خط کنیم بریم یه چیزی بخریم و درست کنیم بقیه قبول نکردن گفتن سیریم.منم با کلی غر غر رفتم سیب زمینی و تخم مرغ خریدم و درست کردم وارد اتاق نشده دیدم یکی داره سفره میندازه یکی نمک میاره یکی آب خوب منم (ادامه ش حال به هم زنیه) قشنگ یه چهار پنچ تا تف گنده انداختم تو ماهیتابه گفتم بفرمایین در خدمت باشیم. آره دیگه دوران دانشجویی هستش و این دور همی ها [تصویر:  128fs318181.gif]

وای خدا سرم درد میکرد به زور داشتم درس میخوندم گفتم بیام کانون این دوتا پست رو خوندم سردردم یادم رفت به جاش استرس اومد! 42

چقدر باید تقدیم کنیم که نریم خوابگاه؟ Khansariha (13)  وای خدا برم بخونم بیوفتم تهران از خونه دور نباشم نرم خوابگاه vayy
سلام مجدد
هرچند که با لب تاب این بنده خدا اصلا تمایلی به تایپ نداریم ولی حالا که هسماده عزیز این بحث رو مطرح کرد یه کوچولو شفاف سازی کنم که کاری که ما کردیم اصلا و به هیچ وجه باعث ناراحتی اون بنده خدا نشد و واقعا ازروی صمیمت بود. حالا نمیدونم دانشگاه شما و کسایی که دور وبرتون بودن چطور ادمایی هستن ولی خدا رو صد هزار مرتبه شکر دوستان دانشگاهی من واقعا واقعا عین برادرم میمونن و اگه یوقتی یکی شون دست کنه از جیب من پولم برداره ناراحت نمیشم.و اونام همینطور. الان بنده خدا دوستم لبتابش رو در اختیار من گذاشته بدون هیچ منت و محدودیتی کما اینکه لبتاب منم همیشه در اختیار شون هست. هم اونا و هم من خدا رو شکر انقدری هستیم که به قسمتای شخصی لبتاب همدیگه نریم و کاملا این اعتماد رونسبت بهمدیگه داریم
درخشنده عزیز دعا میکنم شمام یه جایی قبول شی که دوستای مثل دوستای من گیرت بیاد.
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
خب اقای نمیدانم که هم اومد. داداش مرحمت میکنی جواب میتوانم خانوم که من نقل و قولشم کردم بدی؟
راستی داداش تقریبا مطمئن بودم از خودمونی(البته باید بگم من از شمام اگه قابل بدونید چون کوچیکترم) بعدامیام پروفایل کلی حرف میزنیم البته اگه قابل بدونید ولی الان دیر وقته
و دیگه اینکه فارغ از قضیه طالبی و خوابگاه یسوال دارم. من زیاد شنیدم که متاهل ها هم گرفتار خ.ا هستن. واقعا دلیلش چیه؟ مگه کسی که متاهل میشه نمیتونه نیازهاش رو از راه درستش برطرف کنه؟ این مساله واقعا ذهنم رو درگیرکرده ...  اگه تو جمع کسی متاهل هست خوشحال میشم جواب بده. اگرم اینجا تمایل ندارید جواب بدید تو پروفایلم بگید لطفا
شب بخیر همگی
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
اقای به امید خدای عزیز

پیروی پیامی که توی پ پ دادید اینجا هم عرض میکنم که سوء تفاهم نشه....

بنده متاهل نیستم:دی 4fvfcja برای همسر ایندم نوشتم اون پیام رو :smily man:

دیگه خل و چل شدیم دیگه... 4

اما غیر از شوخی داستان داره اسم اوردن از همسر ایندم که مهم هم نیست... 128fs318181
(1394 خرداد 3، 17:06)به امید خدا. نوشته است:
(1394 خرداد 3، 14:53)می توانم نوشته است: Hseچی بید؟
چه با کلاس

خب من ترجیح میدم بذارم آقای نمیدانم اول نظرش رو راجع به نیروهای Hse بگه بعد اگه نیاز بود منم توضیح میدم. قطعا اقای نمیدانم که با مته حفاری اینا سرو کار داره میدونه Hse چی هست. 

آقا برید کنار که من و "به امید خدا" قوم و خویش در اومدیم 317
Health, Safety & Environment بهداشت، ایمنی و محیط زیست
کلن توی هر محیط صنعتی و کارگاهی باید این سه مقوله رعایت بشه.
مهندسای HSE مسول این موارد هستند.
مثلن توی یک محیط صنعتی انجام هر کار تعمیراتی نیاز به مجوز داره که HSE اون رو صادر می کنه.
اونا باید انجام اون کار رو از هر لحاظ برآورد کنند: محل انجام کار رو بررسی کنند،
برا اون کار از چه تجهیزات ایمنی باید اسنفاده بشه،
خطرات احتمالی رو تعیین کنند و راه های مقابله با اون و ...
گاهی حتی هنگام کارهای گرم مثل جوشکاری اینا، یا جاهایی که احتمال نشت گاز وجود داره؛
نفرات ایمنی باید حضور مستمر داشته باشند.
یکی دیگه از کارهای دوستان،
انجام مانورهای ایمنی و مقابله با آتش هست.
ما دریا یه مانور Abandon Drill هم داریم، یعنی مانور ترک
یعنی محل کارمون دیگه ایمن نیست و باید سوار قایق های نجات بشیم و بپریم تو آب و بزنیم به چاک. 20
خدا اوون روز رو نیاره ان شاء الله 

همین پراکنده ها رو من می دونستم،
خود "به امید خدا" می تونه بیشتر و مبسوط توضیح بده.
53
[تصویر:  tree.jpg]

خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش  ***  بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر


" مولوی "

53   53   53

این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...

53 5353
[تصویر:  05_blue.png]
اقا مام رشته مون با کلاسه
Ce
خیلی خفنه
:دی

[تصویر:  nasimhayat.png]
البته اون e ی رشته ی به امید خدا برا خودش نه برای engineering ش
با این حساب
شما
c
هستید
ما هم
e
چه بی کلاس!
آقا من میخوام برم رشته هایی که چیزای گنده داره
نه، آخه
اون جوری هم میشم
p که! 4chsmu1
سلام

نمیدانم چی میگی داداش؟ 17
زیر دیپلم صحبت کن ما هم سواتمون برسه... 
تنها چیزی که من فهمیدم... اینه که یه وسیله هست که شبیه کاکتوسه... و تو حفاری ها هم کاربرد داره...  4fvfcja
فکر کن با این هوش و ذکاوتی که من دارم می خوام جای دولتی هم استخدام شم...  4

دو هفته پیش تو پارک داشتم با داداشم بدمینتون بازی می کردم... یکی اومد گفت بیا یه دست بازی کنیم... منم گفتم باشه...
شروع کردیم... اما این قدر بد بازی کردم جلوش... که تو همون دقایق اول پشیمون شد طرف... در اومد گفت برو شطرنجتو بازی کن... بدمینتون می خوای چی کار؟  4fvfcja
هی می خوام ورزشکار شم... همش میزنن تو ذوقم... خب آقا فرصت بدین به جوونا پیشرفت کنن... شما هم یه روزی مث ما بودین دیگه...  asabani

اونم از ورزش شنا که همش مربی تحقیرم می کرد...
سیستم آموزشی از نوع تخریب شخصیت!  53258zu2qvp1d9v

و
داداش مجاهد اون E خیلی هم لازمه... اصلا C بدون E معنی نداره... من به خاطر E بود که رشته کامپیوتر رو انتخاب کردم...
واژه ی مقدس مهندس رو بسیار دوست میدارم... 4chsmu1
 
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

لایک
برای. آقا آرمین

حالتون چطوره بهترید؟

به نظر من ورزش یه چیز ذاتیه باید باهش کنار بیاید مثلا تو شنا باید با آب کنار بیاید و توش احساس ارامش کنین

من دارم شبیه توپ می شم
تالار ورزش هم تق و لقه نمیان گوش ادمو بگیرن ببرن بگن کجایی بد تیپ؟

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام

زنده باشین می توانم خانم...
سردردها رفع شده صد هزار مرتبه شکر...
اندکی سنگینی سر هست و بی خوابی های شبانه...
اونم درست میشه ان شالله...

آره...
آدم باید تو آب راحت باشه...
تا وقتی حس کنی داری غرق میشی... هیچی یاد نمیگیری...
یکم اعتماد به نفس می خواد که یکی مثل من نداره...

تاپیک ورزشی رو هم باید درست کرد...
خودمون باید دست به کار شیم... 
تنبلی ممنوع! (از جمله خودم)

ارادت...   303
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان